نقل قول هایی در مورد تركان از مشاهیر دنیا

+0 به یه ن

چندی است وبلاگ ها و صفحات اینترنتی نقل قول هایی تحسین آمیز از مشاهیر دنیا در مورد زبان تركی و ترك ها را منتشر می كنند. متن یكی است اما در سایت های گوناگون منتشر شده است. به طور مثال به این وبلاگ مراجعه كنید. نمی دانم این مطلب نخستین بار از سوی چه كسی جمع آوری و نگاشته شده است. به هر حال كسی كه زحمت كشیده و از میان متون این مطالب را جمع آوری كرده مستحق گرفتن creditهست
من هم از این تعریف هایی كه شده بدم نمی آید. اما چند نكته هم  هست كه به نظر من در باز انتشار این گونه مطالب باید مد نظر قرار گیرد:
1) بدون دادن كردیت به شخصی كه این گونه مطالب را برای اولین بار جمع آوری كرده نباید آن را دوباره منتشر كنیم. این یك نكته ی اخلاقی است. ببینید! رعایت این گونه نكات اخلاقی از جانب كسانی كه دغدغه هویت طلبی دارند افتخارآمیز تر هست تا فلان جمله تحسین آمیز از بهمان سیاستمدار اروپایی قرن 18! منظورم این هست كه آدم های زنده ی الان ببینند ما داریم یك اصل اخلاقی مهم عصر مدرن نظیر به رسمیت شناختن حق مولف را رعایت می كنیم بیشتر برایمان احترام قایل می شوند تا اگر بدانند بهمان زن اروپایی كه در قرن 18 رفته دربار عثمانی از زیبایی زن ترك تعریفی كرده.
2) هر كلامی در یك پیش زمینه ای گفته می شود. بدون در نظر گرفتن این پیش زمینه نقل قول در اكثر موارد معنی و مفهوم اصلی را منتقل نمی كند. به قول خارجی ها,  نقل قول  out of contextاعتبار زیادی ندارد. این نوع نقل قول معمولا مورد سو استفاده قرار می گیرد. حالا در مورد  این نقل قول ها نیت كسی كه مطلب را تهیه كرده یا كسانی كه آن را بازانتشار دادند -ان شاالله- خیر بوده. اما در اغلب مواردی كه نقل قول بدون تبیین پیش زمینه گفته می شود نیت آشكارا بدخواهی است و بس! اتفاقا مورد آن را در زیر خواهیم دید.
3) با خواندن این گونه مطالب ممكن هست این تصور نادرست در شخص پدید آید كه اروپایی ها مرتب از ترك ها تعریف و تمجید می كرده اند. این تصور نادرست هست. امپراطوری عثمانی قرن ها به اروپا حمله كرده. طبیعی است كه دشمن از دشمنش كمتر تعریف می كند. ترك ستیزی در اروپا ریشه دار هست. گاهی ترك ستیزی جنبه رمانتیك گرفته و حاصلش شده شاهكاری مثل مارش تركی موتزارت. اگر فیلم آمادئوس را ندیدید حتما توصیه می كنم ببینید. اگر هم دیدید باز هم ببینید. اونجاییش كه  سالیاری در مورد حرمسرا به خواننده اپرا توضیح می ده خیلی جالبه!! حالا تصویری كه این موسیقدانان بزرگ از ترك ها ارائه می دادند در كنار تصویر از خشونت و بربریت رمانتیك هم بود. اما افرادی كه خود روحیه خشنی دارند تصویر بسیار تحقیر آمیز ارائه داده اند.  خلاصه اگر كسی بگردد كلی نقل قول های منفی در مورد تركها از مشاهیر اروپا می یابد. طبیعی هست كه این گونه باشد! با هم داشتند می جنگیدند. وسط جنگ هم كه حلوا پخش نمی كنند. از تركیه ای ها بپرسید می گویند (و گویا راست هم می گویند) كاخ ورسای نه حمام داشت و نه توالت. اروپایی ها از ما یاد گرفتند. این هم گویا یك واقعیت تاریخی هست كه مدت كوتاهی بعد از هر جنگ با عثمانی ها, لباس های عثمانی بین اشراف فلورانس مد می شده.  این بده بستان های فرهنگی هم بوده. درنتیجه نقل قول های تحسین آمیز هم می شه یافت. اما نقل قول های منفی بیشتر می شه یافت.
یك نكته دیگه هم هست. كسانی مثل ولتر و اینها همان استفاده ای را از تاخت و تاز كلامی  به ترك ها می كردند كه من و شما از تاخت و تاز كلامی به داعش و طالبان می بریم!  برعكس ادعایی كه این فروم می كندمن اصلا گمان نمی كنم ولتر خصومتی با ترك ها داشته! دغدغه ولتر آزادی بوده. خیلی وقت ها هم به صرف تر می دیده كه به جای آن كه مستبدین داخلی را سرزنش كند و از آنها مثال آورد از سلاطین مستبد كشوری شرقی مثال آورد. این طوری هم خطرش كمتر می شد و هم متهم به وطن فروشی نبود. به نظرم كارش مصداق به "در می گم تا دیوار بشنوه" بوده.
4) از ولتر سخن آمد. ولتر متفكر بزرگی بوده. این به آن معنی نیست كه هرچه گفته درست گفته. نه! سخنان منسوخ هم زیاد دارد. اما سخنان قابل تامل حتی برای امروز ما هم بسیار دارد. یك انسان مدرن  كه در زمان حال می زید و با مقتضیات زمان حال می اندیشد وقتی نقل قول های او را جمع آوری می كند انتخابش چنین نقل قول هایی هستند.
چند نمونه:

God gave us the gift of life; it is up to us to give ourselves the gift of living well.
Read more at http://www.brainyquote.com/quotes/authors/v/voltaire.html#bJHSX2tG0FgiewaC.99
Appreciation is a wonderful thing: It makes what is excellent in others belong to us as well.
Read more at http://www.brainyquote.com/quotes/authors/v/voltaire.html#bJHSX2tG0FgiewaC.99
Those who can make you believe absurdities can make you commit atrocities.
Read more at http://www.brainyquote.com/quotes/authors/v/voltaire.html#bJHSX2tG0FgiewaC.99
Every man is guilty of all the good he did not do.
Read more at http://www.brainyquote.com/quotes/authors/v/voltaire.html#bJHSX2tG0FgiewaC.99
انصافا چه حرف های جالبی هست. می توان گفت كمابیش مستقل از پیش زمینه ای كه بیان شده اند اعتبار دارند. حرف های پر مغز كه به درد امروز ما هم می خورند. این همه حرف جالب و به درد بخور از این متفكر بزرگ قرن 18 باقی مانده, اون وقت این فروم  بر می دارد و out of contextچند نقل از ولتر می یابد كه در آن ترك ها را نواخته!  من و شما چه واكنشی نشان دهیم؟ از من می پرسید نه به ولتر پرخاش كنیم و نه به آن سایت. اگر به ولتر پرخاش كنیم بُل می گیرند كه این ها ضد فرهنگ هستند و به اندیشمند بزرگی مثل ولتر فحش دادند. با آنها هم نباید وارد بحث شد. ببینید! اهالی این فروم جملاتی را برای نقل قول برگزیده اند كه از جنس زمان امروز نیست. اگر ما واكنش نشان ندهیم بقیه آنها را تقبیح خواهند كرد. كسی نخواهد گفت آفرین! بارك الله! كه آن قدر باسواد بودید كه بلد بودید از ولتر نقل قول كنید. صاحبنظران تقبیحشان خواهند كرد كه درك نكرده اند كه در نقل قول هایی از این دست باید پیش زمینه را تبیین نمود. صاحبنظری هم نخواهد گفت چون ولتر گفته پس درست گفته. با معیارهای امروزی این نوع كلام منسوخ هست.

5) در نهایت این كه چه بقیه تعریف و تمجیدمان كنند و چه با كلام بر ما بتازند ما همین هستیم كه هستیم. نظرات بقیه را بخوانیم اما نه برای این كه از تعریف ها بال در بیاریم و پرواز كنیم یا از تقبیح ها دلخور شویم. هم تشویق و تقبیح ها را بخوانیم تا بدانیم از منظر یك ناظر بیرونی نقاط ضعف و قوتمان چیست.  چه رفتارهای ما هست كه از آنها آتو می گیرند تا علیه ما سو استفاده كنند. اگر كاملا رذیلانه و دور انصاف باشد كه هیچ! چنین حرف بی اساسی خود گوینده را رسوا می كند. ما نیازی نیست واكنشی نشان دهیم. اما اگر رگه ای از حقیقت در آن باشد عیب خود را اصلاح می كنیم كه دیگه آتویی دستشان نباشد. از تعریف ها نقاط قوتمان را در می یابیم و سعی می كنیم قدرش را بدانیم.

این را هم بگویم: وقتی اروپایی قرن 18 علیه ترك ها ی عثمانی یا عرب ها می نویسد و می گوید زیاد خوشحال نشویم كه منظور ما نبودیم! منظور آن مردم همه ی ما خاورمیانه ای ها بوده! اون قدری تمایز قایل نمی شدند. اما سر و كارشان بیشتر با كسانی بود كه به لحاظ جغرافیایی  به آنها نزدیك بودند. عیب و ایرادهایی هم گرفته اند (چه از روی بی انصافی و غرض ورزی و چه به-حق) اغلب  مربوط به رسوم مشترك همه ی ما خاورمیانه ای هاست.



اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نقل قولی از فاینمن

+0 به یه ن

 نقل قول زیر را از این سایت كپی می كنم. درست و نادرستی اش پای سایت:

The "special introduction" to the 1989 edition of the Feynman Lectures on Physics contains the following paragraph:


Feynman was once asked by a Caltech faculty member to explain why spin 1/2 particles obey Fermi-Dirac statistics. He gauged his audience perfectly and said, "I'll prepare a freshman lecture on it." But a few days later he returned and said, "You know, I couldn't do it. I couldn't reduce it to the freshman level. That means we really don't understand it."


An undergraduate lecture is not the same as a casual conversation, or a newspaper editorial, however, but it does not presume any unusual erudition regarding higher mathematics. Feynman was also asked to say what he won the Nobel Prize for in 15 seconds, and he replied that if he could summarize it in 15 seconds, it wouldn't have been worth the Nobel prize.


از قرار معلوم  اون چیزی كه مردم از فاینمن نقل می كنند دقیقا آن چیزی نیست كه فاینمن گفته یا منظورش بوده. فضایی كه در آن گفت و گو انجام شده را هم باید در نظر گرفت.
نقل قول كردن بدون در نظر گرفتن فضایی كه كلام ادا شده خیلی وقت ها می تونه گمراه كننده باشه.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

تركی یا آذری؟

+0 به یه ن

زبان مادری ما "زبان تركی آذربایجانی" هست. زبان تركی از جمله زبان های آلتایی هست كه با زبان های هندواروپایی (نظیر فارسی و كردی) یا زبان های آرامی نظیر (عربی و عبری) فرق دارد. زبان های آلتایی علاوه به زبان تركی شامل زبان مغولی و چند زبان دیگر (به روایتی ژاپنی و كره ای)  هستند. زبان تركی و زبان مغولی یكی نیستند اما بنا به نظر زبانشناسان در یك خانواده قرار می گیرند.
زبان تركی گویش های مختلفی دارد و زبان تركی آذربایجانی یكی از آنهاست. من تركی استانبولی را نسبتاخوب می فهمم چون زیاد به تركیه سفر كرده ام. اما با تركی ما یك مقدار فرق دارد. تركی تركمن ها  یا ازبك ها را هم اگر خیلی دقت كنم تا حدودی می فهمم. اما اگر یك تركمن ایرانی ببینم با او فارسی صحبت می كنم و اگر ازبك ببینم با او انگلیسی حرف می زنم.  این طوری راحت تر می شه ارتباط برقرار كرد.
زبان های هر محلی از همدیگر وام می گیرند و با هم داد و ستد می كنند. زبان تركی آذربایجانی هم از این قاعده مستنثنی نیست. مثلا ما به "دستنبو" می گوییم "شاماما". كردها می گویند "شمامه". گویا در كردستان شمامه خیلی زیاد می شود. ما به مردمك چشم می گوییم "گیله". كردها می گویند "گلاره". اسم دختر هم هست. نمی دانم از كدام زبان وارد كدام شده.
به "پی ساختمان" می گوییم "بینوره". این كلمه در تركی استانبولی ناشناخته هست. فكر می كنم ریشه كلمه از زبان های هند و اروپایی منطقه باشد. فكر كنم با واژه "بُن" همریشه باشد.
ما به "صلیب" می گوییم "خاچ" كه كلمه ارمنی است. نمونه ها زیاد هستند.
از تركی هم واژه های بیشماری وارد فارسی شده. مثلا: قاشق, اتاق,سنجاق, چكمه,  قرمه, شیشلیك, یورتمه, سورتمه,  ,.... و همین منجوق.
زبان تركی نقاط قوت زیادی دارد. مثلا بن های فعل بسیار زیاد هست. همین طور زمان های صرف فعل آن غنی هست. مثلا "قرار بود بروم" می شود "گئدجاغییدیم". قابلیت كلمه سازی در آن قوی هست. البته مثل هر چیز دیگری نقاط ضعف هم دارد كه كارشناسان زبان و ادیبان  فارغ از مسایل سیاسی و هیاهوهای شبه ایدئولوژیك و رجز خوانی ها باید بكوشند تا رفع كنند.

این از قضیه زبان. یك بحث  و جدلی هم چند سال هست راه افتاده كه ما "ترك" هستیم یا "آذری تركزبان". خیلی هم سرش دعوا می شود. راستش من خیلی نمی فهمم دعوا بر سر چیست! منطقه خوش آب و هوا و پربركت آذربایجان كه  هیچ وقت خالی از سكنه نبوده. همیشه مردمان در آن زندگی می كرده اند. دو سه سال پیش بود كه یك فسیل یك میلیون ساله در مراغه كشف شد. به طور قطع زبان این فسیل نه تركی بوده نه فارسی بوده نه ارمنی و نه كردی!! اما آدم بوده. اونجا زندگی می كرده. چه بسا عاشق هم می شده. شاید به ستاره ها نگاه می كرده و برای خودش فرضیه می ساخته!!  خوب دیگه! فرضیه اخترشناسانه  اون هم برای دوره خودش cutting-edge-science بوده!!  حالا از یك میلیون سال پیش برگردیم به چند هزار سال پیش. به زمان اسكلت هایی كه در تبریز كشف شدند و اكنون در موزه عصر آهن به معرض تماشا گذاشته شدند. زبان اونها  چی بوده؟! نمی دونم. خیلی برایم مهم نیست. زبان مادری من زبانی است كه با لالایی هایش به خواب رفتم برای همین به آن علاقه دارم و معتقدم باید حفظ شود. به احتمال قریب به یقین آن اسكلت 10 هزار ساله به گوش فرزندش نمی خواند: "لای لای دئدیم یاتاسان, قیزیل گوله باتاسان, قیزیل گوللر ایچینده شیرین یوخی تاپاسان" اما این واقعیت از ارزش و زیبایی این لالایی نمی كاهد.
سرزمین پربركت آذربایجان طبعا در طول قرن ها شاهد مهاجرت ونیز هجوم اقوام گوناگون بود. گاهی به طور صلح آمیز مهاجرت می كردند و ساكن می شدند و بعد با خانواده های دور و بر وصلت می كردند. گاهی هم می جنگیدند. اما دست آخر كه ساكن می شدند با دیگران وصلت می كردند.  اینها بوده دیگه! نمی شه كه انكار كرد. با این پیچیدگی ها من فكر می كنم دعوا سر نامیدن "ترك" یا " آذری تركزبان" دعوایی بی معناست. واقعا این هست كه نژاد ما نژادی است كه خون خیلی از اقوام گذشته در آن جاری هست. چه خوب كه این گونه هست! به لحاظ ژنتیكی این به سلامت كمك می كند. اگر قومی محدودی باشند و فقط با هم عروسی كنند مثل عروسی فامیلی امراض ژنتیكی بین آنها زیاد می شود. به لحاظ فرهنگی هم هركدام از آن اقوام گذشته ردپایی در فرهنگ كنونی ما گذاشته اند.

نكته در اینجاست كه ما هستیم و باید زندگی كنیم و چه بهتر كه خوب زندگی كنیم.   وقتی می توانیم خوب زندگی كنیم كه اولا قدر داشته هایمان را بدانیم ولی گمان نكنیم همه دنیا همین داشته های ماست. افق های دیدمان را هم وسیع تر كنیم تا گرفتار تعصبات و دعواهای فرسایشی بی ثمر نشویم.
حرف زدن به زبان مادری, گوش كردن به ادبیات زبان مادری ضرب المثل های زبان مادری و.... همه شیرین هستند. زندگی را شیرین تر و دلپذیرتر می كنند.  برای همین و به این انگیزه من یكی دغدغه حفظ و بالندگی زبان تركی آذربایجانی را دارم. زبان  و گویش خودمان. این را هم اضافه كنم كه با وجود همه علاقه مندی و تعصب ام روی فرهنگ تبریزی, تعصبی و اصراری روی لهجه تبریزی ندارم. هر
گونه برخورد تحقیر آمیز نسبت به سایر لهجه ها را هم شدید محكوم می كنم. یكی از خوبی های زندگی در تهران آن هست كه با لهجه مختلف تركی رایج در ایران آشنا می شویم.  دغدغه من  روی زبان تركی با گویش آذربایجانی است.

این نظر شخصی من بود. بقیه ممكن هست با نظر من موافق نباشند.

توضیح و تصحیح یولداش:
شمامة عربی است (ش م م) ، معنایش بوی خوشی است كه از شیئی استشمام میشود، در بعضی مناطق آذربایجان بعنوان اسم دختر هم استفاده میشود. در فولكور آذربایجان شعرهایی هم درباره آن وجود دارد مثل:
عزیزیم باغدا یــانار/شاماما تاغدا یـــانار/دردیمی داغا دئسه ام/آلیشیب داغدا یــانار

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نگارش راهی برای مرور هویت فردی

+0 به یه ن

مطلب زیر هم از وبلاگ چپ كوك  به قلم خانم آتوسا افسین نوید نقل می شود:
نوشتن درمانی: روایت یك كشف دوست‌داشتنی

زمانی كه تصمیم گرفتم برای ادامه تحصیل از ایران بروم آنقدر بالغ بودم كه پیش از رفتنم لیستی از چالش‌هایی كه حدس می‌زدم با آن مواجه شوم را تهیه كنم و خودم را برای مواجهه با آنها آماده كنم. تغییر زبان یكی از موارد لیست بلندبالای من بود. فكر می‌كردم با وجود ممارستم در یادگیری زبان انگلیسی هم در زندگی روزمره و هم در فهم متون تخصصی حوزه علوم انسانی دچار مشكل خواهم شد. پیش‌بینی‌ام درست بود. یك سال اول سخت گذشت. به خصوص در مواجهه با متون تخصصی. من از حوزه فیزیك رفته بودم و حالا نه تنها زبان تخصصی كه جدید بودن موضوعات هم معضل دومی بود. سال دوم كم و بیش مشكلاتم برطرف شده بود. متون را می‌فهمیدم. برنامه‌های جدی‌تر تلویزیون را كه برای من بیشتر مناظره‌ها، میزگردها و جلسات پرسش و پاسخ بود را می‌فهمیدم و می‌توانستم به جای تمركز روی فهمیدن حرف طرف مقابلم به چیزهای دیگری هم فكر كنم. كم‌كم متوجه موضوع عجیبی شدم. من به هنگام نوشتن به زبان فارسی و زبان انگلیسی دو آدم متفاوت می‌شدم. مطالعه ادبیات انگلیسی را هم كه شروع كردم موضوع پیچیده‌تر شد. من حتی در هنگام نوشتن دریافتم از داستان‌های انگلیسی و نوشتن نت‌هایم روی مباحث حوزه علوم اجتماعی دو آدم متفاوت می‌شدم؛ دو آدم با دو نوع احساسات متفاوت و حتی گاهی فسلفه‌های زندگی متفاوت، آرمان‌ها و خواست های متفاوت. همه چیز به نوشتن برمی‌گشت و این دریافتم هم شاید به تجربه داستان‌نویسی هم و حضور آگاهانه "خود"م در جریان نوشتن. شروع به مطالعه كردم و كم و بیش دریافتم نوشتن نوعی نظام فكری‌ست. در هر نوع نوشتن، نویسنده مدلی از فكر كردن را استفاده می‌كند. و در هر مدل فكر كردن هم نظام منطقی، نظام احساسی و فلسفه زندگی متفاوتی دارد.

در فاصله تعطیلات بین دو ترمم به كتاب یك، دو، سه، نویسندگی برگشتم و در حین بازنویسی قسمت‌هایی از كتاب و مطالعه نت‌های كلاسی‌ام متوجه شدم بدون آنكه خودم آگاه باشم در طول ده سال آموزش‌های كلاس‌های نوشتار خلاقم در خلال نوشتن سعی كرده‌ام شجاعت ریسك كردن، مواجهه با چیزهای نو و ابراز عقیده را آموزش دهم. و همین خواست‌ها آرام آرام فرم نوشتاریی كه آموزش داده ام را تحت تاثیر قرار داده. بهار 2012 فرصتی پیش آمد تا در كنفرانسی مقاله‌ای بر اساس تجربیاتم ارائه دهم. و بگویم چطور و با چه الگویی توانسته‌ام از طریق داستان‌نویسی به دانش‌آموزان دخترم كمك كنم كمی از مرز خودسانسوری‌هایشان بگذرند و به جای جستجوی خواسته‌هایشان از كانال‌های پرخطر، در قالب داستان از مرز ترس‌هایشان در بیان كنجكاوی‌هاشان، رویاهایشان و خواسته‌هایشان بگذرند. راستش فكر می‌كردم كار جدیدی ارائه داده‌ام اما كنفرانس سه روزه مرا با حجم انبوهی از كارهای بی‌نظیری مواجه كرد كه در اقصی نقاط دنیا در حال انجام بود. از تلاش نوشتن‌درمان‌گرهای آمریكایی برای بازگرداندن مردم به شهرهایی كه از جمعیت خالی شده گرفته تا تلاش نوشتن‌درمانگرهای استرالیایی برای احیای سنت‌های بومی، تلاش نوشتن‌درمانگر‌های كانادایی برای هویت‌سازی برای مهاجران جدید، نوشتن‌درمانگر‌های انگلیسی برای شناخت اختلالات رفتاری و احساسی دانش‌آموزان.

بحث عمده شركت‌كنندگان در كنفرانس این بود كه از آنجا كه نوشتن یعنی تمرین دائم یك نظام فكری مشخص، بنابراین از طریق نوشتن و ممارست در نوشتن می‌توان هویت‌های جدید ساخت. می‌توان هویت‌های ضعیف را تقویت كرد، هویت‌های آسیب‌دیده را ترمیم كرد، هویت‌های سركوب شده را احیا كرد. و ارزش ویژه این تغییرات اینست كه به احتمال زیاد از پایداری خوبی برخوردار است چرا كه از درون شكل گرفته و رشد كرده. جنبه تقلیدی ندارد و بیشتر از آنكه مبنای یادگیری‌اش آموزش از بیرون باشد نوعی روند كشف داخلی‌ست.

به ایران كه برگشتم حساسیتم روی متونی كه می‌خواندم بیشتر شد. از استتوس‌های فیسبوكی گرفته تا نطق‌های نمایندگان مجلس، نوشته‌های كوتاه روشنفكری در روزنامه‌ها و مجلات روشنفكری‌مان، و حتی اس‌ام‌اس‌های عشاق جوان. هر كدام از شیوه‌های نوشتن برای ما نقشه‌ای از شیوه تفكرمان می‌سازد. به ما می‌گوید ما كه هستیم و كه می‌خواهیم باشیم. به ما می‌گویم در نظام فكری ما جای چه چیزهایی خالی‌ست، جای چه نوع نگرش‌هایی به جهان هستی خالی‌ست كه برای حركت در مسیر توسعه چه در ابعاد فرهنگی و چه در ابعاد اقتصادی‌اش به آن نیاز داریم. و همین‌ها شد كه مرا به سوی دنیای تازه‌ای كشاند. آموزش نوشتن نه به قصد داستان‌نویس و مقاله‌نویس و روزنامه‌نگار ساختن. نوشتن به قصد مرور هویتهای فردی، پیدا كردن نقاط ضعف و قوتش و قوی ساختن پایه‌های فلسفه زیست فردی. چیزی كه فكر می‌كنم امروز اگر از نان شبمان واجب‌تر نباشد كم‌اهمیت‌تر نیست. اگر نان شب میل به زنده‌ماندنمان را به فردا اعلام می‌كند. فسلفه زیستمان میل به چگونه زنده‌ماندمان را تعریف می‌كند و این چیزی‌ست كه پایه‌های‌ فرهنگی یك تمدن

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ 1 ][ 2 ][ 3 ]