عروسک فرنگی

+0 به یه ن

قبل از انقلاب در بین روشنفکران ایرانی اصطلاحی رایج بود به نام «عروسک فرنگی». زنان آلا مد را  به منظور تحقیر عروسک فرنگی می خواندند. حجم قابل توجهی از نوشته ها و سخنانشان حول و حوش کوبیدن عروسک فرنگی  بود. فکر نکنم بیش از یک در صد جمعیت جامعه آن زمان ایران -جامعه ای که بیش از نیمی از آن روستا نشین یا عشایر یا حاشیه نشین شهری بودند- چنین تیپ زنانی بودند و با توجه به سرشت مردسالارانه جامعه به گمانم نفوذ اجتماعی و قدرت این زنان در جامعه حتی از آن یک درصد هم کمتر باید بوده باشد. با این حال «عروسک فرنگی» جزو پرسوناژ های خیلی پرارجاع در ذهنیت روشنفکران ایرانی و جزو آماج اصلی حملات کلامی و نوشتاری آنها بود.

به نظرم روانشناسان بررسی کنند ببینند علت آن که «عروسک فرنگی» این همه در ذهن روشنفکران آن زمان جولان می داد چه بود؟!  روانشناسان بیایند برایمان تحلیل کنیم ببینیم این همه obsession ریشه در کدام کمبود داشت؟ 

انقلاب که شد گروهی از زنان در برابر تندروهای مذهبی شعار سر دادند «ما انقلاب نکردیم تا به عقب برگردیم.» روشنفکران وقت که  از کوبیده شدن  دشمن دیرینه یعنی «عروسک فرنگی» بدشان نمی آمد نه تنها در کنار این زنان نایستادند بلکه گاهی هم جلوی آنها ایستادند. نتیجه آن شد که زور طرفداران حقوق زنان نچربید. قوانینی تصویب شد مخالف فرهنگ جامعه و واقعیت های روز.  این قوانین -برعکس ظاهرشان-  مردسالارانه  هم نبودند.باعث نشدند که برادرها و شوهرهای ما  به نان و نوایی برسند و زندگی بهتری داشته باشند!  نتیجه این قوانین مردسالاری نشد. نتیجه «بیشعورسالاری» شد.  چون قوانین متناسب با واقعیات زندگی مردم نبود باعث شد دریده ها و بیشعورها از آن نفع ببرند. مرد و زن نجیب هر دو مظلوم واقع شدند.


الان هم باز وقتی از حقوق زنان صحبت می شود عده ای فوری زنان پرخرج و آلامد را پیش می کشند و می گویند دشمن ما مردها نیستند بلکه این قبیل زنان هستند.
اولا فمینیست های  شاخص ایران هم هرگز نگفته اند دشمن شان مرد ها هستند. مثلا خانم شهلا لاهیجی یا خانم تهمینه میلانی یا .... حتی بیش از زنان سنتی هوای شوهرشان را داشته اند.
فمینیست ها گقته اند قوانین ضد زن و عادات و هنجارهای مروج نابرابری دشمن شان هستند نه مردها.

اما درمورد زنان آلامد و پرخرج ، چند نکته می خواهم بگویم.
متاسفانه یک سری بیماری روانی در دنیای مدرن به وجود آمده که در آن برخی کنترلی بر خرج کردن و خرید ندارند.
اصطلاحا گفته می شود shopaholic  هستند. برخی هم وسواس عمل جراحی زیبایی پیدا کرده اند. با این بیماری ها  مانند هر بیماری دیگر به طور تخصصی باید برخورد کرد. مسایلی نیستند که یک ایدئولوگ بیاید برایش نسخه بپیچد.اگر میل به خرید یا میل به جراحی زیبایی یا نظایر آن قدر زیاد شد که باعث اختلال در زندگی خانوادگی و حرفه ای شد یاید به روانشناس مراجعه کرد.
هرچند این بیماری ها مختص زنان نیست اما بین زنان رایج تر هست.
 من و شما هم نمی توانیم با «پیف پیف» کردن به این زنان مسئله را حل کنیم. مثل هر بیماری روانی دیگری نیاز به مراجعه به متخصص دارد. 
لطفا فوری بُل نگیرید و به این نتیجه نرسید که  قدیم ها  که این  قبیل بیماری ها نبود بهتر بود. درسته که این بیماری نبود به جایش صد تا بیماری روحی دیگر و شایع تر بود. مثلا خیلی از زنان قدیم سر وسواس آب کشیدن و پاک و نجس کردن هم روزگار خود را سیاه می کردند هم روزگار شوهر  و بچه هایشان را جهنم می ساختند. (چند وقت پیش یک مقاله ای در روزنامه خراسان چاپ شد که در آن فلان هنرپیشه هالیوود را بر سر زنان به قول خودش پر فیس و افاده ایرانی می کوبید که او پوشک بچه اش را عوض می کند. راستش من ندیدم زنان آلامد امروزی ایران  پوشک بچه شان را عوض نکنند. اما شنیده ام که در نسل های گذشته زنان وسواسی ای بودند که کهنه بچه خودشان را عوض نمی کردند و عوض کردن آن را گردن این و آن می انداختند.) یا مثلا در گذشته زنان زیادی از جن و...... می ترسیدند و  تنها در اتاق نمی ماندند و مشکلاتی برای خانواده به وجود می آوردند. این مصیبت ها کمتر شده.

    
دومین نکته این که کسانی که در کار فرهنگی هستند باید مراقب باشند معیار زیبایی را زیبایی اروپایی نشان ندهند. والا جوان  های ایرانی نسبت به قیافه خود حس بدی پیدا می کنند و دنبال آن می روند که آن را عوض کنند. این کار آسیب های فراوان به دنبال دارد. قبلا بارها گفته ام که تشکیلات به اصطلاح فرهنگی حکومت -علی رغم همه «مرگ بر» گفتن هایش در ذهن مردم زورچپان کرده که زیبایی یعنی مثل اروپایی ها  پوست سفید و چشمان رنگی داشتن. حتی وقتی می خواهد چادر را به عنوان حجاب برتر تبلیغ کند زنی به قیافه اروپایی را بر می گزیند. به جای چادر بیشتر برای قیافه اروپایی تبلیغ می کند.
دیروز داشتم مجموعه نقاشی های استاد کاتوزیان و هنرجویانش را نگاه می کردم. دیدم به چه زیبایی چهره ایرانی از اقوام مختلف را به تصویر کشیده. چرا از این پتانسیل ها استفاده لازم نمی شود!؟


و اما آخرین نکته. مردم  معمولا  وقتی می بینند من اهل مصرفگرایی و مرکز خرید گردی نیستم خیال می کنند می توانند مرا علیه همجنسانم که اهل گردش در مراکز خرید هستند تحریک کنند.
من   نمی خواهم حرفی بزنم که جوابش «به تو چه ؟» باشد. برای همین هیچ وقت به زنان دور وبر که اهل خرید و ست کردن  و .... هستند ایراد و خرده ای نمی گیرم. اصلا حق ندارم که چنین کنم. اگر آنها از این کار لذت می برند چرا این کار ها را نکنند؟! جزو آزادی های مشروع و قانونی آنهاست. من که باشم که بخواهم با نیش و طعنه این دلخوشی را به کامشان تلخ کنم؟! من خودم اهلش نیستم چون طرفدار محیط زیستم و به این علت مصرفگرایی را درست نمی دانم. اما حق ندارم به کسی به علت خرید ایراد بگیرم. به جای این که به زن همسایه به خاطر مرکز خرید رفتم ایراد بگیرم، به سیاست های کلان غلط در مدیریت آب و معادن که منجر به آلودگی محیط زیست می شود ایراد می گیرم. اون قدر کوچک و خرد نیستم که با ایراد گرفتن به نوعروسی که از خوانچه جدیدش ذوق کرده حس خود برتربینی انتلکچوال بیابم. آن قدر جرئت دارم که به جای آن نو عروس به مدیران آبی کشور ایراد بگیرم.

نکته آخر آن که برخی از زن ها از روی دلسوزی به مردها یا خودشیرینی برای آنها، به زنان دیگر که به زعم آنها زیاد خرج می کنند گیر می دهند. اگر این خرج کردن واقعا خارج از کنترل باشد و به اقتصاد یا آرامش خانواده ضربه مهلک زند طبعا باید با مراجعه به روانشناس حل شود. اما در بیشتر موارد چنین نیست. در بیشتر موارد در چارچوب امکانات خانواده  ولخرجی صورت می گیرد. نکته ای که می خواهم عرض کنم شما برای دفاع از حقوق مردان کاسه داغ تر از آش نشوید. اولا که خیلی از خانم ها دستشان توی جیب خودشان هست و هر چه خرج می کنند از محل درآمد و یا ارثیه خودشان هست. ثانیا واقعیت این هست که اکثر آقایان (در واقع همه آنها که شخصیت نرمالی دارند) از این که برای زن و بچه شان خرج کنند لذت هم می برند. این حتی شامل بسیاری از آقایان که در سایر موارد شاید کمی خسیس هم باشند می شود.  خود را در قامت سلطان سلیمانی می بینند که برای خرم سلطانش دارد اعیانیت شاهانه به خرج می دهد و کیسه را شل می کند. شما به بهانه دفاع از حقوق آقایان، این لذت را از ایشان نگیرید. این هم یک زرنگی زنانه هست که  می بینند همسرشان یا پدرشان تا چه حد و تحت چه شرایطی از این که  برایشان خرج کند لذت می برد بعد دقیقا همان اندازه (و نه بیشتر) خرج می کنند. دانستن  این هم یک هنری است که برخی زنان  دارند و این طوری خودشان را عزیز می کنند. ناز شستشان!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

درود بر صنف معلم

+0 به یه ن

از صنف معلم ها در ایران خوشم می آد. اتحاد و همبستگی شان را تحسین می کنم. این که در کنار هم می ایستند و مطالب صنفی شان را علی رغم همه فشار های امنیتی پیش می برند قابل ستایش هست. در زندگی روزمره هم خانم معلم ها مرتب به هم راه حل های مفید می آموزند. ساده ترین نمونه اش اینه که وقتی تور ارزان کیش و قشم و.... می یابند همدیگر را خبر می کنند و با هم سفر می روند. همین اتحاد باعث شده که از کسانی که به لحاظ درآمد وضعیت مشابهی با آنها دارند سبک زندگی معلمها اعیانی تر و به لحاظ اقتصادی استوارتر باشد. هر از گاهی که به معلم ها زمین برای ساخت خانه داده اند اون قدر عرضه داشته اند که آن را به سر وسامانی برسانند و صاحب خانه شوند. این قبیل کارها شعوری برای همکاری می خواهد که متاسفانه در بین همه قشرهای کشور ما وجود ندارد. 


 حقوق استادان دانشگاه بیش از حقوق معلمان هست. اما معمولا ١٠ تا استاد یک دانشکده به اندازه ١٠ نفر معلم یک مدرسه نفوذ اجتماعی ندارند در صورتی که علی الاصول می توانستند چندین برابر معلم ها نفوذ اجتماعی داشته باشند. دغدغه مهم بسیاری از استادان کشور ما از پیر وجوان این هست که صبح تا شب خود را با پزشکان مقایسه می کنند و به در آمد و منزلت اجتماعی آنها غبطه می خورند!! حالا درسته هم به پزشک و هم به استاد دانشگاه "دکتر" گفته می شود اما جنس کار ما استادان به جنس کار پزشکان شباهت زیادی ندارد. نوع خدماتی که پزشک به جامعه می دهد از جنسی است که برای مردم بسیار ملموس هست ومنزلت اجتماعی آنها را بالا می برد.  

چند وقت پیش یکی از دانشجویان بادی به غبغب انداخت وبا لحن بچه ای که می خواهد به رخ بکشد چه قدر از مسایل "آدم بزرگ ها"سر در می آورد گفت"منزلت پزشکان به خاطر پول هست. چون ماشین مدل بالا سوار می شوند مردم به آنها احترام می گذارند" آدم های تنبل می خواهند برای مسایل پیچیده جواب ساده بیابند. تقلیل مسایل به پول و مدل ماشین هم از آن جواب های ساده هست که بسیار مورد پسند افراد تنبل و راحت طلب هست. پسرهای تنبل که دوست دختر ندارند خیال می کنند هرکسی یاری دارد در سایه مدل ماشین اوهست! انکار نمی کنم که با ماشین مدل بالا می شه طیف خاصی از دختر ها را اصطلاحا بلند کرد اما اون طیف خاص زن زندگی نمی شوند! مردانی هم که زن زندگی یافته اند عموما در آغاز زندگی زناشویی، ماشین مدل بالا نداشته اند. 

 ببینید من اگر بچه مریض به بغل داشته باشم و دکتر حاذقی را ببینم با همه این غرور و هارت و پورتم تا کمر جلویش خم خواهم شد! فرقی هم برایم نمی کند این پزشک از خط واحد پیاده می شود یا از بوگاتی ولامبورگینی! اون هم حرف مزخرفی هست که مردم جلوی هر کسی ماشین مدل بالا دارد خم می شوند. در همین تبریز خودمان اتفاق افتاده که دختری عاشق پسری شده از ثروتمند ترین پزشک شهر ده ها بار ثروتمند تر اما خانواه دختر به سختی مخالفت کرده اند. چرا؟! چون گفته می شد حدود صد و پنجاه سال پیش اجداد اون پسر از راه تجارت تریاک به ثروت رسیده اند. (بگذریم که ١٥٠ سال پیش اصلا تجارت تریاک را عیب نمی دانستند. خود امیر کبیر مدافع آن بود. همین خانواده تاتا در هند هم از همین تجارت به ثروت رسیدند.) نمونه های این جور مقاومت در تبریز خومان در مقابل ثروتی که منبع آن مشکوک هست کم نیست.اما همان آدم ها جلوی پزشک جماعت فروتنی می کنندچون فکر می کنند پزشکان خدمتی بی جایگزین به مردم انجام می دهند.

 از بحث مان دور نشویم! اگر استادان به جای مقایسه مع الفارق خود با اطبا ، از صنف معلمان همبستگی و مطالبه حقوق صنفی می آموختند، نه تنها حال و روز دانشگاهیان به از آن می شد که الان هست وضع مملکت هم بهتر می شد.وزنه ای در جامعه می یافتندودر مناسبات قدرت حرفی برای گفتن داشتند. الان صنف مداحان در کشور، بیش از استادان نفوذ اجتماعی دارند و در مناسبات قدرت سنگین ترند. 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

شادی های کوچک در دسترس

+0 به یه ن

در کشور ما سه دسته هستند که جلوی شادی های کوچک و بی آزار و کم خرج مردم را موضع می گیرند:


 ١- متعصبان مذهبی. از قرار معلوم تا چند دهه پیش در جامعه تعداد این افراد زیاد بود. در سالهای اخیر تعداد شان خیلی کمتر شده. مذهبیون جامعه ما در دهه های اخیر لقمان وار، از گشت ارشاد ادب آموخته اند و دیگه کمتر در زندگی دیگران تجسس می کنند و شادی های اطرافیان را به کامشان تلخ می نمایند. اما هنوز گروهی هستند که همان رویه را ادامه می دهند. متاسفانه قدرت زیادی هم دارند و غم و اندوه بسیار هم به وجود می آورند.

 ٢- افرادی که خودشان را خیلی شیک می دانند (برخی شان هم به واقع شیک هستند) و وقتی با تفریح های ساده مردم مواجه می شوند، "واه واه واه" سر می دهند. از ته دل دعا می کنم مسافرت بلند مدت یا مهاجرت به پاریس و لندن و وین و ژنو نصیب این افراد شیک شود! چون وقتی به این شهر ها می روند می بینند دلخوشی های اصلی مردم شیک ترین شهرهای دنیا هم چیزی نیست جز کارهایی در ردیف همان کارهای مردم کوچه بازار ایران که "واه واه" شان را بر می انگیخت!. در نتیجه فیس وافاده شان می خوابه و کمتر به مردم کوچه بازار ایران گیر می دهند. 

 ٣-افرادی که خود را خیلی عمیق و متفکر می دانند و دلخوشی های ساده مردم را سطحی می دانند و تحقیر می نمایند.


 بسیار مفتخرم که جزو هیچ کدام از این سه دسته نبوده ام و نیستم و نخواهم شد. اگر جزو هر کدام از این سه دسته هستید پیشنهاد می کنم که برای امتحان هم که شده چندی از این پوسته در آیید و ببینید زندگی چه قدر شیرین تر و راحت تر می شود! اگر به شما بد گذشت اون وقت بر گردید به همان رویه قبلی. 


 کرونا که شروع شد دسته دوم و سوم ، در دور وبر من یارگیری بیشتری کردند و تندرو تر شدند. من آگاهانه سعی کردم همرنگ کسانی که شروع کرده بودند به مردم کوچه بازار گیر دادن، نباشم. اجتناب کردم که با کسانی که مردم را نفهم و .... می خواندند هم-آوایی کنم.این تصمیم از روی خوبی و مهربانی من نبود! پیش بینی می کردم این افراد پس از یکی دو ماه بیش از کرونا از همین تحقیر مردم ضربه خواهند دید و به افسردگی دچار خواهند شد. پیش بینی من درست از آب در آمد. همه آنها که در این زمینه تند رفتند به لحاظ روحی داغون شده اند. 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

بزرگ خاندان و دربارش

+0 به یه ن

یکی بود یکی نبود. تا حدود بیست سال پیش یک بزرگ خاندانی بود که در بین فامیل خیلی برو بیا داشت.مرتب مهمانی می داد و اعضای فامیل را جمع می کرد. در مهمانی ها راجع چی صحبت می کردند؟ ازدواج ها و طلاق های صورت گرفته در فامیل را تجزیه و تحلیل می کردند. اگر یک ازدواج معمولی به دور از هیاهو و رسوایی بود در جمع مهمانی   حتما بایستی  تحلیل می شد که داماد بیشتر در این ازدواج «سود» کرده یا عروس؟ (انگار که معامله است!)اگر ازدواج همراه با جنجال و رسوایی بود ماه ها درباره اش بحث می شد. همه اتفاقات شاخ و برگ داده می شد.

اعضای فامیل که اهل مطالعه بودند و این قبیل بحث ها را دون شان خود می دانستند گاهی در مقابل شرکت در این مهمانی ها مقاومت می کردند. می خواستند روز جمعه در خانه بنشینندو کتابی بخوانند یا کارهنری کنند یا با دوستانی که به لحاظ سطح فکر وسواد همپایه خود هستند معاشرت کنند. اما در یک خانواده گسترده که چنان بزرگ خاندانی دارد اختیار روزهای تعطیل آدم دست خود آدم نیست. مگر این که کاملا اعلان جنگ نماید که بیشتر آدم ها می دیدند نمی ارزد.

اون اعضای فامیل که نسبت به بهداشت حساس بودند هم زیاد از پذیرایی آن خانه مطمئن نبودند. می گفتند در رستوران ها و اغذیه فروشی ها کارکنان تست های پزشکی می دهند و آموزش بهداشتی می بینند. اما ما که نمی دانیم آشپز این خانه آسکاریس دارد یا نه.  از کجا معلوم روزی که با خانم خانه حرفش شده از روی حرصش در غذا مهمان ها تف نکرده باشد؟


اعضای فامیل می دانستند به لحاظ مالی از این بزرگ فامیل  بخاری برایشان بلند نمی شه. می دانستند اگر روزی نیاز به قرض گرفتن پول داشته باشند آخرین کسی که ممکن هست به آنها پول قرض دهد همین بزرگ فامیل خواهد بود و آن هم تحت شرایطی بسیار نامطلوب (و بعد از این که همه شهر موضوع را فهمیدند!).
اعضای فامیل باز هم می دانستند که وقتی بزرگ فامیل یکی همپایه خود به لحاظ اقتصادی می بیند به زحمت جواب سلام اینها را می دهد.

با همه این ایرادهایی که گفتم دربار بزرگ خاندان بسیار محبوب بود، درست همان طوری که مجلات زرد وسریال ها تلویزیونی شبکه جم در همه جای دنیا محبوبند!
البته یک کاربردی هم مهمانی های بزرگ فامیل داشت. دختران دم بخت در این مهمانی ها خواستگار سنتی می یافتند. پذیرایی در مهمانی ها تابع هیرارشی سفت وسختی بود. خدمتکارها چایی می گرفتند و بشقاب های میوه را تمیز می کردند. دختران دم بخت بسته به این که چه قدر مورد تایید و تکریم بزرگ خاندان باشند شیرینی ها را جلوی مهمان ها -به منظور جلب توجه خواستگاران احتمالی- می گرفتند. پرمایه ترین شیرینی توسط عزیزترین دختر دم بخت گرفته می شد و به این ترتیب، شانس جذب ثروتمندترین خواستگار برای او بالا می رفت.

کم کم نسلی بالا آمدند که علاقه ای به این نوع ازدواج نداشتند. بی توجه به تجزیه و تحلیل های متعارف در  این نوع مهمانی ها کسی را برای ازدواج انتخاب کردند که اصلا خارج از این جمع بسته بود و در کلاس بندی های آنها نمی گنجید. اهداف زندگی اش هم متفاوت بود.
در ابتدای کار بزرگ خاندان وا نداد. می خواست نفوذ خود را بر این قبیل جوانان و همسرشان هم اعمال کند. روشی هم که برگزید کوک کردن پدر و مادر این جوان خودسر علیه او  و همسرش بود. امروز با آب زیرکاهی نکته ای عنوان می کرد که پدر و مادر آن تازه عروس یا تازه داماد را علیه فرزندش تحریک می کرد. فردا در خانه آنها دعوا می شد. پس فردا بزرگ خاندان آنها را دعوت می کرد و با ریش سفیدی و گیس سفیدی آشتی شان می داد. روی هم  را می بوسیدند اما هنگام خداحافظی باز بزرگ خاندان یواشکی در گوش پدر  و مادر چیزی می خواند که فتنه ای نو شروع می شد و روز از نو و روزی از نو.
اولین موج این نوع ازدواج ها که شروع شد  برخی از جوان های بعدی تصمیم گرفتند شمشیر را از رو ببندند و راه دخالت  بزرگ خاندان را کامل سد کنند. خیلی آسان نبود. والدین توسط بزرگ خاندان به شدت بسیاری علیه فرزندانشان تحریک شدند و آزار روحی ای به فرزندانشان روا داشتند که فرد باوجدان نسبت به فرزند دشمنش روا نمی دارد.
اما جوانان فهمیدند که از اوقات فراغت خود می توانند استفاده بهینه ای کنند.  حتی از لحاظ همان مسایل مالی که ظاهرا نقطه قوت بزرگ خاندان بود و نبود آن در دستان خودشان اهرم فشار والدین بر آنها!
  به تدریج فهمیدند اگر از سیطره آن بزرگ خاندان که به عمد همه را  از خود پایین تر نگاه می داشت بیرون آیند می توانند  دوستانی بیابند که آنها را در سرمایه گذاری های سودده راهنمایی کنند.
بعد از بیست سال آنها که خود را به موقع از سیطره بیرون کشیدند به لحاظ مالی هم از کسانی که در مهمانی های بزرگ فامیل همسر یافتند جلوتر افتاده اند. (از لحاظ صمیمیت و یکرنگی و رمانس در خانه که ناگفته پیداست کدام یک خوشبخت ترند.)

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نظر سنجی در مورد انتقال آب ارس به تبریز

+0 به یه ن

دوستان عزیز وبلاگ و کانال مینجیق

در ستون کناری وبلاگ یک نظر سنجی در مورد انتقال آب ارس به تبریز گذاشته ام. متشکر می شوم اگر در آن شرکت کنیدو نظر خود را بیان دارید.

گزینه ها به این قرار هستند:

۱)  موافقم.
اگر خواستید نظر تفصیلی خود را با کلیک روی دگمه «باخیش» در زیر بنویسید.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

چشم و همچشمی در برگزاری مراسم سوگواری موقوف!

+0 به یه ن

امروز فضای مجازی پر بود از فیلم ها و مطالب راجع به تشییع جنازه باشکوه خانم پرستاری در خرم آباد که از کرونا فوت شده است.
روحش شاد و یادش گرامی!
اما تشییع جنازه باشکوه به چه دردی می خورد؟ ای کاش آن عزیز یک پرستار گمنام در خرم آباد می ماند اما می ماند!

اگر واقعا کادر درمانی کشورمان را عزیز می داریم،
با رعایت فاصله اجتماعی و توصیه های بهداشتی مربوطه در سلامت این عزیزان زحمتکش و فداکار
بکوشیم.

🍀@minjigh

اگر خدای ناکرده در شهر شما یکی از کادر درمانی از کرونا فوت کرد شمارابه خدا تلاش نکنید مراسمی باشکوه تر از مراسم خرم آباد برگزار کنید.

چشم و همچشمی بین شهری تان را بذارید برای یک کار سازنده تر و کم خطرتر.

خود همان کادر درمانی دارند تقریبا التماس می کنند مراسم سوگواری را تا کرونا هست برگزار نکنید چون که بدترین جا برای انتقال ویروس هستند!

این نوع مراسم
به نام کادر درمانی است اما به کام کرونا!

حالا منهای قضیه خطر انتشار کرونا، چشم همچشمی برای کش دادن و گسترش مراسم سوگواری یکی از مزخرف ترین و احمقانه ترین چشم و همچشمی هاست.

جامعه ما به شادی و تفریح کم خرج احتیاج دارد نه سوگواری طویل مدت رنگین و پرهزینه.
🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

چگونه کمتر مجبور به شستن دست ها شویم!

+0 به یه ن

می خواهم  توجه شما را به یک کاری که من برای حفظ محیط زیست انجام می دهم جلب کنم. در ماه های کرونایی این کار یک مقدار کار مرا در آشپزخانه سبک تر کرده و خیالم را راحت تر کرده.

من معمولا کیسه های نایلونی مخصوص خرید میوه جات را بیش از یک بار استفاده می کنم تا محیط زیست کمتر آلوده شود.
در فصل تابستان میوه ها  له شدنی هستند و درنتیجه علاوه بر نایلون به یک کاسه هم نیاز دارند.
من این کاسه و نایلون مربوطه را  تا خرید بعدی می ذارم پشت پنجره. دو سه روزی آفتاب به 
آنها می خورد و کروناهایشان کشته می شود. ( درسته که دما به آن اندازه نمی رسد که فوری ویروس کرونا را بکشد اما عمر کرونا با در دمای بالا کمتر هست.)
کاسه و نایلونی که دیگه مال ما شده و کرونایش هم مرده، قابل اعتماد تر از کاسه و نایلونی است که از مغازه می گیریم و امکان دارد آلوده باشد.

