مینجیق: در همان دوره ها بودند کسانی که از مریم نیز باهوش تر بودند و در مقاطعی از او هم سخت تر کار می کردند...
رهرو: اگه
دستگاه یا معیار دقیقی برای سنجش هوش اختراع شده که با این قطعیت می تونه
باهوش بودن عده ای رو نسبت به مریم میرزاخانی ثابت کنه به ما هم معرفی کنین
تا استفاده ببریم.
محمد:به نظر شخصی من، وقتی کلمه ی "هوش" و "باهوش" رو به کار میبرن، عموم مردم
یک تلقی و درک مشترکی از اون دارند و اونطوری که من با خوندن این متن متوجه
شدم منظور اون تلقی بود.
ضمنا در اینکه به صورت کلی عده ای در زمینه
هایی از عده ای باهوش تر و با استعداد تر هستند شکی نیست. و اصلا به همین
علت هم هست که این کلمات ایجاد شدن! اما به نظر من این هم که این امر به
صورت قطعی و حتی علمی ثابت شده یا نشده، و یا معیار های قطعی و علمی و
پذیرفته شده ی رسمیش چی هستن، مورد نظر این نوشته نبود.
آنچه که مد
نظر این نوشته بود به نظر من چیزی بود که در زمان دریافت جایزه توسط خانم
میزاخانی و در زمان مرگشون از دید رسانه ها مغفول مانده بود و به نظر من
خوب بود کسی بهش اشاره میکرد اما متاسفانه در این موقعیت ها کمتر کسی میاد
این ریسک رو بکنه که بهش بپردازه چون ممکنه از طرف عموم این فرد مورد هجمه
واقع بشه، همونطور که الان شما انتقاد کردید. و آن ارائه ی الگویی درست از
ایشون برای جوانان و ترغیب اونها به پیروی از اون بود.
به نظر من
مدال خانم میرزاخانی نهایتا در قابی یا روی دیواری یا در ویترین موسسه یا
کلکسیونی قرار میگیره. اونچه که الان بسیار با ارزش تر هست اینه که چه
الگویی از میرزاخانی ها به جامعه ارائه بشه و به خورد جوانان داده بشه؟
یک
نابغه ی ماورائی دور از دسترس با هوش بی رقیب خدادادی و آنچه در خیال و
گمان و قیاس و وهم نگنجد؟ یا همچنانکه بود، یک شخص معمولی باهوش، متعهد و
با پشتکار که در مسیر درست و با برنامه ی صحیح برای اهدافی بلند گام
برمیداشت؟ به واقع کدامیک سودمند تر می افتد؟
در اینکه خانم میرزاخانی
باهوش و با استعداد بودند شکی نیست و اثبات این مدعا هم نظر متخصصین این
امر و هم موفقیت ها و دست آورد هاشونه.
اما بعضی ها گمان میکنند که
ایشون یک شب نشست و تزی داد و فردای آن روز رفت جایزه فیلدزش را زد زیر بغل
اومد خونه و به ادامه زندگیش پرداخت!
از طرف دیگر شاید بعضی ها هم
فکر کنند ایشان در بند ریاضی یکی از زندان های استنفورد زندانی بوده و حالا
هر از چند گاهی به سان یک دانش آموز کنکوری مینشسته مقطعی برای یک آزمون
تلاش شبانه روزی میکرده.
اما واقعیت زندگی دوستان خانواده اساتید و
اطرافیانش چیز دیگری میگه. یک شخص معمولی (با تعریف های اجتماع ) باهوش و
با استعداد بوده که هرچند چه بسا ممکنه خیلی ها از او باهوش تر هم بوده
باشند و حتی در مقاطعی از او هم پیشی گرفته باشند اما علاقه، پشتکار، تداوم
در تلاش برای هدفش و قدم نهادن در مسیر درست آموزش و بهره گرفتن از توصیه
های بزرگان (بزرگانی که خود حتی از برندگان سابق همین فیلدز ها بودند) باعث
موفقیتش در زمینه ی مورد علاقه اش شد.
به نظر من برتری ایشون در همین
امر بود که با وجود اینکه کسانی حتی باهوشتر و مبتکرتر از ایشون هم وجود
داشته باشند اما ایشون بتونه اونها رو با تداوم تلاش در مسیر درست در مسیر
رسیدن به اهدافش پشت سر بذاره.
بله، نکته اینجاست که همه ی این فاکتور ها در کنار هم مهمه!
و در انتها، چند روز پیش در وبسایت دانشگاه پنسیلوینیا جمله ای تامل برانگیز رو دیدم که بی ارتباط با این بحث نیست:
"Genius without education is like Silver in the Mine"
این جمله و طرز تفکر از یکی از کسانیه که کشوری و سیستم آموزشی را بنا نهادن که یکی از خروجی هاش خانم میرزاخانیه.
از بنجامین فرانکلین، فیزیکدان و موسس این دانشگاه و از بنیانگذاران ایالات متحده ی آمریکا.
مینجیق: باز هم می گم مریم باهوش بود اما هوش خارق العاده دست نیافتنی و استثنایی
نداشت. هوشش در حد متوسط المپیادی ها و نفرات برتر کنکور بود نه به طرز
چشمگیری بالاتر.
موفقیت چشم گیر و استثنایی اش در سایه تلاش و شخصیت قوی و مثبت او حاصل شد.
اتفاقا به همین دلیل ارزش و ارج مریم بسیار بیشتر می شود.
باز
می گویم در همان دوره ها بودند کسانی که از مریم هم باهوش تر بودند. سرعت
انتقال و تجسم فضایی شان به طرز محسوسی از مریم بالاتر بود. اما به آن درجه
از موفقیت علمی که مریم رسید نرسیدند.
یکی بود (اسم نمی آورم. به او
سوپرباهوش خواهم گفت) به طرز بسیار محسوسی از بقیه ما از جمله مریم باهوش
تر بود. اما چه فایده؟! هوشش را صرف مردم آزاری می کرد! به اقلیت های مذهبی
گیر می داد و مناسکشان را مسخره می کرد. به ترک ها گیر می داد و مسخره می
کرد. به خانم ها گیر می داد مسخره می کرد و "ناقص العقل" می خواند.
همه
این خط کشی ها و اره تیشه گرفتن ها با گروه های مختلف کلی انرژی و وقت به
هدر می دهد. مریم هم مهربان تر از آن بود که بخواهد کسی را این طوری اذیت
کند و هم عاقل تر از آن بود که وقتش را این طور تلف کند.
خدا اون
روز نمی آورد که کسی سئوالی را بهتر از اون یارو "سوپر باهوش" جواب می داد!
چند روز تمام فکرش را می داد که به اون شخص نیش بزند.
مریم اصلا از
این دغدغه ها نداشت. من سر برخی کلاس های دانشکده ریاضی به طور مستمع آزاد
می رفتم. بارها بارها اتفاق افتاد که دیگر همکلاسی ها جواب سئوال ها را
سریع تر و درست تر از مریم پاسخ دهند. اصلا و ابدا این موضوع ذهن مریم را
مشغول و درگیر نمی کرد. خیلی برایش عادی بود. قشنگ حواسش را می داد که نکته
مسئله را دریابد و بقیه کلاس به حرف استاد گوش کند.
اگر اون "سوپر
باهوش" جای او بود تا آخر کلاس انگار روی میخ نشسته! اون قدر ذهنش درگیر
این می شد که فلانی به چه حقی از من جلو زد که بقیه کلاس اصلا درس گوش نمی
داد.
همین نکات ساده کلی آدم را جلو می برد.
کسانی که برای خودشان شأن سوپر نابغگی قایل هستند از ترس این که مبادا این بت بشکنه دنبال چالش های فکری مهم کمتر می روند.
کسی که از این ادعا ها نداره این ترس را هم نداره و راحت تر می تونه دل به دریا بزنه و روی مسئله های مهم علمی کار کنه.
اشتراک و ارسال مطلب به:
فیس بوک تویتر گوگل