چند ایده دم دستی برای تولید داخلی

+0 به یه ن

مینجیق:
درسته که در مقیاس کلان ملی با توجه به وضعیت آب، وضعیت اعتبار بین المللی ایران،  وضعیت آموزش و فساداقتصادی امیدی به بهبود وضعیت کشور نیست اما ....

"اما"یش برای من و شما مهمه. اما می توان امید داشت که به طور جزیره ای افراد خوشفکر و آینده نگر و پرتلاش ابتکاراتی بزنند و جع هایی درست کردند که رشد کنند و آینده خوبی برای خودشان و دور وبری هایشان بسازند.
منتهی باید ابتکار عمل داشت.
مثال عرض می کنم: در سال های اخیر ایرانیان زیادی خارج رفته اند و با خارجی عروسی کرده اند. فردا بچه های اونها مسئله ارث و میراث خواهند داشت. وکیلی که در این زمینه ها متخصص باشد کم داریم. یکی که الان حقوق می خواند می تواند در این زمینه بیشتر مطالعه کند و متخصص شود. آینده شغلی او توپ خواهد بود. بعد می تواند رفقای خوشفکری چون خودش بیابد و سرمایه گذاری های خوبی بکنند. و.... چنین کسی به طور جریزه ای خودش و دور وبرش را بالا می کشد.

اونهایی که دایم می نشینند و غصه می خورند که اوضاع بد هست و بدتر خواهد شد آینده خوبی نخواهند داشت. اما اونهایی که شرایط را می سنجند می بینند چی در آینده مهم می شه می برند.
در دهه هفتاد بعد از جنگ روستایی ها به شهرها مهاجرت می کردند باغشان را می فروختند. اون شهری هایی که آینده نگر  بودند باغ ییلاقاتی نزدیک شهر آنها را خریدند (در لواسان تهران و هروی تبریز و...). بعد که طبقه ثروتمندتری شکل گرفت که  از دود و دم شهر گریزان بود خواست در ییلاقات ویلا داشته باشد اون ملک ها سر به آسمان رفت. این آینده نگری یک کمی آگاهی و آینده نگری می خواست و پول.اون موقع هم خیلی ها این آینده نگران را ریشخند می زدند که مردم می روند در خارج خانه می خرند یا در قسمت های اعیان نشین شهر خانه می خرند، اون وقت تو در جا دور افتاده-مثل بابا بزرگ ها- باغ می خری. حالا بیایید ببینید قیمت اون زمین ها چه قدر شده.

حالا مثالی می زنم که پول آنچنانی هم نمی خواهد:
یکی اش همان وکالت بود که گفتم.شاید بگید وکالت قبول شدن هم سخته. اما یک مثال می زنم از این خوشمزه تر.
الان نون مترجمان زبان چینی در ایران تو روغنه! چه قدر هم ارج و قرب دارند! این همه مراوده با چین مترجم لازم داره .
تعداد مترجمان هم زیاد نیست.
این مترجمان چند سال پیش که رفته بودند لیسانس زبان چینی بگیرند احتمالا دوست و آشناهاشون کلی سر به سرشان گذاشته بودند که "چینی " هم شد زبان.؟! مردم فرانسه آلمانی اسپانیایی یاد می گیرند اون وقت تو چینی می خواهی یاد بگیری!" الان  همین مترجمان زبان چینی در استان ها با کمتر از استاندارنشست و برخاست نمی کنند!
اگر خانم باشند بی آن که به حجابشان گیر داده شود در جلسات مهم استانی حاضر می شوند. چون تخصص خاص دارند در انتخاب پوشش هم آزادی بیشتری دارند تا بیشتر بانوان کشور که می خواهند با   رده  های بالای مدیریتی جلسه داشته باشند.

یکی از فامیل های همسرم در اردبیل کباب پز بدون دود ابداع کرده ثبت هم کرده. خیلی خوب می فروشه..
یک جوکی در اومده بود با این مضمون:
" همه وسایل خانه برای راحتی خانم ها ساخته شده. فقط پیژامه برای راحتی آقایان اختراع شده که اون هم جوری هست که تا مهمان می آید باید قایم شد."

حالا این کباب پزها اتفاقا برای راحتی آقایان ساخته شده. شعله از بالا ست در نتیجه اشک کباب نمی ریزه روی آتش دود درست کنه. در نتیجه داخل خانه هم می شه درست کرد. دیگه موقع مهمونی ها اقایان در حیاط و بالکن لازم نیست بمانند کباب باد بزنند.
می بینید فک و فامیل شوهرم چه بافکرند!

یاد این شعر صائب افتادم:
اظهار عجز در پیش ستمپیشگان خطاست!
اشک کباب مایه طغیان آتش است!


بذارید یک ایده هم من بدهم بروید دنبالش. در قابلمه! به همین سادگی ! قابلمه های خارجی برای دم کردن برنج مناسب نیستند! درشان یک سوراخ دارند که بخار از آن خارج می شود. یک تولیدی ایرانی برای قابلمه های ایرانی در شیشه ای بسازد کلی فروش می کند.
در مجموع شکل قابلمه های قدیم مسی ایران برای دم انداختن برنج بهتر بود. قابلمه اون شکلی تفلون بسازید و شعارش را هم بذارید " قابلمه ایرانی بخریم ته دیگ بیشتر استخراج کنیم!" جمعیت ته دیگ دوستان (که می شود 95 درصد ملت ایران ) مشتری می شوند. برای هم کادو می برند.

یک چیز دیگه: در هر خانه تی و جاروی دسته بلند..... هست که بذاری در بالکن گرد می گیرند. در خانه هم منظره خراب می کنند. جعبه مناسب تی و... در بازار نیست. گشته ام نبود! باید سفارشی ساخت. یکی مدل های خوبش را طراحی کنه از طریق اینترنت عرضه کنه. حسابی فروش می ره. بر هر خانه ای لازمه.

برای تکاندن دستمال نان (دستمال یا کیف پارچه ای که موقع خریدن نان از آن استفاده می کنیم) بی آن که خرده های نان به زمین بریزد هم کسی طرحی بدهد خریدار خواهد داشت.
برای سفره و..... هم همین طور.
ایده این وسیله "دستمال نان تکانی" را جدی بگیرید.
قدیم ها توی باغچه می تکاندند. در زندگی آپارتمانی نمی شه از این کارها کرد. خلاصه وسیله ای برایش لازمه
مخصوص زندگی ایرانی هست و کالای چینی خیلی مزاحم نخواهد بود.
در خارج به این شکل ما نان تازه نمی خرند. مسئله نان مسطح هست. نان باگت را می ذارند توی پاکت.
ایده های دیگری اگر دارید بنویسید.


رقابت با کالای چینی عموما امکان پذیر نیست. اما متمرکز بشویم روی کالاهایی که مختص فرهنگ خودمان هست مسئله رقابت چینی ها را کمتر خواهیم داشت.
نمونه اش در قابلمه که گفتم.
چینی ها برنج را شفته می کنند.


پی نوشت:
ظرف و ظروف مسی مد شده.
ظرف و ظروف مسی زیر زمین خانه مادربزرگ ها الان بین خانم های آلامد طرفدار پیدا کرده.

لیوان های مسی ساخت ترکیه الان در تبریز رو بورسه.
حال آن که بازار مسگرهای خود تبریز از قدیم معروف بوده..
شکل قابلمه سنتی مسی طوری است که تهش از سرش پهن تر هست. در نتیجه وقتی برنج را برای دم کردن کپه ای میریزیم. دیواره داغ قابلمه به برنج ها نزدیک تره بتر و یکنواخت تر دمش می اندازه.

کبابسرای ندا در چیذر هم چند وقتی است در ظروف مسی سرو می کنه. من خوشم می آد!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

اشد مجازات مفسدین اقتصادی دانه درشت را پس از محاکمه در اسرع وقت خواهانم.

+0 به یه ن

هر هفته که می گذره  خبر یک اختلاس چند صد میلیارد تومانی را می شنویم.  این نوع خبرها برامون عادی شده!
 دانه درشت ها  این حرف را توی دهن مردم انداخته اند:
"مشکل فرهنگی است. فساد فقط اون بالا بالاها نیست که. کارمند جزء هم وقتی دستشان برسه در حد و حدود خودشان اختلاس می کنند. گیریم اون بالادستی ها را مجازات کردند با این پایین دستی ها چه باید کرد. نمی شه که همه ملت را مجازات کرد! باید فرهنگ درست بشه که اون درست نمی شه!!!!! تا بوده همین بوده!"
مردم ساده دل ما هم این حرف را تکرار می کنند

ابدا با این استدلال موافق نیستم.  اولا  "همه ملت" دزد نیستند. هنوز هم بسیار ند که حتی اگر بچه شان گرسنه بخوابد حاضر نیستند دست کجی کنندو لو آن که امکان دزدی و اختلاس راهم داشته باشند. دور برتان را نگاه کنید. این افراد هنوز هستند. وای بر ما که به جایی رسیده ایم که آنها را نمی بینیم!!!!
در ثانی، اون پایین دستی هم که دزدی می کنه  خودش را  این جور توجیه می کنه: اون بالادستی ها وقتی می خورند چرا من  نخورم؟!
بالا دستی های مفسد مجازات شوند پایین دستی ها هم حساب کار  دستشان می آید.
من فکر می کنم باید هرچه سریع تر مفسدان اقتصادی را که اختلاس بالای 100 میلیارد تومان دارند محاکمه کرد. اگر جرمشان اثبات شد در چارچوب قانون شدیدترین مجازاتی که برای آن جرم در نظر گرفته شده بی معطلی اعمال کرد.
این کار را بکنند مفسدان دست پایین هم ماست ها را کیسه می کنند.
امیدی هم به جامعه بر می گرده که همه چی به فساد ختم نمی شه. می شه به آینده اقتصادی کشور امید وار بود.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

بازگشت به گذشته

+0 به یه ن

گویا در اعتراضات اخیر عده ای شعار به نفع رضا شاه می دادند و از شکوه آریایی خودشان حرف می زدند!
به این شعارها که از روی استیصال و نداشتن هیچ آلترناتیو در ذهن بود کاری ندارم. اما چیزی که جدی تر هست این هست که الان جامعه روشنفکری تهران به دو چیز روی آورده. یکی این که فکر می کنند مشکلات به دست توانمند کسانی که علوم انسانی نظیر اقتصادو جامعه شناسی خوانده اند قراره حل بشه. پای صحبت هایشان بنشینید زیاد می شنوید  که تکنوکرات ها عامل مشکلات هستند ما هم مثل غربی ها جامعه مان را بسپاریم دست "جامعه شناسان" مشکل حل می شود.
دوم این که بین این علوم انسانی خوانده ها هم گرایش به دیدگاه های چپگرا خیلی زیاد شده.

راستش من با هر دو ی این نگرش ها مخالف هستم.
1) در این که علوم انسانی بسیار مهم هستند شکی نیست. اما جامعه آکادمیک علوم انسانی در ایران چه قدر به استاندارد های جهانی اش نزدیک هست؟ در مدارس- تقریبا از همان ابتدای تشکیل مدارس مدرن- به علوم انسانی بی مهری می شده. در 30-40 سال اخیر هم که حکومت بر علوم انسانی حسابی تاخته. در این وضعیت علوم انسانی در کشور ما چه قدر می تونسته رشد پیدا کنه که الان پختگی لازم برای حل این همه مشکل را داشته باشه؟! من خوشبین نیستم. می گویند تکنوکرات ها خیلی مشکل ایجاد کرده اند. درسته! اما خیلی از مشکلات را هم حل کرده اند. مثلا همین برقی که بی آن که هشیار باشیم همه زندگی امروزی بر پایه آن می چرخد مدیون همین تکنوکرات ها هستیم.  دیکته نانوشته غلط ندارد! تکنوکرات ها دیکته شان را نوشته اند چند تا هم در آن غلط داشته اند. 20 نگرفته اند 15 اما  که می گیرند. اما فضا طوری بوده که علوم انسانی خوانده های هنوز فرصت مشق کردن هم پیدا نکرده اند. اون روز یک برنامه به نام زاویه در تلویزیون بود که جامعه شناس به نام استاد محدثی  در مورد ناآرامی های اخیر سخنانی می گفت. حرف های شجاعانه ای هم زد که به دل مردم نشست و زود مشهور شد. اما در برنامه مرتب وسط حرفش پریدند. اجازه ندادند کامل حرفش را بزند. ما هم خوشحال شدیم برایش کف زدیم چرا که بعد از مدت ها حرف هایی که در تاکسی و اتوبوس و دورهمی های خانوادگی باهم می زدیم یک استاد دانشگاه جامعه شناس در تلویزیون داره می گه. اصلا نذاشتند حرفش را بزنه ببینیم این آقای جامعه شناس بیش از حرفی که ما هم در تاکسی می زنیم حرف حساب داشت یا نداشت. اگر هم داشت نذاشتند ما بشنویم! در این فضا فکر نمی کنم علوم انسانی در کشور ما اون قدر رشد داشته باشد که از پس حل مشکلات برآید.
باید به سمتی پیش برویم که علوم انسانی آزادی لازم برای رشد را داشته باشند ولی فعلا من خوشبین نیستم که این بدنه علوم انسانی که در کشور ماست از عهده مشکلات برآید. چند نفر جامعه شناس و اقتصاد دان خوب داریم اما نه آن قدر که از عهده حل مشکلات برآیند.
باز جامعه مهندسی و تکنوکرات کشور به نسبت کمتر تحت فشار بوده اند و امکان رشد بیشتر داشته اند. من فکر می کنم  در این شرایط و موقعیت همین مهندسان و تکنوکرات های حاضر -باز بیشتر به حل مشکلات کمک خواهند کرد تا جامعه شناسانی که فرصت مشق کردن هم نداشته اند چه برسد به این که دیکته نوشته باشند تا ببینیم چند می گیرند!

ما ایرانی ها "مظلوم پرست" هستیم.  فکر می کنیم مظلوم را بیاوریم بذاریم روی سرمان خیلی کار خوبی کرده ایم. مظلوم را بلافاصله بعد از رفع ظلم بنشانی روی سرت، خودش تبدیل به ظالم می شود. درستش این هست که بعد از رفع ظلم به مظلوم آرامش و امکاناتی بدهی که به رشدی که از او دریغ شده برسد و جراحات جسمی و روحی ناشی از ظلم را مداوا کند.  این سالها طول می کشد. در جامعه ما هم 30-40 سالی است که به علوم انسانی دارد ظلم می شود. باید از آن رفع ظلم کرد بعد شرایط فراهم کرد که جراحت ظلم را مداوا کند. هر وقت تنومند شد آنگاه از آن می توان انتظار رفع مشکلات کشور داشت. نه فردای روز رفع ظلم!

2) در دهه شصت به تقلید از شوروی و... یک سری سیاست های اقتصادی چپگرا اجرا شده. هم در ایران و هم در شوروی و هم در سایر کشورها این طرح ها به شکست خورد . چه کاری هست بیاییم دوباره آنها را احیا کنیم؟
به جایش ببینیم تکنوکرات های موفق -اما مستقل کشورمان- چه پیش نیازهایی می خواهند. نمایندگان راستین کارگران را هم دعوت کنیم ببینیم چه کنیم که حقوق کارگران محفوظ باشد. فعالان محیط زیست را هم همین طور.


این مصاحبه مالجو را بخوانید. در نبود آلترناتیوی دندان گیر حرف های او بین روشنفکران تهرانی خیلی محبوب واقع شده. خدا به خیر کند. به نظر من پیشنهادهایش اجرا شود از بد ، بدتر خواهد شد. سرفرصت می نویسم که چرا چنین نظری دارم!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

مشکل ساختاری است نه افراد ویا اسم نهاد ها

+0 به یه ن

در بیان اعتراضات از وضعیت اقتصادی و بی عدالتی در جامعه باید توجه داشت که   مشکل نه افراد هستند و نه اسم نهادها. مشکل ساختاری است.
قبل از انقلاب و زمان شاه، یک سری بنیادها تشکیل داده بودند که تحت لوای دربار بودند و به مجلس پاسخگو نبودند. ظاهرا هم هدف و نیت شان خیر بود (مثل کمک به مستمندان). اما تحت عنوان این هدف نیکو، انواع و اقسام فساد مالی رواج داشت. به نام مستمندان بود به کام مفسدان.
بعد از انقلاب این نهاد ها را مصادره کردند، اسم شان را عوض کردند. به جای یک اسم طاغوتی یک اسم مذهبی رویش گذاشتند. چند تا مشابهش هم ایجاد کردند. عریض و طویل تر شان هم کردند. اما تغییر ساختاری ندادند. آنها را پاسخگو نکردند. نهاد نظارتی بر آنها نبود. باز هم همان آش همان کاسه شد. البته هم آش اش چربتر شد هم کاسه اش گنده تر.  باز هم به اسم مستمندان ولی به کام مفسدان!
مشکل افراد یا نام نهاد ها نیستند مهم ساختار آنهاست. با تغییر سرپرست و تعویض نام بنیاد فاسد تبدیل به بنیاد عاری از فساد نمی شود!

الان هم اگر به برخی قشرها و برخی نهاد ها انتقاد هست انتقاد را نباید شخصی کرد! اپوزیسیون خارج از کشور و طرفدارانش در داخل مسایل را شخصی می کنند. مثلا استریوتایپ درست می کنند که فلان صنف که لباس خاصی هم می پوشد بداخلاق، بد دهن، شکمو، حیز و.... هست.
در ایران که زندگی بکنید می بینید در بین همه صنف ها از جمله همان صنف های نورچشمی هم آدم چشم پاک پیدا می شود هم آدم حیز. هم بددهن پیدا می شود هم مودب. اونها هم استثنا نیستند. حتی می شه گفت اون صنف های عزیز کرده از متوسط مردم ایران مردمدارتر هستند (اگه خواستید تعبیر کنید عوامفریب تر ولی من تعبیر مردمداری را به انصاف نزدیک تر می دانم). از متوسط مردم هم معمولا کمتر پرخاشگر هستند. چون فشار اقتصادی کمتری به آنها می آیند در نتیجه اعصابشان راحت تر هست. چون کمتر از دیگر مردم از این که حق و حقوق شان پایمال شود و کسی نباشد از آنها دفاع کنند نگرانی دارند -به طور معمول- آرامتر از بقیه مردم هستند (کاملا برعکس آن استریوتایپ ها).
مشکل این نیست که اینها افراد خیلی بدی هستند (که نیستند!). مشکل این هست که از امتیازات خاصی برخوردارند. مثلا اگر بخواهند کار اقتصادی کنند دست کم از رانت اطلاعاتی برخوردارند که یک سرمایه گذار عادی برخوردار نیست (اونها از قبل می دانند چی قراره وارد بشه و ..... می دانند کجا قراره راه و جاده کشیده بشه و....) در نتیجه بقیه مردم را یارای رقابت اقتصادی با آنها نیست.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

اقداماتی که مرا در این برهه راضی می کنند!

+0 به یه ن

تعداد کسانی که از فساد ساختاری در کشور و از بی عدالتی اجتماعی در رنجند و به آن معترضند بسیار یسیار بیشتر از عده ای است که به خیابان ها آمدند.
علت این که آن جمعیت کثیر به ظاهر سکوت کرده اند این هست که آلترناتیو خوبی هنوز در افق نیست.
شعارهایی که در اعتراضات به نفع پهلوی و یا با درونمایه برتری آریایی به عرب سر داده شد مقبول آن دسته از ناراضیان ساکت اما فعال و شجاع نبود. برای پهلوی یا  به خاطر سر دادن شعارهای آریایی پرستی و عرب ستیزی این عده نمی آیند به خیابان، خطر سرکوب را به جان بخرند!
اما آلترناتیو روشن و قابل قبول باشه خیلی ها با خیزش همراهی می کنند.
داشتم فکر می کردم من خودم چه انتظاراتی در این برهه دارم. چه اتفاقی بیافته راضی می شم. اینها به ذهنم رسید:
1) محاکمه دانه درشت های فساد مالی و مجازات آنها مطابق قانون. قانون معمولا بازه ای از مجازات را تعیین می کنه. در حال حاضر در اون بازه ه قانون معین کرده باید شدید ترین مجازات ها را علیه مفسدان اقتصادی دانه درشت اعمال کرد.
2) آزادسازی تشکل های صنفی و آزادسازی فعالان تشکل های صنفی و دلجویی از آنها
3) تشکیل انجمنی مشاورتی متشکل از سران همین فعالان صنفی حقوق کارگری، نمایندگان اتاق های بازرگانی از شهرهای مختلف ایران، جامعه مهندسان ، نمایندگانی از کارخانه داران و کشاورزان و دامداران، فعالان محیط زیست..... برای بررسی راه هایی برای تسهیل کسب و کار. (در سال های اخیر حکومت  برای رونق کسب و کار نکرده   جز محدود تر کردن حق وحقوق کارگر. این که نشد! برای رونق کسب و کار باید مقررات دست و پا گیر اداری را برداشت. فساد را کم کرد. شفافیت را بیشتر کرد. رانت های خواص را قطع کرد. مناقصه ها را عادلانه برگزار کرد. نمایندگان کارگران و فعالان محیط زیست هم باید باشند که تصمیم ها برای توسعه از جیب کارگر و طبیعت نباشه.)
انجمن 4 ماه فرصت داشته باشه راهکار بده.
در این مدت هر آماری که لازم داره نهاد ها موظف باشند بلافاصله در اختیارشان بگذارند. (تاکید می کنم چون می دانم هر انجمنی که بخواهد کار اساسی کنه به آمار نیاز داره. نهاد های ذیربط هم آمارشان را در اختیار دیگران نمی گذارند. این هم نمونه ای دیگر از عدم شفافیت در کشورماست که  در راه توسعه مانع بزرگی است. آمار باید در دسترس منتقدان تصمیم سازان و محققا ن باشه.)
راهکارهایی که انجمن می ده باید به مجلس برده بشه و به طور قوانین لازم الا جرا دربیاد.
4) پاسخگو کردن همه نهاد های حکومتی از ریز و درشت به مجلس (شاید بگویید مجلس هم خودش ایراد داره. باشه! همین مجلس ایراد دار هم وقتی نظارت می کنه باز یک مقدار جلوی فساد گرفته می شه.)
5) شفاف سازی فعالیت های اقتصادی نهادهای حکومتی و نظامی و ایجاد برابری در مناقصه ها
6) بیشتر کردن بودجه حمایت از محیط زیست و بازتر کردن دست این نهاد (طوری که بتواند به عملکرد همه وزراتخانه ها نظارت داشته باشدو این وزارتخانه ها ملزم به رعایت ضوابط آن باشند.)
7) این آخری ظاهرا اقتصادی نیست اما دست آخر اقتصادی می شه: ملغی کردن گشت ارشاد. من خودم هیچ وقت از گشت ارشاد تذکر دریافت نکرده ام اما آدم شب جمعه می ره پارک، خیر سرش تفریح کنه می بینه گشت ارشاد به دختر پسرها گیر می ده. دخترک مثل ابر بهار گریه می کنه و  چنان التماس می کنه  که مشاهده اش  تفریح را برای هر رهگذری  زهرمار می کنه! این برخوردهت چهره کشورمان را هم در دنیا خراب کرده، درنتیجه توریست کم می آد. وقتی طبقه متوسط در همین پارک ها نمی توانند تمدد اعصاب کنند تا فرصت می کنند می روند کشور خارج. این طوری هست که به اقتصاد ضربه می زنه. پزشک ها و پرستارها برای تعطیلات عید یک ماه می روند خارج ، یک ماه درمان تعطیله و بدبخت کسی که اون موقع مریض بشه. دکتره در همان پارک شهر خودش بتونه تمدد اعصاب کنه این قدر دنبال سفر خارج در زمان عید نخواهد بود. در همین ترکیه دکتر ها هیچ وقت تعطیلات طولانی مدت نمی روند. در همان شهر مورد اقامت شان اون قدر تفریح هست که نیاز ندارند برای تمدد اعصاب (که برای شغل پراسترسی مثل پزشکی لازمه) بروند آن سر دنیا. گشت ارشاد گیر نده در همین ایران هم می شه این کار را کرد. ما کم پارک و رستوران و جای تفریحی... نداریم. بذارند مردم زندگی شان رابکنند.
ببینید! گروه های کوهنوردی از همه جای ایران می روند در دامنه کوه های سراسر کشور چادر می زنند. جمع ها مختلط هست از اقوام مختلف. شهری ها هستند. محلی ها اعم بر روستایی یا عشایر هستند. بچه پولداری هم هست که کفش و کاپشن اش به اندازه ماشین رویاهای بغل دستی اش می ارزه. گشت ارشاد هم نیست. نه یک مورد-خدای ناکرده- تعرض جنسی پیش اومده نه یک مورد دعوای قومی نه یک مورد دعوای طبقاتی. همه کنار هم خوشند.
بیخودی ما را می ترسانند که ایران سوریه خواهد شد. قرار بود سوریه بشه پای کوه ها باید سوریه می شد!

اینها چیزهایی بود که مرا راضی می کنه
(خوب دیگه "خواب دیدم خیر باشه" وقتشه بیدار بشم!)



اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ترس از سوریه ای شدن

+0 به یه ن

 مینجیق: روزنامه نگاران ایرانی سایت هایی مثل بی بی سی و... و برخی از خوانندگان این سایت ها دارند خیلی شلوغش می کنند. حرف شان سر این هست: " ایران داره سوریه می شه. مردم ایران که مورد ظلم قرار گرفتند سراپا کینه اند. یه خورده شلوغ پلوغ بشه همدیگر را می زنند می کشند. فقرا هر پولداری را که ببینند سر می برند بی آن که برایشان فرقی بکنه طرف یک پزشک جراح باشه که خانه بالاشهری داره یا یک رانت خوار! قراره مثل سوریه و عراق جنگهای قومی و فرقه ای دربگیره....."
در جواب این که "ایران سوریه و عراق نمی شه" هم بر می گردند می گویند "خیال کردید فقط ایرانی ها تمدن دوهزار پانصد ساله دارند؟! سوریه ای ها و عراقی ها هم که از بته بیرون نیامده اند! ما هم نسبت به آنها برتری نژادی نداریم."

البته این درست هست که ما ایرانی ها برتری نژادی نسبت به مردم سایر کشورهای منطقه نداریم. این هم درسته که عراق و سوریه تمدنی قدیمی تر و ریشه دار تر از 2500 سال دارند.تازه ! من اضافه می کنم خود هخامنشی ها کلی از تمدن های بین النهرین-- که همون عراق امروزی باشه --یاد گرفته اند. اما این بحث ها اینجا بی ربط هستند.

قبول دارم که در ایران هم مثل خیلی کشورها آدم کینه ای و عقده ای پیدا می شه که می خواهد سر به تن دیگران نباشه. هستند کسانی که عقده ها دارند. اما درصد شان کم هست.  در ایران کینه جویی طبقاتی یا قومی، پشتوانه وسیع اجتماعی که منجر به فجایعی در سطح ملی باشه ندارد.

نمی خواهم بگم ما ایرانی ها همگی آدم های خوب و مامانی هستیم که خیر و صلاح همه را می خواهیم. اما ادعا می کنم دست کم 30 -40 درصدمان اون قدر هوش و درایت و فهم ودرک داریم که بفهمیم برای این که سود مالی ببریم و در این دو روز زندگی  راحت تفریح کنیم احتیاج به امنیت و ثبات داریم. اون قدر هم ما 30 -40 درصد فهم و درایت و نفوذ اجتماعی داریم که اون 60-70 درصد باقیمانده را مجاب کنیم که نفع دراز مدت شان در دوری از دعواهای بیخودی است.
درنتیجه این قدر لازم نکرده نویسنده های بی بی سی که در لندن زندگی می کنه برای من که در ایران هستم دلسوزی کنند و از "دیگری" لو لو خور خوره بسازند. این "دیگری" ممکنه یکی از مستضعفان باشه یا یکی غیر همزبان با من. نگران من نباشه! من خودم بلدم با آن دیگری تعامل کنم و چه بسا با هم همکاری هم کردیم.
این "دیگری" سازی ها خطرناک هستند. مجوزی برای مجازات قبل از جنایت هستند. این چرت و پرت های نویسندگان بی بی سی رواج پیدا کنند خواست عمومی خفه کردن هر اعتراض در نطفه خواهد بود.
هر قدرتی هم که خود را در خطر ببیند می آید قدرت نمایی کند. یک دسته فرد بی پناه را که جامعه از آنها تصو لولو خورخوره بودن دارد گیر می آورد تار و مار می کند تا خودی نشان دهد که "بعله! کنترل اوضاع در دست من هست!!!"
صدام این کار را می کرد. آمریکا این کار را می کند (البته در خارج مرزهایش). ظاهرا در ذات قدرت این چیزهاست.
خلاصه من و شما مراقب باشیم ابزار گسترش این "دیگری" ساز ی نشویم.

حرف از صدام شد. یادمان که نرفته صدام ملعون بر سر کردهای خود عراق بمب شیمیایی می ریخت. تمدن 4000-5000 ساله کیلویی چند؟! جامعه امروز عراق وارث مصیبت های این جنایت های صدام هست. فرق ایران و عراق-در مسایل قومیتی- تفاوت میان فحش های استادیوم ورزشی با بمب شیمیایی هست. البته که فحش های استادیوم ورزشی هم شرم آور ند و باید ترک شوند. اما مقایسه آن با تاثیرات بمب شیمیایی مسخره هست. این کجا و آن کجا؟!

