مرتب این روزها، دوستان و دلسوزان به همدیگر توصیه می کنند که سعی کنند مثبت اندیش باشند و نیمه پر لیوان را ببینند و به خود بباورانند که "همه چی آرومه! من چه قدر خوشبختم......" همین واقعیت که به یادآوری این جملات این همه احساس نیاز می شود نشانگر آن هست که ....... اگر واقعا این قدر گل و بلبل بود این همه نیاز نداشتیم که صبح تا شب به هم این حرف ها را بزنیم! پس چی کار کنیم؟! بزنیم تو سرمون؟! نه ابدا! می دانم همه این توصیه ها از سر دلسوزی و محبت خالصانه هست.
روش دیگر--که بیشتر توسط افراد با سن زیر سی سال به کار گرفته می شود-- کاملا عکس روش بالاست. همه اش نیمه خالی لیوان را می بینند و آن قدر به خودشان تلقین می کنند که اینجا بد هست که کامل دل بکنند و بروند. فکر نکنید این نسلی که الان زیر سی سال هست این روش را برای اولین بار ابداع کرده و یا چیزهایی می بیند که نسل قبل تر ندیده و یا نفهمیده. نه جانم! نسل قبلی هم وقتی جوان تر بود این روش را آزموده. یک عده شان مهاجرت کردند و مدتی که گذشت و خود را تثبیت کردند باز دیدند که Something is missing. آن ها هم مانند دوستان خود که در ایران مانده اند احساس نیاز می کنند که صبح تا شب به خود و دیگران یاران یادآوری کنند که "همه چی آرومه! من چه قدر خوشبختم......" برخی شان هم برای این که کاملا خود را مجاب کنند وضعیت ایران را بدتر از آن چه که واقعا هست می خواهند نشان دهند.
راستش به نظر من نه مثبت اندیشی مطلق خوبه نه سیاه نمایی. هم نیمه پر لیوان را باید دید و هم نیمه خالی را. اگر هم از دست بر بیاد می توان نیمه خالی را هم پر کرد. حتی برنامه ریزی برای امکان پر کردن نیمه خالی لیوان نشاط آور هست. وقتی برنامه ریزی یا طرح ریزی می کنی برای این که نیمه خالی لیوان را پر کنی چنان به نشاط می آیی که دیگه لازم نیست خودت یا دوستت دایم توصیه بکند که شاد باشی. به طور طبیعی -- نه زورکی -- شاد می شوی!
اشتراک و ارسال مطلب به:
فیس بوک تویتر گوگل