احوالات گویی مادربزرگم

+0 به یه ن

مادربزرگم وسایر خانمهای فامیل پس از هر عروسی جلسه ای ترتیب می دهند تحت عنوان جلسه "بازگویی احوالات". در این جلسه با لذت و آب و تاب زیاد لباس عروس، چیدمان سفره عقد وسایر جزئیات را برای هم تشریح می كنند. به مرور زبان تكنیكی شان بسیار پیشرفت كرده به گونه ای كه با مینیمم جملات می توانند تمام تزئینات را باز آفرینی كنند و الگوی لباس عروس راهم در آورند. در نحوه پخت و چیدن تك تك آن بیست جور شیرینی سنتی خانگی ده ها نكته می یابند و در این كه كدام دختر خانم باقلوا را جلوی مهمان ها گرفته چندین پیام(بازرگانی)! از نسبت مساحت جانبی به حجم شیرینی های گردویی سفید حدس می زنند كه آیا این شیرینی پیشكش خانواده داماد بوده یا عروس و غیره. این قسمتی از فرهنگ زنانه ما تبریزی ها است. من هم در آستانه دهه سوم زندگانی از شنیدن این احوالات لذت می برم. فكرش را كه می كنم خیلی از كارهای خودم ریشه در همین فرهنگ دارد. مثلا هر گاه از یك همایش بین المللی بر می گردم تا چند هفته در سمینارهای هفتگی آنچه را كه شنیده ام باز گو می كنم. اگر از سمیناری خوشم بیاید از با گرفتن اجازه از سخنران و البته با ذكر نام وی و دادن
credit
به او اسلاید هایش را دان-لود می كنم و به قول خارجی ها ریسایكلشان می كنم
.

توضیح: شیرینی گردویی سفید از سفیده تخم مرغ تهیه می شود. اگر به اندازه كافی سفیده زده شود شیرینی گرد تر می بندد.


سوال خطاب به همكاران پژوهشگر در زمینه ماده ی نرم: نمی خواهی مدل تپه های شنی ات را به شیرینی گردویی تعمیم دهی؟ شاید به این تر تیب فرهنگ ما هم جهانی شد.

پی نوشت: این نوشته را 6 سال قبل نوشته بودم الان 36 سالمه

شنبه ۱۶ ژوئن ۲۰۰۷

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ ]