فضل یا فضولی

+0 به یه ن

مطالب زیر را در بهمن   86 نوشته بودم. به نقل از وبلاگ گروهی هموردا:

حدود دو سال پیش ما (محققان پژوهشكده) را جمع كردند تا درباره اخلاقیات استفاده از اینترنت در محل كار نصیحتمان كنند. جلسه ی
خوب و صمیمی ای بود. استاد پیشكسوت بدون این كه خیلی در كار خصوصی افراد سرك بكشد با لحن طنز اما كاملا حرفه ای توضیح داد كه امكانات اینترنت برای استفاده كاری است واز آن نباید برای كارهای شخصی استفاده كرد. بعد هم اضافه كرد البته اگر شما از این اینترنت برای خرید بلیط
و یا رزرو هتل ویا مواردی از این دست استفا ده كنید اشكالی ندارد چرا كه به این ترتیب در زمان خود صرفه جویی می كنید اما سرك كشیدن به سایت های غیراخلاقی و یا تجارت از طریق اینترنت مركز به هیچ وجه قابل توجیه نیست.به نظر من
همه این حرف ها به جا هستند. به خصوص از زبان شخصی در آن سن و آن موقعیت كاملا قابل قبولند.
so far so good!

اما در این هنگام یكی از همكاران جوان تر(حدود چهل ساله) كه از قضا خیلی هم دم از مدرن بودن و دموكراسی و چیزهای از این دست می زند و نظرات خودرا
در زرق ورق هایی شیك و جوان پسند می پیچد سررشته كلام را در دست گرفت و به بیان خاطرات خود از دوره پست-داكی اش در آلمان پرداخت. او تعریف می كرد كه یكی به عنوان تعریف از یك دانشجو در توصیه نامه او
(recommendation letter)
نوشته كه مانیتور كامپیوتر این دانشجو همواره رو به در و قابل مشاهده است! نمی دانم نظر شما درباره این "به اصطلاح تعریف" چیست. اما من اگر چنین توصیه نامه ای را بخوانم اولین چیزی كه به ذهنم می رسد این خواهد بود كه این دانشجوی بدبخت حسن دیگری ندارد كه چنین موضوعی از نظر استاد راهنمایش جزو محاسنش قلمداد می شود. در توصیه نامه درست و حسابی كه راجع به این چیزها نمی نویسند! (مهم نیست كه طرف آلمانی و خارجی بوده!به نظر منجوق طرف بلد نبوده توصیه نامه بنویسد.)
توصیه نامه فرمت استانداردی دارد: ابتدا ازقابلیت های علمی و سرعت پیشرفت دانشجو می نویسند و آنگاه به طور گذرا به قابلیت های او در همكاری به عنوان عضوی از گروه اشاره می كنند.


به هر حال باب شدن فرهنگ "مانیتور خود را به سمت در بگذار" می تواند خطرناك باشد. مهم نیست حضرات آلمانی چه می كنند و یا این نوع فضولی در چه زر ورق شیكی عرضه می شود. البته خوشبختانه این همكار ما به هیچ وجه اصرار نداشت كه این كار باید اجباری شود. اما تاریخ نشان می دهد كه بساط تفتیش عقاید و توتالیترینیزم از همین تئوری پردازی های معصومانه و خوشدلانه بر می خیزد. خوب! از جمله استفاده های شخصی اما مهم كه ما از این اینترنت می كنیم كسب اطلاعات بهداشتی است كه بعضا به شدت خصوصی هستند.

با چیده شدن بساط فضولی سلامت روانی و اخلاقی از محل كار رخت بر می بندد. برای این كه محیط حرفه ای تر و جدی تر شود باید سمینار ها را جدی تر گرفت.باید ارتباط خود را با پژوهشگران مطرح دنیا بیشتر كردو .... والا با ترویج فرهنگ فضولی هیچ گروهی به فضل علمی نمی رسد.

دومین چیزی هم كه از خواندن آن توصیه نامه به ذهن من می رسد این است كه نویسنده توصیه نامه آدمی بیكارو فضول بوده والا به این موضوع این همه توجه نمی كرد. هر عمل و كار استادان خارجی كه لزوما قابل تقلید نیست! اگر من از پسكین همواره به نیكی یاد می كنم به خاطر خارجی بودن و یا حتی شهرتش نیست. یكی از دلایل احترام من به او و یاد كردنم از وی به خاطر این است كه در طول سه سالی كه به طور مرتب او را می دیدم
وبا وجود صمیمیت وتوجه ویژه پدرانه ای كه او به من داشت حتی یك بار عملی ناشی از فضولی از او سر نزد



البته جهت گیری مانیتور مهم است و باید درباره آن صحبت كرد وتوضیح داد اما نه به دلیلی كه در آن توصیه نامه آمده بود. بلكه به آن دلیل كه موقعیت نامناسب مانیتور باعث درد گردن و كمر می شود.
و اگر نور پردازی مناسب نباشد باعث خستگی چشم

توضیح آخری برای این بود كه دانشجویانم یك وقت به من نگویند"رطب خورده نهی رطب می كند!"

 

یك نكته كوچك اما مهم هست كه من و ظیفه می دانم به نسل بعد از خودمان گوشزد كنم. دوستان عزیز! هر چند در كشور ما فرهنگ سرك كشیدن و فضولی هنوز باب است. هرچند هنوز محدودیت های زیادی در برابر آزادی های كوچك اما مهم اجتماعی شما ها هنوز وجود دارد اما وضعیت با ده-پانزده سال پیش قابل مقایسه نیست. در سال های اخیر فرزندان نسل
چهل ساله ها وارد دانشگاه می شوند. پدر و مادرها با دیدن آزادی های نسبی جوانان به وجد می آیند و بعد از این كه جوانی آنها آنقدر محدود بوده تاسف می خورند. می گویند دنیا عوض شده و حسرت می خورند. وقتی به آنها می گویم ""دنیا" خود به خود عوض نشده! ما(منظورم نسل ماست كه اكنون سی تا سی و پنج ساله اند)" "عوضش" كردیم" می خندند. گمان می كنند دارم شوخی می كنم!به هر حال مهمانی های خانوادگی جای سخنرانی درباره تلاش های ما برای بهتر شدن جو دانشگاه ها نیست. اما این تلاش ها باید در جایی ثبت شود. باید نسل جوانتر در این باره بدانند تا آگاه باشند و از این آزادی ها كه به خون دل به دست آمده پاسداری كنند. اگر این تصور را داشته باشند كه این آزادی ها خود به خود به دست آمده امكان دارد دوباره توتالیترینیزم را در یك زرورق زیبا ویا فضولی را در قالب تكنولوژی های مدرن بپذیرند. جای تاسف است كه درآن جلسه ای كه شرح آن را در نوشته قبلی ام دادم هیچ كس در برابر "دانشجوی خوب كسی است كه مانیتورش رو به در باشد" اعتراض نكرد. پیر تر ها كه چندین بار با مسرت گفتند "چه جالب!!" (من هم آن موقع آنقدر اعتماد به نفس نداشتم كه بگویم اینگونه "توصیه نامه" مایه آبروریزی است!) عدم اعتراض از سوی جوانان می تواند زنگ خطری باشد كه نشان می دهد آنچه كه مابا خون دل به دست آوردیم به سادگی می تواند پایمال شود. ای كاش صاحبنظران اجتماعی در این باره بنویسند و نسل جوانتر چنین مطالبی را مطالعه كنند.
والا این نوگل نوخاسته در زیر لگدها له می شود و از بین می رود



توضیح: خوشبختانه در پژوهشكاه ما -تا جایی كه من می دانم- كسی زاغ سیاه مانیتور دیگری را چوب نمی زند! اما باید به هوش بود! خطر از سر نگذشته... نمود این خطر هم در این است كه عده ای در این پژوهشگاه(به خصوص آن عده كه خود را -درست مثل "فروغ بابا" در سریال "باغ مظفر"- از اشراف و خیلی مهم می دانند) وقتی در اتاق كسی را می زنند قبل از آن كه جوابی بشنوند دستگیره در را فشار می دهند ومثل قاشق نشسته می پرند وسط اتاق! ... متاسفانه باید بگویم فضولی در لباس فضل فروشی درهر گوشه ای در كمین است و مترصد شكار همه آزادی هایمان... مبارزه با این دشمن سگ جان (منظورم مبارزه با شخص نیست بلكه منظورم مبارزه با طرز فكر است)هنوز باید ادامه داشته باشد...

حال كه آن جلسه را در ذهن خود مرور می كنم می بینم یكی دیگر از همكاران كه از قضا در آلمان بزرگ شده و بسیار بهتراز دیگر همكارمان فرهنگ آلمانی را می شناسد به صورت متین ومتقن به ترویج طرز فكر فضولی اعتراض كرد.

اما متاسفانه از دانشجویان صدای اعتراضی بر نخاست. شاید هم سكوت دانشجویان علامت رضا نبود بلكه علامت ترس بود.امیدوارم دانشجو ها با نسل ما از این گونه ترس ها نداشته باشند. (حساب بردن مساله دیگری است....)

 

یكی از بچه های پژوهشگاه" گفت:

فقط یك نكته در مورد ابراز تاسف و دریغ نسل قبل و بعد بگم، این نتیجه گفتگوی شخصی منه با افرادی از نسلهای مختلف:

60 به بالا: ما كه هیچی حالیمون نشد اون زمان كجا اینقدر رادیو و تلوزیون بود، اصلا كی درس میخوند!!
برا همینه كه به ما میگن نسل سوخته!!!

40-50 سال: ای بابا زمان جوانی ما كه با انقلاب و جنگ گذشت ، دانشگاهها هم كه تعطیل بود كه بریم یه دكتر یا مهندسی بشیم!!!!!!! (حالا طرف دیپلم هم نداره ها) ، رفتیم جنگ برای مملكت ، ما فدا شدیم تا آیندگان راحت باشن ، راسته كه میگن انقلاب بچه های خودشو میكشه!!! برا همینه كه به ما میگن نسل سوخته!!!

20- 40 : زمان ما كه اینقدر گرونی و بیكاری كه نگو، قبل ها میشد با 3-4 سال كار كردن یه خونه خرید ، تازه دانشگاه رفتن هم اینقدر كه سخت نبوده!!! اگه هم قبول نمی شدیم با دلار 7 تومنی میرفتیم خارج درس میخوندیم!!!! حال جون هم كه هیچ – روغن حیونی كه نخوردیم !!! آزادی هم كه نداریم !!! با یه دختر ببیننت......، برا همینه كه به ما میگن نسل سوخته!!!

زیر 20 سال: چه مملكت بی خودی داریم اصلا نمی شه توش نفس كشید، اگه میشد یه جوری میرفتیم انور آب!!! حتما یه چیزی میشدم، اما حیف كه با این اوضا ویزا نمی دن. برا همینه كه به ما میگن نسل سوخته!!!

 

مینجیق گفت:

آنچه كه شما می گویید گفتمان غالب نسل هاست در سطح اجتماع. شما روی یك وجه اشتراك كه همان ابراز تاسف است انگشت گذاشتید. اما به نظر من وجه اشتراك جالب تر بین گفتمان نسل ها كه شما از آن یاد كردید طرز فكر جبری همه نسل ها بود. حتی نسل زیر بیست سال كه از خیلی نظر ها خود را از قید و بند های نسل های پیشین رها ساخته (و یا می خواهد بسازد)هنوز به طور غالب به طرز فكر قدیمی دسته وپا بسته بودن چسبیده. خود را بیشتر موجودی "مجبور" و قربانی می بیند تا فردی صاحب اراده و قادر به تصرف در سرنوشت خویش. در سه سالی كه در آمریكا بودم دیدم این طرز فكر در بین آمریكایی ها جایی ندارد. اگر مشكل ویزا نبود و اینان به آمریكا مهاجرت می كردند پس از اندك زمانی سرخورده می شدند. نه به خاطر آن كه آمریكا جای بدی است. بلكه به این خاطر كه طرز فكری این گونه به درد جامعه فعال و پویایی چون آمریكا نمی خورد. از نظر امریكایی

self-pity
گناهی نابخشودنی است.

 

به هر حال من به گفتمان غالب اجتماع كاری ندارم. روی صحبتم با اقلیتی است كه خود را موجودی صاحب اراده وقادر به تغییرو تصرف در محیط پیرامون خویش می دانند.

ادعا می كنم بخش "غیر منفعل" نسل ما در طی دهه هفتاد تحولاتی عظیم فرهنگی-فكری-اجتماعی در سطح دانشگاه ها پدید آورده اند. تحولاتی در جهت مثبت. بازهم ادعا می كنم این دستاورد شكننده است ونیاز به پاسداری دارد و این پاسداری ممكن نیست مگر با شناخت آن چه كه به دست آمده و خطراتی كه هنوز آن را تهدید می كند


"یكی از بچه های عزیز پژوهشگاه !

شما "همان گونه كه نرم اجتماع است (اما نه آن گونه كه نرم همورداست)از ادبیات كاملا مردانه ای استفاده كرده اید. بر شما خرده ای نمی گیرم چرا كه به علت محدودیت هایی كه به آن اشاره كردید بیشتر افرادی كه با آنها صحبت كرده اید از جنس ذكور بوده اند. اما می خواهم خاطر نشان كنم قسمت عمده تحولاتی كه به آنها اشاره كردم از طریق خانم ها انجام گرفته. آری نقش خانم ها در این میان بیشتر فعالانه و ارادی بوده. در همان سال ها بود كه در صد دختران در دانشگاه ها از عددی ناچیز به بالای پنجاه در صد رسید.



وقتی این تحولات را مرور می كنم به توانمندی نسل خودمان ایمان می آورم. آری! ما در دهه بیست سالگی این همه تحول ایجاد كردیم. دهه طلایی سی سالگی هنوز در پیش است. اكنون هم با تجربه تر شده ایم هم معلومات و سوادمان بالا رفته هم امكانات مالی بیشتری داریم هم امكاناتی از قبیل اینترنت و ارتباط با دنیای خارج داریم. توانمندی جسمی مان هم ماشاءالله به همان اندازه ده سال پیش است. در مجموع من باور دارم در طول مدتی نزدیك به پنج سال ما آرام آرام مشكلات از آن دست را كه من در هموردا مطرح می كنم -به یاری خدا- حل خواهیم كرد

 

چپ‌كوك گفت...

منجوق جان خوشحالم كه باب این بحث رو باز كردی. نوشته یكی از بچه‌ها در مورد دیدگاه نسل‌ها جالبه . به نظر من ایران طی صد سال گذشته تغییرات زیادی كرده اما هیچ‌كس تلاش نكرده این تغییرات و كلاسه كنه یا حتی راجع بهش حرف بزنه. تا ما ندونیم چه مسیری رو اومدیم و چی كم داریم نه از داشته‌هامون خوشحال می‌شیم نه می‌دونیم كجا باید بریم. واسه همین بخشی از پست‌های من در مورد نگرش متفاوت نسل ما با نسل قبله. خوشحال می‌شم نظرت رو در مورد پست آخرم بدونم.

امیر گفت...

فكر می كنم وارد شدن به محیط كار كسی بلافاصله پس از در زدن خیلی هم كار بدی نباشد. در یك محیط خوب درها باید باز باشند و هر كس هر زمانی كه خواست بتواند سوال بپرسد. درهای همیشه بسته امضای دانشكده ی فیزیك شریف بود و همه ی ما آثار بدش را به یاد داریم

 

Monjoog گفت...

امیر عزیز

ترس من هم دقیقا از همین است! می ترسم از یك الگوی رفتاری غلط (در این مورد عدم دسترسی به استاد راهنما)چنان دل آزرده شویم كه رفتار غلط دیگر (مثل قاشق نشسته وسط اتاق پریدن) را بر گیریم.بدون اجازه وارد اتاق كسی شدن شرم آور است! چه بسا طرف دارد لباسش را عوض می كند یا لباسش را سبك تر كرده تا قدری نرمش كند(چیزی كه برای سلامت به شدت ضروری است).

به هر حال تا جایی كه من دیده ام عادت ناپسند مثل قاشق نشسته وسط اتاق پریدن مال همان ستاره های دور از دسترس ونوچه هایشان است نه دانشجوهایی كه سئوال علمی دارند


در ضمن در را هر كس بنا به اراده خویش می تواند باز یا بسته بگذارد. قانونی برای آن وجود ندارد. اگر فردی به سر و صدای محیط حساس باشد در اتاقش را می بندد.اگر بخواهد در هنگام كار موسیقی گوش كنددر را می بندد تا مزاحم دیگران نباشد. اگر با كسی دارد صحبت می كند بهتر است در را ببندد تا مزاحم دیگران نباشد.

حكم "درها باید باز باشند" هم از آن احكام خطر ناك است كه از قضا همان همكار از آلمان برگشته مان به نیت خوب همه جا صادر می كند اما من از آخر و عاقبت این حكم می ترسم كه به توتالیترینیزم بینجامد

قاسم گفت:

من حاضرم در یك اتاقك شیشه‌ای وسط یك چارراه كار كنم اما آزاد باشم آن چنان كه دوست دارم از هر ایسمی و هر شخصی انتقاد كنم و آنان را روی سندان نقد بگزارم.

كسی این پیش شرط من را قبول می‌كند؟

مینجیق گفت:

قاسم جان

شما هر كجا كه دلت می خواهد كار بكن. از هر ایسم و شخصی هم كه خواستی انتقاد بكن.


چرا ما باید برای حقوق مسلممان پیش شرط بگذاریم؟! حق انتقاد (البته با رعایت آداب مخصوص آن) یكی از حقوق ماست. حق داشتن
حریم خصوصی وخلوتی برای تفكر یكی دیگر از این حقوق است. استفاده از آفتاب ونظر به محیط در یك محیط شفاف حق دیگرمان. بسته به حال وهوا می توانم از هر كدام كه بخواهیم استفاده كنیم.

رسم و رسومات اجتماع
این حقوق را هم تحدید وهم تهدید می كند. خوب! زور ما به اجتماع بزرگ نمی رسد. اما اجتماع كوچك محیط پژوهشگاه تابع رفتارهای ماست باید به هوش باشیم تا افكار توتالیترین در لباس های شیك و تكنولوژی های نوین این محیط را نیز مثل بقیه جاها تسخیر نكنند



خیلی خطرناك است كه ما به علت حساسیت موضعی نسبت به یك حق حقوق دیگرمان را فراموش كنیم. حق را كه به عنوان پیش شرط دادی پس گرفتنش كار حضرت فیل است. نسل قبل از ما
چون به زعم خود افكار وآرمان های بزرگ داشت
از خیلی از آزادی های اجتماعی وحقوق اولیه خود گذشت. گمان كرد این حقوق ارزش پافشاری ندارند. برای همین است كه ما الان این همه محدودیم. اگر ما نیز برای این كه "قال بخوابد"از حقوقمان می گذشتیم اكنون دانشجویان همین آزادی ها را كه اكنون دارند نمی داشتند.

بیجا نیست كه می گویم این آزادی ها را ما كسب كرده ایم.

 

باز هم درباره فضل و فضولی...

سال گذشته مادرم می خواست برای رفتن به مسافرت چند روزی مرخصی بگیرد. مرخصی های كارمندان شهرستان ها باید به تایید اداره مركزی در تهران برسند! در گذشته ها این روال به طور طبیعی وبدون فضولی های نامتعارف صورت می گرفت امادفعه گذشته اوضاع جور دیگری بود. از مادرم خواسته بودند كه توضیح دهد مقصد سفرش كجاست. آیاسفر به قصد زیارت است یا به قصد دیدار از بستگان است. (گویی علت دیگری نمی تواند وجود داشته باشد!) مادرم از این سین جیم دلخور شد و صراحتادر جواب نوشت "سفر صرفا به قصد تفریح و استراحت".
( آنها كه می گویند منجوق زیادی قاطع و صریح است باید مادرش را ببینند!!)

هر كسی در اداره مامانم اینا تعبیری برای سین جیم كردن های جدید داشت. یكی مسئله را سیاسی می دید و یاد آور می شد مدیران دوره آقای خاتمی از این فضولی ها نمی كردند.دیگری مسئله را طبقاتی می دید و می گفت مدیر جدید از اهالی پایین شهر است و "پایین شهری ها"عادت دارند وقتی به هم می رسند سئوال كنند "كجا داری می ری؟!" اما من هیچكدام از این دسته بندی ها را قبول ندارم. فرهنگ فضولی در تار وپود این ملت ریشه دوانیده و در هر گوشه مترصد حمله است. جناح راستی و جناح چپی و تحصیلكردگی و غیر تحصیلكردگی و شمال شهری و جنوب شهری نمی شناسد.

وقتی رئیس اداره ای انتظار دارد كارمندش جزئیات روزها و سا عت های مرخصی اش را برای او توضیح دهد جو اداره رابه تدریج به گند می كشد.فكر می كنید چند درصد از كارمندان واقعیت را آن چنان كه هست می گویند. اخلاق شرم آور فضولی اخلاق شرم آور تر دروغگویی را در پی می آورد. مثلا طرف با آرایشگاه قرار دارد و برای همین مرخصی ساعتی می خواهد اما كلی گریه و زاری می كند و می گوید عمه ام در حال مرگ است باید بروم او را ببینم.این گونه است كه اوضاع سیاه تر از آنچه كه واقعا هست می نماید و روحیه ها خراب و خراب تر می شود. حرمت دروغگویی كه شكست دیگر كمتر می توان حرف راست شنید. پس از رواج دروغگویی بی اعتمادی رواج می یابدو رئیس می افتد دنبال مچ گیری از كارمندان.مچگیری راه را به سوی رویه كثافت دیگری به نام خفیه نویس گماری باز می كند. همان جناب رئیسی كه ادعا می كند آن قدر مهم است كه زمین بر مدار او می چرخد و ریاست و مسئولیت هر پروژه ای كه از حدی مهم تر است باید با او باشد چرا كه تنها "او" در این مملكت حالیش می شود علی رغم ده تاكارو مسئولیت كوچك وبزرگی كه هیچكدام را درست انجام نمی دهد فكر وذكرش می شود مچگیری از كارمندان و راپرت گرفتن از خفیه نویس ها و ... جناب رئیس كارمندان را تشویق می كند كه جاسوسی همدیگر را بكنند. مرخصی گرفتن برای تفریح و یا رفتن به آرایشگاه در حقیقت گناه نیست! اما تجسس بنا به نص صریح قرآن گناهی است بزرگ.آری فضولی محیط را به گند و كثافت می كشد. باید فضولی را در نطفه خفه كنیم. مبادا گمان كنیم چون مدرك دكتری داریم و یا چند سالی خارج زندگی كرده ایم فضولی ما در واقع "فضل" است و نوعی تحلیل جامعه شناختی روانشناسانه منحصر به فرد مخصوص به خودمان! فضولی در هر لباسی گند و كثافت می آفریند وبس

 

 

 

 

 

 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

یادآوری اعتراض شدید من به تجسس در محل سكونت

+0 به یه ن

متن زیر را  سال ها قبل نوشته بودم. اكنون اعضای هیئت مدیره مجتمع مان كسان دیگر هستند و من از آنها راضی می باشم. دلیل یادآوری این متن اقدام شایسته و احترام برانگیز دانشگاه آزاد در ممنوع كردن تجسس سیستماتیك  هست:

 

آپارتمانی كه مادر آن ساكنیم در یك مجتمع در منتهی الیه شمال شرق تهران واقع است . روز جمعه گذشته جلسه هیات مدیران با ساكنان بود. آن چه كه در آن جلسه گذشت، نمودار همان است كه در مقیاس های كوچك و بزرگ در جامعه ما می گذرد. افرادی كه به گونه ای دیگر می اندیشند (و از قضا در مجتمع ما فراوانند) خود را به كنار می كشند، در جلسات حضور نمی یابند، از حق رای خود برای انتخاب هیات مدیره استفاده نمی كنند و در نتیجه آن می شود كه شده. ( اكثریت متاسفانه اغلب خاموش!)
نامه اعتراض آمیزی خطاب به هیات مدیره نوشتم كه بخش هایی از آن را در زیر می خوانید. گمان نمی كنم اعضای محترم هیات مدیره كه در این توهم به سر می برند كه برج میلاد از بركت حكمت و كرامت آنان سر برافراشته و ماهواره امید با علم و درایت ایشان در مدار قرار گرفته، به انتقادات یك منجوق وقعی نهند. باور كنید شوخی نمی كنم! از جمله لاف هایی كه اعضای هیات مدیره روز جمعه بر زبان آوردند این دومورد بود. ظاهرا قصد داشتند از این دو پروژه برای انتخابات بعدی هیات مدیره بهره برداری تبلیغاتی كنند.
بخش هایی از نامه را اینجا می آورم چرا كه مشكلاتی كه ذهنیت این گونه افراد به وجود می آورند، بلای جان همه ماست:
1) بر عكس آن چه كه در جلسه مطرح شد سطل های زباله كه برای بازیافت از طرف شهرداری ارسال شده اند، تنها برای دستمال كاغذی نیستند! همان گونه كه در برنامه های آموزشی صدا وسیما میهن مان بارها تاكید می شود و در كشورهای پیشرفته سال هاست جا افتاده، این سطل ها برای بازیافت تمامی زباله های خشك منازل هستند. خواهشمندم دستور فرمایید تمامی سطل های ارسالی از طرف شهرداری را در طبقات همكف و زیر زمین نصب نمایند تا ساكنانی كه بنا به وظیفه شهروندی خود به جداسازی زباله، كه لازمه زندگی شهری امروزین است، مبادرت می ورزند، بتوانند همگام با سایر همشهریان در این حركت ملی شركت كنند. جهت ترویج فرهنگ جداسازی زباله در مجتمع شخصا حاضرم همكاری نمایم.
2) مقررات و قوانین برای رفاه حال شهروندان وضع می شوند. در جلسه روز جمعه، چندین مورد شنیدم كه سلایق شخصی اعضای هیات مدیره به عنوان مقررات مجتمع اعلام می شد. به عنوان مثال، از طبخ كبا ب در بالكن ها نام برده شد. من شخصا در بالكن پخت و پز نمی كنم. اما هنگامی كه بوی كباب خانه همسایه می پیچد خدای خود را شكر می گویم كه همسایه ام هم امكانات مالی و هم دل خوش برای این كار دارد. من نیز از خوشی آنها احساس خوشی می كنم .
همچنین وقتی كاغذ های تبلیغاتی همسایگان كه هنر آموزی را ترویج می كنند می بینم (با این كه خود آنان را نمی شناسم و متاسفانه، هرگز وقت شركت در جلسات آنان را نخواهم داشت) شاد می شوم از این كه همسایگانی خوش ذوق دارم كه روح زندگی در این مجتمع می دمند. من این گونه همسایه ها را هزاران مرتبه به كسانی كه هنری جز تجسس در احوال همسایگان و زیر نظر گرفتن جوانان مجتمع و بدگویی و غیبت درباره آنها ندارند ترجیح می دهم.
اگر همسایه ای با ذوق و سلیقه و ابتكار خود مورد استفاده ای برای بالكن یافته كه آزاری هم به من نمی رساند چرا باید ناخشنود باشم؟! ظاهرا برخی از حاضرین در جلسه به طور كامل واقف بودند كه در بالكن دیگر همسایه ها چه می گذرد . به علم خود به جزئیات زندگی همسایگان می بالیدند ومورد تشویق اعضای محترم هیات مدیره نیز قرار می گرفتند. از شما فرهیختگان و مسلمانان متعهد سئوال می كنم آیا رواست شخصی با چنین دقتی بالكن خانه ای كه خانواده ای در آن ساكن است زیر نظر بگیرد؟!
با اعمال مقررات غیر ضروری زندگی را بر خود و همسایگان تلخ نكنیم و مجتمع را به محیطی دل مرده بدل نكنیم. این مجتمع مشكلات مهمتری دارد كه از هیات مدیره محترم و دلسوز انتظار می رود در راه حل آنها كوشش نماید.
3) قسمت بزرگی از جلسه صرف گزارش های مشروح و مبسوط درباره مسایل خصوصی برخی ساكنان شد. منظورم گزارش هایی است كه با عباراتی نظیر "از حضور خواهرانی كه اینجا حضور دارند عذر می خواهم..." شروع می شد. به عنوان یكی از همان حاضرین در جلسه عرض می كنم كه متاسفانه "عذر شما" به هیچ وجه پذیرفته نیست.
ما برای شنیدن آن مسایل برنامه های صبح روز تعطیل مان را به هم نزده بودیم!

4)ما شارژ می پردازیم تا هزینه روشنایی راه پله ها و دیگر مشاعات، آب و ... فراهم شود. من به هیچ وجه راضی نیستم این پول صرف نصب دوربین برای تحت نظر گرفتن ساكنان و جوانان مجتمع شود. "تجسس" امری است نكوهیده كه نص صریح قرآن آن را منع كرده است. متاسفانه آن چه كه روز جمعه گذشت ترویج و "امر به منكر تجسس" بود. اگر شما در راهرو ها دوربین بگذارید و همسایگان تشویق را كنید كه دیگر همسایگان را زیر نظر بگیرند و به شما راپورت دهند، برخی پا را قدمی فراتر خواهند نهاد و در داخل خانه دیگران دوربین و دستگاه شنود كار خواهند گذاشت !


5) جلسه روز جمعه با بیش ازیك ربع ساعت تاخیر شروع شد! از طرف دیگر هر موضوع ساده ای چندین بار تكرار می شد . ظاهرا اعضای محترم قبلا با هم هماهنگی نكرده بودند تا سخن هایشان تكراری نباشد. به علاوه قسمت عمده ای از جلسه صرف موضوعات نامربوط به جلسه مانند موعظه درباره مضرات سیگار شد. شخصی مثل من كه سیگاری نیست چرا باید فرصت كوتاه استراحت و تفریح در روز جمعه خود را روی صندلی های ناراحت صرف شنیدن موعظه درباره مضرات سیگار نماید؟! در مجموع اگر از تاخیر، تكرارها، موعظه ها، تعریف و تمجید ها ، لعن و نفرین ها ، گزارش های آبدار درباره مسایل شخصی و خصوصی ساكنان و ...كاسته می شد در مدت زمان بیست تا سی دقیقه مطالب اساسی جلسه قابل بیان بود. امیدوارم در جلسات آتی، كه برای حل معضلات مجتمع قطعا لازم خواهند بود، اعضای محترم هیات ارزش بیشتری به وقت همسایگان قایل شوند.
فعلا نامه را به آنها نداده ام. می خواهم ابتدا در مورد مقررات آپارتمان ها از دوستی وكیل راهنمایی بخواهم تا حرف بی حساب نزده باشم. شما هم اگر نظر و یا راهنمایی برای متقن تر شدن نامه دارید حتما به من بگویید. چند روز صبر خواهم كرد تا هیجان كاذب ناشی از لاف هایی كه می زدند و "الدرم بلدرمی" كه راه انداخته بودند فرو نشیند آن گاه شاید حرف حساب بشنوند! سخن به درازا كشید.
سخنم را با دعا به پایان می برم:
بارخدایا! به دست اندركاران و زحمت كشان واقعی پروژه های برج میلاد و ماهواره امید، صبر و شكیب، و به ما رای دهندگان و انتخاب كنندگان‌ِ اعضای هیات مدیره مجتمع های مسكونی ، قوت تمیز و تشخیص لاف های بیجا عطا بفرما!

Infringement

Infringementو یا transgression یا breach of authority
همگی اصطلاحاتی هستند كه در جایی مثل آمریكا طنین دارند و مردم (حداقل مردم تحصیلكرده) نسبت به آن حساسیت نشان می دهند. اگر شخصی كه مسئولیتی در زمینه ای دارد اندكی از حدود اختیارات متعارف این مسئولیت پا فراترنهد حساسیت مردم را بر می انگیزد. مردم احساس می كنند كه باید جلوی چنین شخصی بایستند. نمونه این عمل، همان اظهارات هیات مدیره ما بود كه در پست قبلی توضیح آن رفت. نمونه های آن در محل كار ما هم فراوان بودند. من و شاهین به شدت در برابر چنین رفتاری ایستادیم و این گونه كارها در دور وبر ما دو نفر، از چهار سال پیش كمتر شده اند.

در ایران بیشتر افراد -به خصوص مسن تر ها- چنین ایستادگی را نشانه "ناپختگی" می دادند. در واقع استراتژی افراد ی كه خود را پخته می دانند، درست برعكس این است: به ظاهر در مقابل چنین كسی كوتاه بیا، یه مقدار مجیزش را بگو، اول با "هندونه زیر بغل دادن" "خرش" كن، اون وقت "زیرزیركی" هر كاری دوست داشتی بكن.


بر اساس نتیجه ای كه دو رویكرد در دراز مدت دارند، شما خود قضاوت كنید كدام بهتر است!
 
 
----------------------------
چند هفته پیش از طرف شهرداری تعدادی سطل مخصوص بازیافت زباله ارسال شده بود. مدتی بعد دیدم تنها یكی دو تا از آنها باقی مانده كه برای ساكنین برجی بیست طبقه به هیچ وجه كافی نیست.

"جناب آقای دكتر" رئیس هیات مدیره روز جمعه اظهار فضل نمود كه این سطل های زباله بازیافت تنها برای دستمال كاغذی هستند وكلی توپ و تشر به كسانی آمد كه زباله های خشك منزل را جدا می كنند و در این سطل ها می گذارند. ظاهرا سطل هایی كه از دید ایشان اضافی تلقی می شده به دستور ایشان برداشته شده.


كسی ظاهرا در آن جمع جز من برنامه های آموزشی صدا و سیما را در باره بازیافت نمی دید تا اعتراضی به جناب آقای دكتر بكند. آیا واقع متصور است چنین اتفاقی در ایتالیا یا آلمان بیافتد و صدایی از كسی شنیده نشود؟!
 
جان مادرتان نگویید مردم آن قدر گرفتاری دارند كه وقت و فرصتی برای فكر كردن درباره "بازیافت زباله" ندارند. گرفتاری شان چیست؟! پاییدن بالكن همسایه؟!! چه طور موقع توپ و تشر آمدن به كسانی كه به جداسازی زباله پایبندند هیچ كدامشان "گرفتار" نبودند!
 
ناشناس گفت:
مشروح قوانین آپارتمان نشینی را می توانید از كتاب "قانون روابط موجر و مستأجر؛ قانون تملك آپارتمانها" تألیف جهانگیر منصور، بیابید. كتابی است جیبی و كوچك به قیمت 1200 تومان چاپ 1387 از سری مجموعه قوانین، با آخرین اصلاحات، انتشارات نشر دوران. قابل تهیه از اكثر كتابفروشی های انقلاب كه كتب حقوق را می فروشند.
هر چند حق با شماست، ولی راستش اگر خودم بودم اعتراضی نمی كردمو "تحمل" می كردم. چرا؟ چون هزینه فكری و روانی اعتراض بیشتر است. شاید دلیل قابل قبولی نباشد. اما چرا برای شما نوشتم با اینكه بطور كلی باطرز فكر شما همدلی ندارم؟
به این دلیل كه نیت شما را حتی در نظراتی كه قبولشان ندارم، خیر می دانم. شاید این كار به شما كمك كند. و همین كم كم فرهنگ حاكم را تغییر دهد و روزی هر چند دور در جنوب شهر جایی كه من در یك آچارتمان 47 متری با خانواده ام زندگی می كنم تأثیر آن بدون دخالت مستقیم من برسد. و شما آسوده تر باشید تا بتوانید راحت تر مطالعه كنید و رشد علم با همین حركت بیشتر شود و همگی راحت تر زندگی كنیم
 
چپ كوك گفت:
در مورد فرهنگ آپارتمان نشینی خیلی كم كار شده. مثلا الان در مورد بهینه كردن مصرف سوخت رسانه‌ها فعالیت می‌كنند.اما در مورد مشكلات آپارتمان نشینی صحبتی نیست. فكر می‌كنم باید انقدر گفت تا قضیه درست بشه. مشكل اینجاست كه گروهی كه مخالف خاله زنك بازی ها هستند اعتراض رو نوعی خاله زنك بازی می‌دونن. باید توجیه كرد كه دفاع از حقوق خاله زنك بازی نیست. یكی از كارهای خوبی كه می‌تونی بكنی تهیه یك نسخه از قانون آپارتمان نشینیه. به من یه زمانی خیلی كمك كرد. زیاد هم نیست و می‌تونید برای اعضای مجتمع كپی كنید تا هر كسی محدوده وظایف و اختیاراتش رو بدونه. اگر از طرف اعضای ساختمان هم مشكلی در ارتباط با قوانین داخلی پیش بیاد می‌تونید به دادگاههای ویژه این امور مراجعه كنید.
مینجیق  گفت:
 
ناشناس عزیز، دیشب بیشتر در این باره فكر كردم و دیدم نامه را به شكل فعلی بهتر است نفرستم. دنیای من و آن آقایان واقعا متفاوت است و حرف های من به احتمال قوی سوء تعبیر خواهد شد. ازمطالبی كه با وقاحت تمام و با شرح و تفصیل در آن جلسه عمومی عنوان شد چنان بر می آید كه ذهن آن آقایان آكنده از مسایلی است كه باعث می شود تاكید مرا بر به رسمیت شناختن حریم خصوصی اشخاص به بدترین شكل تعبیر كنند. ممكن است برایم دردسر بسازند.

برای همین نامه را ویرایش می كنم و آن گاه می فرستم. به احتمال قوی نامه جدید را هم متوجه نخواهند شد اما تنها مطالبی را می گنجانم كه كج فهمی آن مسئله ساز نباشد!
 
چپ كوك جان،
آن چه كه پیشنهاد كرده البته خوب است اما فقط برای كسانی مانند خوانندگان این وبلاگ!

در آن مجتمع این روش كار نمی كند. هم زمان با ارسال سطل های بازیافت شهرداری به طور مجانی كتاب كوچكی در این باره به طور مجانی فرستاده بود كه دم در هر واحد گذاشته بودند. كتاب ساده و عامه فهم و به دور از پیچیدگی ها بود. طرح و شكل ها و رنگ آمیزی، اندازه و فونت های آن چنان بود كه به راحتی هر كس می توانست آن را بخواند. اما مسلما اعضای هیات مدیره و آن جمعی كه به بازیافت كنندگان توپ و تشر می آمدند آن كتاب كوچك و ساده و مجانی را ورق هم نزده بودند. آن گاه تو از آنان انتظار داری كه كپی از یك متن پیچیده حقوقی را بخوانند؟! البته در میان آن "اكثریت خاموش" حتما افراد علاقه مند به مطالعه فراوانند اما چه سود كه خاموشند و منفعل
 
دیشب با دوست وكیلمان در این باره صحبت كردیم. ظاهرا بیشتر این مسایل به عرف وابسته است. به طور مثال قانونی است كه از واحد های مسكونی نباید به عنوان واحد تجاری استفاده كرد. البته قانون معقولی هم هست. وضعیت حقوقی و مالیاتی یك واحد تجاری با واحد مسكونی باید فرق داشته باشد. به علاوه خود من هم به هیچ وجه نمی خواهم همسایه كناری ام به عنوان مثال تبدیل به یك دفتر وكالت شود و در آن انواع و اقسام آدم های عجیب و غریب رفت و آمد كنند و دعوا و سر و صدا راه بیاندازند.

اما واحد تجارتی یعنی چه؟ فرض كنید خانواده ای در یك واحد زندگی می كنند و خانم خانه برای این كه ازوقتش استفاده كند و كمك خرجی هم برای خانواده باشد به طور سفارشی ژاكت می بافد. هفته ای یكی دو بار یكی از اقوام او یا همسایه ها در خانه او را می زنند و می آیند تا سفارشی دهند یا سفارش خود را تحویل بگیرند. در واقع من اگر فضول نباشم هرگز نخواهم فهمید كه اینان برای احوال پرسی و گپ زدن به خانه همسایه ام آمده اند یا برای سفارش ژاكت! آیا این مصداق تجاری كردن واحد است؟!


اعضای هیات مدیره آن روز به همین جور خانواده ها حمله می آوردند. تعداد زیادی هم خانم در جمع بودند كه مترصد فرصت بودند تا به اعتبار حمایت و هارت و پورت چند مرد، به زنان همسایه بتازند. حال اگر این افراد قانون فوق را بشنوند بدون آن كه معنی قانون را بفهمند، در حمله به زن بینوای ژاكت باف جری تر خواهند شد.
 
در ضمن همان طوری كه من قبلا گفتم از اصطلاح "خاله زنك" خوشم نمی آد! برخی مردها به شدت به غیبت، فضولی، سرك كشیدن به خانه دیگران، دو به هم زنی و... علاقه دارند . برخی تحصیلكرده هادر این میدان گوی سبقت از غیر تحصیلكرده ها می ربایند. هم در محل كار من و هم در آن هیات مدیره كذا "آقایان دكتری" هستند كه نه تنها به این اعمال زشت مبادرت می كنند بلكه دیگران را به این كار ترغیب می نما یند. در واقع وسیله بزرگی شان كه بر اساس سیاست " تفرقه بیانداز و حكومت كن" استوار شده همین چیزهاست. با این حال چون مزین به "محاسن پروفسوری" هستند كمتر كسی به آنان ایراد می گیرد. باید ما خودمان با این پیش داوری كه آن قبیل كارها مختص بانوان است مبارزه كنیم.



یادآوری: محاسن=ریش
 
چپ كوك جان،

من فكر می كنم علت آن كه عده ای دفاع از حقوق و آزادی های اولیه را كاری پست می شمارند همان طرز تفكر درویشی است كه دنیارا سرای سپنج می خواند و لذت های آن را پست می شماردو تلاش در راه آن را به دیده تحقیر می نگرد.
 
بالاخره تصمیم گرفتم نامه را كوتاه تر كنم و جزئیات و مصداق ها را حذف كنم تا جای مناقشه و سوء تعبیر و به قول چپ كوك اتهام "خاله زنك" كمتر شود. اول بر بازیافت زباله تاكید كردم. بقیه نامه در واقع جوابی است به هارت و پورت و الدرم بلدرم آنان.


اگر هر كسی بیاید و سلایق شخصی خود را به نام مقررات تحمیل كند، مردم مقررات درست و منطقی و حكیمانه را نیز با دورویی و كلك زیر پا خواهند گذاشت.
صائب تبریزی می گوید "اظهار عجز در پیش ستم پیشگان خطاست/ اشك كباب باعث طغیان آتش است."

ظاهرا هیات مدیره مجتمع ما دارد یك سری كار های اجرایی را با سرعت نسبتا خوب به سامان می كند. این از یك نظر مایه خوشحالی و از طرف دیگر مایه نگرانی است. بیشتر توتالیتر های دنیا در ابتدای قدرت گرفتن مقداری كار عام المنفعه و چشمگیر انجام داده اند تا محبوبیت كسب كنند بعد از فرصت استفاده كرده، یوغ ستمگری خود را بر گردن مردم گذاشته اند.

نامه را دوباره ویرایش كرده و آن را اندكی نرم تر كردم: 
 
اعضای محترم هیات مدیره
با سلام،
ابتدا می خواهم از شما به خاطر آن كه بی چشمداشت در راه بهبود وضع رفاهی ساكنان مجتمع می كوشید، تشكر كنم. این جانب در جلسه روز جمعه 25/11/87 حضور داشتم و مایلم نكات زیررا به عرضتان برسانم:
1) دیروز برگه ای به دستمان رسید كه در آن از راه اندازی شوت زباله خبر داده شده بود. از این اقدام سریع شما سپاسگزارم. در این برگه نوشته شده بود كه كاغذ، چوب و ... را جدا نموده، و روزهای چهارشنبه پشت در منازل بگذاریم. امیدوارم همان گونه انتظار می رود این جداسازی برای همكاری با طرح بازیافت شهرداری باشد كه لازمه زندگی شهری امروزین است. در این برگه از پلاستیك ها اسمی برده نشده بود. در صورتی كه هدف اصلی طرح بازیافت، recyclingپلاستیك است. امیدوارم در این مورد نیز توضیحات لازم به ساكنان داده شود تا ساكنان این مجتمع همگام با سایر همشهریان بتوانند در حركت ملی بازیافت زباله كه ثمرات بی شمار كوتاه مدت و دراز مدت دارد شركت كنند. جهت ترویج فرهنگ جداسازی زباله در مجتمع شخصا حاضرم همكاری نمایم.
پس از سپاسگزاری دوباره، چندمورد عرض كوچك نیز دارم كه به احتمال زیاد ریشه در سوء تفاهم دارندو با حسن نیت و همدلی در بین همسایگان حل خواهند شد.
2) همان گونه كه می دانیدمقررات و قوانین برای رفاه حال شهروندان وضع می شوند. چند مورد از اظهارات اعضای هیات مدیره را در روز جمعه با دوستی كه وكیل و حقوقدان است بازگو كردم. لبخندی زد و گفت ظاهرا اعضای هیات مدیره در پی آنند كه سلایق شخصی خود را به عنوان مقررات مجتمع به ساكنان تحمیل نمایند. شایسته است اعضای محترم هیات مدیره حدود اختیارات قانونی و عرفی خویش را باز شناسند و در سخن و عمل از آن فراتر نروند.
3) همگی به یادآوریم كه "تجسس" در احوال همسایگان، امری است نكوهیده كه نص صریح قرآن آن را منع كرده است. وقتی اعضای محترم هیات مدیره در جلسه عمومی از همسایگان می خواهند كه احوال دیگر همسایگان را به آنان گزارش دهند، برخی پا را از حدی كه شما در نظر داشتید فراتر می گذارند و كار را به "تجسس" در زندگی خصوصی همسایگان می رسانند. متاسفانه برخی اظهارات در روز جمعه نشان می داد كه محیط این مجتمع بسیار مستعد برای این عمل زشت است.
4 ) جلسه روز جمعه با بیش ازیك ربع ساعت تاخیر شروع شد! از طرف دیگر هر موضوع ساده ای چندین بار تكرار می شد. ظاهرا اعضای محترم قبلا با هم هماهنگی نكرده بودند تا سخن هایشان تكراری نباشد. به علاوه قسمت عمده ای از جلسه صرف موضوعات نامربوط به جلسه شد. در مجموع اگر از تاخیر، تكرارها، تعریف و تمجید ها ، لعن و نفرین ها ، موعظه ها، گزارش ها و بحث های خارج از حیطه اختیارات و مسئولیت های هیات مدیره ...كاسته می شد در مدت زمان بیست تا سی دقیقه مطالب اساسی جلسه قابل بیان بود. امیدوارم در جلسات آتی، كه برای حل معضلات مجتمع قطعا لازم خواهند بود، اعضای محترم هیات مدیره ارزش بیشتری به وقت خود و همسایگان قایل شوند. با برنامه ریزی قبلی و از روی یادداشت آماده سخنرانی كردن، جلوی اطناب غیر ضروری و وقت كشی را می گیرد.

بازهم از زحماتی كه برای بهبود وضع رفاهی ساكنان از قبیل به سامان كردن وضع آسانسور ها، موتورخانه، روشنایی راهرو ها و راه پله ها و... می كشید متشكرم.
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

بخشنامه در دانشگاه آزاد: تجسس ممنوع!

+0 به یه ن

به نقل از تابناك:


رئیس د‌انشگاه آزاد‌ اسلامی با استناد‌ به آیه 12 سوره حجرات و اصل 25 قانون اساسی با صد‌ور بخشنامه‌ای بر عد‌م تجسس د‌ر احوال شخصی د‌ر د‌انشگاه آزاد‌ اسلامی تاكید‌ كرد‌.

به نوشته فرهیختگان، حمید‌ میرزاد‌ه، رئیس د‌انشگاه آزاد‌ اسلامی طی بخشنامه‌ای به نمایند‌گان تام‌الاختیار ریاست د‌انشگاه د‌ر هیات امنای استان‌ها، د‌بیران هیات امنای استان‌ها، واحد‌ها و مراكز د‌انشگاهی و سازمان مد‌ارس سما با استناد‌ به آیه 12 سوره حجرات كه می‌فرماید‌؛ «ای كسانی كه ایمان آورد‌ه‌اید‌ از بسیاری پند‌ارها د‌ر حق یكد‌یگر اجتناب كنید‌ كه برخی ظن و پند‌ارها معصیت است و هرگز از حال د‌رونی یكد‌یگر تجسس نكنید‌ و غیبت یكد‌یگر را روا مد‌ارید‌» و همچنین اصل 25 قانون اساسی بر ممنوعیت هرگونه بازرسی یا ضبط و افشای مكالمات تلفنی، استراق سمع و هرگونه تجسس د‌ر امور شخصی د‌یگران د‌ر این د‌انشگاه تاكید‌ كرد‌.

رئیس د‌انشگاه آزاد‌ اسلامی د‌ر این بخشنامه بر برخورد‌ با آمرین و مرتكبین این اقد‌ام براساس قوانین جزایی و كیفری تاكید‌كرده و آورده‌است: با مرتكبین این اقد‌ام علاوه‌بر برخورد‌ قانونی براساس آیین‌نامه‌های انضباطی برخورد‌ خواهد‌ شد‌.»

میرزاد‌ه همچنین مسئولیت اجرای این بخشنامه را برعهد‌ه معاونان و مد‌یران مربوطه د‌ر سازمان مركزی و نمایند‌گان تام‌الاختیار ریاست د‌انشگاه، معاونان هماهنگی و روسای واحد‌ها و مراكز د‌انشگاهی و كلیه مد‌یران مربوطه واحد‌ها قرار د‌اد‌ه است.

پی نوشت مینجیق:
دم دانشگاه آزاد گرم!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ارتباط صنعت و دانشگاه از دیدگاه مینجیق

+0 به یه ن

در جلسه ای با حضور برخی از صاحبنظران كشور در مورد رسالت دانشگاه، یكی از سخنرانان هدف دانشگاه را خدمت به صنعت كشور برای رفع مشكلات صنعتی كشور خواند. این سخن به یكی از همكاران عزیز ما كه در جمع حضور داشت گران آمد. همكار ما بر آشفت و گفت كه: " دانشگاه محل تفكر و تربیت متفكر هست. دانشگاه هویتی مستقل دارد. زمانی چون وضع اقتصادی خراب بود برای تامین مخارج دانشگاه تصمیم به ارتباط با صنعت و در آمد زایی از آن طریق گرفته شد. اما این هدف اصلی دانشگاه نباید باشد. حداكثر وسیله ای برای تامین مخارج دانشگاه هست و بس."
(بااین كه در گیومه گذاشتم ولی نقل به مضمون هست. در واقع برداشتم خودم هست از سخنان ایشان.)

اما نظر خودم در این باره: كاملا موافقم كه وظیفه دانشگاه پرورش تفكر  هست. شان دانشگاه را به خادم صنعت فروكاستن جفاست به این نهاد. البته دانشگاه در خلا و ایزوله از بقیه ی جامعه نمی تواند بقا داشته باشد. دانشگاه با صنعت هم چون بقیه ی بخش های جامعه ناگزیر هست كه تعامل كند. اما نباید وامدار هویتی آن باشد. شاید ناگزیر شود به لحاظ اقتصاد به آن وابسته شود اما هویت مستقل خود را باید پاس بدارد. جامعه ای كه دانشگاهش هویتی والاتر از خدمت به صنعت برای خود نبیند شاید در كوتاه مدت پیشرفت های سریعی داشته باشد اما در دراز مدت "كم می آورد."  این نظرشخصی من هست.


در پست قبلی نظر و نگاه عطیه كارشناس اقتصادی وبلاگ مینجیق را در مورد "ارتباط صنعت و دانشگاه" می خوانید. جمله ی آخر عطیه را دوباره اینجا نقل می كنم:
"اما در مورد ارتباط صنعت با دانشگاه تا زمانی كه ما یادمان نیاید كه ما در چه درجه و مرحله ای از رشد اقتصادی هستیم، معمولا حرف‌هایمان شعارگونه خواهد بود."

در تایید حرف عطیه و در ادامه آن به بیان  مشاهده شخصی ام می پردازم و نگرانی و دغدغه ای را مطرح می سازم. چندی پیش دولتمردان  به صرافت افتادند كه یكی از شاخه های پژوهشی فیزیك آینده ی خوبی در صنعت خواهد داشت. تصمیم گرفتند بر روی آن سرمایه گذاری كنند. به نظر این اقدام و تصمیم شان خیلی هوشمندانه و عاقلانه و آینده نگرانه و عالمانه و مدرن می آید. بسیار عالی! اما نتیجه چی شد؟! سرمایه ها هدر رفت! چند نفر از همكارانمان را می شناسم كه به كار پژوهشی خودشان كه ربطی به آن مقوله نداشت پسوندی بی مسمی چسباندند كه كارخود را به آن مقوله بچسبانند و  از بودجه چیزی نصیبشان شود. با این كه شاخه پژوهشی شان فرسنگ ها با موضوع مورد نظر فاصله داشت با آن پسوند كارشان را در آن شاخه جا زدند و بودجه های كلان دریافت كردند. حالا این همكاران ما این بودجه را صرف كار پژوهشی كردند. هدفشان هم در كنار گرفتن بودجه نشان دادن ناكارآمدی سیستم در  داوری پروژه ها و تخصیص بودجه ها بود. می خواستند نشان دهند چه قدر آنها كه برای تخصیص بودجه ها به داوری پروژه ها می پردازند و به زعم خود بودجه تخصیص می دهند كه این شاخه را رشد دهند
ناآگاهند!
 با این حساب می توانید تصور كنید كه چه بودجه هایی توسط آدم های ناشایست و كلاهبردار  به اسم پروژه های كاربردی "هپلی هپو" می شود!! این موضوع اختصاص به ایران ندارد. مشابه دقیق این اتفاق همزمان در تركیه, مالزی و سنگاپور اتفاق افتاده.
خلاصه می خواهم بگویم به این سادگی ها هم نیست. در كشورهایی مثل ایران و تركیه و مالزی كه بنیه علمی و پژوهشی شان ضعیف هست به این راحتی نمی شه شاخه پژوهشی راه انداخت. با همان بودجه در ایتالیامی شد  كارهای درخور توجهی كرد.

پس چی كار باید كرد؟! جواب من-به افرادی مثل خودم - اینه كه همین كاری را كه بلدیم درست انجام بدهیم. جوابم برای سیاست گذاران علمی كشور چیست؟ از من سئوال نكرده اند! اگر سئوال بكنند می گویم باید فرصت و اطلاعات بسیار بیشتری به همراه یك تیم متشكل از شاخه های مختلف داشته باشیم كه  بر اساس اطلاعات دقیق برنامه ریزی نماییم. جواب این سئوال خودش یك پروژه ی تمام عیار می طلبد. با این دیدگاه  "دنیای الكترونیك داره به آخر می رسه. دنیای آینده دنیا ی   "شلستونیك" هست پس پول بریزیم در این زمینه از دنیا عقب نمونیم" تنها به رشد بیشتر شارلاتانیزم علمی كمك كرده ایم و شارلاتان های علمی هم علاوه بر این كه پول ها را هپلی هپو می كنند آبروی نهاد دانشگاه را هم از بین می برند.
این كه" تركیه و سنگاپور دارند در این زمینه سرمایه گذاری می كنند پس ما هم سرمایه گذاری كنیم" راه منطقی برای سیاستگذاری علمی كشور نیست!  ابتدا باید ببینیم بنیه علمی لازم برای آموزش و داوری پروژه ها را داریم یا خیر. قبل از تخصیص بودجه باید این بنیه به وجود آید.


پی نوشت
: "شلستونیك" معنایی ندارد همین جوری پراندم. یك زمانی خیلی مد بود بگویند:"دنیای الكترونیك داره به آخر می رسه. دنیای آینده دنیا ی ....."

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ارتباط صنعت و دانشگاه از دیدگاه عطیه

+0 به یه ن

مطلب زیر به قلم عطیه (كارشناس اقتصادی وبلاگ مینجیق) می باشد:

در مورد تعریف صنعت كمی اختلاف هست اما آن چیزی كه برسرش عموماً توافق دارند این است:
مجموعه ای از واحدهای تولیدی و شركت‌هایی كه در تولید، توزیع و مصرف یك محصول فعالیت می‌كنند و این محصولات معمولا جانشنین نزدیك به هم هستند یعنی محصولات به هم شبیه هستند. (البته این خیلی تعریف ولنگ و بازی هست چون خیلی فضا را رقابتی دیده و الان در دنیا صنایعی داریم كه عموماً انحصاری هستند مانند صنعت نفت)

خب من فكر می‌كنم ما اگر یك كم فكر كنیم كه صنعت نفت یك صنعت تقریباً انحصاری در دنیا هست شاید آن وقت اظهار نظرهایمان كمی فرق كند.
نكته دوم این است كه ما در كدام مرحله از رشد اقتصادی هستیم كه حرف از ارتباط صنعت با دانشگاه و .... می‌زنیم؟

یك بخشی از صنایع ما كه دارند با تكنولوژی‌های صد سال قبل (اغراقه ولی منظور قدیمی بودن هست) كار می‌كنند لزوما به مهندسین داخلی اصلا نیازی ندارند و كلا حرف هم را نمی‌فهمند. یك بخشی دیگر از صنایع كه مدرن‌تر و به روزتر هستند، تكنولوژی‌ها را وارد می‌كنند، این بخش از ضنایع هم معمولا همراه با واردات تكنولوژی ، برای یك مدتی نیروی كار ماهر خارجی هم وارد می‌كنند (یا قراردادهای آموزشی می‌بینند و ...) بعد از مدتی از نیروی كار داخلی كه این تكنولوژی برایش چیزی در حد سفینه فضایی است، بی نیاز می‌شود. تا نیروی كار داخلی به این تكنولوژی وارد بشود، دوباره صنعت اقدام به ورود ماشین آلات جدید می‌كند و ... و ...
یك بخشی از صنایع ما هم اصولا های تك هستند، مثلا مثل صنایع نفت و هوانوردی و .... باز هم مشخص است كه به مهندسین داخلی نیازمند نیستند و .... از طرفی یادمان می‌رود كه هر چقدر تكنولوژی پیشرفت می‌كند، نیاز به نیروی كار یدی و مهندسی كم‌تر خواهد بود.

یادم هست كه رییس سابق ایران خودرو، یك تحقیقی در مورد صنایع ایران (سنگین و سبك) كرده بود و اگر درست یادم بیاید تنها یك درصد صنایع ایران (كه فكر می‌كنم مثلا 20 تا شركت را شامل میشد) نیاز به مهندسین داخلی داشتند. (این را مطمئن نیستم می‌گردم منبعش را پیدا می كنم، لطفا اگر كسی دقیق می‌داند بگوید و بنده را له نفرمایید اگر آمارها دقیق نیست)

بنابراین وقتی داریم از صنعت حرف می‌زنیم بهتره بدانیم در مورد چی داریم حرف میز‌نیم. مثلا یك دوستی گفته در تبریز مهندس خودروساز و ... تربیت كنیم در صورتی كه منطقه آذربایجان اصولا مزیت توریستی و تا حدودی كشاورزی دارد. اصلن حضور صنعت خودروسازی در آن منطقه دارد آسیب‌های محیط زیستی و اقتصادی برای مردم ایجاد می‌كند بعد ما می‌گوییم چون آنجا صنعت فلان هست پس مهندس فلان تربیت كنیم.

فكر كنم دیگر لازم به توضیح نیست كه چرا رشته‌هایی مثل مهندسی معماری (و تا حدودی عمران) در ایران پیشرفته‌تر و محبوب‌تر هستند چون مستقیما با تولید تكنولوژی و استفاده از آن سر و كار ندارند.

اما در مورد صنعت نفت ایران، حوصله توضیح زیاد ندارم، فقط یك نكته این كه: ما در صنعت نفت در دنیا از نظر تكنولوژی رده سوم (و شاید با تخفیف رده دوم) یعنی تكنولوژی‌های وارداتی‌امان عموما قدیمی هستند و به همین دلیل است كه منابع گازی ایران در حال سوختن برسرچاه‌ها است و نمیتوانیم ظرفیت كامل چاه‌های نفت امان را خالی كنیم و حتی در میادین مشترك رقبایمان به راحتی منابع متعلق به ما را می‌دزند. در بخش دریایی صنعت نفت هم خیلی خیلی عقب مانده هستیم و در حقیقت می‌شود گفت میادین دریایی امان عموماً بلااستفاده هستند و بقیه هم در مقایسه با میادین زمینی تولید قابل توجهی ندارند.

صنعت نفت در دنیا تقریباً انحصاری است. حضور صنایع خارجی هم منوط به خیلی از قوانینی است كه نه مردم و نه دولت ما حاضر به پذیرش هستند. تمام شركت‌های نفتی دنیا وقتی در یك میدان نفتی-گازی حاضر می‌شوند، مالكیت و حق برداشت آن را از دولت مركزی خریداری می‌كنند. دولت ما و مردم ما هرگز چنین قانونی را برنمی‌تابند و خب شركت‌ها هم نمی‌آیند دیگر. در نهایت تكنولوژی‌های قدیمی‌ترشان را به قیمت‌های گزاف به ما اجاره می‌دهند. (مثلا سرچ كنید كه هر مته حفاری در حدود روزی 3 میلیون دلار هزینه اجاره‌اش هست و ... ) البته این نكته را هم بگویم كه صنعت نفت ایران در مقایسه با رقبای منطقه (به جز عربستان) تقریبا دارای مزیت هست، به دلیل وجود گاز در چاه‌های نفت، عمدتا هزینه استخراج هر بشكه نفت ایران خیلی كمتر از رقبایی مثل قطر و ... است اما متاسفانه هنوز نتوانستیم از این مزیت در جهان استفاده كنیم. (البته خب رقیب جدی‌ای مثل عربستان داریم كه با افزایش ناگهانی عرضه می‌تواند در جهان كنف‌امان كند). ضمن اینكه حتی شركت‌های اقماری‌ای هم كه حول صنعت نفت ایران تشكیل می‌شوند، تقریبا واردكننده تكنولوژی هستند و ...

در مورد كشوری مثل نروژ هم، دلیل پیشرفت و متفاوت بودن صنعت نفت كشورش به این دلیل است كه صنعت نفت مثل صنایع دیگر در این كشور رشد كرد و پولش وارد بودجه دولتی نشد و تقریبا در چرخه اقتصادی دولتی قرار نگرفت و ... و واضح است كه نتیجه را دارید می‌بینید دیگر. دوستانی كه علاقه دارند عبارت "مصیبت منابع" را در اینترنت سرچ كنند كلی مطالب مفید به دست می‌آورند. اخیرا هم یك كتاب خوب با همین عنوان در ایران به فارسی ترجمه شده است. (من فرصت خواندن یك بخش كوچكش را به انگلیسی داشتم اما توصیه میكنم بخوانید)

اما در مورد ارتباط صنعت با دانشگاه تا زمانی كه ما یادمان نیاید كه ما در چه درجه و مرحله ای از رشد اقتصادی هستیم، معمولا حرف‌هایمان شعارگونه خواهد بود

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ 1 ][ 2 ][ 3 ]