گلستان

+0 به یه ن

یک سخنرانی از خانم لیلی گلستان به تازگی منتشر شده که خیلی مشهور شده و دست به دست می چرخه.
ابتدا سخنرانی خانم لیلی گلستان به این اشاره می کنه که پدر سلطه جویش  (ابراهیم گلستان) باعث شده در نوجوانی و کودکی خیلی زجر بکشه. در فرهنگ ما-و در اغلب فرهنگ های دیگه- ناپسند شمرده می شه که دختری بیاید و در جمع از پدرش بد بگوید. قدیم ها بچه ها به خود اجازه نمی دادند که از پدرشان حتی در جمع خصوصی انتقاد بکنند. این روزها ما ها خیلی با پدرمان راحتیم و در خانه هر جور دوست داشته باشیم انتقاد می کنیم اما اغلب ما هرگز در جمع از پدر مان انتقاد نمی کنیم. به نظر من هم درستش هم همینه!

کار خانم گلستان را تایید نمی کنم. اما می بینم برخی ها آمده اند خانم گلستان را قضاوت می کنند. در خود همان صحبت ها خانم گلستان اشاره می کند که پدرش برایش خانه خریده. حرف این عزیزان تلویحا این هست که وقتی پدری برای فرزندش خانه می خرد دیگه پدری را تمام کرده و فرزند چیز بیشتری نباید بخواهد. شکایت از سلطه گری وقتی طرف خانه خریده لوس بازی است.

این که خانم گلستان نباید از پدر در جمع شکایت می کرد نکته دیگری است. اما در مجموع یک دختر کاملا حق دارد  از پدر انتظاراتی به جز انتظارات مادی داشته باشد.
من کتاب "نوشتن با دوربین" که مصاحبه ای است یا ابراهیم گلستان خوانده ام. اگر یک دهم توهین و تحقیری که با مصاحبه گر می کند با فرزندش کرده باشد واقعا جای تاسف دارد! تازه ما ایرانی ها اغلب با غریبه ها (مثلا یک روزنامه نگار) خیلی محترمانه تر رفتار می کنیم. بچه را چون مال خودمان می دانیم زیاد با او رودربایستی نداریم. این در میان همسن های گلستان که بیشتر پررنگ بود. در بین همنسلان من هست که یواش یواش گفته می شود احترام بچه از احترام مهمان هم واجب تر است.

حرف من این هست: اگر پدری برای بچه اش خانه بخرد باز هم حق ندارد توی سر فرزند بزند و او را تحقیر کند.
بگذارید در مورد خودم و پدر مرحومم بگویم. پدر من هم هدایای مادی زیادی برای من خریده بود که با توجه به این که سر گنج ننشسته بود چشمگیر حساب می شد. اما هیچ وقت منت سرم نذاشت.
الان هم که در میان ما نیست من وقتی به یاد او می افتم این هدایای مالی  آن قدر برایم مهم نیست و زیاد یادم نمی افتند. اگر اون هدایای مادی نبودند من خودم چند سال بعد تر می توانستم مشابه آنها را از در آمد خودم تهیه کنم. چیزی که من بیشتر به آن مدیون هستم بازی هایی بود که در کودکی با من کرده بود. با حوصله نشسته بود با لگو ها  برایم ساختمان ساخته بود . یادداده بود چه طور ستون بزنم و با پتو و... وسط اتاق پذیرایی برای خودم خانه بسازم. چه طور با بیست سئوالی به من فکر کردن آموخت. چه طور عشق به هندسه را در دلم کاشت و.....
این کارهایش بود که برایم برجسته بود و هست. و این که آن قدر مناعت داشت که به خاطر هدایای مادی منت سر کسی از جمله بچه اش نگذارد!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

بحثی در مورد الگوهای جنسیتی خانواده ها و تاثیر آن بر کارپژوهشی دانشجویان علوم پایه

+0 به یه ن

پس از نوشته قبلی ام با عنوان «مریم میرزاخانی: دارای هوش خارق العاده یا ....» بحث مفصلی در گرفت که بد نمی دانم در زیر تکرار کنم:


یکی از خوانندگان: دلمون خوش بود که پرفسور میرزاخانی اثباتی هست برای اینکه ذهن ریاضی زنها چیزی از مردها کم نداره ولی اینطوری که پیداست باز هم مردها سرترند و امثال ایشون فقط به خاطر شخصیت ، پشتکار به اینجا رسیده اند و اگه آقایون به خاطر خصوصیات منفی عرصه رو خالی نمی گذاشتند الان ما ایشون رو حلوا حلوا نمی کردیم

مینجیق:  هوشی که صرف مردم آزاری بشه هیچ ارزشی نداره 

من به برتری هوشی مردان به زنان اعتقادی ندارم. قرن ها جلوی پبشرفت زنان را سد کرده بودند. حالا که یک مقدار این سد شل شده شاهد پیشرفت چشمگیر زنان هستیم. مریم میرزاخانی یک نمونه هست. شبکه Elusivesخودمان که در آن زنان دست بالا را دارند نمونه دیگر.
دختران ایرانی که در کنفرانس های بین المللی مختلف در رشته های مختلف در این ده سال اخیر واقعا درخشیده اند. 
مریم نوک یک هرم بود.
راهش هم پررهرو تر خواهد شد.
نکته اش همینه که دختر تا جایزه فیلدز نگیره حلواحلوایش نمی کنند اماپسر وقتی در جغرافیا نمره کم می آره و مشق هایش را نمی نویسه در کشور ما حلواحلوا می شه با این استدلال که چون نابغه ریاضی هست در درس "حفظی" جغرافیا ضعیف هست!!!!

البته اگر ما خانم ها عاقل باشیم می بینیم این "حلوا حلوا" هم بلا ست. به دور از حلواحلوا ی افراد غیر متخصص -که جز ایجاد توهم نبوغ نتیجه ای ندارد- کار علمی مان را می کنیم تا در سطح بین المللی و در بین اهل فن مورد قبول شود و احیانا کارپژوهشی مان در بین اهل فن حلوا حلوا گردد.


آقای دکتر شهشهانی اشاره کردند که یک سال قبل از مریم، یک پسر 15 ساله نابغه دانشجوی استاد راهنمای مریم شده بود. از بس این پسر استاد راهنما را اذیت کرده بود استاد راهنما اکراه داشته مریم را قبول کند. پیش خودش گفته بوده مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسه! کاملا احساس اون استاد راهنما را در مورد اون پسر درک می کنم. این قبیل دانشجوها می توانند روی اعصاب استاد راهنما رژه بروند و دست آخر هم هیچچی نمی شوند!
اما استاد راهنما در مورد مریم اشتباه کرده بود. مریم از آن سنخ نبود. حدود یک سال هم به مریم بی محلی کرده بود اما مریم تلاش کرده سعی کنه آن قدر پیشرفت کنه این بی محلی از بین بره. موفق هم شده بود.

این اخلاق مریم خیلی "دخترونه " بود . برای دانشجویان دختر اغلب مهم هست که استادانشان از شان راضی باشند برای همین تلاش بسزا می کنند. 
الان خوشبختانه خیل عظیمی از دانشجوهای دختر داریم که همین قبیل اخلاق ها را دارند. به آنها انگ نابغگی زده نشده که بخواهند به استناد به اون برای خودشان در همان دانشجویی برو بیایی راه بیاندازند. آرام آرام تلاش می کنند که با کار پژوهشی جایگاه خود را تثبیت کنند.

