یك چیزی می خواهم به همه ی دانشجوها بگم. یادتان نرود جوانی برای "جوانی كردن" است. خوب درس بخوانید. هرچه بهتر درس بخوانید ضرر نكرده اید. به فكر آینده ی شغلی تان هم باشید. یك كار نیمه وقت برای شناساندن خودتان در محیط های كاری و تجربه اندوختن خیلی مفید خواهد بود.
اما سوای این دو مسئله به خودتان سخت نگیرید. بگید و بخندید و تا حد متعارف و متعادل ورزش وتفریحات سالم كنید و از زندگی لذت ببرید. یادتان باشد مبصر كلاس نیستید! یادتان باشد مبصر خوابگاه هم نیستید! سرباز این و آن برای رساندن او به قدرت هم نیستید! مبادا مدهوش كاریزمای كسی شوید كه بخواهد از شما به عنوات سرباز پیاده در بازی شطرنج خود استفاده كنید. اگر كار خیریه ای چیزی انجام دادید كه چه بهتر. نظیر همیاری با بنیادكودك برای تدریس دانش اموزان مستعد اما بی بضاعت. اما خود را فدایی فلان و بهمان ایدئولوگ نكنید.
یك كاری نكنید همكلاسی های "باحال" به شما لقب "ضد حال" بدهند. این طوری دوران شیرین دانشجویی را برای خود زهر مار می كنید. طوری رفتار نكنید كه پس فردا به خود بگویید "اه بابا! من در جوانی ام هم درست و حسابی جوانی نكردم!" شاید وسوسه انگیز باشد نقش ضدحال را دانشگاه و خوابگاه بازی كردن. خودتان را به این ترتیب یك سر و گردن از دیگران عاقل تر و پخته تر می پندارید و مورد تشویق برخی مسئولین خوابگاه و دانشگاه هم قرار می گیرید. اما پس فردا پشیمان خواهید شد. یا افسرده می شوید یا می آیید كارهای جوانی را در میانسالی بكنید. برخی رفتار ها كه برای جوان اقتضای جوانی تلقی می شود و توسط آدم های به واقع پخته (نه آنان كه ادایش را در می آورند) قابل چشم پوشی است برای میانسال ناپسند به نظر می آید.
خوبه آدم در جوانی جوانی هایش را بكند و در میانسالگی یك میانسال موقر باشد. میانسال موقری كه از مشاهده خنده هلهله دختران جوان در اتوبوس و مترو حرص نخورد و به جای نگاه غضب آلود نگاه محبت آمیز تحویلشان دهد. میانسال موقر اما بی عقده كه می تواند نسلی بی عقده و سالم پرورش دهد. میلنسال موقری كه وقتی دختر جوان همسایه موقع پاك كردن پنجره افتاد و سرش شكست پشت سرش برای پوشاندن عقده های خودش داستان های هزار و یك شب كه آینده ی دختر را نابود می كند نسازد.
اشتراک و ارسال مطلب به:
فیس بوک تویتر گوگل