حالا که صحبت از کرونا شد یادآوری می کنم اگر می توانیم در خانه بمانیم و اگر باید از خانه خارج شویم فاصله اجتماعی را رعایت کنیم. عدم رعایت این نکات  قهرمانی  و شجاعتی قابل ستایش و افتخار نیست! کاملا برعکس! نشانه بی وجدانی ای شرم آور  است. کادر درمانی تحت فشار و خطرند. با بی ملاحظگی و لاف  لوطی گری آنها را بیشتر اذیت نکنیم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

خواهی نشوی رسوا

+0 به یه ن

اگر دانش آموز مدرسه فرزانگان هستید و اگر هدف شما درخشیدن در مرزهای دانش و فن آوری است خارج از آموزه های مدرسه فرزانگان دنبال منابع الهام بخش و انگیزه بخش باشید. گمان نمی کنم آموزه ها و شعارهای فرزانگان در این جهت کمک زیادی به شما بکنند. مبادا توی این خط بیافتید که برای این که فضای مدرسه فرزانگان را از خود راضی سازید و زنی مطابق آموزه های آنان شوید، تیپی به هم بزنید وشعارهایی دهید که جامعه از شما بیزار شود. خیلی روی این که EQ بالا داشته باشید و به این وسیله، نورچشمی مسئولان سمپاد شوید تلاش نکنید. ای-کیو ای که آنها به شما می آموزند شما را در بین فامیل و همسایه ها منفور خواهد ساخت. چه بسا باعث خواهد شد بین شما و والدین یا خواهربرادرتان تنش به وجود آید. 


 شما همان به ریاضی و فیزیک و شیمی و .... بچسبید. در این صورت به لحاظ علمی می درخشید. در جامعه هم منفور هم نخواهید شد. اگر نه همه،  دست کم قشری از جامعه هستند که به کسی که در این رشته ها می درخشد با دیده تحسین می نگرند. وقتی دانشگاه رفتید، از بین همین قشر، عاشق هم براتون پیدا می شه. یک زندگی نرمال خانوادگی هم می توانید داشته باشید. 

 اما اگر بخواهید خیلی دنبال آن باشید که مطابق آموزه های مسئولان سمپاد ای-کیو بالا داشته باشید، جامعه به شما به چشم جوجه تئوریسین های گشت ارشاد و نظایر آن خواهد نگریست و از شما کینه به دل خواهد گرفت. روز به روز هم این بیزاری دارد بیشترو عمیق ترمی شود. برای جذب شما به آن سو،   از طرف مدرسه مرتب در گوشتان خواهند خواند که "آدم نباید "تک بعدی باشد. Eq برتر از iq آمد پدید. تنها با فرمول های ریاضی نمی شود به جامعه خدمت کرد. و....." اگر خیلی نگران خدمت به جامعه و تک بعدی نشدن هستید در کارهای خانه یک مقدار کمک والدین تان کنید! یک کار نیمه وقت برای خودتان راه بیاندازید تا به این وسیله وارد جامعه شوید. این طوری به طور دست اول جامعه را خواهید شناخت. آن چه که مسئولان سمپاد به عنوان شناساندن جامعه به خوردشما می دهند لزوما خیلی واقعگرایانه نیست. اگر خییییلییییی دیگه می خواهید جامعه را بشناسید  و واقعا به جامعه خدمت کنید، به یکی از این سمن ها یا بنیادهای خیریه ای  که جدی کار می کنند همیاری دهید. با شعار نویسی و چسپاندن چند تا مقوا به دستور مسئولان مدرسه تان شما از تک بعدی بودن در نخواهید آمد. اون طوری اون یک بعدتان را هم ازدست می دهید تبدیل به نقطه می شوید! 🍀@minjigh 


 بر خلاف نظر عمومی، افرادی  که اولویت شان کارپژوهشی در علوم پایه هست بیشتر از رازهای معمولی مردم باخبر می شوند تا اونهایی که دغدغه اصلی شان سرک کشیدن در زندگی مردم هست. می دانید چرا؟! چون مردم با تمام قوا، رازهای خودشان را از فضولی باشی محله واداره و فامیل و مدرسه پنهان می کنند اما وقتی به این قبیل افراد می رسند رازهای دلشان را می گویند چون به درستی می دانند اونها همونجا می شنوند و بعد که آنها رفتند می روند سراغ ضرب وتقسیم خودشان و از راز ایشان سو استفاده خاصی نمی کنند. یعنی اصلا وقت و حوصله این که نقشه بکشند تا از راز یک نفر سو استفاده کنند یا به کس دیگر بازگو نمایند ندارند. البته این همه درددل که می شنوند کم کم تصویری از جهان بیرون و دنیای آدم های اطراف برایشان  می سازد که حتی فضولترین ها هم شانس آن را ندارند که به چنین تصویری دست یابند.  

توی خط ای-کیو افتادن به سبک آن چه که مسئولان مدرسه در یک کشور ایدئولوژیک بچه ها را به آن تشویق می کنند اثری کاملا عکس دارد. مردم خود واقعی شان را جلوی این قبیل دانش آموزان که توی خط ای-کیو افتاده اند نشان نمی دهند. یارو داشته آهنگ داریوش گوش می کرده اون جوانکی را که توی خط ای-کیو افتاده را دیده و به او گفته داشتم نوحه گوش می دادم. به این ترتیب اون دانش آموز همان جامعه دوروبر خودش را هم به اندازه همکلاسی که دغدغه ای جز حل مسایل ریاضی و فیزیک نداره نمی شناسه. 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

مزایای احیای قنات

+0 به یه ن

من یک محاسبه سرانگشتی کردم دیدم که اگر هزینه واقعی برق ( ٧٢١ تومان بر کیلووات ساعت بنا بر گزارش سال ١٣٩٧ ایرنا) را در نظر بگیریم و اختلاف ارتفاع ارس و تبریز را ٦٠٠ متر بگیریم ، هزینه برق انتقال آب بر هر مترمکعب معادل هزار و چهارصد تومان خواهد بود. در حالی که هزینه تهیه متوسط آب شهری بر مترمکعب ١٠٠٠ تومان هست توجه کنید ١٤٠٠ تومن تنها هزینه برق برای پمپاژ هست. به این مبلغ هزینه تصفیه و .... را هم باید اضافه کرد. حالا هزینه لوله کشی از ارس به تبریز بماند! این که گفتم با فرض آن بود که لوله ها قبلا کار گذاشته شده اند. در حالی که برای آب قنات نیازی به پمپاژ نیست. در نتیجه این بودجه بزرگ می ماند در جیب مان. 


 فقط هم بحث سود اقتصادی نیست. اگر قنات و برج خلعت پوشان هر دو سروسامانی یابند مقصد بسیار خوبی برای تورهای یکروزه دانش آموزان شهر خواهد بود. دانش آموزان هم با قنات آشنا می شوند هم در مورد تاریخ شهر با بازدید از برج خلعت پوشان می آموزند و هم از سایت کشاورزی بازدید می کنند و چیزهایی در مورد کشاورزی یاد می گیرند چی بهتر از این؟ آینده شهر و توسعه پایدار آن نیاز دارد که دانش آموزان چنین آموزش هایی را از طریق بازدیدو برنامه نیمه تفریحی -نیمه آموزشی ببینند. 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

چرا فمینیزم به نفع مردان هست؟

+0 به یه ن

من زیاد دیده ام که مردم تعجب می کنند از این که می بینند فلان خانم که عقاید فمینیستی راسخ داره در زندگی زناشویی بسیار سازگارتر از دیگران زنان هست که اتفاقا ضدفمینیست هستند! به نظر عموم متناقض می آد. تناقضی در کار نیست! طبیعی هست که فمینیست ها در زندگی زناشویی موفق تر و سازگارتر باشند. چرا؟! چون که در ذهن یک فمینیست این طور نیست که مرد علی الاصول یک موجود خارق العاده هست. در نتیجه وقتی ضعف های همسرشان را می بینند خیلی به هم نمی ریزند. او را هم یک آدم می دانند مثل خودشان که از جهاتی ممکنه از خودشان قوی تر باشه و از جهاتی ضعیف تر. در صورتی که زنانی که به برتری اعتقاد قلبی دارند وقتی با انواع و اقسام ضعف ها ی همسرشان مواجه می شوند به هم می ریزند و او را با گفتن "مرد نیستی" تحقیر می کنند و قشقرق به پا می کنند.


 فمینیست این توهم را نداره که مرد موجود کامل تری است درنتیجه با ضعف های همسرش هم منطقی تر برخورد می کنه. در جوامع فمینیست تر مردها راحت ترند. لازم نیست از خودشان یک تصویر ابرانسان بسازند تا تحقیر نشوند.لازم نیست ضعف هایشان را با هارت و پورت بپوشانند.

 من اگر پسری داشتم قطعا ترجیح می دادم با یک زن فمینیست ازدواج کنه تا زنی که از روی آموزه های صدا وسیما می خواهد شوهردارى کنه! تاکید می کنم زن فمینیست آزاداندیش! نه خدای ناکرده از اون تیپ زنها که گوش به فرمان یک ایدئولوگ دارند که شیرشان می کنه شما باید ثابت کنید از مردها کمتر نیستید. اون قبیل زنها را که به فرمان ایدئولوگ میخواهد ثابت کنه از مرد ها کمتر نیست خدا نصیب گرگ بیابان هم نکنه! همان زن سنتی صدها بار از اونها بهتره. دست کم نرمخوتر و انعطاف پذیرتره 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ 1 ][ 2 ]