یک مزیت دانشجو یا پست داک و یا کارمند دختر هم این هست که اغلب به طور مداوم می روند با پدرشان مشورت می کنند و بدون کله شقی از دریای تجارب چندین دهه ای پدر در عرصه کارو تلاش بهره مند می شوند. نتیجه این می شه که برعکس ظاهرشان و آن چه که در کوتاه مدت از خودشان نشان می دهند در عمل و در دراز مدت "لوس بازی" در نمی آورند. هرچند در دید اول شاید دخترها "لوس"تر به نظر برسند و لی در عمل کمتر لوس هستند.
وقتی کار سنگین می شه و یا اشتباهی می کنند و مورد انتقاد قرار می گیرند شاید همونجا با لوس بازی گریه ای هم سر دهند اما شب می روند خانه، با پدر درددلی می کنند. پدر هم یک مقدار "قربان صدقه" دختر چشم بادامی  در دانه اش می رود اما بعدش می گوید محل کار که جای خاله بازی نیست قدر شرایطی که برایت فراهم شده بدان. فردا همان دختر به ظاهر لوس و عزیز دردانه بابا بر می گردد سر کار و قوت و استواری بسیار ادامه می دهد.
اما اگر همین اتفاق برای پسری بیافته خیلی بعید هست شب بره برای باباش خودش را لوس کنه و چنین نصایح سازنده بشنوه. اگر هم احیانا بره این کار بکنه پدرش عموما به جای قربان صدقه تحقیرش می کنه و می گه من سن تو بودم در موقع سربازی ائله و بئله می کردم حالا تو زیر ایرکاندیشینگ یک انتقاد کوچولو ازت کرده اند "مثل دخترها" لوس بازی در می آری!
پسر یا با کسی مشورت نمی کنه یا اگر بکنه معمولا با دوستانش که از خودش کم تجربه ترند مشورت می کنه یا می ره با مادرش و اگر متاهل باشه با همسرش صحبت می کنه.
دوستان کم تجریه تر که عموما راه غلط نشان می دهند. مادر و همسر هم برای به دست آوردن دل او معمولا می گویند "خیلی هم دلشان بخواد! از سرشان هم زیادی هستی!" اینها نصیحت های سازنده ای نیستند. توهم نبوغ را تشدید می کنند. باعث موفقیت نمی شوند.
به طور عمومی و آماری وضع جامعه موجود را گفتم. استثناها هم حتما هستند. ما هم باید به سمتی پیش برویم که یک پسر هم بتواند بدون ترس از تحقیر از نگرانی ها یش به پدر بگوید. یک مادر یا همسر هم بتواند نصیحت سازنده بکند و فقط دنبال به دست آوردن دل و لو به قیمت فحش دادن و نفرین کسی که از گل-پسرش یا شاه-شوهرش انتقاد بجایی کرده، نباشد.
الان هم پدر و مادر ها و همسرهایی هستند که این وسعت دید را دارند ولی فعلا کم هستند و در اقلیت هستند. 
از اون ور هم دخترهایی هستند که اون قدر غد هستند که نمی روند برای باباشون خودشان را لوس کنند و بعد نصیحت بشوند. به زعم خودشان هم خیلی کار باحالی می کنند که مثل پسرها رفتار می کنند.
ان شالله تا ده بیست سال آینده هنجار ما بهتر از این خواهد بود و این مشکل حل خواهد شد.
بیست سال پیش کتک زدن پسربچه ها در مدرسه و در خانه یک هنجار بود. طفلک پسرها شدیدتر از دخترها کتک می خوردند. اما الان دیگه این طور نیست. الان کتک زدن بچه-اعم بر دختر و پسر-- ناهنجاری به حساب می آید. فرهنگ مان-دست کم از این جهت- رو به جلوست ومی توان به آینده امیدوار بود.

سارا: دقیقا به خاطر همین رفتار هایی که دختر ها در محیط پژوهشی دارند، اساتید تمایل دارند ، بیشتر دانشجوی دختر بگیرند . چون سرشان به کار خودشان هست و واقعا حرف گوش کن تر از پسرها هستند و در کارشان بسیار منظم هستند. ولی به شخصه به عنوان یک دختر ، بعضی از رفتارهای پژوهشی پسرها رو بیشتر می پسندم . نمونه ی آن عدم خجالتی بودن هست. یک مثال ساده و بامزه : وقتی دکتر وفا به ایران آمدند و کنفرانسی برگزار شد. خیلی از دانشجوهای پسر دور و بر ایشان می پلکیدن . حتی دانشجوهای فوق لیسانس و لیسانس هم که پسر بودند می رفتند و از ایشان سوال می پرسیدند. ولی دانشجویان دختر ی که حتی قوی تر از این پسر ها بودند ، چه بسا دکترا هم داشتند، خجالت می کشیدند و جلو نمی رفتند. و بیشتر شان می گفتند خوب چی بپرسیم ؟ ما که علم مان آنقدر زیاد نیست. و با همان شیوه ی آرام و بی سر و صدا از این فرصت ها استفاده نمی کردند. از این دست اتفاقا در سمینار های مهم و کنفرانس ها زیاد دیدم. نمی دونم آیا این رفتار ها هم در کار پژوهشی درست هست یانه ؟
یک نکته ی دیگر: پسرها در ارتباط برقرار کردن خیلی قوی تر هستند و اگر در یک کار پژوهشی گیر کنند ، راحت تر از دختر ها می توانند مشکلشان را حل کنند.

مینجیق:
" نمی دونم آیا این رفتار ها هم در کار پژوهشی درست هست یانه ؟"
به نظرمن درست نیست. رفتار دخترها درست تر بوده.


البته یک چیزی را هم بگم ها!
پسرها معمولا قوت و جرئت thinking out of boxرا بهتر از دخترها دارند. برای کار پژوهش هم این خیلی مهمه.
البته باز به طور آماری گفتم. 
من خودم این قدرت و جرئت را دارم.
از معیارهایم برای انتخاب دانشجوی دکتری (نه لزوما کارشناسی ارشد) همین هست. 

نظرمن این هست که در زمینه های پژوهشی شخص باید این جرئت و قدرت را در دوره کارشناسی ارشد به دست بیاره و بیاموزه.
برای همین هم هست که خیلی به این دوره اهمیت می دهم

به گمانم 
این قدرت و جرئت تا حد زیادی اکتسابی است نه غریزی یا ژنی.

سارا: میشه بیشتر توضیح بدهید در مورد thinking out of box . ممنونم

مینجیقتوضیحش سخته.
مثلا کاری که کوپرنیک کرد مصداق بارز آن هست.
thinker:
از بحثای جنسیتی خوشم نمیاد شی ء نیستیم که اینطوری بحث دختر و پسر راه انداختین! علم آمار هم زیاد کمکی برای شناخت یه نفر و سرنوشتش نمی کنه همین که براساس داده های آماری و باورها و نظریات معمول در مورد دیگران قضاوت نکنیم می تونه خودش یه نوع thinking out of box باشه.
مینجیق:
یک نکته دیگه هم بهتره گفته بشه
یک عده هم هستند که خیلی باهوشند مردم آزار هم نیستند اما مثل مریم هم دنبال هدف خاص نمی روند
با هوششان بازی بازی می کنند
این بازی فکری بعد اون بازی فکری

خیلی ها دور و بر این جور هستند

خوب طبعا این افراد هر چه قدر هم باهوش باشند موفقیت های خیلی بزرگ به دست نمی آورند اما در لحظه خودشان خوشند موجب خوشی دیگران هم می شوند 
این هم یک نوع زندگی است

با همین افراد زندگی زیبا و رنگارنگ می شه

مردم آزارها را نمی گم ها
اونهایی را می گم خیلی باهوشند ولی بازی بازی می کنند

مینجیق:

من شیفته فرهنگ دانشمند پرور یهودی ها هستم.
این همه دانشمند یهودی هست. اما اصلا فکر نمی کنند بس شان هست. اینشتن را به جای خود تکریم می کنند و به او می بالند. اما نمی آیند بگویند بر فرض واینبرگ که به اندازه او مشهور نیست را چرا به حساب بیاوریم وقتی ما اینشتن داریم
هر کدام را در جای خود تکریم می کنند.

اگر ما ایرانی ها دو نفر برنده فیلدز داشتیم نصف ایرانی ها می خواستند نصف دیگر را مجاب کنند که مریم بالاتر هست نصف دیگر می خواستند نشان دهند اون یکی بالاتر است. بعدش هم دعوا می کردند.
یهودی ها هر دو را تکریم می کنند بعدش هم سعی می کنند سومی را پرورش دهند.
حالا این غول های دنیای علم که به کنار. یک دانشجوی بی نام و نشان فیزیک را چه قدر ساپورت روحی می دهند! خانواده و دوست و آشنا در خاندان های یهودی با یک دانشجوی معمولی فیزیک وقتی صحبت می کنند نشان می دهند چه قدربه کارش ارزش قایلند. همین طور به معلم هایی که اینان را پرورش می دهند ارزش قایل هستند. 

من برای کتاب امی نوتر ترجمه آقای حسن فتاحی مقدمه نوشتم. در آن نوشته بودم خانواده های دانشمند پرور یهودی ! ارشاد گیر داد که باید این عبارت حذف شود!

چرا سعی نمی کنیم از خوبی های دیگر فرهنگ ها بیاموزیم؟! این جنبه از فرهنگ یهودی واقعا آموختنی است. فشار روحی هم زیاد برروی بچه ها برای موفقیت و شاخ غول شکستن نمی آورند. در خانواده های چینی و کره ای خیلی فشار وارد می کنند اما دانشمند پروری خانواده های یهودی چنان ظریف هست که بچه ها ذله نمی شوند
برای همین هست که می گویم آموختنی است.

اگه خواستید این مقاله را بخوانید:
http://www.huffingtonpost.com/wendy-sachs/chinese-moms-vs-jewish-mo_b_807569.html


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

سراب

+0 به یه ن


چند سالی است که مد شده که دانشجوها چند تا اصطلاح قلمبه سلمبه به همراه چند تا جمله کلیشه ای به ظاهر فیلسوفانه که ورد زبان "آدم بزرگ ها"ست یاد می گیرند بعد می روند جلوی "آدم بزرگ ها" این ها را تحویل می دهند. "آدم بزرگ ها" هم خوش خوشانشان می شود که اصطلاحات و جملات کلیشه ای شان از زبان نسل جوان بیرون می آید. فوری طرف را حلوا حلوا می کنند و "عمیق" می خوانند.
مد سال های اخیر هست. 20 سال پیش از این خبرها نبود. 20 سال پیش نه دخترهاو نه پسرها از این شگردها به کار نمی گرفتند. نه دکتر خرمی از این کارها می کرد نه دکتر رامین گلستانیان و نه شاهین و نه من.
به جایش می نشستیم ساعت ها مطالعه جدی می کردیم. دنبال این هم نبودیم که با به کاربردن چند اصطلاح یا جمله قصار "آدم بزرگ پسند" درهای بهشت به روی خودمان باز کنیم.
و چه خوب که این کار را نمی کردیم.
آخه اون بهشتی که به این راه به دست می آید سراب هست. اولش شیرین هست بعدش تلخ می شود."آدم بزرگ" روغن ریخته نذر امامزاده می کند. ایده های شازی را که کسی تحویل نمی گیرد می دهد این جوانها با آن ور بروند.
ایده های شاز تا حد 
Not even wrong!

وقتی آن "آدم بزرگ" در مورد آن ایده شاز حرف می زند بقیه به احترام موقعیتش چیزی نمی گویند. اما وقتی یک جوان از جهان سوم همان حرف ها را می زند اهل فن می گوید "این هیچ چی نمی فهمه!"



این ایده های شاز برای دفع آلزایمر از "آدم بزرگ" که آرد هایش را بیخته الک هایش را آویخته خوبند. اما برای یک پژوهشگر جوان در اول راه سم هستند!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

مریم میرزاخانی: دارای هوش خارق العاده یا ....؟!

+0 به یه ن

مینجیق: در همان دوره ها بودند کسانی که از مریم نیز باهوش تر بودند و در مقاطعی از او هم سخت تر کار می کردند...

رهرو: اگه دستگاه یا معیار دقیقی برای سنجش هوش اختراع شده که با این قطعیت می تونه باهوش بودن عده ای رو نسبت به مریم میرزاخانی ثابت کنه به ما هم معرفی کنین تا استفاده ببریم.

محمد:به نظر شخصی من، وقتی کلمه ی "هوش" و "باهوش" رو به کار میبرن، عموم مردم یک تلقی و درک مشترکی از اون دارند و اونطوری که من با خوندن این متن متوجه شدم منظور اون تلقی بود.
ضمنا در اینکه به صورت کلی عده ای در زمینه هایی از عده ای باهوش تر و با استعداد تر هستند شکی نیست. و اصلا به همین علت هم هست که این کلمات ایجاد شدن! اما به نظر من این هم که این امر به صورت قطعی و حتی علمی ثابت شده یا نشده، و یا معیار های قطعی و علمی و پذیرفته شده ی رسمیش چی هستن، مورد نظر این نوشته نبود.
آنچه که مد نظر این نوشته بود به نظر من چیزی بود که در زمان دریافت جایزه توسط خانم میزاخانی و در زمان مرگشون از دید رسانه ها مغفول مانده بود و به نظر من خوب بود کسی بهش اشاره میکرد اما متاسفانه در این موقعیت ها کمتر کسی میاد این ریسک رو بکنه که بهش بپردازه چون ممکنه از طرف عموم این فرد مورد هجمه واقع بشه، همونطور که الان شما انتقاد کردید. و آن ارائه ی الگویی درست از ایشون برای جوانان و ترغیب اونها به پیروی از اون بود.

به نظر من مدال خانم میرزاخانی نهایتا در قابی یا روی دیواری یا در ویترین موسسه یا کلکسیونی قرار میگیره. اونچه که الان بسیار با ارزش تر هست اینه که چه الگویی از میرزاخانی ها به جامعه ارائه بشه و به خورد جوانان داده بشه؟
یک نابغه ی ماورائی دور از دسترس با هوش بی رقیب خدادادی و آنچه در خیال و گمان و قیاس و وهم نگنجد؟ یا همچنانکه بود، یک شخص معمولی باهوش، متعهد و با پشتکار که در مسیر درست و با برنامه ی صحیح برای اهدافی بلند گام برمیداشت؟ به واقع کدامیک سودمند تر می افتد؟
در اینکه خانم میرزاخانی باهوش و با استعداد بودند شکی نیست و اثبات این مدعا هم نظر متخصصین این امر و هم موفقیت ها و دست آورد هاشونه.
اما بعضی ها گمان میکنند که ایشون یک شب نشست و تزی داد و فردای آن روز رفت جایزه فیلدزش را زد زیر بغل اومد خونه و به ادامه زندگیش پرداخت!
از طرف دیگر شاید بعضی ها هم فکر کنند ایشان در بند ریاضی یکی از زندان های استنفورد زندانی بوده و حالا هر از چند گاهی به سان یک دانش آموز کنکوری مینشسته مقطعی برای یک آزمون تلاش شبانه روزی میکرده.
اما واقعیت زندگی دوستان خانواده اساتید و اطرافیانش چیز دیگری میگه. یک شخص معمولی (با تعریف های اجتماع ) باهوش و با استعداد بوده که هرچند چه بسا ممکنه خیلی ها از او باهوش تر هم بوده باشند و حتی در مقاطعی از او هم پیشی گرفته باشند اما علاقه، پشتکار، تداوم در تلاش برای هدفش و قدم نهادن در مسیر درست آموزش و بهره گرفتن از توصیه های بزرگان (بزرگانی که خود حتی از برندگان سابق همین فیلدز ها بودند) باعث موفقیتش در زمینه ی مورد علاقه اش شد.
به نظر من برتری ایشون در همین امر بود که با وجود اینکه کسانی حتی باهوشتر و مبتکرتر از ایشون هم وجود داشته باشند اما ایشون بتونه اونها رو با تداوم تلاش در مسیر درست در مسیر رسیدن به اهدافش پشت سر بذاره.
بله، نکته اینجاست که همه ی این فاکتور ها در کنار هم مهمه!

و در انتها، چند روز پیش در وبسایت دانشگاه پنسیلوینیا جمله ای تامل برانگیز رو دیدم که بی ارتباط با این بحث نیست:
"Genius without education is like Silver in the Mine"
این جمله و طرز تفکر از یکی از کسانیه که کشوری و سیستم آموزشی را بنا نهادن که یکی از خروجی هاش خانم میرزاخانیه.
از بنجامین فرانکلین، فیزیکدان و موسس این دانشگاه و از بنیانگذاران ایالات متحده ی آمریکا.

مینجیق: باز هم می گم مریم باهوش بود اما هوش خارق العاده دست نیافتنی و استثنایی نداشت. هوشش در حد متوسط المپیادی ها و نفرات برتر کنکور بود نه به طرز چشمگیری بالاتر.
موفقیت چشم گیر و استثنایی اش در سایه تلاش و شخصیت قوی و مثبت او حاصل شد.
اتفاقا به همین دلیل ارزش و ارج مریم بسیار بیشتر می شود.
باز می گویم در همان دوره ها بودند کسانی که از مریم هم باهوش تر بودند. سرعت انتقال و تجسم فضایی شان به طرز محسوسی از مریم بالاتر بود. اما به آن درجه از موفقیت علمی که مریم رسید نرسیدند.
یکی بود (اسم نمی آورم. به او سوپرباهوش خواهم گفت) به طرز بسیار محسوسی از بقیه ما از جمله مریم باهوش تر بود. اما چه فایده؟! هوشش را صرف مردم آزاری می کرد! به اقلیت های مذهبی گیر می داد و مناسکشان را مسخره می کرد. به ترک ها گیر می داد و مسخره می کرد. به خانم ها گیر می داد مسخره می کرد و "ناقص العقل" می خواند.
همه این خط کشی ها و اره تیشه گرفتن ها با گروه های مختلف کلی انرژی و وقت به هدر می دهد. مریم هم مهربان تر از آن بود که بخواهد کسی را این طوری اذیت کند و هم عاقل تر از آن بود که وقتش را این طور تلف کند.

خدا اون روز نمی آورد که کسی سئوالی را بهتر از اون یارو "سوپر باهوش" جواب می داد! چند روز تمام فکرش را می داد که به اون شخص نیش بزند.

مریم اصلا از این دغدغه ها نداشت. من سر برخی کلاس های دانشکده ریاضی به طور مستمع آزاد می رفتم. بارها بارها اتفاق افتاد که دیگر همکلاسی ها جواب سئوال ها را سریع تر و درست تر از مریم پاسخ دهند. اصلا و ابدا این موضوع ذهن مریم را مشغول و درگیر نمی کرد. خیلی برایش عادی بود. قشنگ حواسش را می داد که نکته مسئله را دریابد و بقیه کلاس به حرف استاد گوش کند.
اگر اون "سوپر باهوش" جای او بود تا آخر کلاس انگار روی میخ نشسته! اون قدر ذهنش درگیر این می شد که فلانی به چه حقی از من جلو زد که بقیه کلاس اصلا درس گوش نمی داد.
همین نکات ساده کلی آدم را جلو می برد.
کسانی که برای خودشان شأن سوپر نابغگی قایل هستند از ترس این که مبادا این بت بشکنه دنبال چالش های فکری مهم کمتر می روند.
کسی که از این ادعا ها نداره این ترس را هم نداره و راحت تر می تونه دل به دریا بزنه و روی مسئله های مهم علمی کار کنه.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

میزگرد در مورد پژوهش ریاضی (و اندکی هم فیزیک)

+0 به یه ن

دیشب می خواستم در برنامه افق مطالب زیر را بگم که امکان پذیر نشد:

درگذشت نابهنگام مریم عزیز را خدمت خانواده، استادان و دوستان و دوستدارانش تسلیت می گم. برای شخص من که ضربه روحی بسیار بزرگی بود. چون مطمئن نیستم که بتونم بغضم را کنترل کنم از خاطرات خوش با مریم و مهربانی هایش نمی گم. در عوض به طور خیلی مختصر به برخی از جنبه های شخصیت اش که به نظر من سبب موفقیت کم نظیر او شد، اشاره میکنم. اول از همه این که مریم به لحاظ شخصیتی خیلی متعادل بود. یکی از آفات هوش این هست که برخی از  افراد باهوش انرژی و وقت زیادی  را صرف می کنندکه به خود و به دیگران بقبولانندکه از دیگران متفاوت هستند. مریم دچار این آفت نشد. همان انرژی و وقت را در جهت پژوهش ریاضی به کار گرفت.

مریم این شانس را داشت که چه در ایران و چه در خارج، چه در دوره دبیرستان چه در دوره کارشناسی وچه در مقاطع بالاتر از راهنمایی دلسوزانه و عالمانه استادان برجسته ای برخوردار باشد. مهمتر از این شانس (که ممکنه خیلی ها داشته باشند) این بود که مریم این درایت، این فهم و این قدرشناسی را داشت که راهنمایی ها را جدی بگیره و در جهت راهنمایی ها قدم برداره.یکی دیگر از آفات پیش راه دانشجوهای باهوش در ایران این هست که تا جنبه ای از رویه آموزشی و یا پژوهشی رایج را نمی پسندند، کل این رویه را زیر سئوال می برند و به زعم خودش در همان دوره دانشجویی می خواهند مکتب آموزشی یا پژوهشی نوینی ابداع کنند و راه بیاندازند. اغلب اوقات هم علت نپسندیدن، متوجه نشدن حکمت پشت آن به دلیل کم تجربگی است. در هر حال حتی اگر حق هم با دانشجوی تیزهوش باشد، باید دانست که  مکتب های آموزشی و پژوهشی موجود در دنیا حاصل خردجمعی نوابغ بسیاری در چهارصدسال اخیر است. ورای توانمندی یک دانشجو-ولو نابغه-هست که همزمان مکتب پژوهشی نوینی بپروراند و کارپژوهشی در خور توجهی انجام دهد.

مریم بسیار سختکوش بود. اما در سختکوشی هم متعادل بود. به هیچ وجه نمی توان او را

Workaholic

خواند. بیش از سخت کوشی او استمرار او در سخت کوشی برجسته است. پیوسته حرکت می کرد. در همان دوره ها بودند کسانی که از مریم نیز باهوش تر بودند و در مقاطعی از او هم سخت تر کار می کردند، شرایط و امکانات مشابه مریم یا حتی بالاتر هم داشتند اما به اندازه او موفق نبودند. به نظر من، علت آن بود که در مسیر خود استمرار نداشتند و بعد از مدتی از سخت کوشی بُریدند.

نکته ای هم در مورد کارپژوهشی در ایران می خواهم عرض کنم. من  از دید یک فیزیکدان تئوری صحبت می کنم. به گمانم ا زاین جهت با ریاضی اشتراک زیاد داره. اگر اشتباه می کنم لطفا دوستان  حرف مرا تصحیح کنند. مزیت کارکرد در جایی مثل استنفورد برای پژوهشگر جوان آن هست که می تواند به سراغ ایده هایی برود که بلند پروازانه هستند. در پژوهش هم درست مثل تجارت اگر فرد محافظه کارانه تلاش و کوشش کند به موفقیت های زیادی دست پیدا می کند. اما موفقیت های خیلی بزرگ و استثنایی با محافظه کاری میسر نمی شود.. قدرت ریسک کردن می خواهد. شجاعت قدم گذاشتن در راه های ناشناخته می طلبد. در پژوهش این خطر هست که  نکاتی  نادیده بماند و منجر به  اشتباه های بزرگ شود. در جایی مثل استنفورد احتمال خطر بسیار کمتر می شود چرا که افراد مجرب و آگاهی هستند که بحث با آنها ایده را چکش کاری می کند. این امکان، در دانشگاه ها و پژوهشگاه های درجه یک کشورهای اروپای غربی هم هست. به لیست برندگان جوایز معتبر بین المللی نظیر نوبل یا فیلدز هم که بنگریم می بینیم که از اروپا و آمریکا تئوریست های بسیاری هستند. اما آمریکا فرهنگ سلبریتی دارد ونوابغ خود را بیشتر در سطح جامعه مطرح می کند حتی اگر خود این نوابغ- مانند مریم- تمایلی چندانی به شهرت نداشته باشند.در اروپا چنین نیست.به آن درجه از شهرت که نوابغ در آمریکا می رسند در اروپا نمی رسند.قصد ارزشگذاری ندارم. به عنوان  یک واقعیت عرض کردم.

و اما ایران! در ایران امکان کار پژوهشی است. اما من خودم هنگامی که به ایران بازگشتم سعی کردم در پژوهش جانب احتیاط را نگاه دارم و سراغ ایده های خیلی خارج از جریان اصلی (

Mainstream) نروم.

چون اگر اشتباه بزرگی می کردم شانس جبران در جایی مثل ایران نبود. کسی هم دور و برم نبود که با بحث با او ایده را بپرورانم و ریسک و خطر اشتباه را کم کنم. ترجیح دادم که هم معلومات تخصصی ام را بالاتر ببرم و هم اعتباری با پژوهش در جامعه بین المللی فیزیکدانان همشاخه ام کسب کنم تا اگر روزی از گروه ما ایده خیلی بدیعی مطرح شد جامعه جهانی پژوهشگران به آن توجه کند. در رشته ما این توجه به طور خاص لازم هست چرا که باید در جهت آزمودن ایده ها آزمایش ها ترتیب دهند.

الان این بستر را فراهم کرده ایم اگر پژوهشگر جوانی به گروه ما با ایده های بدیع بپیوندد پتانسیل آن هست که ایده در این بستر پرورده شود. در حال حاضر این زمینه و بستر در این زیر شاخه بسیار کوچک  و جزئی پژوهش (فیزیک نوترینو و مدل سازی ماده تاریک از منظر فیزیک ذرات) قابل مقایسه با دانشگاه و پژوهشگاه های درجه یک  دنیاست.  قطعا در زیر شاخه های پژوهشی دیگر  فعال در ایران هم همکاران در 10-20 سال اخیر چنین بستری فراهم کرده اند. امید و آرزوی من این است که نسل بعد پژوهشگران ایرانی در داخل خود ایران یک قدم هم فراتر روند.

علاقه مندان می توانند با جست و جوی اینترنتی دریابند در کدام زیر شاخه های پژوهشی در ایران فعالیت و زمینه مناسب هست. امیدوارم سوء برداشت از منظور من نشود. من ادعا نکردم که الان دانشگاه ها و پژوهشگاه های ما به لحاظ کیفیت در ردیف استنفورد و هاروارد هستند. چنین ادعایی را خودم هم باور نمی کنم.


 

 ادعا کردم در برخی از زیر شاخه ها که فعالیت هست بستری قابل مقایسه با دانشگاه های برتر دنیا در 10-15 سال اخیر به  وجود آمده است. فرق آنها با اکنون ما این هست شاخه های خیلی متنوع تر و گسترده تری در دانشگاه های برتر دنیا فعالند. به هر حال شروع خوبی است. در آینده به امید خدا این شاخه ها در ایران هم گسترده تر می شوند و برگ و ثمر دهند.

 

 


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

آیا کتاب های هری پاتر مناسب هستند؟

+0 به یه ن

هری پاتر:
سلام، شما چه جور کتابها یا برنامه هایی رو برای پروش خلاقیت و قدرت تفکر در کودکان و نوجوانان پیشنهاد میدین؟ به نظرتون کتابای هری پاتر می تونه براشون مناسب باشه یا تازه باعث میشه یه سمت خرافه پرستی و موهومات سوق داده بشن؟
مینجیق:
سلام
من صاحبنظر نیستم. از دوست صاحبنظری سئوال کردم و برداشت خودم را از جواب ایشان می گویم.
بچه ها باید کتاب های متنوع بخوانند تا یک کتاب همه دنیاشون نشه.
اگر علاقه دارند کتاب های نظیر هری پاتر را بخوانند اشکالی نداره! در کنار ده ها کتاب دیگه بگذارید آنها را هم بخوانند.
اما بهتره والدین در کنار کتاب های این چنینی کتاب های آموزنده و پر محتوا و علمی نیز انتخاب کنند و در کنار بچه ها بخوانند. بچه ها به ذوق والدین یواش یواش به کتاب های پرمحتواتر علاقه مند می شوند

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ 1 ][ 2 ]