
در جوش و خروش و کوشش برای احیای دریاچه اورمیه و نظارت بر پروسه احیا، فعالان و دوستداران محیط زیست در تبریز باید نقش مهمی داشته باشند. نباید کنار گذاشته شوند.ادعا می کنم که بدون رسمیت شناختن نقش آنها، پروژه احیای دریاچه اورمیه به سرانجامی نخواهد رسید کمااین که یکی از دلایل عمده این که ستاد احیای دریاچه اورمیه راه به جایی نبرد همین بود. برخورد مسئولان ستاد احیا در تهران البته خیلی مودبانه بود اما گاه زیادی مودب بود.
از نوع ادب و تعارف گزافی که بیشتر به نیت معذب نمودن طرف مقابل است.
برخورد ستاد احیا که در تهران مستقر بود با فعالان محیط زیست در تبریز چنان نبود که انگار آنها صاحبخانه اند و در پیشبرد پروژه باید سهیم باشند. فعالان محیط زیست تبریز در آن زمان که از بودجه ستاد احیا که سهم خواهی نمی کردند! اصلا مناعت طبع و غرورشان اجازه نمی داد چنین کنند. می خواستند در پیشبرد پروژه ها از راه تسهیلگری نقش ایفا کنند. اما ستاد احیا عملا به آنها به صورت مزاحم سمجی که باید با ادبیات تعارف آمیز دک شوند می نگریست. در آینده هر برنامه ای برای احیای دریاچه ریخته شود نباید فعالان محیط زیست آذربایجان-به خصوص فعالان محیط زیست در تبریز- کنار گذاشته شوند.
من اینجا ادعای بزرگی کردم درمورد این که بدون بازی دادن فعالان محیط زیست تبریز احیا نمی تواند انجام بگیرد. برای این ادعای بزرگم باید استدلال بیاورم. این کار را در نوشته بعدی ام انجام خواهم داد.
اما قبلش بذارید توضیح دهم که چرا تاکیدم روی تبریز هست. اولش تاکید کنم که من نمی گم «فقط تبریز». طبعا فعالان محیط زیست شهرهای دیگه آذربایجان مثل اورمیه و مراغه و خوی و سولدوز وعجب شیر.... و اردبیل و مشکین هم خیلی اهمیت دارند و اونها هم باید در این فرآیند شرکت کنند. همین طور علاقه مندان دریاچه اورمیه در تهران و کرج و شهریار و.... نقش مهمی می توانند بازی کنند. نمی توان انکار کرد که با توجه به ساختار اداری مرکزگرای کشور ما، در تهران می توان برنامه هایی را پیش برد که در هیچ کدام از شهرهای دیگر نمی توان. در شهرهای دیگر هم علاقه مندان دریاچه اورمیه هستند. من خودم چندین بار اسم دکتر پاپلی یزدی در مشهد را آورده ام و گفته ام حیف هست از علم ایشان استفاده نشود. از کارشناسان خارجی و یا مقیم خارج هم نباید غافل شد.
------
این که می گویم تبریز را نباید کنار گذاشت به معنای آن نیست که بقیه را می توان کنار گذاشت. اما تاکیدم از این روست که عملا برای حذف فعالان تبریز از پروسه احیا جریان هایی فعالیت کردند. دلیلش هم این بود که فکر کردند آنها را همراه نمودن سخت تر از بقیه هست. بیراه هم فکر نکردند. همین طور هم هست.مثال عرض می کنم: در اوایل دهه نود بسیاری در آذربایجان با از جان گذشتگی و تحمل هزینه های بسیار توجه ها را به سوی دریاچه اورمیه جلب کردند تا جایی که در اولین جلسه هیئت دولت روحانی اولین مطلبی که طرح شده بود نجات دریاچه اورمیه بود. نفس این امر، دستاورد کم نظیری برای یک جنبش مدنی در کشوری مثل ایران بود. بعد از همه اینها جناب رضا کیانیان پا شده بود رفته بود اورمیه. با لحنی که انگار اوست که دریاچه اورمیه ومطالبه را یاد مردم می دهد گفته بود برای جلب توجه به دریاچه در ساحل آن کنسرت بذارید. این درحالی بود که قبلا همه اینها -نه در شرایط امنی که پس از دوران روحانی برای مطالبه احیا به وجود آمده بود بلکه در دورانی که حتی اشاره به خطرات خشک شدن دریاچه اتهام سیاه نمایی و تشویش اذهان عمومی در پی داشت- انجام شده بود. هم توسط هنرمندان تبریز و هم توسط هنرمندان اورمیه. من از این کار رضا کیانیان خیلی بدم اومد. طوری رفتار می کرد که انگار می خواست جلب توجه ها به دریاچه اورمیه را به اسم خود بنویسد. این درحالی بود که دهها نفر برای آن حبس ها کشیده بودند. با خودم فکر کردم اگر این کاررا در تبریز در ان مقطع انجام می داد احتمالا او را هووو می کردند! اما مردم اورمیه خیلی هم تحویلش گرفتند. ابتدا گمان کردم شاید من زیادی حساس و پرتوقع هستم. چند ماهی بعد از آن بود که همین جناب رضا کیانیان رفت خوزستان و آنجا آن برخورد تاریخی خشن و واقعا شرم آور را با فعالان محیط زیست کرد. دیدم که غریزه تبریزی من به من دروغ نگفته. همان روز که رفته بود اورمیه و آن بساط را راه انداخته بود «گرک چالایدیلار پئیسریندن» تا بعدش نره در خوزستان سر فعالان محیط زیست خوزستان داد بزنه.
خیلی دوست ندارند فعالان محیط زیست تبریز را جدی بگیرند و وارد کار کنند چون که می دانندبرخی از آنها (البته نه همه آنها) در برابر ژست های آبدوغ خیاری و منحرف کردن پروسه احیای دریاچه اورمیه به سوی حرکت نمادین اما بی ثمر به طورمحکم خواهند ایستاد. برخی از آنها، جلوی گنجشک رنگ کردن و جای قناری قالب کردن سکوت نخواهند کرد! البته در مورد این ادعا هم توضیحاتی خواهم داد که در این زمینه فرق تبریز با سایر شهرها چی هست که از این جهت آن را ویژه می دانم.
-------
راه نجات دریاچه اورمیه دادن حقابه دریاچه و بستن چاه های غیر مجاز هست. برای این کار باید کارشناسان و آگاهان از نزدیک با کشاورزان ارتباط بگیرند، به دردهایشان برسند، اعتمادشان را جلب کنند، آنها را در رودربایستی بگذارند و خلاصه کاری کنند که آنها متقاعد شوند که جلوی حقابه دریاچه را نگیرند. طبعا این کار با نشستن در تهران و بخشنامه صادر کردن عملی نخواهد شد. فعالان منطقه باید سوار جیپ و.... شوند و پیه راه های روستایی پر از چاله و چوله به تن بمالند و به تک تک روستاها چند بار در سال سر بزنند و با عده ای از روستاییان مستقیم حرف بزنند یا با معلم و بهیار و دهخدای ده صحبت کنند تا آنها با روستاییان صحبت کنند تا همکاری نمایند . هزینه چنین سرکشی ای ورای بودجه فعالان محیط زیستی است! هزینه بنزین یک طرف، هزینه لوازم یدکی برای درنوردیدن آن راه های روستایی طرف دیگر. به علاوه راننده آشنا به جاده های روستایی لازم است. راننده نا آشنا جان خود و مسافرانش را برباد خواهد داد. از تهران نمی توان این گونه برنامه ها را ترتیب داد. باید روی تسهیلگری فعالان محیط زیست در خود آذربایجان تکیه کنند (کاری که ستاد احیا دریاچه اورمیه از آن ابا داشت!) فعالان محیط زیست در تبریز و ارومیه و.... در شعبات استانی جهاد کشاورزی دوست و آشنا دارند. این شعبات هم کارشناس کشاورزی جهت راهنمایی کشاورزان دارند و هم ماشین شاسی بلند و بودجه حمل و نقل. از تهران بخشنامه به این کارشناسان صادر کردن راه حل نیست. بخشنامه درست و حسابی می ماند لای صدها بخشنامه و نامه بی مصرف و اغلب تعارف آمیز و تملق آمیز. حتی خوانده نمی شود چه برسد به عملی شدن. من خودم رییس پژوهشکده هستم و می دانم رییس یک بخش در روز چند تا نامه ی اغلب پوچ از بالادست دریافت می کند. هرکدام از آنها هم با نصف صفحه روده درازی شعار آلود و تملق آمیز نسبت به بالا دستان خود آغاز می شوند. کمتر رییس اداره ای می نشیند آنها را می خواند تا از بین صدها نامه اداری بی مصرف که از روسا در تهران می رسد نامه معنی دار بیابد- به خصوص اگر خودش مستقیم ذینفع نباشد.
(حالا شما مرا نگاه نکنید که احمقم و نامه ها را می خوانم (البته از روی قسمت های تعارف آمیزش می پرم) تا نامه ای که شاید اندکی به نفع یکی از پست داک های پژوهشکده باشد بیابم. کمتر کسی چنین می کند. یک رییس متعارف در ایران امروز چنین نمی کند. نامه ها یا توی کارتابل باد می کنند یا در حساب ای-میل تلنبار می شوند! یک رییس متعارف منصوب شده در ایران امروز، فقط هراز گاهی از همان نامه های بی معنی و تملق آمیز در جواب می نویسد که از همتایانش عقب نماند!)
فعالان محیط زیست در منطقه هستند که سراغ این گونه نامه های کارساز را در میان صدها نامه بی محتوا می گیرند و روی آن عمل می کند. ادامه دارد....
اشتراک و ارسال مطلب به:


