تغییر تم وبلاگ مینجیق: شیوه پژوهش

+0 به یه ن

مدتی است برخی از همراهان گرامی وبلاگ از من می خواهند که در مورد شیوه پژوهش بنویسم. می خواهم از حالا تا ۶ سال آینده تم وبلاگ را به همین موضوع تغییر دهم.  بحث تخصصی در اینجا نخواهم کرد. درس فیزیک هم نخواهم داد اما نکاتی را خواهم گفت که برای کار پژوهشی جدی مفید هست. نکاتی که به بالا رفتن کیفیت پژوهش و ارائه آن کمک می کند. هدف  این سری نوشته ها  این نیست که ما را  فیزیکدان مشهوری کند یا  بتوانیم گرنت های درشت پژوهشی بگیریم. اونها فوت و فن های دیگری می طلبند که من بلد نیستم. یعنی دنبالش نرفته ام که یاد بگیرم.

هدف این هست که کار پژوهشی با کیفیتی انجام دهیم  که در پیشبرد مرزهای دانش نقشی-- ولو به اندازه نوک سوزن --داشته باشد. تا ۶ سال آینده هم فارغ از فراز ونشیب هایی که پیش خواهد آمد می خواهم دغدغه  اصلی من همین باشد. 
همان گونه که می دانید همان قدر که پژوهش خود مهم هست ارائه پژوهش در محضر اهل فن هم مهم هست. دلیل هم این هست که پژوهش  در رشته ما یک کار گروهی در سطح جهانی است. بسیار مهم هست که آزمایشگران و تئوریست هایی که روی موضوعات مرتبط کار می کنند کار پژوهشی را ببینند، نقد کنند و دنبال آن را بگیرند تا به جایی برسد. 
نظر این همکاران (که تعداد کل آنها در همه دنیا حدود هزار تا سه هزار نفر بیشتر نیست) در مورد مقالات ما  مهم هست اما نظر بقیه اهمیت چندانی ندارد. فرق زیادی نمی کند که اونهایی که مقالات ما را نمی فهمند ما را دانشمند بزرگی بدانند یا تحقیر کنند. 

این سری نوشته هایم برای خودم مفید خواهد بود. مخاطب اصلی هم خودم هستم. ولی تجربه به من نشان داده که وقتی روی این تم تمرکز می کنم (چه در فضای مجازی چه درفضای حقیقی) یک عده هم ترغیب می شوند که همراه شوند و اونها به موفقیت های خوبی دست پیدا می کنند. برای همین با این که برای دل خودم می نویسم برای عموم هم منتشر می کنم. باشد که به درد کسی دیگر هم بخورد. اونهایی هم که همراه می شوند لزوما همرشته من نیستند. برخی شان رفته اند سراغ کار هنری، برخی برای کنکور خوانده اند، برخی  مهندس اند برخی پزشک هستند و.....
خلاصه مستقل از علایق و رشته یا مقطع تحصیلی اگر دوست دارید همراه شوید این سری مطالب را در وبلاگ من دنبال کنید. اگر سئوال یا نکته ای دارید با کلیک بر «باخیش» نکته خود را بنویسید.  («آدیز» یعنی «نام شما» . بقیه اش هم روشن هست )


اینجا من فقط روی شیوه پژوهش تمرکز خواهم کرد. حتما خیلی از شماها دغدغه اقتصادی دارید . در این راستا هرچه به عقل من می رسیده در این نه نوشته قبلا بیان کرده ام. اگر می خواهید آنها را مطالعه کنید. بیش از آن کمکی از دست من بر نمی آید.

اگر هم حسرت گذشته دارید و این حسرت نمی گذارد تمرکز کنید، حسرت را کنار بگذارید و همراه شوید. دیر شروع کردن مهم نیست بلکه در مسیر بودن مهم هست.
در مجموع هر فکری که انگل کارتان می شود از ذهنتان بیرون کنید.  مثلا اگر از والدین خود شاکی هستید صحبت های هلاکویی را در یوتیوب دراین باره بیابید و گوش کنید. اگر موضوع خیلی حاد نباشد مشکل شما را حل می کند. اگر خیلی حاد باشد باید بروید پیش روانکاو و روانپزشک . اما شما را به خدا- مشاور خوبی انتخاب کنید. اگر دیدید حرف هایش با عقل سلیم جور در نمی آید دیگر پیش او نروید. خیلی ها در سال های اخیر پیش مشاور رفته اند و آشفته تر برگشته اند. دلیلش این هست که متاسفانه خیلی از این مشاورها کارشان را بلد نیستند. مشاور را به دقت انتخاب کنید تا مشکل شما را رفع کند نه آن که ده ها مشکل بر مشکلات شما بیافزاید.


 خوب دیگه! فکر کنم دیگه برای تغییر تم وبلاگ آماده ایم. به طور متوسط سعی می کنم هر دو هفته یک بار مطلبی در این باره بنویسم. سئوال مشخصی اگر در این باره دارید بپرسید.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

مردم دانا یا امیر دانا یا.....؟

+0 به یه ن

در سال های اخیر این نقل قول منسوب به امیرکبیر خیلی در فضای مجازی جلب توجه کرده:

«ابتدا فکر کردم مملکت وزیرِ دانا میخواهد،
بعد فکر کردم شاهِ دانا میخواهد،
در آخر اما فهمیدم
مملکت مردمِ دانا میخواهد...»

این قبیل نقل قول ها زیاد منجر به بحث شده. برخی هم گفته اند قضیه «مرغ و تخم مرغ» هست. اما نظر من این هست که چیزی که هر شهر ودیار می خواهد فعالان مدنی دانا و دلسوز هست. منظورم از دانا هم این هست که دانش موضوعی را که می خواهد بین مردم ترویج کند تا حد قابل قبولی داشته باشد و مهمتر از آن، دانش ارتباط برقرار کردن با مردم را داشته باشد. بیان مطالب به گونه ای که مردم گوش فرا دهند و احیانا قبول کنند خود دانش خود را می طلبد. دلسوزی و صبر و حوصله فراوان هم می طلبد.
اصلا هم قضیه «مرغ و تخم مرغ» نیست! چنین فعالان مدنی هم مردم را دانا می سازند و هم راه را نشانشان می دهند که حاکمان دانا برگزینند.
فرق یک کشور مانند سوئد با کشوری مثل روسیه  هم در همین هست. در سوئد فعالانش راه ارتباط با مردم را می یابندو آنها را آموزش می دهند و روز به روز افق های دید مردم بالا می رود. در روسیه  اینتلجنسیا صبح تا شب در مورد نفهمی مردم داد سخن می دهند و آنها را فحش باران می کنند. 

اگر به اندازه کافی فعال مدنی دانا و دلسوز داشته باشیم خیلی از مشکلات اجتماعی مان و به دنبال آن مسایل کلان تر مان حل می شود.
البته در مورد فعال مدنی هم مثل همه چیز فیک و باسمه ای اش هم هست. اونهایی تا یک سازمان یا ستاد را می توانند تیغ بزنند و نمایش های رنگین راه بیاندازند تعریفش را میکنند اما تا اون ستاد یا سازمان به مشکل مواجه می شوند منتقد دوآتشه آن. اسم اینها را من فعال مدنی نمی گذارم.
 فعال مدنی واقعی بهانه نمی آورد. فعال مدنی با ابتکار عمل راه خود را پیدا می کند. فعال مدنی راستین دنبال این که پیشنهاد های غیر عملی اما دهان پرکن دهد نیست! فعال مدنی راستین با وجود محدودیت های موجود راه حلی می اندیشد ولو این که راه حل هایش برای افراد ظاهربین جذابیت نداشته باشد.  این در بسته شود دنبال در دیگری می گردد. دنبال این که مصاحبه جنجالی کند  نیست. اتفاقا از هر حاشیه و جنجالی گریزان هست تا بتواند بماند و بسازد. اگر اندکی ساخته باشد حیفش می آید با جنجال سازی شرایطی فراهم آورد که مجبور شود نیمه کاره رها سازد.


پی نوشت:  یکی از مشکلات عمده که فعالان مدنی درایران از آن رنج می برند برخورد مردمی هست که خود را از بقیه مردم بالاتر می دانند. مدام در گوش فعالان می خوانند: «فایده نداره!» با لحن تحقیر می پرسند «برای این مردم تو داری خودت را خسته می کنی ؟! فایده نداره این مردم آدم بشو نیستند.» این حرف ها بیشتر ازشون انرژی می گیره تا هر مانع دیگه.  خلاصه اگر یارشان نیستیم دیگه بارشان نباشیم. اتفاقا تنها راهی که فایده داره همینه و بس. راه های دیگه بیراهه هستند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

اندکی در مورد مشکلات پیش روی زنان: از ظلم واقعی تا تصورات نادرست

+0 به یه ن

در این نوشته به فیلم مادر زمین اشاره هایی می کنم. پیشنهاد می کنم حتما این فیلم مستند را ببینید. 


یک آقایی خواسته بود که در مورد مسایلی که زنان در ایران با آن دست در گریبانند براشون بنویسیم. عکس چند خانم مشهور ایرانی از جمله خانم هایده شیرزادی («مادرزمین» ) را هم گذاشته بودند. من هم این طور پاسخ شان را دادم:  

 در محل کار تان  گربه دست آموز رئیس یا پیشکسوت باشی به عنوان یک زن حتی در موقعیت برتر قرار داری.
اگر سگ پاچه بگیررئیس یا پیشکسوت هم باشی باز هم همین طور.
اما خدا روزی را نیاره که هم زن باشی و هم ایده های خودت را داشته باشی، مبتکر باشی یا منتقد باشی. مردان اداره دست به دست هم می دهند که خردت کنند.
این رفتار مردها اتفاقا در تهران (و همین طور شهرهای شمالی که داعیه روشنفکری دارند) خیلی بدتر از شهرهای سنتی ترایران هست که به مردسالاری مشهورترند. در تهران هم در جمع هایی که ادعای روشنفکری دارند شدیدتره.  در بخش های سنتی تر جامعه ایران آستانه جلف خواندن یک دختر خیلی پایین هست. اگر جلف بدونند او را می کوبند. اما اگر براشون ثابت بشه این خانم جلف نیست در راه پیشرفت اش زیاد سنگ نمی اندازند حتی کمکش می کنند. در بخشی از جامعه که ادعای روشنفکری اش می شه حساسیت کمی برای جلفی دارند. حتی ممکنه عریانی گلشیفته را هم هضم کنند اما وای به روزی که زنی اشاره کنه که در افکار اونها تضاد و تناقض هست اون وقت هست که خردش می خواهند بکنند. 

عکس خانم هایده شیرزادی را گذاشته اید . اون کاری که او در کرمانشاه کرده در تهران مردسالاری نمی ذاشت که بکنه.
در مصاحبه بی بی سی در مورد فیلم مادر زمین اون دختره که ساکن تورین بود  مرتب می گفت در جامعه مردسالار کرمانشاه ائله و بئله. اما از سر ندانستن  و نا آشنایی با ظرافت های فرهنگ ایرانی می گفت. در تهران جنسیت خانم  باعث می شد صد برابر بیشتر مانع کار او شوند. چه از سوی بالادستی ها، چه از سوی زیردستان.
کارگران مرد در تهران به مراتب کمتر از اوحرفشنوی میداشتند تا در کرمانشاه.   درصحنه ای از فیلم ،خانم شیرزادی به همراه کارگران مرد زمینی را تمیز می کردند. شیرزادی هم خودش کار می کرد هم به کارگران تشر می زد که درست کار کنند. اونها هم از اون خانوم می پذیرفتند. کینه به دل نمی گرفتند.
در تهران اگر اون رفتار را می کرد همه اون کارگران مرد انتظار می داشتند اون خانم خودش  به تنهایی زمین را تمیز کنه بعد هم براشون چایی بیاره.  اگر هم اون خانم چنان تشر هایی می زد کینه عمیق به دل می گرفتند و می رفتند پشت سرش به همراه رقیب کاری نقشه می کشیدند و برایش پاپوش می دوختند. در صورتی که همان کارگران اگر گرفتار  یک کارفرمای مرد قلدر و زورگوی واقعی می شدند جلویش چنان دولا راست می شدند!!  در جای دیگه خانم شیرزادی خاطره تعریف می کنه که در روستا با کمک های مردمی مدرسه ساخت بعد به او گفتند پس بیا باز هم بساز. در تهران اگر زنی چنین جربزه ای نشان بده بیست تا مرد می پرند وسط تا دستاورد او را به اسم خودشان بنویسند و او را خفه کنند. جامعه تهران هم به خفه کردن اون زن کمک می کنه.




حالا که صحبت به اینجا رسید این نکته را هم اضافه کنم. نمی دانم به چه علت ولی از ۵۰-۶۰ سال پیش در ذهن بسیاری از زنان ترک ایرانی این جور فرو رفته که مردان اقوام دیگر ایران «روشنفکرتر» هستند و «قلبی قره لیخ» مختص مردان ترک هست.  این ذهنیت در نسل مادرهای ما بیشتر بود.  سر این موضوع زیاد در خانه و در دورهمی های زنانه غرولند کرده اند و خیلی وقت ها هم ذهن دخترانشان را علیه پسرهای شهر خودشان  شورانده اند.  یکی از بدترین کارهایی که می شه کرد هم همینه: ذهن دخترها را علیه پسران دور وبر خودشان تخریب کنی و این توهم را برایش به وجود آوری که انگار غریبه ها چه تحفه ای هستند. طرف بیخودی درمقابل  دور وبری های خود گارد می گیره. گاردی که بیش از همه به ضرر خودش تمام می شه.
  نمی دانم این ذهنیت از کجا آمده است. در دهه ۴۰ و اوایل دهه ۵۰ فیلمسازان اجتماعی ایران علیه همین مفاهیم «قلبی قره لیخ» زیاد فیلم ساختند. (و چه کار ارزشمند و خوبی می کردند. ای کاش این جنبش ادامه می یافت. ولی متاسفانه نذاشتند ادامه بیابد. در واقع از دهه شصت به این سو برعکس عمل کردند.) شاخص ترین این فیلمسازان شاید بتوان گفت شادروان نصرت کریمی بود. روانش شاد که چه هنرمند بزرگی بود!  من در فیلم های او مخصوصا دقت کردم. آن شادروان ابدا این طور نشان نداده بود که این رفتار غلط مختص مردان قومی خاص هست. ابدا! (افسوس که از دهه هفتاد به این سو، هر رفتار غلط اجتماعی -خانوادگی را که شادروان کریمی در فیلم هایش به  زیبایی و هنرمندی و در نهایت شیرینی، به نقد و چالش کشیده بود با ضرب و زور تاکتیک های سینمایی و رنگ و لعاب هنرپیشه های خوش بر و رو خواسته اند باشکوه نشان دهند!!! رفتارهایی نظیر چند همسری،  خشونت خانگی، قلبی قره لیخ و.....)  

خلاصه نمی دانم این طرز فکر از کجا آمده بود رفته بود در ذهن زنان نسل مادران ما. اما هر چه بود غلط بود.. از لحاظ «قلبی قره لیخ» مردان ایرانی   از اقوام مختلف سر و ته یک کرباس هستند.  اتفاقا از این جهت مردان خطه آذربایجان یک مزیت دارند و آن این هست که از این جهت اعتماد به نفس کامل دارند. زیاد نگران این نیستند که مردم به آنها بی غیرت بگویند! از این جهت احساس کمبود نمی کنند. در نتیجه هارت و پورت اضافه ای برای اثبات غیرت خودشان نمی کنند.
  دکتر هلاکویی در مورد ازدواج ایرانی با خارجی تاکید می کنه که باید مراقب باشیم که ازدواج با خارجی به دلیل فرار ویا نفرت از ایرانی و فرهنگ ایرانی نباشه.  می گه اگه به خاطر فرار از خودی باشه این ازدواج غلطه. خوب حرفی می زنه! باید مسئله را در خانه حل کرد. نه آن که از آن فرار کرد. اگر فرار کنید به بدتر از آن چه که از آن فرار کرده اید دچار خواهید شد. این را من زیاد دیده ام. به علاوه ماخودمان هم دستپخت همین فرهنگ هستیم. خواهر همان برادریم! خیلی فرق نداریم. اگر از او فراری باشیم به نوعی از خود می خواهیم فرار کنیم . فرار از خود هم به این آسانی میسر نیست! باید ایستاد و ایرادها را برطرف کرد. نه آن که از آن فرار کرد.






پی نوشت هایی در مورد فیلم مادر زمین:

خانم رخشان بنی اعتماد مستند ساز و فیلمساز خوب کشورمان به همراه تنی چند از کارگردانان و مستندسازان جوان یک سری فیلم مستند در مورد کارآفرینان کشور تهیه کرده است. کسانی را انتخاب نموده که هیچ گونه وابستگی حکومتی نداشته اند و از هیچ رانتی بهره نبرده اند. اما به واسطه همت خود کاری کرده اند «کارستان». «کارستان» عنوان این مجموعه هم هست. یکی از قسمت هایش درباره خانمی کرمانشاهی و همسر آلمانی اوست که در کرمانشاه و چند نقطه دیگر کشور کارخانه کمپوست از زباله درست کرده اند. کاری است بسیار مهم و عظیم. این خانم جزو کارآفرینان برتر سال ۲۰۲۰ در جهان معرفی شد.
توصیه می کنم فیلم را حتما ببینید. در لینک زیر فیلم آمده. از دقیقه چهارم اش نگاه کنید تا دقیقه ۶۰. بقیه اش را اگر هم نبینید مهم نیست. اصل فیلم در همان ۵۷ دقیقه هست بقیه مصاحبه و تفسیر فیلم هست.


https://www.aparat.com/v/0FdQE

اگر فیلم مستند «مادر زمین» درباره خانم هایده شیرزادی و کارخانه بازیافت و تولید کود کمپوست او در کرمانشاه را دیده اید و برایتان این حسرت پیش آمده که ای کاش چنین کارخانه مفیدی در تبریز هم ایجاد شود برایتان خبرهای خوبی دارم. از شنیده ها نقل می کنم. چنین کارخانه ای چند سال پیش بوده ولی ظاهرا به علت شکایت همسایه ها بسته شده. از قرار معلوم مکان یابی درستی نشده بوده. اما انگار شهرداری راغب هست در مکان مناسبی کارخانه را احیا کند. اینها را از یکی از کارآفرینان شهر شنیدم. درست و غلط اش پای او. بنا به گفته آن شخص، شهرداری دنبال سرمایه گذار می گردد. سرمایه لازم برای فاز ۱ حدود ۴ میلیارد تومان هست. شهرداری مکان مناسب را در اختیار خواهد گذاشت. وام کم بهره هم داده می شود. با ۸۰۰ میلیون تومان کار را می توان شروع کرد. میزان سود سالیانه هم ۴۸ درصد هست. یعنی حدود ۸ درصد بیشتر از تورم سالیانه. اگر این حرف ها درست باشد شرایط خیلی خوبی برای سرمایه گذاری است. اما من نمی دانم تا چه اندازه درست هست. می پرسید حالا که نمی دانم چرا پس به شما می گویم؟! برای این که این صحبت به گوشتان خورده باشه. شاید تمایل داشتید خودتان ته و توی قضیه را در بیاورید و اگر دیدید واقعیت دارد بخواهید سرمایه گذاری کنید. اگر اطلاعات دقیق تری به دستم رسید می گویم. فعلا این را گفتم تا ذهن تان آماده باشد که علی الاصول روی این قبیل طرح ها هم می شود سرمایه گذاری کرد. اون شخص مایل بود که برای طرحش شریک داشته باشد. من هم گفتم که موضوع را با بقیه در میان می گذارم تا ذهن شان آماده باشد اما اثبات عملی و سود آور بودن سرمایه گذاری و اقناع شرکای احتمالی ات با خودت. فعلا از من به صورت یک قصه شاه و پریان بشنوید. اگه راست می گه خودش بیاد شما را قانع کنه که سرمایه گذاری نمایید. نظر او این بود که چهل نفر را بیابیم که هر کدام ۲۰ میلیون بذارند. (اما اگه بشه چی می شه!) به هر حال فکر کنم هدف اصلی ساخت فیلم مادر زمین هم همین بوده. هدفش این بوده که مردم شهرهای دیگه به این فکر بیافتند که در شهر خودشان چنین کارخانه ای احداث کنند. اون آقا ظاهرا مدت هاست دنبال این طرح هست. پخش فیلم بهانه ای شد که درباره طرح صحبت شود.


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

در باب مذاکره-قسمت دوم

+0 به یه ن

چند روز پیش نوشته ای تحت عنوان «در باب مذاکره» اینجا منتشر کردم. اکنون می خواهم چند نکته دیگر اضافه کنم.


در کشوری مانند ایران خیلی کم پیش می آید که مسئولان و نمایندگان به واقع از مردم نظر بخواهند. حتی در سطح اداره یا دانشکده یا مدرسه و.... . حتی در سطح خیلی خانواده ها هم هنوز استبداد به قوت خود باقی است و کمتر  نظر خواهی می شود.
در نتیجه ما خیلی کم تمرین نظر دادن و مذاکره داریم. طبیعی است که وقتی مسئولی یا نماینده ای نظری می خواهد آمادگی ذهنی و فکری لازم را برای پاسخ گویی نداشته باشیم. بسیاری از ما در این موارد نادر که از ما نظر می خواهند چنان رفتار می کنیم که آن شخص را پشیمان می سازیم که نظری خواسته. کاری می کنیم که او هم مانند همترازان خود، استبداد پیشه کند و دیگر به نظر عمومی مراجعه ننماید.

از این منظر می خواهم چند نکته اضافه نمایم. البته شاید بگویید در بین مسئولان دو از صد تا هم نمی آیند نظر بخواهند. از اون دو تا هم یکی ریا می کند و دیگری هم که صادق هست آن قدر تک می افتد که کاری نمی تواند بکند.
صفر و صد نبینیم. همان یک نفر هم از مسئولان می تواند قدم های مثبتی بردارد. البته این قدمها -در شرایط فعلی-نه به اندازه زحمتی که می کشد بزرگ خواهند بود و نه به اندازه انتظارات بجای ما.
اما به هر حال تمرینی است برای شیوه نظر دادن و مذاکره.  به امید روزهای بهتر، باید خود را آماده کنیم که در این مواقع درست و سنجیده نظر دهیم و الا حتی اگر روزهای خوب هم بیایند ما لیاقت حفظ کردن آن را نخواهیم داشت و بادست خود روز های خوب را می دهیم روزهای بد بر سر خودمان می آوریم! 

 و اما نکات:

۱) توجه داشته باشیم که مسئول مربوطه  که از ما نظر خواسته خود اختیارات محدود دارد. (اصلا باید هم اختیارات هر مسئولی  محدود باشد. اشکال کار کشور ما اتفاقا همین بوده که برخی اختیارات نامحدود داشته اند.) از او در چارچوب اختیارات محدود او و امکانات محدود او درخواست داشته باشیم. همه کاسه و کوزه ها و کاستی ها را سر او نشکنیم. والا دیگر نظری نمی پرسد. می شود مثل بقیه شان.
۲) از ادبیات اداری مرسوم استفاده کنیم. وقتی مسئولی از ما نظر خواسته ، جای به کاربردن ادبیات کنایه آمیز نیست. اون قبیل ادبیات کنایه آمیز که برخی در محاورات روزمره با دوستان  و آشنایان نسبت به مسئولان به کار می برند در یک نظر خواهی رسمی جایی ندارد. توجه کنید که به کار بردن ادبیات قاجاری در این زمان کنایه حساب می شود!
در سه سالی که در آمریکا بودم یک چیز را خوب دریافتم. اونها اصلا بر نمی تابند که در گفت و گوی جدی -یا حتی غیر جدی- کسی گوشه کنایه بزند (به قول خودشان sarcastic باشد) .  اگر کسی به  سو ی گوشه و کنایه برود جلسه به هم می خورد.

۳) برخی هنر را در این می دانند که در مواجهه با مسئولان داد  و بیداد کنند. بعدش هم می روند لاف می زنند «همه مثل گوسفند نشسته بودند فقط من داد و بیداد کردم.» این قبیل افراد هم که جلوی اون مستبد ها این داد و بیداد را نمی کنند! مستبد ها که به آنها امان این کار را نمی دهند. این «حماسه» شان را فقط جلوی کسانی که اون قدر برایشان ارزش قایل شده که نظر بپرسد اجرا می کنند. چه قدر هم به خاطر این «حماسه» از جانب همفکران خود  تشویق می شوند!  
با این نوع «داد و بیداد» ها نمی شود مشکلات را حل کرد. خود سانسوری نباید کرد. باید حقایق را گفت. اما نباید نظم جلسه را به هم ریخت.

۴) در شرایطی که ما در آن هستیم با کوشش های معمولی نمی شه کار مثبتی را به انجام رسانید. همتی والاتر می خواهد و همکاری و همفکری و همگامی ای  از جنس مرامی! هر شخص -چه مسئول چه سرمایه 
گذار چه....- انگیزه ای بسیار قوی  می خواهد که در این شرایط کشور که عده کثیری را به انفعال و ناامیدی کشانده، بلند شود و اقدامی سازنده انجام دهد. این شخص علاوه بر مشکلات  نه تنها باید با فساد مبارزه کند بلکه با ناامیدی عمومی هم که از پای هر رهرو ای می کشد هم باید مقابله کند. انگیزه ای بسیار بسیار قوی و همتی بسیار والا می خواهد. به علاوه در این جو بی اعتمادی عمومی، خیلی مهم هست که جایی کار را شروع کرد که اعتبار شخصی فرد یا اعتبار خانوادگی او، اعتماد لازم را برای پیشبرد کارها بر می انگیزد.
در کسانی که به  زادگاه خود عشق می ورزند  این انگیزه و این اعتبار وجود دارد. اگر دیدید مسئولی دارد برای زادگاه خود قدمی برمی دارد فوری روی سرش نریزید که چرا از شهر و دیار شروع کرد. او از جایی شروع می کند که اولا انگیزه لازم را برای به سرانجام رساندن برنامه را دارد، ثانیا همشهری ها یا همروستاییانش را که انگیزه مشابه دارند دور خود جمع می کند. چه بسا در مکان های دیگر نتواند اعتماد عمومی را جلب کند. برای پیشبرد کارها هم اعتماد عمومی لازم هست. افراد به همشهری های خوشنام خود که از دیرباز او و عملکردش را می شناسند بیشتر اعتماد می کنند. در خطه ما، که «کیملردن دی» بسیار در اعتماد سازی مهم هست. هفت جد طرف را هم باید بشناسند تا اعتماد کنند.
به جای آن که به شخصی تشر بزنید که چرا از شهر خود  فلان برنامه سازنده را شروع کرده ای، کمکش کنید که موفق شود و آن گاه به شهرهای دیگر هم برسد. اگر یک جا موفق شود جلب اعتماد بقیه آسان تر خواهد بود.  به جای این که به او خرده بگیرید و انرژی اش را با این خرده گیری را به هدر دهید برای دیگران او را مثال بزنید و بگویید «ببینید او برای شهر خود چه می کند، شما هم یاد بگیرید.»

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

اهمیت بازسازی باغ بومی در حوضه دریاچه اورمیه

+0 به یه ن

 روز به روز بر تعداد باغ های تفریحی و تزئینی در کنار شهرهای بزرگ افزوده می شود. مالکان این باغ ها، اغلب شهریانی هستند که از اصول باغداری هیچ نمی دانند. با مسایل محیط زیست و شرایط اقلیم های مختلف ایران آشنایی چندانی ندارند و بی توجه به اقلیم کشور و مشکل کم آبی، اصرار دارند باغ آنها به باغ های ورسای مشابه باشد.

ما در کشور خود سنت باغداری طولانی داشته ایم که به قدمت تمدن در این سرزمین کهن هست. اگر نزد ناسیونالیست های باستانگرا این نکته را بیان کنید چه بسا پاسخ خواهید شنید که اروپاییان هم باغداری را از هخامنشیان آموخته اند بنابراین باغ های ورسای هم باغ ایرانی محسوب می شود  و هیچ اشکالی ندارد که امروزه از آن الگو برداری کنیم! رکود و سستی فکری عجیبی در این گونه نظرات نهفته هست. البته درست هست که یونانیان باستان از مردم این منطقه بسیاری نکات از جمله برخی از شیوه های باغداری را آموخته اند اما اروپاییان  ۲۵۰۰ سال درجا نزده اند. از همه دنیا-ازجمله از ایران- آموخته اند اما بسیار کار علمی و فرهنگی و هنری روی  آن انجام داده اند تا طرحی مناسب اقلیم و نیازها و سلایق خود در انداخته اند. از قرن ۱۵ که مرکز گیاهشناسی پادوا ی ایتالیا تاسیس شد تا کنون مراکز گیاه شناسی بسیار ی در گوشه و کنار اروپا به بررسی انواع و اقسام گیاهان از سراسر دنیا پرداخته اند و به طور علمی مطالعه کرده اند که کاشت آنها در خاک اروپا چه تبعاتی می تواند داشته باشد. خودمان را گول نزنیم. ورسای باغ ایرانی نیست! ورسای باغ فرانسوی است. برای اقلیم فرانسه طراحی شده نه برای اقلیم های موجود در ایران. اگر هر ثروتمند شهری در تهران و تبریز و اورمیه و ….. بخواهد برای خود ورسایی در ییلاقات اطراف شهر دست و پا کند چیزی از منابع آبی  منطقه باقی نمی ماند.


اگر طرحی از یک باغ اصیل بومی و سازگار با اقلیم آذربایجان داشتیم می توانستیم سلیقه و ذائقه باغدار شهری را به نفع صرفه جویی در مصرف آب تغییر دهیم.

این کار شدنی است. مثلا در زمینه موسیقی با وجود ورود موسیقی های ملل دیگر موسیقی سنتی هنوز خواهان دارد.در زمینه غذا، با وجود ورود غذاهای ملل دیگر ما هنوز غذاهای سنتی مان را دوست داریم و حفظ کرده ایمدر مورد باغداری هم باید بتوان این سلیقه را حفظ کرد.


من از ادیبان عزیز و پژوهشگران آثار فولکلریک درخواست دارم در مورد نقش سمبولیک باغ در افسانه های کهن  مقاله بنویسند و  در بین عموم مردم منتشر سازند. تا جایی که من به یاد دارم در قصه های کودکی ام، همواره شاهزاده سوار بر اسب در باغی زییا عاشق دختر رویاهای خود می شد. این باغ زیبا که باغ ورسای در فرانسه یا باغ مدیچی giardino di boboli) در فلورانس ایتالیا که  نبود! یک باغ سنتی  آذربایجان بود.


من از پژوهشندگان عزیز خواهشمندم از میان مینیاتورها و  شرح حال ها و سفرنامه ها سیمای باغ های تاریخی منطقه را (نظیر باغ قراملک، باغ های سلسله های آق قویونلو و قرا قویونلو و باغ های  شاهزادگان و امیران دوران قاجار)  را استخراج کنند و در اختیار معماران و طراحان فضای سبز و عموم علاقه مندان به امور باغداری قرار دهند.


من از کارشناسان محترم کشاورزی خواهشمندم دفترچه ای راهنما برای باغداران شهری نا آشنا با امور باغداری تهیه کنند که در آن به شیوه های صرفه جویی در مصرف آب در باغداری و سایر مسایل محیط زیست توجه ویژه شده باشد.


من از استادان دانشگاه در دانشکده های مرتبط تقاضا دارم موضوع تز برخی دانشجویان را بازسازی باغ سنتی متناسب با اقلیم منطقه (از جوانب مختلف)  تعریف کنند و اگر تز دانشجو اثری ارزشمند شد آن را برای مطالعه در اختیار شرکت های مهندسی که خدمات باغداری ارائه می نمایند قرار دهند. این کار شاید در آینده برکات اقتصادی هم داشته باشد. شاید این شرکت ها مایل شدند با دانشکده برای طرح های مختلف قرارداد ببندند.


اگر شرکت هایی که خدمات باغداری می دهند هر کدام آلبومی از طرح های بومی وسازگار با محیط زیست هم داشته باشند و به مشتری نشان دهند بسیاری از مشتری ها ترغیب می شوند که آن طرح را به جای طرح ورسای انتخاب کنند.


به خصوص اگر هر طرح یک داستان هم در کنارش  داشته باشد:

"این طرح را که ملاحظه می کنید از باغی که اوزون حسن پادشاه قدرتمند سلسله آق قویونلوها برای ملکه دسپینا ساخته بوده، الهام گرفته شده. می دانید که یکی از زنان اوزون حسن دسپینا شاهزاده بیزانسی بود. دختر آخرین شاه بیزانس. او ملکه قدرتمندی بود و در این باغ سفیران جمهوری ونیز را به حضور می پذیرفت...."


" این یکی طرح از باغ آن یکی ملکه اوزون حسن الهام گرفته شده است.... این ملکه همان هست که سقف مسجد جامع تبریز را با طرحی بسیارزیبا بازسازی کرد."


این طرح مشابه باغی است متعلق به شاهدخت سلسله قراقویونلو . همان   پرنسس که کتیبه پل دختر از او به عنوان اسپانسر یاد می کند...."

این یکی باغ مشابه باغ پدر آسلی در قراملک طراحی شده است. در این گوشه آسلی و کرم برای نخستین بار عاشق هم شدند...."


اگر این قبیل داستان های فانتزی گونه باشه -هر چند مردم به صحت آن شک می کنند- اما باز به طرح علاقه مند می شوند. دیگه ورسای مِرسای را فراموش می کنند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

همچنان در خانه بمانیم.

+0 به یه ن

عموم مردم ایران تا جایی که برایشان مقدور بوده خوب قرنطینه را رعایت کردند و کرونا اندکی فروکش کرد. اما هنوز این غول نمرده. اگر امکانش را دارید  تا ده-پانزده روز دیگر هم همچنان در خانه بمانید و بیرون نروید. اگر حوصله تان سر رفته بیایید این داستان های قدیمی مرا تا ده-پانزده روز دیگر  بخوانید:



داستان سارا (این یک داستان تاریخی و خانوادگی است. داستان زندگی خانمی هست که حدود صد سال پیش در تبریز دنیا می آید. داستان زندگی اوست تا  میانسالگی او در دهه شصت.)




داستان بیژن و مایکل   داستان دو همکلاس  هست در آمریکا که هر دو دانشجوی نخبه دکتری در رشته فیزیک هستند.
داستان بیش از ده سال پیش نوشته شده است. آزمایش آیس کیوب در قطب جنوب که در داستان به آن به عنوان طرحی که در آینده قرار است نوشته شود اشاره می شود اکنون سالهاست که در حال داده گیری است. در سال ۲۰۱۳ هم موفق شد دو نوترینوی بسیار پرانرژی را که منشا کیهانی دارد ثبت کند. از آن زمان تا کنون به تعداد بیشتری نوترینوی کیهانی ثبت نموده است. منشا  نوترینوها یی که آیس  کیوب می یابد هنوز جزو سئوالات باز هست.


داستان سربازان کوچک  داستان خانم مهندس جوانی است که با مشکلی مواجه می شود.


بابایی نرگس کوچولو  داستان جوانی است خودساخته از جنوب شهر تهران که در دانشکده فیزیک دانشگاه شهید بهشتی تحصیل می کند. این جوان با ابتکار عمل خود علی رغم همه تبعیض ها و زورگویی ها راه خود را می یابد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نتایج شوم سرمایه گذاری نامتناسب در شهر ها و استان ها

+0 به یه ن


در نوشته قبلی ام تاکید کردم  که وقتی پای میز مذاکره می نشینیم به مصلحت نیست که گلایه آغاز کنیم که در فلان شهر یا استان سرمایه گذاری زیادی می شود.



این نوع گله گزاری  از زبان مردم آن دسته از شهرها و استان های ایران که باور دارند که به آنها به اندازه کافی رسیدگی نمی شود به وفور شنیده می شود. در آذربایجان مرتب می گویند که به اصفهان  (وشیراز) زیاد می رسید به استان ما نمی رسید. (این نکته شاید در مورد اصفهان صحت داشته باشد اما به نظرم وضعیت استان فارس و شیراز از نظر رسیدگی دولتی در چهل سال اخیر خیلی بهتر از استان های آذربایجان نیست!)

از آن سو هم مردم غرب و جنوب کشور می گویند که به اصفهان و آذربایجان خیلی می رسید به ما نمی رسید!

تبلیغات صدا وسیما و دولت -به خصوص در مورد احیای دریاچه اورمیه ظاهرا به گونه ای بوده که در ذهن مردم استان های غربی و جنوبی این تصور را به وجود آورده که خیلی به آذربایجان رسیده اند اما به آنها بی مهری شده است. در صورتی که ما خودمان می دانیم همچین خبری نبوده!
بوق و کرنای ستاد احیای دریاچه اورمیه خیلی بیشتر ازکار مثبتی بوده که انجام داده. اما اونهایی که با مشکلات دریاچه اورمیه از نزدیک آشنا نیستند این را نمی دانند و آن تبلیغات را باور می کنند.




به هر حال این که در برخی از استان ها و شهرها به طور نامتناسب سرمایه گذاری می کنند یک واقعیت هست. اما نوع سرمایه گذاری حتی برای خود اون استان ها هم روزگار خوش نمی آورد. این سرمایه گذاری ها بدون در نظر گرفتن ظرفیت های منطقه بوده و انواع و اقسام مشکلات در خود این منطقه که سرمایه را جذب کرده، به وجود آورده است.
فقط از اعمال نفوذ فلان سیاستمدار ناشی شده نه یک برنامه ریزی اصولی بر اساس منافع دراز مدت ملی.

این سرمایه گذاری های نسنجیده اولا به محیط زیست آن مناطق و در نتیجه سلامت مردم آن مناطق آسیب زده. ثانیا باعث مهاجرت به اون منطقه و رشد حاشیه نشینی در منطقه شده. ترکیب سنی و جنسیتی منطقه را به هم زده.  (بیشتر مردان جوان مجرد برای کارگری به آن مناطق کوچیده اند.) این برهم خوردن ترکیب سنی و جنسیتی، نظم اجتماعی و اخلاقی جامعه را  به هم می زند و تبعات اجتماعی خیلی مخربی دارد.
بیشتر دودها هم به چشم زنان کشور می رود.


از سوی دیگر باعث رشد یک قشر تازه به دوران رسیده در این شهرها می شود که خود بلای جان مردم می شوند. چندی پیش  فیلمی از یکی از این شهرها که سهم بیشتری از سرمایه گذاری های حکومتی دریافت می کند وباعث غبطه دیگر شهر ها می شود پخش شد. پسره با ماشین مدل بالای باباش زده بود جوانی را کشته بود و پلیس می خواست ماشین را توقیف کند.خواهر پسره اومده بود کولی بازی راه انداخته بود بابام خیلی گردن کلفته نمی ذارم ماشین را ببرید. پلیس می گفت "خانم برادر شما با این ماشین آدم کشته." خواهره می گفت " خوب ! کشته که کشته ! پول دیه اش را می دیم. مگه پول دیه اش چنده؟ می دونید قیمت این ماشین چنده ؟!"
این گفتار اصلا گفتار یک "بچه پولدار" متعارف ایرانی نیست. اتفاقا بچه پولدار های متعارف ایرانی(چه اونهایی که نسل اندر نسل ثروتمند بوده اند، چه اونهایی که والدینشان با زحمت و ابتکارعمل خود پولدار 
می شوند) در خانواده می آموزند که مردمدار باشند.
این طرز فکر و ادبیات نابهنجار، متعلق به تازه به دوران رسیده هایی هست که در فساد ناشی از  سرازیر شدن سرمایه های بی حساب و کتاب یک شبه به ثروت می رسند.
ما که نمی خواهیم این قشر در شهر ما رشد کنند و بلای جانمان شوند؟!

در مذاکرات باید نیازها وپتانسیل های خود را تشریح کنیم و با توجه به برنامه سنجیده ای که می دانیم به رشد پایدار و متناسب منطقه می انجامد و خود مشکلات محیط زیستی و اجتماعی به دنبال نمی آورد طلب تسهیلات کنیم.
اگر شروع به گلایه کنیم که چرا به فلان شهر رسیدید به ما نرسیدید خیال می کنند از روی حسد و تنگ نظری حرفی می زنیم. احترام خودمان را به این ترتیب می شکنیم. خیری هم به شهر خودمان نمی رسانیم.
🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

اهمیت آب لوله کشی شهری

+0 به یه ن

حتما شنیده اید که بیشتر هدررفت آب در کشور ما در بخش کشاورزی است.  اما امیدوارم این نکته را به معنی جواز به هدر دادن آب در مصارف شهری نگیریم! درسته به لحاظ حجم، آبی که در خانه ها هدر می رود در مقابل آبی که در کشاورزی به هدر می رود ناچیز هست اما فراموش نکنیم که کیفیت آب شهری بسیار اعلاتر از آب کشاورزی است. وقتی در شهرها آب را به هدر می دهیم بهترین آب کشور را به هدر می دهیم. منابع آب با کیفیتی که در لوله های شهری است بسیار محدودتر از آب متعارف کشاورزی است.


 به علاوه برای تصفیه آب شهری هزینه بسیار زیاد تر مصرف می شود تا آب کشاورزی. اگر آب شهری را کمتر به هدر بدهیم  هزینه کمتری  برای تصفیه آب صرف می شود و آب لوله کشی به مناطق محروم تر می تواند برسد. (هنوز هم بسیاری در کشور ما از آب لوله کشی محرومند!) 

از سوی دیگر، منابع آب  با کیفیت در کنار کلانشهرها محدودند. شاید آبی که در تهران یا تبریز به هدر می رود در برابر مصرف آب کشاورزی در کل کشور ناچیز باشد اما مقایسه این دو رقم با هم بی معنی است. شما میزان مصرف آب شهری تهران را با منابع آب در محدوده صد  کیلومتری  این شهر باید مقایسه کنید. فرض کنید که در دشت زنجان آب با کیفیت فراوان باشد. اما هزینه رساندن این آب به تهران سرسام آور خواهد بود. 

خلاصه کلام این که در مصرف آب شهری صرفه جویی کنیم. به کودکان بیاموزیم که نباید آب را هدر دهند. اگر شیر آب  منزلمان خراب هست و چکه می کند هر چه سریع تر آن را درست کنیم.  اگر در خارج از خانه دیدیم لوله ترکیده و آب هدر می رود زودتر با ۱۲۲ تماس بگیریم و گزارش دهیم و......        در صورت تمایل این متن را به اشتراک بگذارید. 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ 1 ]