یک نفر: بنظرم ترس از جنجال و آشوب قومیتی و دینی و مذهبی -که فجیع ترین نمونه اش تو سوریه جلو چشمونه- چیزی هست که توشته های خودتونم هست. از یک واقع بینی هم ناشی میشه. 5 سال دوستی با یک همکار تحصیل کرده سوریه ای و یک استاد دانشگاه سابق فراری جلو چشممه، و می بینیم که چطور مردم محترم و متمدن سوریه ای و همین دوست تحصیل کرده و اون استاد اخراجی از سر لج و لجبازی، یا هرچیز دیگه (چون تنها یک عامل نیست و مثه خود منازعه پیچیده سوریه،این دست اختلاف بین مردم هم خیلی چند معیاره وپیچیده است) از جناب فرزند لا د ن و ا لنوو ثرت رسما حمایت می کردن تا بزنن دخل بشار و نیروهاشو و شیعه هایی که با ذکر حسین حسین به ذهن اونا طفل های خردسالشون رو می کشن رو آش ولاش کنن و دلشون خنک بشه. تا دیروز تو یک کوچه حلب مثلا یک علوی-که ربطی هم به تشیع البته نداره- البته و یک سنی تو یک کوچه دیوار به دیوار هم زندگی میکردن با خیر وخوشی ، اما امروز به خون هم تشنه اند و اسلحه هاشون رو به روی هم، حالا دیگه شده یک جنگ فرقه ای کور که خودشونم نمی دونن دقیقا چی می خوان. این تجربه مستقیم منه.در ضمن مسلمانان مذهبی سوریه ای که لااقل من دیدم، اتفاقا خیلی لیبرال تر از مسلمونای کشور خودمونن. غرب گراهاشونم که سابقشون از فکل کراواتی های ما بیشتر نباشه کمتر نیست. به هر حال اگر ما جامعه عقلا داریم ، به همون نسبت حالا کمتر یا بیشتر ، تو همونام 4 تا عاقل پیدا میشده.

مینجیق:
فکرش را می کنم می بینم که من از سوریه ای شدن ایران نمی ترسم. چون احتمال آن را که چنین چیزی رخ بدهد بسیار کم می دانم. همین چند مدت پیش که زلزله در کرمانشاه آمد از همه ایران کمک های مردمی سرازیر شد.
من خیلی جامعه سوریه را نمی شناسم اما چند نفر از اون فکلی ها ی غربگرایشان را در اروپا دیده ام. اونها کسانی نبوده اند که بتوانند با توده های مردم ارتباط بگیرند.
در صورتی که در جامعه ما کسانی که  جهان مدرن و ارزش هایش را (نظیر  ارزشی چون حقوق بشر یا آزادی بیان) خوب می شناسند و در ضمن ارتباط با قشرهای مختلف مردم برایشان چیز عادی ای هست بسیار زیادند.
به خودمان ایراد می گیریم که مرده پرست هستیم. این مرده پرستی حسنی هم دارد و آن این که دیوارهای طبقات اجتماعی را در مراسم سوگواری بر می دارد. در کشورما فقیر و غنی در مراسم ختم هم شرکت می کنند و یکدل می شوند. این یک پشتوانه عظیم اتحاد ایجاد می کند. از سوریه خبر ندارم اما شنیده ام که در لبنان این جور نیست. (همان طنز های تصویری "وای غم لبنان ما را کشت" هم شاهد این مدعاست. در کشور ما-خدای ناکرده- از اون بزن بکش ها باشه فقیر و غنی مذهبی و غیر مذهبی حال و حوصله پارتی گرفتن را از دست می دهند و همدلی می کنند! یادتان که هست در سال 88، سوگواری برای نداآقاسلطان همه مرزهای قومی مذهبی زبانی جنسیتی و سنی را در نوردیده بود. )
تصور می کنم سوریه به لبنان از لحاظ فرهنگی نزدیک تر باشد تا به ما .

من از سوریه ای شدن ایران نمی هراسم چون پیش زمینه ای برای آن نمی بینم. کل کل های ورزشگاه را آن قدر مهم و بزرگ نمی دانم.
در میان تراختوری ها همه قشری هست. فکر می کنید آن آقای پزشک تراختوری که در تبریز به استادیوم برای تشویق تراختور می رود (و در تعطیلاتش در بارسلون به همراه خانم و دخترش به استادیوم می رود و فارغ از هیاهوی دو تیم باز تراختور را تشویق می کند ) اهمیتی می دهد که مستاجری که برای خانه تهرانش پیدا شده فارس هست یا ترک یا کرد؟! قطعا اهمیتی نمی دهد!
بقیه تراختوری ها هم اکثرا همین طورند. حالا شاید به اندازه آن آقای دکتر پولدار نباشند.

من از سوریه شدن نمی ترسم من از "ترس سوریه ای شدن" و عواقب این ترس می ترسم. می ترسم مردم را از عواقب سوریه ای شدن چنان بترسانند که از نظر مردم توجیه شود که برای نجات کشور از سوریه ای شدن می ارزد که گروهی را در جهت عملیات پیشگیرانه خفه کنند.! اون وقت گروه هایی که در پی به دست آوردن یا حفظ قدرت هستند یک گروه بی پناه می یابند از آنها "دیگری" می سازند. "دیگری" ای که اگر خفه نشود ایران را سوریه ای می کند!!
بعد برای این که به مردم قدرت خود را نمایش دهند و به رخ بکشند چه قدر اقتدارشان به نفع مردم هست، اون بدبخت ها را خفه می کنند.
من از قربانی شدن گروه های بی پناه که از آنها "دیگری سازی " شده می ترسم. اتفاقا خیلی نگران آن نیستم که این گروه هویتگرایان ترک باشد چون جمعیت ما ترک ها زیاد هست. هوای هم را هم داریم و تا حدود خوبی هم دستمان به دهن مان می رسد. کسی جرئت درافتادن با جمعیت زیاد متحد و (نسبتا)پولدار ندارد.
گروه های کوچک و بی پناه را اذیت می کنند. ممکنه بروند به سراغ گروه های بی خانمان ها یا معتادان و....
هرچی بی پناه تر، راحت تر !

به هر حال باز هم به همزبانان خودم توصیه می کنم روشی پیش نگیرند که هدف این گونه دیگری سازی شوند. در صحبت هایشان دقت داشته باشند.
همین طور آرام آرام برای تکریم زبان مادری و غنی تر ساختن فرهنگ خودمان پیش می رویم بی آن که با اقوام و زبان های دیگر بخواهیم در بیافتیم. بیخودی برای خودمان دشمن نسازیم. دشمن سازی ها را هم جاخالی بدهیم تا موفق تر باشیم.
پول هم خیلی چیز خوبیه! پولدار شویم تا کمتر مورد آزار و اذیت قرار گیریم.


تکرار بخشی از حرف یک نفر:
سال دوستی با یک همکار تحصیل کرده سوریه ای و یک استاد دانشگاه سابق فراری جلو چشممه، و می بینیم که چطور مردم محترم و متمدن سوریه ای و همین دوست تحصیل کرده و اون استاد اخراجی از سر لج و لجبازی، یا هرچیز دیگه (چون تنها یک عامل نیست و مثه خود منازعه پیچیده سوریه،این دست اختلاف بین مردم هم خیلی چند معیاره وپیچیده است) از جناب فرزند لا د ن و ا لنوو ثرت رسما حمایت می کردن تا بزنن دخل بشار و نیروهاشو و شیعه هایی که با ذکر حسین حسین به ذهن اونا طفل های خردسالشون رو می کشن رو آش ولاش کنن و دلشون خنک بشه.

مینجیق: همین حرف تان تفاوت ایران و سوریه را نشان می ده. شما چند نفر مهندس یا استاد دانشگاه ایرانی را می شناسید که در سال 1396 هجری شمسی بخواد برای بهبود اوضاع -از سر لج و لجبازی- متوسل به یک گروه"خرمذهب" بشه؟! فوقش نوستالژی شان گل می کنه متوسل به "شازده" می شوند نه دیگه متوسل به یک گروه خرمذهب مثل القاعده!
مارگزیده از ریسمون سیاه و سفید می ترسه!


شاید بپرسید حال که من احتمال نمی دهم ایران به سمت سوریه ای شدن پیش برود پس چرا بلافاصله بعد از شروع ناآرامی ها  متن "لزوم خویشتنداری در این شرایط در برابر تحریکات قومی" را نوشتم؟! احتمال چنان فاجعه ای را در ابعاد ملی زیاد  نمی دانم . می دانم هزاران نفر چون خود من هستند که در مورد لزوم چنین خویشتنداری ای می نویسندو صحبت می کنند. ماها بی تفاوت باشیم خطر هست. خدا را شکر که هزاران تن چون من که هر کدام صد تا دویست نفر مخاطب دارند می نویسند و صحبت می کنند.
این هم یکی از دلایلی است که من بعید می دانم در ابعاد ملی اختلافات قومی رخ دهد. اما کل کل کردن ها - کمابیش - در استادیوم ها و خوابگاه ها و..... خواهند بود و ادامه خواهند داشت. من به نوبه خودم به خودم و اطرافیانم گوشزد می کنم از این کل کل ها اجتناب کنند چرا که کل کل قومی به میزان کم  هم  مضر است. بهتر است به کل ریشه کن شود. به علاوه نیروهای امنیتی بخواهند نمایش دهند که کنترل اوضاع را در دست دارند می آیند سراغ آن جوانی که خیلی در کل کل سر وصدا کرده. آینده اون جوان شاید سر هیچ و پوچ خراب شود.  هر چه بیشتر ما هشدار دهیم جوانان کمتری ممکن هست سر هیچ و پوچ خود را در معرض بگیر و ببند قرار دهند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

مقاله ای طولانی اما مهم

+0 به یه ن

این مقاله را که در تحلیل اعتراضات اخیر هست بخوانید. هرچند طولانی است اما ارزش خواندن دارد. مقاله را بخوانید بعد با هم بحث کنیم ببینیم منو شما چه می توانیم بکنیم و چه باید بکنیم یا نکنیم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

مطالبه بودجه احیای دریاچه اورمیه به جای واکنش در برابر تحریکات قومی

+0 به یه ن

من فیلم حاشیه های بازی تراختور و پرسپولیس را بعد از نگارش متن دیروزم دیدم. واقعا حرف هایی تا آن اندازه سخیف ارزش پاسخگویی و دهن به دهن شدن ندارند. در این شرایط هم اصلا به صلاح و مصلحت نیست بیاییم در مقابل آن گونه تحریکات قومی واکنشی نشان دهیم.
الان زمان مناسبی است که بودجه احیای دریاچه اورمیه را پیش بکشیم. به جای دهن به دهن گذاشتن و کش دادن آن حاشیه ها، تا می توانیم بودجه احیای دریاچه اورمیه را مطرح کنیم. بودجه برای لایه روبی رودخانه لازم هست. بودجه به موقع برسد و لایه روبی به موقع انجام بگیرد درفصل بارندگی آبها می ریزند توی دریاچه والا رودخانه ها طغیان می کنند می ریزند و مزارع مردم را ویران می کنند و چند برابر آن بودجه خسارت وارد می کنند. همین را آن قدر تکرار کنید تا بلکه اثر کند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

لزوم خویشتنداری در این شرایط در برابر تحریکات قومی

+0 به یه ن

من نمی دانم آخر و عاقبت این اعتراضات کجا خواهد رسید. امیدوارم باعث بشه به مسئله فقر و بیکاری بیشتر توجه بشه و دست کم یک مقدار حل بشه.
مشخصه که خیلی ها در داخل و خارج ایران نشسته اند که از این نمد کلاهی برای خودشان بدوزند.
به جوان های دور وبر گوشزد کنید در این هیری ویری، خودشان را و آینده شان را قربانی ترقی فرصت طلبان نکنند
. مراقب خودشان و درس و مشق شان باشند.

به علاوه همه مان هم باید هشیار و خویشتن دار باشیم که یک وقت جریان هایی نیایند دعوای قومی و..... راه بیاندازند. پیش بینی می کنم دیر یا زود سروکله اختلاف پراکنان قومی پیدا خواهد شد. بهتر هست خویشتن دار باشیم و همدیگر را به خویشتن داری دعوت کنیم. یادتان هست پارسال بعد از حادثه دردناک آتش سوزی قطار عکس دختری را از اینترنت برداشته بودند و از زبان اون بیچاره علیه ترک ها پرت و پلامی گفتند که تحریک قومی انجام دهند. بعدش اون دختر پیام تسلیتی منتشر کرد و گفت که اصلا روحش از اون پرت و پلا ها خبر نداشته. از این شیطنت های خبیثانه باز هم ممکنه اتفاق بیافته. اگر با چنین چیزی روبه رو شدیم زود قضاوت نکنیم. خویشتن داری کنیم.
شوخی های قومیتی خییییلللللییییی بد هستند . سعی کنیم از اونها اجتناب کنیم. به خدا ما در مجالسمان و گروه های تلگرامی مان جوک قومیتی نمی گوییم و نمی فرستیم اما صحبت هم کم نمی آریم!
اما باور کنید همان هایی هم که جوک قومیتی می گویند عموما اون قدر خبیث نیستند که آرزوی مرگ و ناکامی برای دیگر اقوام بکنند. اگر چنین حرف هایی منتشر شد به احتمال قوی -مثل مورد همان دختر- ساختگی است.
(البته به تیپ اون دختر خاص اصلا نمی آمد که  اهل جوک قومیتی باشد. اما حتی اگر بود بازهم خیلی بعید بود چنان پرت و پلاهایی گفته باشد. کلا دخترها کمتر جوک قومیتی می گویند یا به آن می خندند. )
اگر هم شوخی قومیتی در جایی شنیدیم- به خصوص در این شرایط- مقابله به مثل نکنیم. یک اخم بکنید معمولا کافی است.اگر طرف سریش تر و سرتق تر از آن بود که قطع کنه، روتون را برگردانید. اما شما به هیچ وجه مقابله به مثل نکنید.
معمولا سرتق تر ها مسن هستند. مقابله به مثل با آنها بکنید کولی بازی در خواهد آورد که "احترام من پیرمرد را نگه نداشت!" فایده ای نداره در افتادن با آنها.
به جای در افتادن و دهن به دهن گذاشتن با آنها بروید سینما فیلم "گمیچی" و "فیلم ائو" را ببینید. یا هم که فیلم "آباجان" رابگیرید نگاه کنید. یا هم گوشی موبایلتان را بردارید بروید به یک سایت شعر تورکی مثل این.  این طوری بیشتر به فرهنگ خودمان خدمت می کنید اعصابتان هم راحت تر خواهد بود.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

قیمت عدس و لوبیا

+0 به یه ن

این مطلب را چند روز پیش (25 آذر) در بخش کامنت های این نوشته ام منتشر کرده بودم. قصد داشتم که جمعشان کنم و در متن اصلی هم بگذارم که امروز فرصت آن پیش آمد:

در مورد قیمت بالای گوشت قرمز زیاد صحبت می شه. چیزی خیلی مهم تر هست قیمت عدس لوبیاست. قیمت عدس و لوبیا هم همچین کم نیست! کیلویی حدود 16 هزار تومان.
بیخود نیست که گفته می شه 30 درصد جامعه و 200 هزار کودک زیر شش سال در ایران سو تغذیه دارند.
 باز نسبتا سبزی ارزان هست. قیمت میوه که سر به فلک می زنه اون هم در حالی که عکس ها را می بینیم سیب ها همین طور در باغ ها ریخته اند. همه اینها سو مدیریت در سطح کلان کشور را می رسانه.
من قیمت لوبیا و عدس و سبزی و.... را برای این تحلیل نمی کنم که به دولت ایراد گرفته باشم و وعده های حکومت را به سرشان بزنم..
برایم واقعا مهم هست چون می خواهم بدانم با مقرری ای که بچه های مددجوی بنیاد کودک دریافت می کنند چه زندگی ای می توانند داشته باشند.
سعی می کنم دست کم دو روز در هفته را غذای ارزان اما سالم و مغذی تهیه کنم که با شرایط اونها زندگی کنم. غذای غیر گوشتی و سبزی تازه و.... می بینم حتی این نوع رژیم غذایی (سالم اما ارزان) را به سختی می شه با مقرری ای که خیریه های مختلف می دهند تدارک دید. می شه اما به سختی زیاد!  یک کدبانوی حسابی هم لازم داره که بتونه برنامه ریزی کنه. همینجا  به احترام مادران مددجو های بنیاد کودک کلاه از سر بر می دارم که با آن مقرری کم و با آن همه مشکلات بچه های سالم و بی عقده ای را بار می آورند.
بنیاد کودک یک نهاد کاملا غیر سیاسی هست. هیچ ایدئولوژی ای نمی خواد در ذهن بجه ها زورچپان کنه و از خانواده های مورد حمایت انتظار نداره که جهت گیری سیاسی خاصی را انجام بدهند. یکی از دلایلی که من بنیاد کودک را برای همیاری انتخاب کردم همین بود.
 من شدیدا تاکید می کنم اگر تمکن مالی دارید و دوست دارید در مورد این واقعیت که وضع معیشت مردم خوب نیست اظهار نظری کنید ابتدا مددجو یا مددجویانی را به کفالت بپذیرید. در گیر مسایلشان بشوید. تا ببینید واقعا دارید راجع چه صحبت می کنید. به این ترتیب صحبت هایتان پخته تر می شود.
برخی مرتب ایراد می گیرند که گوشت گران شده و فقیر "دیگر" نمی تواند گوشت بخورد. نکته اینجاست که فقیر از اولش هم گوشت زیادی نمی خورد. پس این مسئله اش نیست! به علاوه خیلی ها در دنیا گیاهخوار هستند و مشکلی هم ندارند. مشکل و فاجعه اینجاست که لوبیا و عدس که منبع پروتئین فقرا بود هم داره کم کم به جنس لوکس بدل می شه. روی این موضوع تاکید باید کرد.
بحث بحث شبه روشنفکری در فیس بوک نیست که دغدغه اش این باشد که "ای وای! جامعه ما به فنا رفت چون که هانیه توسلی از مرگ گربه اش سوگوار است وبهاره رهنما با این که اضافه وزن و پوستی لطیف دارد در حد "میان مایه" خودش فعال اجتماعی و سیاسی نیز هست!"
وقتی از نزدیک با مسئله فقر در گیر می شوید حال و حوصله گیر دادن به هانیه توسلی و بهاره رهنما و.... را دیگر ندارید. مسایل مهمتر و اساسی تری ذهنتان را درگیر می کنند و گیر دادن به بهاره رهنما و هانیه توسلی زیر ماسک روشنفکری برایتان تمسخر آمیز می شود! می بینید در عمل شما هم-با همه ادعاهایتان- نه تنها بیش از بهاره رهنما نمی توانید کاری کنید بلکه از او هم کم توان ترید. می گید باز خوبه او کارها و اقدامات مثبتی این ور و اون ور می کند

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ 1 ][ 2 ]