یك خاطره تلخ و یك نكته

+0 به یه ن

می خواهم یك خاطره تلخ از زلزله بم بگویم. زلزله كه آمد یكی از روزنامه نگاران بنام و جاافتاده متنی نوشت كه خیلی ها از جمله من و شاهین را عصبانی كرد. این روزنامه نگار مدت كمی بعد از زلزله،  یك متن احساسی نوشت و بدون كوچكترین اشاره ای به انسان هایی كه زیر آوار مانده بودند و احتیاج مبرم به كمك داشتند در مورد عظمت ارگ بم نوشت و تاكید كرد ارگ بم كه با روح ایرانی ساخته شده پابرجا می ماند ولی "ارگ جدید" كه در زمان رفسنجانی ساخته شده با كوچكترین زلزله ای فرو می ریزد.  خیلی ها به او اعتراض كردند كه در این هیری ویری چه جای شِرووِر گفتن هست. او هم جبران كرد و بلافاصله متنی در سوگ قربانیان نوشت. خوب! این قسمت احساسی قضیه.  ما ایرانی ها در جمع و جور كردن مسایل احساسی نسبتا توانمندیم و خوب بلدیم متن سوگواری جانگداز بنویسیم  و اشك بقیه را در بیاوریم! عده ای از همكارانش بعد از چند ماه به بی دقتی حرفه ای  آن روزنامه نگار مجرب خرده گرفتند (و انتقادشان هم كاملا بجا بود) كه ابتدا می بایست خبر را چك می كردی بعد منتشر می كردی. واقعیت این بود  كه  همچنان كه می دانید متاسفانه ارگ 2500 ساله بم در زلزله ویران شد اما خوشبختانه ارگ جدید سالم ماند. درست برعكس آن چه كه در توهمات و خیالات آن روزنامه نگار بنام رخ داده بود و از روی احساسات پوچ،  عین حقیقت پنداشته بود و از آن هم پا فراتر گذاشته بود و  منتشر كرده بود!

حالا كه این همه سال گذشته من یك ایراد دیگر به این دیدگاه می خواهم بگیرم. اولا كه خدا را صد هزار مرتبه شكر كه ارگ جدید ویران نشد! در امداد رسانی ها از آن به عنوان پایگاه استفاده شد. پایگاهی كه اگر نبود و یا ویران می شد چه بسا فاجعه انسانی ابعادی بزرگ تر و فجیع تر می یافت.  نكته ی مهمی كه می خواهم بگویم این چه "عرق ملی ای" است كه می پسندد چنین وانمود شود كه مهندسان سازه، مدیران شهری، آرشیتكت ها یی  كه در همین آب و خاك بزرگ شده اند از پدران 2500 ساله شان عقب تر باشند و  بر پسرفت  2500 ساله دست می افشاند و با افتخار از آن یاد می كند. این دوستی است یا دشمنی كه  از ته دل بخواهی كه فن آوری كشورت 2500 سال ناقابل درجا بزند و حتی پسرفت كند؟!

اگر درجا زدن و پسرفت 2500 ساله درست باشد باید در دانشكده ها را گل گرفت. اگر ایده آل ما این پسرفت و یا درجا زدن باشد با این ذهنیت  طبیعی است نتوانیم دانشگاه های پیشرو داشته باشیم. برای پیشرفت دانشگاهی "چشم ها راباید شست، جور دیگر باید دید!"

اگر یادتان باشد من بعد از این كه زلزله آذربایجان شرقی رخ داد چندین پست در این باره داشتم از جمله متنی با عنوان "سرزمین حماسه" كه برخی از حماسه های آن روزهای پر تب و تاب را در آن مكتوب كردم. چون معتقد بودم آن حماسه ها بهتر از هرچیزی نشانگر آن هست ما كیستیم و هویت مان چیست. دریغ می دانستم آن حماسه ها فراموش شود.  بخشی كه با كمال افتخار نوشتم این بود:

"

خبر خوش:
مهندس ناظر سد ستارخان از این سد بازدید به عمل آورده اند. سد همچون بزرگمردی كه نام او بر آن است با استقامت و صلابت ایستاده است. هیچ تَرَك و كاستی ای در آن ایجاد نشده است.
یاشاسین! "

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ ]