به یاد پدر

+0 به یه ن


درد از دست دادن پدر بسیار سنگین است. سنگین تر از آن که در تصورم می گنجید. اما دو نکته مرا تسکین می دهد. یکی آن که در پدرم آرامش رفت و دیگر آن که بعد از فوتش، آن چنان که برای بسیاری از بزرگان رخ می دهد، توسط جریان هایی که با مرامش نمی ساخت مصادره نشد! یادآوران او اعضای خانواده و آن دسته از بستگان  و دانشجویان سابقش هستند که به آنها در زمان حیات نیز دلبستگی داشت. دانشجویانی که خود اکنون استادانی برجسته شده اند و در حوزه فعالیت خود سرآمد هستند. یادآوران او همچنین همکاران و آشنایانی هستند که به لحاظ مرام با او نزدیکند. این هم از برکات پرهیز از رفتار پوپولیستی است که پدرم همه عمر بر آن اصرار داشت. اگر رفتاری پوپولیستی داشت نام و یاد او کالایی می شد که جریان های مختلف و گاه متضاد با مرام پدرم سعی در مصادره اش می کردند. خوشبختانه چنین نشد!

  در مجلس یاد بودی که روز چهارشنبه ششم آبان 1394  به همت جناب آقای مهندس سجادی و کانون مهندسین فارغ التحصیل دانشکده های فنی دانشگاه تبریز در تهران برگزار شد افتخار حضور  داشتم.  در برگزاری آن مراسم و سخنرانی های آن رد پای مکتب  (school of thought)دانشکده های فنی دانشگاه تبریز را که پدرم شادروان پرفسور یعقوب فرزان در پایه ریزی آن سهم بسزا داشت مشهود بود. آمیزه ای از دقت مهندسی در  تحلیل ها و کاربرد واژه ها با ادبیاتی فاخر. در آن محفل این حقیر نیز فرصتی یافت که پیشنهادهایی چند ارائه دهد در جهت گرامی داشت نسلی از استادان پیشکسوت سخت کوش و فداکار کشور که پدر نیز جزو آنها بود و در جهت تحقق آرمان ها و ساختن آینده ای که رویای مشترکشان بود. در ادامه این پیشنهاد ها را بازگو می کنم

واقعیت را بخواهید من نگران آن نیستم که نام پدرم فراموش شود. می دانم که چنین نخواهد شد. دانشجویان، همکاران و مردم شهر تبریز آن قدر به پدر علاقه و لطف داشته اند که نام او را تا سالیان سال زنده نگاه خواهند داشت. سال هاست که من در همین تهران از افراد مختلف در مورد دستاوردهای پدر یا ایستادگی او در برابر ناراستی ها داستان ها می شنوم. وقتی برخی از این داستان ها را برای پدر نقل می کردم می گفت شاخ و برگ بسیار داده اند. چه بخواهیم و چه نخواهیم پرفسور یعقوب فرزان در همان زمان حیات خود نیز برای مردمش یک اسطوره شده بود. برای کسی که همه عمر با دقت مهندسی کلام رانده و عمل کرده بود و به چارچوب آن چه که واقعیت می دانست پایبند مانده بود این گونه اسطوره شدن چندان خوشایند نمی توانست باشد. برای جلوگیری از اسطوره سازی های غیرمنطقی پیشنهاد می کنم نهاد دانشگاه تبریز ویا نهاد شهرداری تبریز  به همکاری صدا و سیمای استان مستندهایی در مورد دستاوردهای همنسل های پدرم بسازند که در آن سهم هر کدام ار استادان برجسته در پروژه های عمرانی، تنظیم  آیین نامه ها، تالیف کتب ودیگر خدمات مهندسی و فرهنگی به طور مدون و مستند معین گردد. در مجلس ختم پدر عده ای از دوستان و بستگانم به تبریز آمده بودند. به رسم تشکر به آنها می گفتم که امیدوارم بار دیگر برای شادی به تبریز بیایید و من برای شما تور تبریزگردی بگذارم و یکایک یادگارهای پدر درسطح شهر را نشان دهم. خود می دانم هرچند رویای زیبایی است اما عملی نیست. شاید درست هم نباشد که من به عنوان یک فرزند فلان سازه را نشان دهم و بگویم یادگار پدرم هست حال آن که این سازه ها حاصل کارگروهی بوده اند که پدر من نیز بخشی از آن بوده. لازم است متصدی چنین طرح و برنامه ای نهادی چون شهرداری تبریز  باشد نه فرزند یکی از مهندسین. حتی به لحاظ اقتصادی نیز بنگرید سود حاصل از گردشگر مدرن فرهنگی به هزینه ساخت چنین مستندی در بازه زمان اندکی خواهد چربید.

 

نکته دومی که می خواهم عرض کنم در مورد آرامگاه ابدی پدر هست. شاید بدانید که پدر در قطعه معمولی (قطعه 104) وادی رحمت به خاک سپرده شد. این در حالی بود که از طرف دانشگاه به خانه هنرمندان (وابسته به وزارت ارشاد واقع در جنب کوی اطبا در نزدیکی چهارراه آبرسان تبریز) نامه ای نگاشته شد تا مجوز دفن پدر را در قطعه "هنرمندان و مفاخر" صادر کنند. گویا در نزد برخی به خصوص در بین خانواده های بعضی از همکاران پدرم- این شبهه به وجود آمده که مسئولان خانه هنرمندان کارشکنی کرده اند. همینجا رسما اعلام می کنم کارشکنی ای در کار نبود. مسئولان آن سازمان صادقانه محدودیت ها را بیان کردند و توضیح دادند که این قطعه برای هنرمندان در نظر گرفته شده است.  من آنجا حضور داشتم و شخصا تصمیم گرفتم که اصراری به خاکسپاری پدر در این قطعه نکنم چون حس کردم نوعی غصب خواهد بود  و موجب ناشادی روان پدرم. کسانی که پدرم را از نزدیک می شناختند می دانستند تا چه اندازه مقید بود که کسی را نیازارد. همواره سخت گیرانه ترین تعبیر قوانین و ضوابط را برخود اعمال می کرد. با تربیت پنج نسل از دانشجویان که همگی به او محبت و لطف داشتند و همگی در حوزه مسئولیت و فعالیت خود افراد برجسته و تاثیرگذاری شدند، اگر می خواست می توانست یکی از "پارتی دارترین" اهالی این مرز و بوم  باشد. اما هیچ وقت نخواست! حتی در روزهای آخر در بیمارستان شهید قاضی وابسته به دانشگاه هم از این که خود را استاد قدیمی آن دانشگاه معرفی کند ابا داشت مبادا که بین او و بیماری که از یکی از روستاها آمده تمایزی قایل شوند.  به گمان این حقیر، یکی از دلایل محبوبیت و احترام کم نظیر پدرم هم همین بوده. الغرض!  دیدم از مرام پدر به دور هست که اصرار کنم که در قطعه ای که برای دیگری در نظر گرفته شده به خاک سپرده شود. بسیار نیکوست که قطعه ای برای هنرمندان در وادی رحمت در نظر گرفته شده است. قابل درک هم هست  که مسئولان آن بخواهند این امکان فقط برای هنرمندان نگاه دارند. بجا خواهد بود اگر برای نکوداشت علم و عمل، نهادهای دیگر مانند دانشگاه تبریز و یا شهرداری تبریز قطعه ای دیگر برای استادان برجسته و نام آوران شهر تدارک ببینند. چنین قطعه ای بخشی از هویت شهر را تشکیل خواهد داد. تهران چنین قطعه ای به نام قطعه نام آوران دارد.  از رسانه های محلی تبریز انتظار دارم پی گیر این موضوع باشند. اگر چنین قطعه ای در نظر گرفته شود در گوشه ای از آن می توان بنای یادبودی برای نام آورانی چون پدرم که قبلا به خاک سپرده شده اند پایه نهاد و لوحی که سرگذشت و دستاوردهای ایشان بر آن درج هست بر آن نصب کرد.

