نویسندگی

+0 به یه ن

خیلی خوشحالم كه نهادهای مردمی برای شكوفا شدن استعداد های ادبی فرزندان آذربایجان (با نوه هایش كه در تهران و كرج و بقیه ی جاها دنیا آمده اند) جشنواره و مسابقه و ... ترتیب می دهند. از همین جاها باید شروع كرد تا در آینده یك فرهنگ ادبی در سطح جهانی ساخت. مطمئنم استعداد های بسیاری نهفته هست كه باید كشف گردد.  دلیل دیگر خوشحالی من آن است كه این گونه حركت ها رو در آینده دارد. یعنی به داشته ها بسنده نمی كند و تشویق می كند كه آینده سازان كاری كنند كه بر گنجینه ی ادبی زبان تركی آذربایجانی افزوده شود.

نكته ی ارزنده ی دیگر آن كه  در این نوع كوشش های فرهنگی مرامی كه پذیرفته شده احترام به  همه ی اقوام و زبان ها ست.  من هم بارها تاكید كرده ام. هویت خود را نباید سلبی تعریف كنیم بلكه باید آن را  اثباتی تعریف كنیم. یعنی  وقتی فرهنگ خود را به یك خارجی توضیح می دهیم بگوییم  چنین  دانشگاهی داریم، چنین جامعه ی ادبی ای داریم ، چنین سینمایی داریم، ..... نه آن كه بگوییم  فرهنگ ما مشخصه اش آن است كه مثلا "عربی" نیست و از عرب ها هم خوشش نمی آید!(به جای "عرب" هر قوم  دیگری می توانید بگذارید.)

 به نظرم خیلی ها هستندكه  ته دلشان دوست دارند در چنین مسابقاتی شركت كنندو یا بدون شركت در مسابقه قلم به دست بگیرند و داستانی بنویسند. اما یك جورهایی خجالت می كشند یا خیال می كنند نخواهند توانست. دوستم آتوسا  كه خود هم نویسنده است و هم در مدارس غیرانتفاعی شمال شهر تهران درس نویسندگی خلاق داده  می گوید كه هركسی داستانی برای نوشتن دارد. باید قلم به دست بگیرد و بنویسد تا در نوشتن خبره تر وپخته تر شود.

این دوستم كتابی به نام "یك دو سه نویسندگی"دارد كه به تازگی چاپ شده. توصیه می كنم این كتاب را برای فرزندان خود یا خواهر و برادر یا عزیز نوجوان خود تهیه كنید. اطلاعات كتاب دراینجا موجود است.  البته آتوسا فارس زبان است و نویسندگی را هم به فارسی به دانش آموزان می آموزد. اما بخش قابل توجهی  (می توانم بگوین 95 درصد) از آن چه آموزش می دهد مستقل از زبان هست و به درد نویسندگی به زبان های دیگر از جمله تركی هم می آید. در زیر نوشته ی خود آتوسا را در مورد كتاب می توانید بخوانید. از او برای بازانتشار نوشته اش اجازه گرفته ام.

نوشته ی خانم افشین نوید در مورد كتاب جدید خود:

 

