+0 به یه ن
http://anaj.ir/news/pages/13968
احتمالا آماری كه ارائه شده درست است. یعنی میزان افسردگی زیاد است. البته تحلیل هایی كه نویسنده كرده به نظرم چندان معتبر و علمی نیست ونظرات خوانندگان از آن هم غیر علمی تر ند. كسی نداند خیال می كند انگار فقط در تبریز این مشكل هست و دیگر شهرهای ایران در نهایت شادابی و مساوات بین زن و مرد هستند.
اگر این معضل در تبریز رخ نموده و مراجعه به روانپزشك و روانشناس زیاد هست خود نشان دهنده یك قدم جلوتر بودن هست كه اولا معضل را در یافته اند و درصدد اصلاح هستند ثانیا به جای مراجعه به فالچی و جادو و جنبل.... رفته اند سراغ روانشناس و روانپزشك!
به هر حال من قصد یكی به دو كردن با نویسنده را ندارم. اصل مطلب شایسته ی توجه و عنایت است.
در رایج شدن افسردگی هم عوامل متعدد بسیاری دست به دست هم می دهند. من روی یكی از این عوامل دست گذاشته ام. تكریم افسردگی و خودآزاری در شعرها و افسانه ها.
به هر حال این در میان اغلب خرده فرهنگ هایی كه فرهنگ ایرانی را تشكیل می دهند هست. حالا بین برخی كمتر بین برخی بیشتر. حتی در فرهنگ آذربایجان این موضوع شدید ترین نیست. مثال آن كه در مراسم سوگواری ما تبریزی ها پسندیده یه حساب نمی آید كه زنی خود رابزند و.....
اما به هر حال این گونه تمایلات غم پرستی و افسردگی پروری هست كه به نظر من باید در مقابلش ایستاد.
زنان ایران امروزه عوض این كه به همدیگر گیر بدهند وبرای هم مشكلات درست كنند و پشت سر همدیگر صفحه بگذارند می خواهند حقوقش را به دست آورند. به نظر من حق شادابی از بزرگترین حق هاست.
حالا همین را در مورد شهرهای ایران تسری می دهم. در ایران از چه شهرهایی بیشتر صدای زنانی كه دنبال حق می گردند می شنویم؟ اول از همه تهران. این به آن معنی نیست كه زنهای تهرانی بیشتر از زنهای دیگر شهرهای ایران مورد ظلم قرار می گیرند. قطعا چنین نیست. بعدش از تبریز و رشت بیشتر خبر می شنویم.
این هم كه الان آمار از تبریز می رسد كه افسردگی زیاد شده به آن معنانیست كه قدیم ها همه ی زنهای تبریز شاداب و با نشاط بودند. قدیم برخی اززنها آن قدر برای همدیگر مشكلات می ساختند كه كمتر كسی به فكر سلامت روحی خود بود. روانشناسان را "دلی دهتوری" می خواندند و مراجعه به او را عار می دانستند. می سوختند و می ساختند و البته همدیگر را هم می سوزاندند و هر از گاهی هم پشت سر زنهای تهرانی صفحه می گذاشتند. اتفاقا قدیم زنها از طعنه های همدیگر آن قدر می ترسیدند كه به روانپزشك مراجعه نمی كردند
حالا بهتر شده . به حقوق خود پی برده اند و درصدد حل مشكلاتشان به صورت علمی برآمده اند.
قدیم برخی از خانواده ها كارگرهاشون را هم بدجوری استثمار می كردند. آن رفتاری كه آن زمان خدمتكاران منازل تحمل می كردند الان اصلا در ایران قابل تصور نیست اما گویا در عربستان و امارات با خدمتكار ها مثل زمان قاجار ایران رفتار می شود.
اشكال را من بیشتر در فضای فرهنگی می بینم.
همین مسئله ی نشاط را در نظر بگیرید. آخه كدام مرد عاقل و سالمی دوست دارد شب كه به خانه بر می گردد همسرش افسرده در گوشه ای كز كرده باشدو بعدش هم خرج و مخارج درمان هزار و یك بیماری ای كه به علت ناراحتی های روحی باشد بپردازد؟! به نظرم هیچ مردی. چه سنتی باشد چه مدرن چه مذهبی باشد چه نباشد چه تحصیلكرده باشد چه بیسواد چه شهری باشد چه روستایی .... ترجیح می دهد همسرش بانشاط و خندان و قبراق و سرحال باشد. با این همه فضای فرهنگی و باورهای نادرست فرهنگی باعث می شود كه نادانسته فضای افسردگی به زنان تحمیل شود
من باور دارم كه باید این باورهای غلط را از بین برد و این فضای فرهنگی را اصلاح كرد. مقصر دانستن و دیو دو سر معرفی كردن مردها گرهی از مشكلات نمی گشاید وبر مشكلات می افزاید.
توجه می كنید این آقایان روی چی انگشت می گذارند؟ اگر از زنان آذربایجانی نسل جوان بخواهی با دید مثبت خصوصیات خود را نام ببرند این چیزها را نمی گویند. فكر كنم اگز نظر سنجی بشود خانم های آذربایجان (حتی همین نسل جوانش) كدبانوگری را جزو خصوصیات خود می آورند. در صورتی كه مردهای جوان آن را بر نمی شمارند. شاید فكر می كنند این موضوع سطح پایین است و تاكید بر آن نشانه ی مردسالاری است. زنی را كه خودكشی می كند یا مادری كه موهایش را می كند تكریم می كنند چون كه كارش از نظر آنها یك عمل پیش پا افتاده نیست. اما كدبانوگری را پیش پاافتاده تر از آن می بینند كه بخواهند به عنوان ویژگی های زن آذری برشمارند.
نظر شخص خود من را بخواهید كدبانوگری هنر و مهارتی است كه می توان به آن بالید. نتیجه اش هم فرح زاست و در مان افسردگی.
آنجا اشكال پیش می آید كه تحمیلی باشد. زور پشت سرش باشد. یا یك كلیشه باشد كه حتما زن باید این كارها را انجام دهد.
از بحثم دور شدیم. اشكال در حال حاضر این نیست كه این دسته از آقایان می خواهند خانم ها را در آشپزخانه نگاه دارند. اشكال این است كه به طور "متكلم وحده" دارند برای قامت زنان قبای هویتی می دوزند. قبای هویتی كه شاید خود خانم ها نپسندند.
این یك مقدارش به مردسالاری بر می گردد. یك مقدارش به ایراد فرهنگی كل جامعه بر می گردد كه در گوش كردن تنبل هستند. اما علت اصلی اش بازهم كم كاری خود زنهاست. آن قدر در خودسانسوری غرق شده اند كه بلد نیستند یا نمی خواهند نیازها و خواست ها خود را با گفت و گو بیان دارند تا طرف مقابل دیدگاه واقع بینانه تری به دست آورد. چیزی كه من می خواهم رویش تاكید كنم (با بهتر است بگویم تمرین نمایم) ایجاد همین گفتمان است.
http://anaj.ir/news/pages/13968
مقاله ای در این آدرس هست با عنوان "افسردگی زنان تبریز را جدی بگیریم."
گفتم احتمالا این درست هست كه آمار افسردگی در تبریز بالاست و باید جدی گرفته شود. واقعا هم همین است. امروز گزارش شش ماهه ی كودكان تحت كفالتم آمد. اغلب هم خودشان و هم والدینشان دچار افسردگی شده بودند. البته مشكل اصلی شان بیماری وفقر است نه آن چیزهایی كه نویسنده ی مقاله گفته.
"به نظرمن اصلی ترین عامل افسردگی زنان تبریز اینكه جون همسرانشان به انها توجه نمی كنندوبه علت غرورمردانشون كلمات محبت امیز به كارنمی برند"
البته من وقتی گزارش شش ماهه ی مددجویان را می خواندم این حس به من دست كه علت این افسردگی زندگی در اتاق 20 متری و عدم توانایی پرداخت اجاره ی همان اتاق 20 متری است كه آشپزخانه و و نشمین و پذیرایی شان حساب می شود و نیز مخارج درمان عضو خانواده ی بیمارشان.
به نظرم نیامد كه علت آن چیزی باشد كه آن خواننده گفته باشد.
اما نكته ام این است كه چرا باید این موضوع منشا افسردگی شود؟! چرا یك زن باید این قدر نسبت به این موضوع حساس باشد كه عدم شنیدن یك جمله مثل دوستت دارم او را در هم بریزد؟! من فكر می كنم چه مرد و چه زن باید سعی كنند كه آن قدر در خود احساس غنا بكنند كه عدم شنیدن این جمله باعث افسردگی شان نشود.
این از این!
نكته ی دیگر این است كه در خرده فرهنگ ما زبان بازی در ابراز عشق از جانب مردها مرسوم نیست. فكر می كنند كه عمل باید نشان دهنده ی عشق باشد و اگر به زبان آید لوس می شود و لوث می گردد. علت اكراهشان هم همین هست. ایده ای كه من در ترویج جشن سون آی داشتم این بود كه سعی كنیم مراسم عشقی پایه ریزی كنیم كه با مولفه های فرهنگی خودمان بسازد. تقلیدی نباشد كه یك عده (به خصوص مردها) حس كنند لوس بازی هست و تقلیدی است . یك چیزی باشد كه بدون چالش در چارچوب خرده فرهنگ خودمان پذیرفته شود
در مجموع نظر تنگی در شهرها و محل های كوچك تر بیشتر است. تهران به خاطر بزرگ تر بودنش امكان رشد بیشتری دارد. به هر حال بیخود نیست كه این همه شهرستانی می آیند تهران و ماندگار می شوند. مزایایی دارد دیگه.
یكی از كارهای خیلی بدی كه در بین زن های نسل قبل تبریز (و احتمالا زن های شهر های دیگر ایران) مرسوم بود بدگویی در مورد دختران و زنان تهران بود. تو گویی دختر تهرانی هر كاری بكنه یك ایراد داره. اگر با صدای بلند بخنده گناه كرده. اگر بدود گناه كرده. اگر به ظاهر خودش برسه گناه كرده. اگر پول خرج كنه گناه كرده.
خوشبختانه در نسل ما این عداوت تا حد زیادی كنار گذاشته شده. بین همنسلان خود ندیدم پشت سر زنها و دخترهای تهرانی صفحه بذارند.
اشتراک و ارسال مطلب به: