یك شخصی است به نام ناصر پورپیرار كه زندگی نامه اش را در ویكی پدیای فارسی می توانید ببیند. گویا نظرات نامتعارفی دارد در مورد تاریخ ایران و زبان فارسی و فرهنگ ایرانی! نقدهای بسیاری در مورد نظرات وی نوشته شده است. من هیچ كدام از كتاب های او را نخوانده ام و علاقه ای هم ندارم كه روزی بخوانم. اینجا هم قصد نقد نظرات وی را ندارم كه كسان دیگری با معلومات بیشتر از من حوصله كرده اند و نوشته های او را خوانده اند و نقد كرده اند.
چیزی كه می خواهم بگویم باز هم در مورد همان نكته ی اساسی است كه چندین بار گفته ام و باز هم خواهد گفت: "هویت خود را ایجابی تعریف كنیم نه سلبی. هر زمان دیدیم هویت خود را در ضدیت با "دیگری" تعریف می نماییم بدانیم كه راه به خطا می رویم." حالا این چه ربطی به پورپیرار و نظرات او داره؟! الان عرض می كنم. گویا آن اول اول ها كه پورپیرار نظرات ضد زبان فارسی و ضدهخامنشی وضد.... را بیان می كرده یك عده ای -البته عده ی كم- در آذربایجان خوششان آمده بود و پورپیرار را "استاد پورپیرار" خطاب می كردند. دیری نپایید كه پورپیرار زبان تركی را هم به همان شیوه ی خود نواخت و در نتیجه از چشم آن عده ی قلیل هم افتاد! البته من نوشته ی آقای پورپیرار در مورد زبان تركی را هم نخوانده ام و علاقه ای هم به خواندن آن ندارم اما برخی از پاسخ ها را به نوشته ی او چند سال پیش خواندم. مثلا آقای پورپیرار با این كه زبان تركی نمی دانست ادعا كرده بودكه درتركی لغتی برای "دانش" وجود ندارد و بر این اساس نتیجه گرفته بود این زبان به درد دنیای متمدن نمی خورد. (داخل پرانتز: دانش به تركی می شود بیلیم. در همین آرزوبلاگ منظور از "بیلیم بؤلومی" بخش دانش است. ....)
چیزی كه می خواهم بگویم این است كه تاریخ یا زبانشناسی علم های تخصصی جدی ای هستند. متدلوژی خود را دارند. مبنای قضاوت ما در مورد نظریه پردازان در این شاخه ها نیز باید براساس همین متدلوژی علمی باشد و بس. نباید براساس حب و بغض به یكی لقب "استاد" بدهیم یا از او پس بگیریم. ایدئولوژی-از هر جنس- نباید سكاندار دانش یا علم یا بیلیم یا ساینس باشد. دانش وبیلیم متدلوژی خود را دارد. با این متدلوژی دنبال پاسخ پرسش ها می گردد. نه آن كه پاسخ از پیش -براساس یك ایدئولوژی- تعیین شود و بعد وظیفه ی دانش صحه گذاشتن بر آن باشد. نه خیر! چنین نیست. متدلوژی دانش وامدار هیچ ایدئولوژی نیست و راه خودش را می رود.
همه ی اینها را گفتم حالا چند چیز دیگر هم اضافه می كنم. من دوست دارم به تاریخم سرزمینم بیش از این توجه شود. دوست دارم آثار باستانی خطه ی آذربایجان بیشتر مورد توجه مسئولین قرار گیرد. حیف است كه مجسمه های چند هزاره ساله ی شهر یری زیر باد و باران تخریب شوند. حیف است قوچ های سنگی یادگار پیشینیان در گوشه و كنار آذربایجان محافظت نشوند. دریغ است كه تخت سلیمان این جور مهجور مانده و به اندازه ی كافی درموردش تبلیغ نمی شود. حیف است كه تپه های حسنلو به اندازه ی كافی شناسانده نمی شود. ای دریغ كه كمتر كسی در مورد تمدن اورارتو در ایران می داند! در كتاب درسی تاریخ زمان ما چند خط بیشتر در مورد سلسله های قاراقویونلو و آق قویونلو نوشته نشده بود. با خواندن آن چند خط این تصور به دست می داد كه مدت مركزیت تبریز سه چهار سال بیشتر نبوده. در صورتی كه چیزی حدود 200 سال مركز سلسله های قدرتمند و ثروتمند مختلف بوده است. در آن 200 سال آثار زیادی ساخته شده. انتظاری كه دارم آن است كه به آن دوره بیشتر پرداخته شود. درباره اش تحقیق كنند. كتاب ها در باره اش بنویسند.فیلم های مستند تهیه كنند. موزه های تخصصی برپا كنند. به دنیا آن را بشناسانند. این است انتظارات من. همه ی این انتظارات "ایجابی" است. هیچ كدام سلبی نیست. اقدام به این گونه كارها برای پاسداشت تاریخ خطه ی آذربایجان منافی پاسداشت تاریخ سایر مناطق ایران نیست.
با اقداماتی از آن دست كه عرض كردم حق هویت تاریخی سرزمین آذربایجان ادا می شود نه با لجن پراكنی علیه تاریخ دیگر بخش های سرزمین ایران یا هورا كشیدن به كسانی كه چنان می كنند. در همان تبریز خودمان تاریخدانان جدی ای هستند كه به مطالعه و تحقیق جدی آكادمیك درباره ی ادوار گوناگون تاریخ آذربایجان می پردازند. با متدلوژی علمی مخصوص دانش تاریخ و به طور تخصصی به دور از جنجال تمركز می كنند روی تاریخ مناطق مختلف و نتیجه ی تحقیقات شان را به صورت كتاب یا مقاله منتشر می كنند. اگر بناست كسی استاد خطاب شوند همین قبیل افراد هستند. این تیپ كتاب ها هستند كه ارزش آن را دارند كه خوانده شوند و به دیگران معرفی شوند. اگر ما به هویت سرزمین خود علاقه مند یم این قبیل كتاب ها را باید بخریم و بخوانیم.
قبلا هم نوشته بودم و با استدلال نشان داده بودم كه اگر توریست شیراز و اصفهان بیشتر شود در دراز مدت به نفع توریسم سایر نقاط ایران -ازجمله آذربایجان نیز هست. از منظر دو دو تا چهار تا و حساب و كتاب بازاری هم نگاه كنیم این كه شخصی مثل پورپیرار میراث فرهنگی استان فارس را زیر سئوال می برد نمی تواند چیزی خوشحال كننده برای ما در شمال غرب كشور باشد.
اشتراک و ارسال مطلب به:
فیس بوک تویتر گوگل