زبان مناسب مستند علمی و فنی

+0 به یه ن

اگه یادتان باشد در فروردین امسال متنی نوشته بودم با عنوان «با مستندهای ابراهیم گلستان در هپروت سیر کنید»

اسطوره ای نشان دادن یک کار فنی توسط او را نقد کرده بودم. قصد داشتم در ادامه درمورد ادبیات این فیلم مستند هم سخن بگویم که فرصت نشد.
قبل از این که مستند شرکت نفت گلستان را ببینم بسیار در مورد زبان فاخرروایت مستند شنیده بودم بسیاری این زبان را تحسین کرده بودند.
شاید این زبان فاخر برای شعر و یا حتی داستان مناسب باشد (خیلی از صاحبنظران مانند شاملو همین را هم زیر سئوال می برند) اما به طور قطع این زبان فاخر برای روایت
یک مستند در مسئله ای علمی و فنی مانند فعالیت های شرکت نفت بسیار زاید هست وابدا جای تحسین ندارد!
به جای به کار بردن انواع و اقسام صنایع ادبی می بایست جملاتی به لحاظ علمی و فنی گویا، دقیق و صریح به کار می برد.
ابراهیم گلستان خودش را پیام آور مدرنیته می دانست و بسیاری از تحقیرهایی که در حق این و آن می کرد به خاطر این بود که خیال می کرد که تنها اوست که مدرنیته را می فهمیده و بقیه نفهم بوده اند.
اما روایت این مستند نشان می دهد که کاملا با زبان رکن اصلی مدرنیته -که همانا علم و فن آوری مدرن باشد-بیگانه بود.
در تاریخ علم بحث های متعددی است که از چه زمانی علم و پژوهش وارد دوران مدرن شد. برخی بر این نظر هستند از وقتی که زبان علم به این صورت دقیق گشت.
در زمان قرون وسطی برخی شاهان اروپا مثل شارلمان به علم و حکمت (به معنایی که خود از آن استنباط می کردند) اهمیت زیادی می دادند. اما علمی که آن ها از آن حمایت می کردند شباهتی به علمی که اکنون می شناسیم نداشت . متدلوژی آن با متدلوژی علم جدید تفاوت داشت. علم از منظر حکیمان شارلمانی یک مقدار بحث های کلامی بود
که سعی می کردند کوبنده و مسجع وآهنگین باشد. شبیه همین روایت گلستان. در قرن ۱۶ و ۱۷ میلادی امثال فرانسیس بیکن کوشیدند که زبان علم را از این زواید پالایش دهند و دقیق و علمی کنند.
در این که امثال فرانسیس بیکن چه قدر در صورت بندی زبان جدید علمی نقش داشته جای مناقشه هست. مثلا واینبرگ هیچ نقشی برای او قایل نیست! من صلاحیت اظهار نظر در این مورد را ندارم اما می توانم با اطمینان بگویم که زبانی که گلستان برای روایت امر فنی به کار می برد ابدا مناسب این منظور نیست. مقالات علمی که ما می خوانیم و می نویسیم در بند صنایع ادبی نیستند. فوقش برای انتخاب عنوان مقاله یک مقدار شیطنت های ادبی می کنیم که گیرا باشد و توجه جلب کند اما در هنگام نگارش متن تمام حواسمان به دقت در نگارش هست نه صنایع ادبی. اگر کسی از این کار ها بکند نه تنها تحسینی بر نمی انگیزد بلکه به نظر می آید که می خواهد ضعف های علمی مقاله خود را با بازی با کلمات لاپوشانی کند.
درمقالات عامه فهم یا فیلم های مستند علمی و فنی هم این نکته رعایت می شود.
ظاهرا روشنفکران زمان بعد از کودتای ۲۸ مرداد به یک حالت افسردگی رسیده بودند. وقتی ابراهیم گلستان قبول کرد که با شرکت نفت برای ساخت این مستند همکاری کند روشنفکران او را به عنوان یک خائن به جریان ملی طرد کردند. گویا بخشی از پرخاشگری های گلستان واکنشی به این طردشدگی بوده است. من به او به خاطر همکاری در ساخت این مستند خرده ای نمی گیرم. به نحوه ساخت مستند هست که به شدت نقد دارم. می توانست از موقعیتی که در اختیارش گذاشته اند استفاده کند و جوانان و نوجوانان ایرانی را علاقه مند به این فن و تکنیک نماید و شور و شوقی بیافریند که یک دهه بعد، نسلی از نیروهای فنی و مدیریتی زبده ایرانی در امر صنعت نفت سربرآودند. اگر چنین نسلی سربرمی اوردند نهضت ملی در واقع به مراد خود می رسید و پیروز می شد. هیچ استعماری اعم بر کلاسیک و پسا مدرن نمی توانست نسلی نو از مدیران و کارشناسان زبده نفتی را در سرزمین مادری خود انکار نماید. امامستند را طوری ساخت که هپروتی گری را ترویج نماید. تو گویی تجهیزات صنعت نفت به طور خود به خود آنجا سبز می شوند نه آن که مهندسان و مدیران و تکنسین ها و کارگران برایش تلاش می نمایند.
معادل های ابراهیم گلستان درژاپن، چین، کره جنوبی در زمان هایی که این کشورها به لحاظ فنی ضعیف و دست دوم بودند آثار فرهنگی ای به وجود آوردند که شوری انگیخت که نوابغ کشور باید بروند و این فن ها را از خود غربی بهتر بیاموزند. کدام یک از بزرگان فرهنگ ما در دهه سی و چهل و پنجاه چنین کرده اند؟! برخی معلم ها -اون هم معلم های شیمی و فیزیک و ریاضی نه معلم های رشته های انسانی- در سطح کلاس شان این کار را کردند و از قضا همین چند متخصصی که در دهه شصت داشتیم از صدقه سر آنها بوده (در این باره خواهم نوشت) اما کدام نویسنده و شاعر و روزنامه نگار ایرانی در این راه کمر همت بست؟! حتی وقتی به گلستان امکانات دادند که بیا و در این باره مستند بساز بینندگان را به هپروت رهنمون شد.
من دست کم دو رمان چینی و هنگ کنگی (ترجمه شده به انگلیسی) خوانده ام که محتوایش همین بود که تا چینی ها با غرب مواجه شدند و نقاط قوت آنها رادیدند خواستند از آنها در همان امور بهتر شوند. بیخود نیست که آسیای شرقی چنین رشد می کند.
اینها را برای ایراد گرفتن از گلستان ننوشتم. به هرحال هرچه و هرکه بود در گذشته. از این جهت این مطالب را می نویسم که اکنون هم ما با گذشت یک سال از درگذشت مهسا در وضعیتی خیلی شبیه بعد از ۱۳۳۲ هستیم. مبادا راهی برویم که روشنفکران آن دوره رفتند. مگه نمی خواهیم رنسانس کنیم؟! دو رکن اصلی رنسانس علم وهنر هستند. جلوی ما را هم در تاختن در این عرصه ها نگرفته اند. ما از روشنفکران دهه سی وچهل هوشیارانه تر عمل نماییم.
با افسردگی و پژمردگی کاری پیش نمی رود. همان دو رکن اصلی رنسانس را جدی بگیرید.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ ]