بابایی نرگس كوچولو-قسمت سوم

+0 به یه ن

صغری خانم مادر تقی است. با این كه پنج كلاس بیشترسواد ندارد در محله او راخانم دكتر می دانند. صغری خانم شیرزن قابل احترامی است. صغری خانم همیشه خودش را به آب و آتش زده تا برای بچه هایش فرصت های پیشرفتی كه از او به هنگام كودكی و جوانی دریغ شده فراهم كند.

صغری خانم مخصوصا به درس خواندن بچه ها توجه خاص داره. با همه مشغله و زحمتی كه بزرگ كردن شش بچه آن هم با دست خالی می طلبه صغری خانم به درس و مشق بچه های كوچكتر می رسه و هر از گاهی پای تدریس بچه های بزرگتر می شینه! برنامه هاو اخبار نیمه علمی تلویزیون را هم در حد معلومات خودش دنبال می كنه و آنها را به زبان ساده خودش بازگو می كنه. سر دختر پنجمش كه پیش یك خانم دكتر رفته بود با توضیح از او خواسته بود كه فلان روش را برای این كه دیگر بچه دار نشه به كار ببندن. خانم دكتر انگشت به دهان مانده بود و گفته بود این روش كه تو می گی هنوز در مرحله تحقیقه و اصلا وارد ایران نشده! چطور تو درباره این روش این همه اطلاعات داری؟!

صغری خانم سرزبان دار هم هست. با تمام اهل محله دوست است.چه دعوا هاو اختلاف ها كه صغری خانم با ماله كشی  حل كرده و چه گره ها كه با خوشفكری گشوده!

صغری خانم مثل بیشتر مادران ایرانی (همچنین هندی و ایضا ایتالیایی!!) ادعا دارد" بهترین" مادر دنیاست و "هیچی" برای بچه هایش كم نگذاشته. وقتی تقی یا یكی از خواهرهایش بدون هیچ منظور یا قصد خاصی می گویند مادر فلان دوستشان كاری برای او كرده اشك در چشمان صغری خانم جمع می شه و برای این كه تبعیضی قایل نشه!! همه بچه ها را با هم به ناسپاسی متهم می كنه.

تقی می دونه كلید حل مشكلش مثل همیشه در دست صغری خانم است. به خانه كه می رسه به او می سپاره كه از دوستانش پرس و جو كنه ببینه آیا دوروبر آنها كسی هست كه در كارخانه ای كار كنه كه مایل باشن به تقی یك كار نیمه وقت تابستانی به عنوان كار آموز بدن. صبح روز بعد صغری خانم با دوستانش سر صف آب (خانه شان لوله كشی آب ندارد با دبه آب به خانه می آورند) سر صحبت را باز می كنه.شوهر یكی از همسایه ها در كارخانه ای سر كارگر است. از صغری خانم می پرسه" آقا تقی مهندسه؟" صغری خانم خوب می دونه كه پسرش مهندس نیست و داره فیزیك می خونه اما جواب می ده"چه می دونم! من كه بی سوادم و این چیزها رو نمی فهمم. لابد دانشگاه می ره و این همه درس می خونه مهندس می شه دیگه!"

روز بعد خانم همسایه خبر خوش را به صغری خانم می ده. شوهرش گفته فردا تقی را با خودش به كارخونه می بره.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ ]