تا «قواعد بازی» درست نشه جایگزینی این قشر با اون قشر جلوی فساد را نخواهد گرفت

+0 به یه ن

در سال های ۷۰ تا ۹۰، باور بخش بزرگی از جامعه این بود که آقایان تحصیلکرده نه-چندان-مذهبی متولد پیش از ۱۳۳۵ خیلی درستکار و کار-بلد هستند و اگر امور به آنها سپرده بشه فساد مالی از بین می ره و کارآمدی هم به حد اعلا می رسه. البته همسران این آقایان در این تبلیغات نقش زیادی داشتند و چپ و راست می نشستند و می گفتند که همسران آنها خیلی درستکار هستند . گاهی هم این را با صفات منفی و با لحن شکایت بیان می کردند. مثلا می گفتند که همسرانشان از بس درستکارند در جامعه سراپا فساد کنونی و میان «گرگ ها»، پخمه عمل می کنه و درنتیجه نمی توانند مثل شوهران دیگران پول به خانه بیاورند، «پس من چه زن نجیب و فداکار و خوبی هستم» که این شوهر را با این نداری و با این پخمگی تحمل می کنم! این قبیل ادبیات در بین زنان آنها خیلی رواج داشت. بعد آن که خانم، زمینه را آماده می کرد آقا شروع به غیبت از دیگران و تعریف از خود می نمود. این خود-تعریفی ها تحسین جمع را بر می انگیخت.

راستش را بخواهید من همان موقع هم که نوجوان بودم با دیدگاه منفی به این همه تبلیغ برای خود می نگریستم. با دقت که گوش می دادم می دیدم آن چه که آقا به عنوان شاهدی برای درستکاری بی نظیر خود بازگو می کند چیزی نیست جز آن که «پس چرا همکارم چهار تا خورد و به من فقط دو تا رسید؟!» به هر حال نظر من زیاد مهم نبوده و نیست. مردم باور می کردند. مردم از طیف «ریشوی حاکم» آن قدر دلزده بودند که این قشر را که صورت اصلاح می کردند و در تابستان آستین کوتاه می پوشیدند و احیانا در مهمانی کت و شلوار و کراوات بر تن و گردن می کردند بسیار تحسین می کردند. نه به خاطر دستاوردهای چشمگیر این قشر بلکه برای تقابل با قشر ریشو. عبارت هایی نظیر «فلانی نماز نمی خونه اما از هر مسلمان نمازخوانی دست-پاک تره» بسیار شنیده می شد. شاهد «دست-پاک» بودن آنها همان تعریف ها و تبلیغ های خودشان و همسرانشان بود. تراژدی اینجاست که دو دهه پیشتر، همین مردم همین ریشوها را به خاطر لج کردن با کراواتی هایی با همسر دکلته-پوش آوردند و بر سر نشاندند. خیال کردند با جایگزین کردن قشری با قشری با لباس و سبک زندگی متفاوت، می توان فساد مالی ریشه کن کرد!

اتفاقا در دوره رفسنجانی و سپس خاتمی تقی به توقی خورد و به این قشر «کمی-تا-قسمتی-کراواتی» هم تا اندازه ای میدان دادند. البته هنوز پروژه های چرب و نرم به همان ریشوها می رسید ولی پروژه ها که خرد می شه، اون تَه مَه ها مقداری هم به این قشر «کمی-تا-قسمتی-کراواتی» می رسید. همین که این امکان فراهم شد اغلب شان (البته نه همه شان) بلافاصله نشان دادند و ثابت کردند که «بعععععللللللللللههههههه! آب گیرشان نمی آمد والا شناگران قابلی بوده اند.» خیلی زود تغییر کردند. ادبیاتشان هم تغییر کرد! دیگه هرکه نمی خورد از منظر آنها پخمه بود.

همسرانشان هم خیلی خوب سوراخ دعا ها را یاد گرفتند. رگ و را خوب یاد گرفته بودند در گوش همسر می خواندند «از تو که درستکارتر نیست! من هم که همسرت هستم از تو درستکاری یاد گرفتم بنابراین برادر و پسر عمویم درستکارترین پیمانکارانی هستند که می توانی بیابی. پس مناقصه برای چی؟ چرا قرارداد اداره تو با غریبه که نمی دانیم چه قدر درستکار هست بسته شود؟!. دست همین برادر زنت را بگیر.» اگر اون آقایان یک صدم درستکاری ای که ادعا می کردند داشتند نمی بایست زیر این ننگ می رفتند. می بایست می گفتند مطابق روال و ضوابط باید مناقصه اجرا شود. اما این کار را نکردند.

قراردادی که باید بنا به قانون به مناقصه سپرده می شد قسمت شرکت برادر زن آقای «کمی-تاقسمتی-کراواتی» که ادعای درستکارترین بودن داشت می شد. بالادستی ریشویش هم اصلا ایرادی نمی گرفت که چرا مناقصه ای برگزار نشد. آقای «کمی-تا-قسمتی-کراواتی» چشم بر کثافتکاریهای مالی بالادست ریشو می بست و او هم این چیزها را زیر سیبیلی در می کرد. بالا دست ریشو در بین قشری که تسبیح و حج را نشانه درستکاری می دانند برای این زیر دست با ظاهر متفاوتش اعتبار می خرید. واین زیر دست هم بین قشری که گمان می کردند اگر کسی ریشش را بتراشد و آستین کوتاه بپوشد حتما درستکار هست برای بالادست خود اعتبار می خرید. هردو راضی! کی ضرر می کرد؟! پروژه هایی که به خاطر همین نون به هم قرض دادن ها و آرام و آرام از ضوابط فاصله گرفتن ها به سمت حیف ومیل پیش می رفت.

در دهه نود هم مدتی گفتند اگر خانم ها سر کار بیایند کمتر فساد می کنند. با این شعار برای «لیست امید» در مجلس شورا تبلیغ کردند و در لیست نام چند زن گنجاندند و مدعی شدند که اینان -به دلیل زن بودن-فساد را ریشه کن خواهند کرد. «دختر صفدر» تا روی صندلی مجلس نشست بحث «سهم از سفره انقلاب» را پیش کشید. اندکی بعد هم خبر اختلاس نجومی و رکورد شکن مرجان شیخ الاسلامی آل آقا در پیچید که روی نرینه های اختلاسگر را هم سپید نموده بود.

همه اینها را گفتم که تاکید کنم تا «قواعد بازی» درست نشه جایگزینی این قشر با اون قشر جلوی فساد را نخواهد گرفت. سیستم درست و حسابی حسابرسی و.... لازم هست. امید بستن به فلان قشرکه پاک از فساد خواهند بود به سرخوردگی می انجامد. یک وقت فکر نکنید که اگر شاگردان محبوب و منضبط دکتر مجتهدی-مدیر مدرسه البرز- جوان شوند و کارها را برعهده گیرند ایران گلستان می شود. نه بابا! همچین خبری نیست. نه آنها جوان می شوند و نه اگر جوان شوند در چارچوب همین قواعد بازی، بهتر از «همین ریشو ها» عمل می کنند. برای این که کسی در نوستالژی فرهنگ دکتر مجتهدی روحیه خود و دیگران را خراب نکند در نوشته بعدی ام به این نکته خواهم پرداخت که چرا «فرهنگ دکتر مجتهدی» هم راه حل نیست!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ ]