سر چهار راه پسركی ریزه میزه از ماشین ها تكدی می كرد. اندامش ریز بود و هر آن ممكن بود برود زیر ماشین. این ور و آن ور پر بود از بیلبوردهای گنده ی شهرداری تهران كه به شهروندان تهرانی نصایح اخلاقی می نمایند. با خود اندیشیدم و حساب و كتاب كردم و دیدم هزینه ی این بیلبورد ها كافی است كه كودكان سرچهارراه را به نیكویی سرپرستی نمایند.
پی نوشت:
حدود دو سال پیش شهرداری تهران شروع كرد به نصب بیلبوردهای گنده ی نصایح اخلاقی با لوگوی شهرداری تهران. من از این كار ناخشنود بودم و انتظار داشتم روشنفكران جامعه اعتراض كنند اما نكردند! علت ناخشنودی من از محتوای بیلبوردهای نبود. علت این بود كه به نظرم شهرداری نهادی نیست كه در مورد هنجارهای اخلاقی صاحبنظر باشد! ترسم از این بود كه وسط نصایح اخلاقی خوب چند تا هم تبلیغ سیاسی چاشنی كنند و مردم بی دقت هم آنها را در ردیف نصایح اخلاقی بپذیرند. هنوز نگرانی من برطرف نشده. اما متاسفانه واكنشی هم از جانب روشنفكران نمی بینم.
این روزها زیاد از مردم دور و برم - آن هم از طیف های از فرنگ-برگشته - می شنوم كه از بیلبوردهای ناصحانه ی شهرداری تهران نقل قول می كنند. كمابیش جای گلستان سعدی را گرفته! ظاهرا در برنامه ریزی شان در خط دهی جامعه نا موفق نبوده اند.
اشتراک و ارسال مطلب به:
فیس بوک تویتر گوگل