و اما پیشنهاد سوم! شخصا قصد دارم که در آینده برای شادی روح پدر و برداشتن قدمی در جهت آرمان های او جایزه ای به نام دکتر یعقوب فرزان پایه ریزی کنم که به دانشجویان تحصیلات تکمیلی ممتاز در رشته فیزیک اعطا شود. نکو خواهد بود چنین جایزه هایی توسط دانشکده های فنی تبریز به دانشجویان ممتاز این رشته ها به نام استادان پیشکسوت نظیر پرفسور فرزان، پرفسور جمشیدی، پروفسور خوش روان و دیگر بزرگان اعطا شود تا هم یاد آور نام این بزرگان باشد و هم تشویقی برای دانشجویان ممتاز. مطمئنم از بین دانش آموختگان آن دانشگاه افراد بسیاری خواهند بود که مایل باشند هزینه مالی این بورس تحصیلی را تقبل کنند. همین طور از بین نیکوکاران شهر. چنان که می دانید اعطای چنین بورس هایی در کشورهای پیشرفته بسیار مرسوم هست.

پدرم بعد از بازنشستگی از دانشگاه تبریز در دانشگاه آزاد واحد شبستر تدریس می کرد. دکتر یعقوب فرزان به همکاران خود در  دانشگاه شبستر علاقه خاصی داشت و از شور و نشاط دانشجویان آن شور زندگی می گرفت. همواره از خلوص باطن و صفای استادان گروه عمران دانشگاه شبستر می گفت و آنها را چون فرزند دوست می داشت. همچنین  فرهنگ بالای شهر کوچک ولی علم و فرهنگ پرور شبستر را می ستود. در این سال ها پدر کتاب تخصصی ای نوشت. خود می گفت می خواهم ناشر آن جایی باشد که به آن دلبستگی دارم. به همین جهت، دانشگاه آزاد واحد شبستر را برگزید. متاسفانه فرصت نشد که انتشار آخرین اثرش را ببیند. امیدوارم این اثر هرچه زودتر منتشر شود و به دست علاقه مندان برسد.

 

 

این چند مورد پیشنهادیی بود که به ذهنم رسید. از این که فرصت بیان آنها را در اختیارم گذاشتید سپاسگزارم.

آنان که محیط فضل و آداب شدند

در جمع کمال شمع اصحاب شدند

ره زین شب تاریک نبردند برون

گفتند فسانه ای و در خواب شدند.

 

 

یاسمن فرزان فرزند یعقوب فرزان

هفتم آبان ماه 1393 


پی نوشت: ایسنا گزارشی از مراسم یاد بود پدرم منتشر کرده که می توانید آن را در دو لینک زیر بیابید. کلیپ زیبایی هم توسط کانون مهندسین ساخته شده است که می توانید در لینک ایسنا ببینید. حاوی عکس ها و فیلم های تاریخی ارزشمند است.


گزارش اول ایسنا

گزارش دوم ایسنا



نوشته های مرتبط:

سرگذشت پدر از زبان من

مصاحبه بابا

سپاسگزاری


مراسم چهلم پدرم، پرفسور یعقوب فرزان همین جمعه بیست نه آبان ماه ساعت 10 الی 12 صبح در مسجد طوبی تبریز برگزار خواهد شد.


توضیح شکل: این نقاشی را پدرم حدود 30 سال پیش کشید. قاب آن را نیز خود ساخته است.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

آرام کردن معترض خشمگین با ساکت کردن او لزوما یکی نیست!

+0 به یه ن

ح ر:
سلام خانم دکتر . خانم دکتر در مورد فعالیت ترکهای ساکن تهران و حومه در مورد زبان و ادبیات ترکی سری به " انتشارات اندیشه نو " در تهران روبروی دانشگاه تهران ، پاساژ فروزنده ، طبقه زیر همکف پلاک 101 بزنید و هر چه کتاب در مورد زبان ، ادبیات ، تاریخ و ... ترکان است تهیه کنید و از همین مکان هم اطلاعات کافی بدست خواهید آورد که در تهران و کرج کلاسهای ترکی آذربایجانی در کجاها برگزار می شود

زهرا-2:
من به این ایده فکر کردم: یه جمع از ترکهای تحصیل کرده تهران جمع بشن (نمی دونم به چه ترتیبی میشه این کار رو انجام داد)، برای ایجاد یه سازمان هرکسی هر مسئولیتی رو که متعهدانه می تونه انجام بده برعهده بگیره، تا حد ممکن امکانات مالی فراهم بشه، و بعد از مدتی که سیستم جا افتاده شد روی توانمندسازی ترک ها کار بشه. حالا این توانمندسازی می تونه مهارتی (مثل قالیبافی، خیاطی و ...) باشه یا دانشی (مثلا تبیین حقوق قانونی و ...).
حتی من فکر می کنم خیلی از خانمهای ترک مسجدی تو تهران به سختی بتونن ترجمه و تفسیر قرآنی که می شنون رو کاملا درک کنن. چون مشکل زبانی واقعا وجود داره... برام جالبه که ترک جماعت با همه ادعاهایی که دارن خیلی روی مباحث کلی و واقعی دنیای بیرونی کار نکردن. مثال واضحش مباحث دینیه که تقید جامعه بهش وجود ابزارهاش رو به زبان ترکی ایجاب می کنه...

مینجیق:

همین ترک های تحصیلکرده تهران بیایند و انجمن داشته باشند اثر این تحقیر ها خود به خود خنثی می شه. لازم هم نیست کار خیلی خاصی بکنند. هر از گاهی دسته جمعی نمایشگاه نقاشی یا کنسرت یا سینما یا شهر کتاب هم بروند کافیست! کافیست با هم جمع شوند و با هم به این جمع های عمومی باکلاس بروند. کافیست در جامعه تهران دیده شود که ترک های تحصیلکرده با لباس آراسته و عطر و ادوکلن زده می روند به این جور جاهای باکلاس.اگر تک تک به این جور جاها بروند آن تاثیرگذاری را نخواهد داشت. خواهند گفت یک تهرانی آمد کنسرت یا شهر کتاب. اما اگر در گروه های 5-6 نفره بروند دیده می شود که ترک های کشور دسته جمعی می روند به این جور جاهای فرهنگی. همین کار دسته جمعی همه لجن پراکنی ها را خنثی می کند.
اما ترک های تهران زیاد از این کار ها نمی کنند. من چند بار سعی کردم بین همین همکاران ترک دور و بر چنین جمعی و انجمنی ایجاد کنم. نشد!به هزار و یک علت نشد.
در صورتی که وقتی در تبریز هستم یا دوستانم از تبریز به تهران می آیند خیلی راحت می توانم با دوستانم از این تیپ کارها بکنم. خیلی طبیعی و بدون صرف انرژی زیاد و بدون اصطکاک.
من در تهران سعی کردم موفق نشدم. شاید از ضعف من بوده. شما امتحان کنید شاید موفق شوید.

در مورد مسایل دینی به نسبت کار فرهنگی به ترکی زیاد بوده. در همین دامنه آرزو بلاگ وبلاگ دین خادیمی هست که یک مدت هم خیلی فعال بود.
http://www.din-xadimi.blogfa.com/
حتی وبلاگ مکاسیب به زبان ترکی بر همین دامنه بود. وبلاگ نوحه ترکی هم زیاده.

زهرا-2:
در ضمن استحاله فرهنگی شدن شاید طبیعی باشه. البته من سالهاست ساکن تهرانم و واقعا رفتار نامناسبی بخاطر ترک بودنم ندیدم... متاسفانه بی انصافی تو قضاوت ها زیاده. این فحش فاشیست بودن رو هم که مثل نقل و نبات جماعت ترک به غیر خودشون و غیرترک ها به ترک ها میدن و مصداق از ویکیپدیا و ... میارن!!
من ناراحتم که اگه کسی نگاه برترجویانه به واسطه نژادش داشته باشه، من نوعی مجاز بشم که با مرگ بر فلان و فحش های بدتر جوابشو بدم. اگه قرار باشه دو طرف با منطق اثبات برتر بودن و مقابله با هم روبرو بشن، هیچ اتفاق مثبتی وجود نخواهد داشت، چه برسه به برنده شدن!
شما نگران نسل جوون تر ترک ها نیستید که این تندروی درشون بیشتر باشه؟ با مشاهدات محدود من این نگرانی برام ایجاد شده...

مینجیق: نه! زیاد نگران نیستم. تعداد جوانان ترکی را که تندروی می کنند بسیار محدود می بینم. در مقابل هرکدام ده ها جوان ترک دیگر هستند که سعی در برقراری صلح و آرامش و دوستی دارند.

در ضمن شما به حرف های اون گروه محدود تندرو ننگرید. به عملشان بنگرید. همون ها هم اگر ببینند در حق یک فارس یا یک کرد یا یک ارمنی اجحافی شده با همان تندروی سعی در حمایت از او و احقاق حقش می کنند. شاید خیلی بیشتر از خیلی از کسانی که به آنها تشر می زنند و شعار گذشت می دهند.

من نگران خود آن جوانان هستم. جوانانی که هم جامعه و هم مسئولین نسبت به آنها بسیار نامهربان و خشن برخورد می کنند. منتظر هستند که اون جوان ها از روی خشم تندی ای بکنند تا بریزند بر سرشان و تنبیه شان کنند.

این همه در فضای مجازی عده ای در حمایت از عمو فتیلیه ها نوشتند و تاکید کردند که اینها یک اشتباهی کردند و لی چون سال ها بچه ها را خندانده اند باید بخشوده شوند. کسی نگفت اتفاقا حالا که سال ها تجربه داشته اند نباید چنین سوتی ای می دادند. جوان تازه کار نبودند که اشتباشان از سر ندانم کاری بوده باشد. بعد از این همه سال برنامه ساختن و به قول خودشان در اقصی نقاط کشور برنامه اجرا کردن اگر نفهمند که آن دیالوگ خشم برخواهد انگیخت واقعا صلاحیت ماندن در دنیای نمایش را ندارند. بهتر است بروند سراغ یک کار آبرومند دیگر. اگر جوان بودند و تازه کار می گفتم از روی بی تجربگی اشتباهی کرده اند و بهتر است فرصت دوباره به آنها بدهیم تا جبران کنند.

اما جامعه ما برعکس عمل می کند! به جوانی که به خاطر توهین به قومیتش عصبانی شده و در حین عصبانیت حرف تندی می زند فرصت دوباره نمی دهند. مادرانه وپدرانه نمی نگرند و با خود نمی گویند که به خاطر یک حرف یا عمل در حین عصبانیت نباید کل آینده او را خراب کرد. مترصد هستند که جوان عصبانی دهان باز کند و تندی کند که بر سرش بریزند و تنبیه اش کنند و با انواع انگ ها، آینده اش را ویران سازند.
اما از ما می خواهند دست اندرکاران فتیلیه را با این هم تجربه که در آرامش کامل و دور از هیجان زدگی بعد از بیست بار تدوین و ویرایش این گند را زده اند نه تنها ببخشاییم بلکه از آنها تقدیر هم به عمل آوریم!!! به نظر من این انتظار کاملا نامتناسب است . مصداق گاه از در دروازه رد نشدن و گاه از سوراخ سوزن رد شدن هست.
من نگران این نامهربانی و خشونت با جوانانی هستم که به اقتضای جوش و غرور جوانی از سر خشمگینی حرف تندی می زدند. انتظارم این هست که با آنها مهربان تر باشند و حمایت و هدایتشان کنند که خشم خود را کنترل کنند و به سوی حرکتی سازنده هدایت نمایند. از آنهایی دو پیراهن بیشتر پاره کرده اند انتظار دارم با آنها مادرانه و پدرانه برخورد کنند نه دشمنانه!
هر وقت یک جوان ترک سر این مسایل خشمگین می شوند و از سر خشم حرف تند یا خشنی می زنند، عده بسیار زیادی از خود ترک ها دچار تشویش و دستپاچگی می شوند و چنان به ولوله می افتند که انگار آسمان به زمین رسیده! باید اول از همه  به همین ترک هایی که سعی در ساکت کردن آن جوان خشمگین دارند گفت: « یک کمی آرام باشید! این همه به ما توهین کردند (حتی از تلویزیون رسمی کشور که از پول بیت المال اداره می شود) آسمان به زمین نرسید! جنگ داخلی نشد! ایران هم تبدیل به رواندا یا بوسنی هرزه گوین نشد! با حرف تند یک جوان ترک از سر جوش و غرور جوانی در حال خشم هم آسمان به زمین نمی شود و نسل کشی به سبک رواندا در ایران راه نمی افتاد. پیوندها در بین قوم های ایرانی به خصوص بین قوم ترک و فارس قوی تر از آن هست که با یک تندی جوانی خشمگین بگسلد. اون قدر که خود ترک ها با جوان ترک خشمگین با خشونت برخورد می کنند خود فارس ها نمی کنند. عموما تحملشان بیشتر است. مهربانانه تر و ملایم تر با آن جوان خشمگین برخورد می کنند!» صد البته جوانی را که به علت شنیدن توهین چنان خشمگین شده که خود دارد فحش قومی می دهد باید به آرامش فراخواند. اما این دعوت به آرامش خود باید با آرامش باشد. با آرامش با محبت با دلسوزی و همدلی و با صداقت. هر کدام از این ویژگی ها غایب باشد نتیجه منفی خواهد داد. میانسالی که نتواند دعوت به آرامشش را با آرامش و صداقت جلو ببرد به مراتب مخرب تر از جوانی است که کنترل خشم را از دست می دهد.

جواب آن جوان خشمگین گول زدن و یا ماله کشیدن نیست. جوابش این نیست که بیخودی و بی آن که خود باور کنید بگویید "کدام توهین؟! خیال کردی. کسی توهین نکرد که تو عصبانی بشوی!" جوان مزبور عصبانی و خشمگین است بلا نسبت احمق که نیست این ماله کشی را باور کند. همین احمق فرض شدن آن هم توسط همزبانانش او را خشمگین تر خواهد ساخت.

جوابش تهدید و انگ زدن هم نیست. آینده یک جوان را به همین راحتی با یک انگ خراب نکنید!
جوابش این هست که با آرامش به او بگویید در ببن هر قومی خوب هم هست بد هم هست. اگر از دست یک یا چند نفر از آنها رنجیدید به همه تعمیم ندهید. این تعمیم دادن و تندی کردن مسئله را حل نمی کند بلکه پیچیده تر می سازد. منطق ساده و صادق و روشنی است. تجربه من می گوید خشم را فرومی نشاند

پی نوشت مهم:
دلایل زیادی داشت که نوشتم کش دادن ماجرای فیتیله به مصلحت نیست. مهمترین آنها نزدیکی انتخابات مجلس هست. باید حواسمان جمع باشد که کسی را انتخاب کنیم که به حل مسایل اساسی کشو ر بپردازد. اساسی ترین مسایل به نظر من همان مسئله محیط زیست هست. آلودگی هوای شهرها مشکل آب (در راس آن دریاچه اورمیه) و....
مشکل آب و مشکل هوا هم همان طوری که می دانید به هم مربوطند
باید کسانی را روانه مجلس کنیم که همت و قابلیت حل این مسایل را به دور از هیاهوهای عامه پسند داشته باشند. اگر شلوغ و پلوغ بشه "آرا قاریشار مصب ایتر"
در هیاهوی فیتیله یک عده ای که شعار های پوپولیستی می دهند و خود را قهرمان معرفی می کنند شاید به مجلس راه یابند.
حواسمان باید باشد که افرادی قابل که قابلیت حل مشکل را دارند به مجلس بفرستیم نه آنان که برای جلب رای هیاهو راه می اندازند. کلید واژه نجات دریاچه تغییر الگوی کشت و حمایت از صنایع روستایی هست. خوشبختانه زنان روستایی ما به درستی درک کرده اند شهزاده سوار بر اسب سفیدی در کار نخواهد بود که عروس خانم زیبا (دریاچه اورمیه را نجات دهد. خودشان با همت خودشان باید این کار را بکنند. اما باز همان گونه که به درستی تشخیص داده اند نیازمند حمایت هستند. نماینده ها باید در جهت تامین این حمایت بکوشند. ما را هم با طرح های زمان بر و هزینه بر که معلوم نیست کی به نتیجه برسد (نظیر انتقال آب از کوه قاف) گول نزنند. دیگه همه فهمیدیم که " چاه و کانال رابرای آب نمی زنند برای نون می زنند!!!!" ادای سوپرمن را در نیازند که یک تنه مشکل دریاچه را قرار هست حل کنند. خوشبختانه روستاییان حاشیه دریاچه (به خصوص شیرزنان روستایی) از این سوپر من ها قطع امید کرده اند و خود آستین همت بالا زده اند. فقط تسهیلات برایشان باید فراهم شود.

این روزها توصیف آهنگ قدیمی " بالا زری خانیم" دست به دست دارد می گردد. گویی حماسه زری خانیم باید تکرار شود این بار برای نجات دریاچه اورمیه که حیات آذربایجان به آن بستگی دارد

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

Liberté, égalité, fraternité

+0 به یه ن

برخی مطرح کرده اند که چه دلیل دارد برای قربانیان حملات تروریستی در فرانسه بیش از قربانیان حملات تروریستی در خاورمیانه ابراز همدردی در فضای مجازی بکنیم. دلیلش واضح هست. وقتی در ترکیه بمب گذاری شد شک و شبهه ای نبود که ما ایرانی ها از این حادثه دلخراش متاسفیم. لازم به ابراز آن با تغییر پروفایل فیس بوک نبود! روابط حسنه با ترکیه پس از حادثه ادامه یافت. اما متاسفانه در کشورهای غربی بسیاری فرق داعش و القاعده را با سایر مردم جوامع مسلمان نمی دانند. همه را به یک چوب می رانند. این حرکت های کوچک در واقع در جهت رساندن این پیام هست که حساب ما ایرانی ها از داعشی ها جداست.
می دانیم که رسانه های غربی فیس بوک فارسی را رصد می کنند. اگر درصد قابل توجهی از کاربران ایرانی (بیش از سی -چهل درصد) ابراز همدردی کنند به گوش ملت فرانسه هم می رسد. این رفع سوتفاهم برای آینده خودمان خوب است. شانس جذب توریست و سرمایه گذار اروپایی برایمان بیشتر می شود. موقع ویزا دادن به ایرانی ها هم کمتر سخت گیری می کنند . البته این یک عامل در کنار ده ها عامل مهمتر دیگه ولی عاملی است که هر کدام از ما با وقت کم و بدون هزینه مالی و بدون هیچ ریسک و خطری می توانیم در آن تاثیرگذار باشیم

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نیکوکاری تلگرامی

+0 به یه ن

در دو نوشته پیشینم ابراز امیدواری کردم که شاید بتوان از این اتحادی که بین ترک های سراسر کشور در پی ماجرای فیتیله پیش آمده سود جست. حالا یک پیشنهاد مشخص تر دارم. پیشنهادی کاملا عملی است. از این گروه های تلگرامی بین دوستان و همفکران برای کار خیر می شه استفاده کرد. مثلا گروهی را در نظر بگیرید که حدود 50 عضو دارد و همگی به هم اعتماد دارند. یکی شان پیشقدم می شود و یک حساب بانکی باز می کند. دوستان هر کدام ماهی مبلغی (مثلا ده هزار تومان) در حساب او می ریزند. آخر ماه آن را صرف کار خیر می کنند. در مورد موضوع کار خیر با هم مشورت می کنند. قطعا بین آشنایان این پنجاه نفر  کسی پیدا می شود که در آن ماه احتیاج به کمک مالی پیدا کند. مثلا آبدارچی اداره یکی تصادف می کند و برای تعمیر ماشینش احتیاج به پول دارد. به این ترتیب با مشکلات همدیگر آشنا می شویم. چه بسا در این میان از مشاوره همدیگر یا آشناهای همدیگر بهره مند می گردیم.

این کار قدم اول می تواند باشد برای تشکیل انجمن های زادگاهی که در نوشته قبلی ام به آن اشاره کردم. قدمی کاملا عملی.

در شهرستان ها از این جمع های حمایت کننده زیاد داریم. یعنی زندگی بر اساس همین جمع های حمایت کننده می چرخد. تهران هست که به لحاظ جمع های حامی بسیار فقیر است. برخی از ترک های تهران که حس بیکسی  و تنهایی می کنند و می خواهند در جمع مطرح شوند و مورد توجه قرار گیرند برای خود هویت "ترک پرظرفیت" می تراشند!  "ترک پرظرفیت" شدن زیاد سخت نیست. کافی است به هر جمعی که وارد می شوی لودگی کنی! اولش بگویی "من خودم هم ترکم هاااااا!!!! هه هه هه هه!" بعدش از اون جوک های لوس "یه روز یه ترکه...." بگویی. در تهران این افراد زود محبوب می شوندو در مجالس "مدال افتخار پرظرفیتی" می گیرند. البته این مدال افتخار در مواقع سختی و بیکسی مفت نمی ارزد. این دوستانی که برای ظرفیت بالای یارو کف و سوت می زنند به موقع سختی یک لیوان آب هم دستش نمی دهند. در موقع دلتنگی حالش را هم نمی پرسند. او را فقط برای لودگی می خواهند و بس!  برای ماندن درمرکز توجه یارو باید روز به روز با توهین به هفت جدش "ظرفیتش" را بیشتر کند و لودگی را به کمال برساند.
 این فرهنگ برای شهرستانی هایی که این نوع بیکسی و تنهایی را تجربه نکرده اند و همیشه جمع های بستگان و دوستانشان آنها را حمایت فکری روحی مالی شغلی و جسمی کرده اند (اغلب بیش از حد نیاز) غیر قابل فهم و غیر قابل درک هست. وقتی شهرستانی ها با آن قبیل لودگی ها مواجه می شوند ریشه ها را نمی بینند و شوکه می شوند.

برای این که تنش ها کمتر شود چاره ای نیست جز آن که در تهران هم از آن نوع جمع های حمایتگر که در شهرستان ها هست داشته باشیم تا کسی به خاطر تنهایی و بیکسی به آن حال و روز نیافتد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

عدو شود سبب خبر اگر خدا خواهد

+0 به یه ن

اتفاقات مربوط به برنامه فیتیله اتحاد و همدلی عجیبی بین ترک های سراسر ایران (اعم بر دولتی و غیر دولتی، شهری و روستایی، ساکن استان های مختلف و خارج از کشور) ایجاد کرده. فرصت مغتنمی است که به فکر ایجاد انجمن های زادگاهی با اهداف امور نیکوکاری یا فرهنگی باشیم. قبلا در مورد انجمن های زادگاهی مطالبی نوشته بودم.

انجمن های زادگاهی-یاشاسین دریاننی لار

بحثی در مورد انجمن های زادگاهی


وقتمون را با یکی بدو با  اونهایی که می آیند می گویند "کدام توهین؟! چرا ظرفیت ندارید" تلف نکنیم. غیر از این که انرژی از ما بگیرند بحث با آنها حاصلی نخواهد داشت. به جایش به فکر ایجاد انجمن های مفید باشیم. این اتحادی را که به وجود آمده قدر نهیم. می تونیم انجمنی برای کمک  وحمایت ترک های مقیم تهران که زیاد فارسی بلد نیستند و به همین علت کلاهبرداران سرشان کلاه می گذارند بنیان نهیم. کمکشان کنیم که حقشان را بگیرند.  اگر لازم شد وکیل برایشان بگیریم. یادشان دهیم چه طور می توانند از حقوق خود دفاع کنند.


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

چهل تکه فرهنگ تهران

+0 به یه ن

حتما از جریان برنامه فتیله و حاشیه هایی که به دنبال داشت باخبر شده اید. توهینی آشکار بود که طبیعتا خشمی همگانی به دنبال داشت.  بعدش هم عوامل آن توبیخ شدند. من آن خشم و انزجار را طبیعی می دانم ابراز انزجار از آن را هم حق مسلم  می دانم. اما کش دادن موضوع را بیش از این به مصلحت نمی دانم.


به جای کش دادن آن موضوع  فکر می کنم بهتر است فکری اساسی تر بکنیم. راستش را بخواهید به نظر من ترک های ساک تهران-که خود نیز یکی از آنان هستم- به لحاظ توجه به فرهنگ اجدادی خود خیلی ضعیف عمل می کنند. این قبیل مسایل هم زاییده همین کم کاری هستند. در آذربایجان کار فرهنگی در این زمینه خوب انجام می شود.  در خراسان هم ترک ها به لحاظ فرهنگی فعال هستند. حتی در استان فارس ترک های قشقایی با این که در اقلیت هستند به لحاظ فرهنگی تولیدات قابل توجه و چشمگیر دارند. اما ترک های استان تهران با این جمعیت عظیم و با این همه امکانات به لحاظ فرهنگی چه کالای قابل عرضه ای دارند؟ تنها جایی که حضورشان چشمگیر هست در هیئت های عزاداری امام حسین و دیگر مناسک مذهبی هست. در این زمینه در همین تهران توانسته اند فرهنگ قابل عرضه ای داشته باشند اما در زمینه های دیگر بسیار ضعیف عمل کرده اند.
ببینید! حتی در ساده ترین و ملموس ترین  مسئله و نیاز  فرهنگی، یعنی در فرهنگ غذایی، حضور ترک ها در تهران چشمگیر نیست. این در حالی است که ما در زمینه فرهنگ غذایی بسیار غنی هستیم. اغلب رستوران های معروف، درجه یک و ریشه دار تهران را ترک ها بنیان نهاده اند.  اسامی بسیاری از غذاها و یا اسباب و وسایل مربوط به غذا در زبان فارسی از زبان ترکی وام گرفته شده است: قورمه، دلمه، قره قوروت، ... قاشق، اجاق، بشقاب و...
با این حال ما در همین تهران-و حتی از  مغازه های جنابان سوپردریانی نمی توانیم "آشلیخ دویی سی" (برنج مخصوص آش که در میانه می روید) پیدا کنیم. حتما باید به تبریز که می رویم با خودمان بخریم  و بیاوریم! پیدا کردن سبزی قورمه آماده به سبک آذربایجانی   (بدون شنبلیله و با خردشدن قد حدود 0.4 سانتی متر) در تهران آسان نیست. برای یک خانم شاغل ترک در تهران سخت هست که آشپزخانه سنتی خود را دایر کند. باید یا خودش را خیلی زحمت دهد که همه چیز را خود تهیه کند یا باید بخشی از فرهنگ آشپزی خود را وا دهد. با این جمعیت عظیم ترک در همه محلات تهران هر محله به ازای دو پیتزافروشی می بایست یک رستوران و یک کیترینگ غذای آذربایجانی هم داشت. اما ندارد!
این ساده ترین نیاز فرهنگی بود. حکومت هم جلوی بازکردن رستوران آذربایجانی یا واردات برنج آش از میانه یا تهیه و فروش سبزی قورمه مدل آذربایجانی   را نگرفته! این خود ترک های ساکن تهران بوده اند که کم کاری کرده اند.

حالا برویم سراغ نیازهای دیگر. علی الاصول با این جمعیت بزرگ ترک در تهران -از شمال شهر تا جنوب شهر- مراکز شغل یابی ای باید می  بود که برای ترک های جویای کار سرویس می داد. مثلا کسی که می خواهد برای مادر و پدر پیر خود یا فرزند خردسالش پرستاری بگیرد که به زبان ترکی مسلط باشد می توانست به آنها مراجعه کند تا کسی را معرفی کنند. اما چنین دفتر خدماتی نیست. اگر بود هم به اشتغال زایی کمک می کرد و هم به حفظ زبان مادری.

این چیزهایی که می گویم درآمد زا هم هستند.

و اما در مورد تاریخ تهران. چند درصد از مردم تهران با برج طغرل آشنا هستند؟ برجی که در زمان سلجوقیان ساخته شده است. چند درصد از مردم تهران از نقش شاهان ترک صفوی در توسعه تهران باخبرند. شکر خدا اغلب می دانند که این آقا محمد خان قاجار بود که تهران را پایتخت کرد. بسیار خوب! چه طور در جشنواره تهران قدیم که از قضا در یکی از قصرهای قاجار برگزار شد هیچ اشاره ای به نقش قاجار در تکوین فرهنگ تهران نشد؟! تهران قدیم در جاهل های سیبیل کلفت و کلاه لبه دار پوش دهه چهل که خلاصه نمی شود! چرا هیچ نمایشی از تهران قاجاری در آن نبود. شاید بدبینان بگویند به خاظر ترک ستیزی یا فاشیسم. من این حرف را قبول ندارم. اتفاقا از آذربایجان چند غرفه بود. از تبریز و بناب آمده بودند و غرفه گرفته بودند. (همان طور که از شیراز و قم و... آمده بودند) اما ترک های ساکن تهران هیچ تلاشی برای این که نشان دهند دست کم بخشی  از چهل تکه فرهنگ ساز این ابر شهر هستند نکرده بودند.  من فکر می کنم کم کاری و کاهلی از خودمان هست.

پی نوشت: نظرهایی که در راستای کش دادن آن موضوع باشد-ولو این که با مفادش موافق باشم- منتشر نمی کنم. اما دوست دارم  پیشنهاد های شما برای زندگی بهتر و  در ضمن کم تنش تر در تهران بزرگ در کنار سایر اقوام را بخوانم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

فرق اقلیت سه درصدی با اقلیت سی درصدی

+0 به یه ن

فرق هست بین اقلیت تحت فشار دو سه درصدی با اقلیت بیست درصدی که با هدف و یا شعار بهتر کردن وضع آن اقلیت در مجلسی حضور می یابند. عملکرد برخی از خانم های مجلس به خصوص در سه دوره اخیر کاملا ضد زن بوده. اما اگر جز این بود جای تعجب داشت. این اقلیت مطلق در جو زن ستیز سه دوره اخیر مجلس راحت ترین راه را برای مطرح کردن خود، یک پله بالاتر نشستن در موضع زن ستیزی می بیند. اما اگر زنان مجلس اقلیتی 20 درصدی بودند، هویت خود را و روش مطرح ساختن خود را در همیاری برای مطرح کردن مشکلات زنان می یافتند.

همه که اون قدر استحکام شخصیت ندارند که جلوی موج اقلیت ستیز بایستند و یا خود موجی نو راه بیاندازند. همه قابلیت جریان سازی ندارند. جریان سازان در هر جامعه ای و درهر دورانی معدود هستند. نماینده های خانم در سه دوره اخیر مجلس وارد یک مجلس کاملا زن ستیز شده اند. خوب خوباشون (مثل اون خانم نماینده خلخال) ترجیح دادند که وارد مسایل زنان نشوند و به مسایل دیگر بپردازند تا مجبور نشوند جلوی اکثریت زن ستیز بایستند. برخی هم که از قضا از شهرهای بزرگ تر -به اصطلاح- لیبرال تر آمده بودند برای مطرح کردن خودشان و سواری گرفتن از موج زن ستیز ترجیح دادند یک پله هم از مردان مجلس زن ستیز تر باشند.
اما اگر اقلیت 2-3 درصدی بشه یک اقلیت 20-30 درصدی و شعار هم دفاع از حقوق زنان باشه زنان معمولی هم با استحکام شخصیت معمولی برای مطرح کردن خود شعار های  دفاع از حقوق زن می دهند. لازم نیست شخصیت خیلی محکمی داشته باشند یا قهرمان باشند تا جلوی اکثریت زن ستیز بایستند (این از دست هر کسی بر نمی آید). معمولی هم باشند بس هست.

کمپین تغییر چهره مردانه مجلس با این هدف وارد عمل شده است. اگر موفق بشه که این اقلیت دو سه درصدی را تبدیل به اقلیت بیست درصدی بکنه عملکرد فراکسیون زنان متفاوت از این سه دوره خواهد بود.

زنانی که به دنبال دفاع از حقوق زنان هستند معمولا با جریان های حفاظت از محیط زیست، دفاع از حقوق کودک، دفاع از حقوق معلولان، بهتر کردن خدمان درمانی و بهداشتی و دفاع از حقوق اقلیت های دینی و زبانی و...... نیز همراه و همصدا هستند. به این ترتیب چند هدف با هم حاصل می شه. مهمتر این که اگر مجلسیان مشغول این مسایل بشوند کمتر فرصت می کنند به همه دنیا فحش بدهند و درنتیجه کمتر برای مملکت مشکل به وجود می آد!
به هر حال بسته به این که چه قدر ما شهروندان از این کمپین پشتیبانی کنیم این کمپین به موفقیت نسبی می رسه. هر چه قدر حمایت ما بیشتر باشه درجه موفقیت آن بیشتر می تونه باشه

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نظری در مورد مشارکت فعال تر زنان در انتخابات آتی

+0 به یه ن

نوشین احمدی خراسانی/روزنامه بهار

در کشور ما مداخله جامعه مدنی زنان در انتخابات برای پیشبرد اهداف برابری‌خواهانه معمولا از چند زاویه موضوعی بحث‌برانگیز بوده است. نخست آنکه برخی از کنشگران زن موضوع «انتخابات» را موضوعی «سیاسی» قلمداد می‌کنند و به‌همین سبب، ورود به حوزه سیاسی را مغایر با رویکرد مدنی و اجتماعی جامعه مدنی زنان می‌دانند. این درحالی است که همه می‌دانیم یکی از هدف‌های مشخص جنبش‌های زنان در جهان، همان‌طور که در سند کنفرانس جهانی پکن هم تبلور یافته افزایش مشارکت زنان در تصمیم‌گیری‌ها و مدیریت سیاسی است؛ همچنین، تجربه‌های فراوان مداخله فمینیستی در انتخابات و فعالیت مؤثر حول صندوق رأی در کشورهای مختلف دنیا وجود داشته است و مختص به جامعه ما نیست. 
دوم اینکه اگر ما به‌عنوان فعالان جنبش زنان ناگزیریم در تصمیماتی که مجلس قانون‌گذاری درمورد زنان اتخاذ می‌کند مداخله کنیم و نمایندگان مجلس را برای طرح‌ها و قوانینی که مطرح می‌کنند به پرسش بگیریم، خیلی طبیعی است که در فرآیند انتخاب نامزدهایی هم که قرار است در مجلس ورود پیدا کنند مداخله کنیم تا نامزدهایی که با اهداف برابری‌خواهانه زنان همدلی بیشتری دارند به مجلس قانون‌گذاری راه یابند و از این رهگذر، زنان هموطنمان با قوانینی کمتر زن‌ستیز مواجه شوند. 
سوم، به‌نظر می‌رسد برخی گروه‌ها و افرادی که معتقدند ورود جامعه مدنی زنان به فضای انتخابات ورود به عرصه سیاست است و از این زاویه آن را نقد و نفی می‌کنند عمدتا خود را خواسته یا ناخواسته بدیل یا رقیب سیاسی نظم موجود و جناح‌های سیاسی حاکمیت می‌دانند و ازاین‌رو مداخله جنبش زنان را به‌نوعی «همدستی با رقیب یا دشمن سیاسی» می‌پندارند؛ بنابراین در نفی هرگونه مداخله فمینیستی در انتخابات تردیدی به خود راه نمی‌دهند.درواقع آنان نیز اتفاقا از زاویه و رویکردی «سیاسی» به مداخله زنان در انتخابات نگاه می‌کنند و به آن انتقاد دارند نه از زاویه و رویکردی مدنی. این درحالی است که معیار مداخله جنبش‌های مدنی زنان باید میزان تاثیرگذاری مثبت در زندگی روزمره ‌میلیون‌ها زنی باشد که مخاطبشان هستند؛ ازاین‌رو عملکرد سیاسی‌شان هم طبعا نمی‌تواند در جهت «چک‌سفید‌دادن» به گروه و حزب سیاسی «مدافع وضع موجود» یا به یک گروه یا حزب سیاسی «بدیل نظم موجود» باشد. 
وقتی قرار باشد‌ میلیون‌ها زن در انتخابات شرکت کنند، بی‌شک بخشی از مسئولیت فعالان جنبش زنان، به‌عنوان جنبشی «همراه زنان»، و نه لزوما «برای زنان» (یا متولی آنان) هم این خواهد بود که با مداخله‌گری آگاهانه، «رأی زنان» کشورشان را درعمل به‌شکلی «معنا و مفهوم» بخشند که بتواند هرچه بیشتر در جهت بهبود وضعیت زندگی روزمره زنان باشد. معنی این سخن آن است که قرار نیست جنبش مستقل زنان بدیل و رقیب یا «شریک» برای هیچ نیروی سیاسی باشد حالا چه نیروهای سیاسی ای که خود را بدیل حاکمیت، چه آن‌ها که خود را حافظ نظم موجود به‌شمار آورند. دراین میان دو راه پیش‌روی فعالان مدنی قرار دارد: یا می‌توان نظاره‌گر بود و خود را کنار کشید و پس از انتخابات، نمایندگان زن‌ستیز را با ابزارهای محدودی که در اختیار داریم، به چالش بکشیم، یا در همین دوره‌ای که قرار است جامعه به صندوق رأی مراجعه کند و انتخاب خودش را داشته باشد، نامزدهای زن‌ستیز را با ابزارهای بیشتری که در دوره انتخابات دراختیارداریم به چالش بکشیم. بی‌شک راه‌حل دوم راه‌حل اول را نفی نمی‌کند، بلکه می‌تواند به آن حتی یاری برساند. 
وانگهی، نامزدهای برابری‌طلب حتی اگر از سد شورای نگهبان رد نشوند، حداقل حضور پُرشمارشان که نشانه خواسته عمومی زنان است، می‌تواند نامزدهای زن‌ستیز را به چالش بکشد؛ ازاین‌روست که ما در «کمپین تغییر چهره مردانه مجلس» در کنار دیگر کمپین‌های زنانه، قصد داریم از تمام ظرفیت‌ها و روش‌های موجود و قانونی برای به‌چالش‌کشیدن نامزدهای زن‌ستیز در مجلس آینده سود ببریم، هم ازطریق به‌چالش‌کشیدن مستقیم تمام نامزدهایی که سابقه و تفکرات زن‌ستیزانه دارند و هم از طریق مطرح‌‌کردن برنامه‌های نامزدهای برابری‌طلب؛ نامزدهایی که هر یک می‌توانند حداقل در دوره انتخابات، نماینده یا بلندگوی بخشی از خواسته‌های زنان کشورمان باشند. 
درواقع به‌جای آنکه مانند گذشته، در انتخابات صرفا فهرست خواسته‌ها و مطالباتمان را مطرح کنیم، این‌بار، افزون بر فهرست خواسته‌هایمان، از فهرست زنانی هم که به‌نوعی این خواسته‌ها را نمایندگی می‌کنند پشتیبانی می‌کنیم و به‌این ترتیب، به خواسته‌ها و مطالباتمان چهره‌ای ملموس، قابل‌وصول و گشوده‌تر می‌بخشیم. این تمام آن چیزی است که ما دراین کارزار چند‌ماهه (کمپین تغییر چهره مجلس) تلاش داریم به آن جامه عمل بپوشیم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

زنان و مجلس دهم

+0 به یه ن


اتفاقات جالبی در کشور رخ می دهد. از جمله این که به تازگی کمپینی راه افتاده برای راهی کردن تعداد بیشتری از زنان برابری خواه به مجلس دهم. برای اطلاع بیشتر از دغدغه ها و عملکرد این کمپین می توانید به وبلاگ زیر مراجعه کنید:
http://women4parliament.blogfa.com/
من فکر می کنم کسانی که دغدغه پاسداشت زبان مادری و حقوق قومیت ها را دارند باید کمپین مشابهی راه بیاندازند

در پنجم آبان (همین چند روز پیش) نشستی بوده در مورد همین کمپین و در آن فعالان حقوق زنان دیدگاه های خود را بیان کرده اند. این نشست در مطبوعات هم گویا بازتاب خوبی داشته است.

نکات زیر به نظرم درخور توجه آمد:
همچنین در ادامه برنامه هم «مهدیه گلرو»، عضو کانون شهروندی زنان نیز به عنوان یکی دیگر از سخنرانان به مقایسه شرایط زنان در ایران و برخی کشورها پرداخت و گفت: در مجلس افغانستان 175 مرد و 67 زن وجود دارد. در عراق نیز سهم زنان از مجلس 237 مرد و 83 زن وجود دارد. حالا مساله این است که این زنان در چه شرایطی کاندید شدند؟ در انتخابات افغانستان وقتی زنان قصد کاندیدا شدن داشتند، طالبان بیانیه ای داد که اگر زنان کاندید شوند، ما آنها را می کشیم ولی آنها کاندیدا شدند. در مرحله دوم طالبان گفت که اگر در انتخابات شرکت کنید همه شما را ترور می کنیم و می کشیم. در عراق هم القاعده در هنگام انتخابات چنین بیانیه تهدیدآمیزی داده بود و در ادامه این روند هم داعش این کار را کرد. با این حال اما ما می بینیم که زن ها در آن شرایط می آیند و کاندید می شوند. اما سوال اینجاست که در ایران چرا وقتی تهدیدی وجود ندارد و به لحاظ قانونی هم منعی وجود ندارد، زن ها کم کاندید می شوند و یا کم استقبال می کنند؟ بنابراین باید کمی به خودمان بازگردیم.



او همچنین به مثالی درباره پی گیری های زنان در مجلس ایران و تأثیر گذاری افزایش تعداد کمی زنان در مجلس هم اشاره کرد و گفت: تعداد کمی زنان در مجالس بسیار تأثیرگذار است. برای نمونه در جریان قتل فرخنده ملک زاده و سوزانده شدن جسد او که پارسال در کابل اتفاق افتاد، زنان نماینده افغانستان چون تعدادشان قابل توجه بود توانستند جدی وارد عمل شوند و تا آخرین لحظات در جریان قرار داشتند. هرچند که نتیجه اش اعدام بود و خوشایند نبود اما به سرانجام رسید. همچنین داستان زنان ایزدی را زنان مجلس عراق به دلیل آن که تعدادشان در مجلس قابل توجه بود توانستند مطرح کردند و صدایی برای زنان ایزدی در جامعه ایجاد کنند و همین باعث جهانی شدن موضوع زنان ایزدی شد. اما در مورد اسیدپاشی در ایران چه شد؟ زنان چه عکس العملی داشتند؟



گلرو یادآوری کرد: معتقدم این که زنان نمی خواهند کاندید شوند، کاری نیست که بر عهده دولت باشد. مساله خود ما هستیم که آیا می خواهیم وارد عرصه شویم یا نه؟ واقعیت این است دولت نمی تواند کاری کند و این جامعه مدنی است که باید به زنان انگیزه بدهد و به آنها بگوید که این توانمندی را دارید . او گفت: زنان ما در فضاهای دانشگاهی و فرهنگی اقلیت نیستند اما در فضای سیاسی در اقلیت هستند. حالا این اقلیت بودن می تواند هزار چیز باشد، یکی از آنها هم می تواند، عدم باور به توانمندی های زنان باشد.



او درباره کاندید شدن زنان هم یادآوری کرد: باید ببینیم که چه کسی خواسته های زنان را پی گیری می کند؟ شاید دغدغه پدران یا همسران ما حمایت از قانون خانواده نباشد اما ما بر اساس چیزی که فکر می کنیم درست است باید عمل کنیم و به نوعی می خواهیم پیروی کردن از رأی مردانه را کنار بگذاریم.



گلرو در بخش دیگری از صحبت هایش هم یادآوری کرد: در مورد کاندید شدن هم در فضای سیاسی ایران، در صد سال اخیر اسم زن ها زیر اسم پدران و همسران سیاسی آنها پنهان شده است. اما در سال های اخیر این شرایط تغییر کرده است و توانستند جایگاه خود را پیدا کنند. متأسفانه احزاب سیاسی نمی پذیرند که زنان را بیشتر در لیست خود قرار دهند چرا که فکر می کنند ممکن است ریزش رأ ی داشته باشند یا اینکه بخواهند کسانی که رأی بیشتری می آورند را در لیست خود قرار دهند. اما جامعه مدنی باید به احزاب بگوید که جایگاه زنان محکم است و ما می خواهیم که زنان در لیست باشند.



او در پایان گفت: سوالی که ایجاد می شود این است که از زنانی که وارد مجلس می شوند چند نفر مثل ما فکر می کنند. فکر می کنید که از بین 10 نفر زن در مجلس راحت تر می شود کسی را همفکر پیدا کرد یا در بین 60 نفر؟ من فکر می کنم که بین 60 نماینده راحت تر می شود و در مواقعی که ما می خواهیم صدای یک زن شنیده شود، صدای آن زن در مجلس شنیده شود. به لحاظ جامعه شناسی همیشه اقلیت به لحاظ جامعه شناسی همیشه اقلیت پی رو اکثریت است. اما وقتی اقلیت از 3 درصد به 10 یا 15 درصد افزایش پیدا کند، توانایی یا مانور آنها در قانونگذاری افزایش پیدا می کند. یعنی در مجلس وقتی به لحاظ کمیت تغییر پیدا می کند و از لحاظ کمیت خارج می شود، خلاقیت را به دست می گیرد و دیگر دنباله رو نیست و حتا می تواند در لایحه ها و یا طرح ها تأثیرگذار باشد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

هشدار

+0 به یه ن

اگر شما و یا یکی از آشنایانتان در صدد هستید در "دوره های معنوی با اسامی شسته رفته" شرکت کنید این هشدار آنا را جدی بگیرید.
چند سال پیش پسر جوان  و تحصیلکرده یکی از آشناهای ما مرید یک عارف نمایی شد.  بعد اون پسر برای مدتی گم شد! ماه ها خبری از او نبود تا این که جسد او و چند جوان دیگه و اون شیخ را در کرج پیدا کردند. گویا خودکشی دست جمعی کرده بودند.
خطرات این راه بسیارند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ 1 ][ 2 ]