یلدا و کریسمس و.... تنها بهانه برای شادکردن دل کودکان هستند.

+0 به یه ن

یلدا و کریسمس (در واقع بهتر هست بگویم آیین جشن آغاز زمستانی در میترائیسم) و نوروز و.... همه بهانه ای هستند که بزرگتر ها دل کودکان را شاد کنند. از قدیم هم همین بوده. قدیم که عرض می کنم منظورم خیلی قدیم هست. قبل از اسلام و مسیحیت و......
یعنی واقعا فکر می کنید یک خانواده معمولی نه چندان پولدار یهودی در اورشلیم برای بچه شان در ۲۰۲۴ سال پیش جشن تولد می گرفتند و تاریخ دقیق تولد ثبت می کردند که ما امروزه بدونیم میلاد مسیح دقیقا کی بوده؟!!!!
از بسی قدیم تر در منطقه ما
آیین یلدا بوده. میتراییسم هم دو قرنی قبل از مسیح در اروپا از منطقه خود ما وارد شده بوده و مشابه شب یلدا را در اروپای تحت سلطه روم باستان هم در آغاز زمستان جشن می گرفتند. بعد که مسیحیت در اروپا همه گیر شد برای این که آخوندهایشان به این جشن گیر ندهند آن را به مسیحیت چسپاندند که باز هم بتوانند جشن بگیرند. چون فهمیده بودند جشن خوبی هست و کارکردهای خوبی برای شاد کردن دل کودکان و به وجود آوردن خاطرات خوب در ذهن آنها دارد این «کلاه شرعی» را برای جشن آغاز زمستان درست کردند تا از حملات کلیسا در امان باشد.
در اروپای شمالی هم برای خودشان جشن های آغاز زمستان داشتند. بابانوئل فقیرانه ای هم متناسب با وضع فقیرانه شان داشتند.
بعدش که نیمه دوم قرن بیستم و دوره مصرفگرایی آمد این دو را با هم تلفیق کردند. والا بابانوئل را چه به عیسی مسیح ؟!
در تصویر سازی از بابا نوئل کریسمس به شکلی که ما الان می شناسیم بیش از همه تبلیغات تلویزیونی کوکا کولا نقش داشته. در ذهن عمومی کودکان هم نقش بسته. بابانوئل قرمز پوش پولدار ومهربان ساخته و پرداخته قرن بیست هست! والا در قرون وسطای فقیر کی این همه کادو در بسته بندی های خوشگل بود؟! در قرون وسطی اروپا کدوم پاپا نوئلی می توانست چنان لباس های نویی بپوشد؟! اصلا قبل از انقلاب صنعتی و تولید پارچه ارزان از این کار ها میسر نمی توانست باشد.


و اما رابطه افراد میانسالی مثل ما در ایران امروز و قضیه یلدا و کریسمس!
ما هر فرصتی را که بتواند از ما خاطره خوبی روی ذهن کودکان دور و بر نقش ببندد جشن می گیریم.
فردا که پیر شدیم اول از همه پس انداز مان به کمک مان خواهد آمد بعد همین بچه هایی که از ما خاطره خوب در ذهن دارند. میخواهد یلدا باشد می خواهد کریسمس.
نه آیین میترائیسم به کار مان خواهد آمد، نه تمدن ۲۵۰۰ ساله، نه بابا نوئل! اما اون خاطراتی که در ذهن بچه از ما نقش می بندند کیفیت دوران پیری ما را خواهد ساخت. پس اگر بابا نوئل در ساختن خاطره خوب از ما نقشی بتواند ایفا کند برایمان مهم نیست که ربطی به مسیحیت دارد یا از اسطوره های اروپای شمالی است یا ساخته و پرداخته کوکا کولاست. مهم این هست که کارکردش را برای ما در جهت ساختن خاطره خوب برای کودکان دور و بر دارد.

اون اروپایی های ۲۲۰۰ سال پیش هم این کارکرد را خوب فهمیدند ! بنابراین این آیین را از شرق وارد ساختند. وقتی ۱۶۰۰ سال پیش کلیسا و حکومت نیمه-مسیحی بر اروپا مسلط شد باز مردم آن دیار خوب فهمیدند که این جشن ارزش حفظ کردن دارد ولو به قیمت جعل تاریخ و چسپاندنش به مسیح. می دانید نکته این ماندگاری چه بود؟! این که در ذهن کودکان (بخوانید آینده سازان) نقشی دلپذیر می سازد. بنابراین نسل به نسل ادامه می یابد.
البته ما یلدا را باشکوه تر از کریسمس جشن می گیریم. اما چند روز بعدش هم با کریسمس باز دل کودکان دور وبر را شاد می کنیم.

چند روز پیش در فیس بوک خواندم که نوشته بود: «در محلات تهران گشتم و دیدم که در شمال شهر همه در حال خرید برای کریسمس هستند، در مرکز شهر در حال خرید شب یلدا و در جنوب شهر مشغول ایام فاطمیه»
از اون نوشته های درپیت و بی مزه هست که کلی هم لایک می خورد!
برای همسرم خواندم. پوزخندی زد و گفت معلومه که سالهاست تهران نیامده و تخیلات خود را از چند شنیده یا مطلب اینترنتی نوشته.
من با این که در تهران زندگی می کنم اما ادعا نمی کنم همه محلات را از شمال به جنوب گشتم اما در همین مجتمع خودمان هم می بینم که حرفش غلط هست. در همین مجتمع هم مراسم ایام فاطمیه گرفته می شود هم یلدا و هم کریسمس. تا اغلب خانواده ها دو تا از این مراسم را می گیرند. یلدا و کریسمس یا یلدا و ایام فاطمیه. درصد کمی هم هر سه آنها را. چون یلدا بین تقریبا همه مشترک هست پررونق تر هست.
آنهایی که کریسمس را در کنار یلدا جشن می گیرند فرزند یا نوه یا برادرزاده یا خواهر زاده ای دارند که خردسال هست و از کارتون ها مراسم کریسمس را می بیند و دلش می خواهد. کسانی که کودک خردسال در دوربر ندارند چندان به دنبال کریسمس نیستند. حتی بین دانشجویان دانشگاه آزاد که ما هر روز می بینیم چندان حال و هوای کریسمس وجود ندارد. اما دانشجوها یلدایی هستند. مادربزرگان و پدربزرگان نوه دوست بیش از آن دانشجویان در پی کریسمس هستند. برای گل روی نوه هایشان نه چیز دیگر.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

از ونگ زدن پشت سر استاد راهنما تا مجیز وی را گفتن

+0 به یه ن

یکی از عجایب جامعه کیهانشناسی و نجوم ایران این هست که همان کسانی که در دوران دانشجویی «ونگ» می زدند که استاد راهنمایم حق مرا می خورد و بی آن که سهمی در پیشبرد مقاله داشته باشد نامش را روی مقالات من می گذارد چند سال بعد از فارغ التحصیلی مجیز همان استاد را می گوید و البته دانشجویانش در مورد خود او همین ونگ ها را می زنند. خدا را شکر که من دیگه دانشجوی دکتری نمی گیرم که درگیر این مسایل شوم. پشت دستم را هم داغ کرده ام که وقتی دانشجویی می آید و آن گونه «ونگ» می زند فردین بازی را بزنم کنار!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ 1 ][ 2 ]