بهمن ماه رسید. کم کم به "شب عید" نزدیک می شویم. هرچه این روزها برای کودکان دلنشین هست برای بزرگسالان استرس زاست.
دو
کلیشه را خوب می شناسیم: 1) خانم خانه داری که زیر کار خانه تکانی استخوان
درد می گیرد. 2) پدر مهربان اما بی بضاعتی که به در و دیوار می زند که "شرمنده
زن و بچه نباشد" و برای آن ها لباس عید تهیه کند.
با هر دوی آنها درددل
کرده ایم و به سهم خود سعی هم کرده ایم باری از دوششان برداریم. نمایش ها و
سریال و فیلم ها بسیار به این دو کلیشه -به خصوص دومی- دیده ایم و چه بسا با آنها اشک ریخته ایم.
اما این روزها باری هم بر دوش قشری است که کمتر برایش دلسوزی میکنیم. حتی شخصی منفی بسیاری از داستان پردازی هایمان هستند.
این
قشر همان صاحبان شرکت ها و تولیدی های خصوصی هستند. اونهایی که انتظار می
رود مالیات بدهند (مالیات گیری ایران هم در دو سه سال اخیر روی داروغه
ناتینگهام را سپید کرده), پروژ ه ها راتا عید تحویل دهند و عیدی همه
کارمندان و کارگران را هم بپردازند.
ظاهر و سرو وضع ماشین و مسافرت
نوروزی "آقا یا خانم کارفرما" گولمان نزند. گزاف نیست اگر بگویم فشاری که
روی این اشخاص هست از فشار بر آن دو کلیشه آشنا که در اول گفتم (خانم خانه
دارو پدر بی بضاعت) بیشتر نباشد کمتر نیست!
سال مالی که به پایان می
رسد اغلب اینان مجبور هستند شب نخوابند تا بیلان کار استخراج کنند و
بروکراسی مربوط به مالیات و.... را انجام دهند.
طبیعی است که این
روز ها زیر این همه کار کج خلق شوند. یک عده هم همیشه هستند که بخواهند
جوانان را علیه رئیس تحریک کنند (از روی حسادت یا هر چیز دیگر).
اون ور
سکه را هم ببینیم! اگر کارمند دیر سر کار آمد و رئیس با عصبانیت و به منظور تشر زدن، ساعتش را نگاه کرد این احتمال را بدهیم که شاید او تمام شب را
نخوابیده که بتواند حقوق همان کارمند را به موقع دهد!
به اندازه کافی تحت فشار هست! دیگه ما روی اعصابش راه نرویم. هوایش را این روزها داشته باشیم.
اشتراک و ارسال مطلب به:
فیس بوک تویتر گوگل