به گمانم هر نسلی به چند سوال كلیدی گره خورده. برای نسل من كه اوایل دهه شصت وارد مدرسه شد و هنوز بوی شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی می‌داد، سوال "چطور می‌توانیم مستقل شویم" یكی از آن سوال‌های كلیدی بود. پاسخ بسیاری از والدین و مربیان در دهه شصت و اوایل هفتاد این بود كه درس بخوانید. متخصص كه داشته باشیم می‌توانیم پیشرفت كنیم، می‌توانیم جواب هر سوالی را پیدا كنیم، می‌توانیم هر چه بخواهیم بسازیم.
واقعیت اینست كه بسیاری از همنسلان من بعد از ورود به فضای كار حرفه‌ای متوجه شدند كه صرف داشتن تخصص كافی نیست. چیزی در این میان كم بود. این سوال كه دقیقا ما چه چیز كم داریم كه نمی‌توانیم آنطور كه انتظارش را داشتیم و داریم پیش برویم و مدینه فاضله‌مان را بسازیم دغدغه بسیاری از همنسلان من شد. بعضی از آنها حتی سعی كردند در حوزه توانایی‌شان و بر اساس تجربه‌شان جوابی برای این سوال پیدا كنند. جواب من هم محصول تجربه من در بخش آموزش بود. به این نتیجه رسیدم كه ناتوانیمان در درك عمیق دنیای اطرافمان  یكی از ضعف هایمان است. در دنیایی كه اتفاقات زیادی در آن می‌افتد و شما در معرض بمباران انواع اطلاعات هستید، در دنیایی كه رسانه‌ها نقش مهمی در ایده‌آل سازی‌ها بازی می‌كنند شما باید یاد بگیرید چطور بهتر "ببینید"، چطور بهتر "بشنوید"، چطور بهتر دریافته‌هایتان را "دسته بندی و بیان" كنید. در طی ده سال تدریسم در مدارس تهران متوجه شدم بدون داشتن این مهارت‌های ساده و در عین حال زیربنایی ما موفق به انجام چند كار مهم كه نقش كلیدی در توسعه دارند نمی‌شویم؛ اول نمی‌توانیم با هم حرف بزنیم. دوم نمی‌توانیم حل مسئله كنیم. لازمه حل مسئله قبل از تحلیل، خوب فهمیدن مسئله است. سوم نمی‌توانیم منتقد سازنده باشیم. لازمه نقد كردن توان تحلیل درست است. و چهارم نمی‌توانیم خلاقانه فكر كنیم و راه‌كارهای جدید بسازیم، لازمه خلاقانه فكر كردن، دید خوب، تحلیل خوب و شجاعت است.
من هفت سال از ده سال تدریسم را به آموزش تفكر و نوشتار خلاق اختصاص دادم تا راهی برای آموزش مهارت‌هایی كه بیان كردم پیدا كنم. در نهایت، تدریس به گروه سنی یازده تا هفده سال دختر مرا به این نتیجه رساند كه می‌شود بسیاری از مهارت‌های ذكر شده را در طول سه سال تحصیلی متوالی به نوجوانان چهارده تا شانزده‌ ساله آموزش داد و بیشترین بهره را از آموزش گرفت. تصمیم گرفتم برای هر پایه تحصیلی (پایه سوم راهنمایی تا دوم دبیرستان قدیم) یك كتاب تدوین كنم كه حداقل دو بخش داشته باشد. بخش اول، مخاطبش نوجوان باشد و به نوجوان مستقیما بگوید چطور می‌تواند مهارت‌های گفته شده را كسب كند و بخش دوم، طرح درس جلسه به جلسه به مدت یك سال تحصیلی برای آموزگار كلاسی با عنوان"مهارت‌های تفكر" باشد.
كتاب "یك، دو، سه، نویسندگی" محصول این روند است. كتاب آموزش گام به گام داستان‌نویسی‌ست اما هدف كتاب آموزش داستان‌نویسی نیست. به عبارت دیگر كتاب قصد ندارد در نهایت نویسنده تربیت كند. بلكه قصد دارد به نوجوان یاد بدهد چطور اطرافش را ببیند، چطور درباره آنچه دیده حرف بزند، چطور تحلیل كند، چطور اتفاقات را بفهمد و درنهایت چطور نگاه خلاقی به تجربیاتش داشته باشد. داستان‌نویسی در حقیقت ابزاریست كه امكان آموزش مهارت‌های دیدن، شنیدن، تحلیل كردن و خلاقانه نگریستن را فراهم می‌كند. برای همین هم كتاب مانند كتاب‌های معمول داستان‌نویسی،آموزش عناصر داستانی نیست. درباره انواع داستان حرف نمی‌زند. در مورد تمرین نوشتن برای نوشتن حرف نمی‌زند. بلكه نوشتن را بهانه‌ای برای فراهم كردن شرایط لازم "فكر كردن" می‌داند.
كتاب شامل چهار بخش است. بخش اول برای مخاطب نوجوان نوشته شده. كتاب در هفت گام به نوجوان می‌گوید چطور یك  قصه از تجربیاتش بنویسد و چطور در طول قصه‌نویسی مهارت‌های ذكر شده را تقویت كند. بخش دوم شامل طرح درس بیست و هفت جلسه آموزشی‌ست و جلسه به جلسه به آموزگار می‌گوید در كلاسش چه بگوید و چه درس دهد. هر جلسه شامل اهداف آموزشی، طرح درس، تمرین و نكات كلیدی‌ست كه دبیر باید به آن توجه كند. در اهداف آموزشی بسیاری از ضعف‌های فرهنگی مانند ضعف در كارگروهی و نقدپذیری دیده شده و مورد توجه قرار گرفته است. بخش سوم شامل مجموعه داستان گروهی از دانش‌آموزان است كه كلاس درس را گذرانده‌اند. جدای از جنبه آموزشی داستان‌ها، خواندن داستان‌هایی از نویسندگان نوجوان امروز ایران جذاب است. بخش آخر مستندسازی جلسه به جلسه یكی از دانش‌آموزان كلاس درس است. خواننده با خواندن بخش چهارم نه تنها از زاویه دید من مولف به طرح آموزشی نگاه می‌كند، بلكه از دید دانش‌آموز هم به ماجرا نگاه می‌كند.
اما آنچه این كتاب را برای من عزیز می‌كند نه چاپ تجربه ده سال گذشته من، كه خاطره بهترین كار گروهی منست. زمانی كه تصمیم به نگارش كتاب گرفتم با چند مشكل مواجه بودم. اول اینكه می‌خواستم طرح درس جلسه به جلسه نهایی را یك بار دیگر و در یك جمع كوچك اجرا كنم تا بتوانم نتیجه‌اش را ضمیمه كتاب كنم. دوم اینكه می‌خواستم یكی از شاگردان كلاسم تجربیات جلسه به جلسه‌اش را هم بنویسد. و نكته آخر اینكه چنین كتابی احتیاج به یك حامی مالی داشت. راستش از تصور آنكه راه بیفتم نشر به نشر و سعی كنم توجیه كنم چرا چاپ یك چنین كتابی مفید است تنم می‌لرزید. این سه مشكل آنقدر به نظرم بزرگ می‌آمد كه شروع كار را به تاخیر بیندازم.
اما در نهایت همه این مشكلات در یك مشاركت خوب حل شد. همان روزها كه علیرضا وسوسه نوشتن كتاب‌ها را به جانم انداخته بود قضیه را با مهسا، مشاور پایه دوم دبیرستان صبا درمیان گذاشتم. مهسا ذوق زده از ایده‌ام استقبال كرد و قول داد از همه آنچه در توان دارد برای پیشبرد كار استفاده كند. یك ماه بعد از صحبتمان در كمال ناباوری مهسا به من خبر داد كه مدیر مدرسه و معاون آموزشی مدرسه هر دو مایلند در تولید و نشر چنین كتاب كمك كنند. جلسه گذاشتیم و طرحی نوشتیم. از بین سه كتابی كه برای سه پایه تحصیلی مد نظرم بود سومی را انتخاب كردم كه شرایط اجرایش در مدرسه صبا برایم مهیا بود. قرار گذاشتیم كلاس‌های داستان‌نویسی یك بار دیگر در مدت یك سال تحصیلی به صورت خصوصی برای جمعی از شاگردان مدرسه برگزار شود. تهیه و تنظیم كتاب به عهده من بود و مدرسه هزینه انتشار كتاب و حق‌التدریس كلاس‌های خصوصی را به عهده گرفت. كار را با جلسه‌ای با والدین گروه انتخاب شده شروع كردیم. همه شرایط را گفتم؛ از اینكه ممكن است كار به سرانجام نرسد، از اینكه ممكن است طی كار بچه‌ها آنقدر درگیر نوشتن شوند كه از درسشان باز بمانند، از اینكه ممكن است از میان بچه‌ها كسی را تب نویسنده شدن بگیرد و در نهایت از اینكه ممكن است ممیز وزارت ارشاد به داستانی اجازه انتشار ندهد. از گروه هشت نفره، یك نفر همانجا خارج شد، اما بقیه چنان محكم به صندلی چسبیده بودند كه فكر می‌كردم هیچ‌ چیز نمی‌تواند مانع انجام این كار شود.
نگارش و تنظیم كتاب دو سال طول كشید. بچه‌ها با وجود خستگی تك‌تك تمریناتی كه می‌خواستم را انجام می‌داند. نگین، شادی، میترا، آتوسا، هلیا و دو شقایق برای یك سال بخشی از دنیایشان را با من تقسیم كردند.  می‌دانستم كار تا چه حد مشكل است. خانم كرباسی‌زاده مدیر مدرسه با اطمینانش همراهی می‌كرد و خانم بقایی مدیر آموزشی مشتاقانه گزارشات جلسات را می‌خواند و از پیشرفت كار می‌پرسید.
امروز فكر می‌كنم برای اغلب ما در این كار نفعی وجود داشت اما واقعیت این بود كه این نفع شخصی در مقابل بهایی كه هر كدام به شكلی می‌پرداختیم واقعا كوچك بود. آن چیزی كه جمع را دو سال تمام كنار هم نگه داشت یك خواست مشترك و اعتماد متقابل بود. باور اینكه باید برای رفع یك ضعف آموزشی قدمی برداشت و برای برداشتن این قدم بهایش را هم پرداخت. این روزها فكر می‌كردم این كتاب به سرانجام نمی‌رسید اگر میانه راه والدینی كه قول داده بودند همراهی‌مان كنند و بگذارند دخترانشان در یك طرح یك ساله شركت كنند جا می‌زدند، كتاب به سرانجام نمی‌رسید اگر شاگردانم كه حالا هر كدام حداقل یك داستان كوتاه خواندنی در این كتاب دارند میانه راه كار را ترك می‌كردند، اگر مدیر مدرسه به من اطمینان نمی‌كرد و فقط حساب سود مدرسه‌اش را می‌كرد، اگر مشاور مدرسه و مدیر آموزشی مدرسه هر هفته پیگیر پیشرفت كار نمی شدند و اگر در روزهای سخت دوری از ایران یاوری به من یادآوری نمی‌كرد كه: بنویس
این كتاب تمام و كمال محصول یك مشاركت معنادار است. حتی طرح جلد را هم بچه‌های هنرستان صبا طی یك مسابقه آماده كردند. كتاب در 223 صفحه در نمایشگاه امسال روی پیشخوان نشر افراز است. اگر نمایشگاه رفتید، كتاب را ورقی بزنید. این كتاب، بودنش  جدای از محتوایش- بیان این حقیقت است كه در این وانفسای بدبینی و خودخواهی و منفعت طلبی‌های كوتاه مدت می‌شود كاری كرد."
منبع: وبلاگ چپ كوك
 
نوشته های قبلی من در مورد كتاب قبلی آتوسا  با عنوان سرهنگ تمام:


 

 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ ]