غیر خودی و در اولویت آخر بودن به ضرر ماست!

+0 به یه ن

از نظر من خیلی هم بین اصولگراها و اصلاح طلبان تفاوتی نیست. اما چیزی که در این میان اهمیت ندارد نظر من و امثال من هست! مهم اینه که خودشان فکر می کنند یا وانمود می کنند خیلی با هم فرق دارند.  شاید سر یک دیگ پلو بنشینند و با هم بخورند اما وقتی به گره از کار مردم گشودن می رسد خط کشی های خیلی پررنگ جناحی و خودی-غیر خودی دارند. برایشان خیلی مهم هست کی با آنها ست و کی با آنها نیست.
الان در تهران و شهرهای بزرگ دیگه اصلاح طلبان رای آورده اند. نتیجه تبریز هنوز معلوم نیست. اگر اصلاح طلبان در تبریز بالا نیایند این حوزه انتخابیه غیرخودی می تواند حساب شود و در تخصیص امکانات در اولویت آخر قرار می گیرد.
در مملکتی که همه راه ها به تهران ختم می شود و همه پروژه ها به درآمد نفتی وابسته هست   غیرخودی شدن در مجلس شوخی بردار نیست و می تواند سال ها رشد منطقه را به عقب راند. غیرخودی باشیم  دریاچه مان هم غیرخودی می شود و خشک شدنش بی اهمیت!
به نظر من بی تفاوتی در این لحظه عواقب جبران ناپذیری خواهد شد. هرکه را که در تبریز یا اسکو یا آذرشهر می شناسید با توضیح آن چه که صراحتا در بالا گفتم تشویق کنید که بروند در مرحله دوم انتخابات به لیست اصلاح طلب در زیر رای دهند:
1) بی مقدار
2) زهرا ساعی
3) عباس عباس زاده
4) علی اصغر الموسوی


لطفا این متن را در فضای مجازی انتشار دهید و مفاد آن را در فضای واقعی با آشنایان خود در میان بگذارید.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

مرحله دوم انتخابات تبریز

+0 به یه ن

همان گونه که می دانیم در تهران و برخی دیگر از کلانشهرها اکثریت نمایندگان  مجلس از جناح اصلاح طلب خواهند بود. بنابراین در مجلس دهم اصلاح طلبان غالب خواهند بود. هنوز چهار نماینده از شش نماینده تبریز مشخص نشده است. اگر آنها از جناح غالب اصلاح طلب نباشند حتی اگر نماینده های خوبی باشند نمی توانند برنامه های خود را جلو ببرند. نگرانم که اگر این چهار نماینده اصلاح طلب نباشند در اصطکاک های بین اصلاح طلبان و اصولگرایان و خط کشی های خودی نخودی که هر دو جناح دارند طرح احیای دریاچه اورمیه جزو قربانیان شود. با این ملاحظه فکر می کنم باید در روزهای آتی و تا روز مرحله دوم انتخابات هم و غم مان را بگذاریم برای این که تبریزی ها و اسکویی ها و اذرشهری ها را تشویق و مجاب کنیم بروند به چهار کاندیدای زیر رای دهند:
1) بی مقدار
2) زهرا ساعی
3) عباس عباس زاده
4) علی اصغر الموسوی




فکر کنم در حال حاضر این بهترین کاری هست که می شه کرد.  لطفا این نوشته را به اشتراک بگذارید و مفاد آن را به اشنایان خود بگویید.



بعد از انتخابات این نوشته حذف می شه.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

مرحله اول انتخابات در تبریز

+0 به یه ن

در انتخابات مرحله اول تبریز آقایان پزشکیان و علیرضا بیگی انتخاب شدند. 8 نفر هم رفتند مرحله دوم که از بین آنها قراره 4 نفر انتخاب بشوند.
این نتیجه در خور توجه هست. توجه کنید هر دوی این آقایان قبلا مقامی داشتند که  از سوی مقامات بالاتر  به آن مقام "منصوب" شده بودند. آقای پزشکیان در دوره آقای خاتمی مدتی وزیر بهداشت و درمان بودند. آقای علیرضا بیگی در زمان آقای احمدی نژاد یعنی از سال 87 تا سال 92 استاندار آذربایجان شرقی شدند.
لابد مردم تبریز در دوره مسئولیت ایشان در این کارهای اجرایی از عملکردشان رضایت نسبی داشتند که رفته اند  به آنها رای داده اند.  هر دویشان (که یکی در دوره "اصولگرای" احمدی نژاد به مقام منصوب شده بود. دیگری در دوره خاتمی و اصلاح طلبان) بالای دویست هزار رای آورده اند که از یک حوزه انتخابیه حدود  دو میلیون نفری کم رقمی نیست. آقای پزشکیان سرلیست کاندیداهای اصلاح طلبان بود ولی آقای بیگی در آن لیست نبود. بگذریم از این که پزشکیان نیز شناخته شده تر از آن بود و هست که حضور یا عدم حضورش در آن لیست در تعداد رای هایش تاثیر قابل توجهی داشته باشد.

به نظر من این انتخاب پیام ها در دل خود دارد:
1) صرفنظر از اصولگرایی و اصلاح طلبی مردم تبریز به عملکردرای می دهند. رایشان به چهره های شناخته شده ای هست که در عرصه اجرایی کلان امتحان پس داده باشند و نمره نسبتا خوب گرفته باشند.
2)  پیام مردم تبریز به همشهری های خود که میز انتصابی در اختیار دارند این هست: این میز به  مسئولین قبل از تو وفا نکرد به تو هم وفا نخواهد کرد. اگر می خواهی در عرصه سیاست بمانی باید در عملکردت دغدغه های ما را منظور کنی. اگر از تو نسبتا راضی باشیم در انتخابات تو را به عرصه سیاست باز می گردانیم. اگر چنین چشم اندازی بعد از دوره مسئولیتت می خواهی هوای دغدغه های ما را داشته باش. بودن یا نبودنت در یک لیست یا انتسابت به فلان و بهمان جناح سیاسی خیلی برای ما مهم نیست.

به نظر من پیام های رسایی هستند. می توانند نوید بخش آینده ای بهتر باشند به شرط این که دغدغه های مردمی از حالت درخواست های عوامانه بیرون بیاید.  دست کم صورت ظاهر قضیه  چندان عوامانه نیست. دو نکته برجسته ای که در کارنامه آقای علیرضا بیگی در دوره استانداری آذربایجان شرقی در ویکی پدیا نوشته شده از این قرارند:

"وی به همراه آیت‌الله شبستری، نماینده ولی فقیه در آذربایجان شرقی، بعد از وقوع زلزله آذربایجان شرقی، دو روز عزای عمومی در آذربایجان شرقی اعلام نمود.[۴] وی به سرعت عازم مناطق زلزله زده آذربایجان شرقی، شده و از میزان رسیدگی به زلزله دیدگان بازدیدهای پی در پی نمود. وی که قول بازسازی مناطق زلزله زده و ساخت واحدهای مسکونی را در همان روزهای اول طی دو ماه یعنی تا پایان مهرماه ۱۳۹۱ را داد.[۵]

تقویت روابط با کشورهای خارجی

وی تلاش‌های زیادی را برای بالا بردن سطح روابط بین تبریز، و دیگر کشورها از جمله: جمهوری آذربایجان، چین، ترکیه و... از لحاظ گردشگری، سرمایه‌گذاری، فرهنگی و... با سرمایه‌گذاری کشورهای خارجی در آذربایجان شرقی می‌باشد.[۶][۷] خواهرخواندگی استانبول و تبریز در ترکیه و با هیئتی با حضور وی انجام شد"

هر دوی اینها کارهای مهم اساسی به نظر می رسد. چه طور بگم؟! از جنس توزیع گونی سیب زمینی یا شکل مدرن تر آن " وعده دادن شارژ" نیست!

یا مثلا آقای پزشکیان برنامه های اصلی خود را مدیریت آب (به  خصوص نجات دریاچه اورمیه) و تلاش برای بهتر کردن راه ها (به خصوص راه آهن) عنوان می کردند (دوره نهم انتخابات این طور عنوان می نمودند) این دوره سخنرانی هایشان را تعقیب نکرده ام و اطلاع ندارم.

خوب! اینها درخواست های سطح بالا و معقولی هستند. پس مردم تبریز دغدغه های علی الاصول خوبی هم دارند.

اما نکته اینجاست که وعده ها چه قدر عملی خواهند شد؟! برای پی گیری وعده ها و ارزیابی عملکرد مسئولین و نماینده ها  باید روزنامه ها -به خصوص روزنامه های محلی- قوی تر باشند. نمایندگان و مسئولان را به چالش بکشند. منظورم هوچی گری نیست! باید کارگروه های تخصصی جدی باشند که عملکردها را ارزیابی کنند.

 با حلوا حلوا دهان شیرین نمی شه!
با جنجال به پا کردن هم دریاچه اورمیه پر نمی شه.
با ژست حکیمانه گرفتن هم دریاچه اورمیه پر نمی شه! پی گیری جدی و تخصصی می خواهد. بودجه می خواهد! کلی عرض کردم مستقل از چهره ها و شخصیت ها.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ویژگی های یک جریان نو

+0 به یه ن

امروز رفتیم رای دادیم.  همان طوری که قبلا گفتم برای داشتن آینده ای بهتر از لحظه تمام شدن انتخابات باید به این فکر کنیم  که چه کنیم در انتخابات بعدی جریانی نو سر بر آورد که پاسخگوی قسمت بزرگی از نیازهای ما باشد. جریان ها و جناح های فعلی پتانسیل آن را ندارند که نیازهای ما را برآورده کنند. اصلا توی این باغ ها نیستند! جدی گرفتن و تعقیب دعواها یشان هم وقت و عمر تلف کردن هست وبس! در زیر سئوال هایی می کنم و خود نیز پاسخم را می گویم. مایلم جواب شماها را هم بشنوم.


س:اگر به امید خدا یک جناح سیاسی جدید بخواهد ایجاد شود که پاسخگوی خواست های مردم باشد به نظر شما این جناح چه ویژگی ها و چه دغدغه هایی باید داشته باشد؟
ج: توسعه پایدار
بهبود و به روز کردن صنعت نفت و پتروشیمی و کم کردن آلایندگی ناشی از آن. بهبود کشاورزی و کم کردن مضرات زیست محیطی آن,

س: به چه اصولی باید پایبند باشد؟
ج: منافع دراز مدت ملی، رعایت حقوق همه شهروندان مستقل از جنسیت قومیت زبان دین مذهب و گرایش سیاسی و میزان ثروت و محل و سبک زندگی

س: چه کار بکند می گویید عدالت اجتماعی را رعایت کرده؟
ج: فرصت های برابر شغلی و تحصیلی و قضایی برای همه شهروندان ایجاد نماید
افراد بر حسب لیاقت و شایستگی حرفه ای از این امکانات برخوردار شوند نه به خاطر امتیازات دیگر

س: در سیاست خارجی چه کار بکند می گوییم استراتژی درستی اتخاد کرده؟
ج: روابط بی تنش با کشورها داشته باشد. منافع ملی را در تضاد با منافع ملی سایر کشورها تعریف نکند بلکه در همکاری با آنها تعریف کند. لاف زنی در روابط خارجه را کنار بگذارد.

س: سیاست های آموزشی اش چه باشند؟
ج: بودجه اموزش پرورش را زیاد کند. حقوق معلمان را بالا ببرد. نسبت به پوشش و سبک زندگی... معلمان کمتر سخت گیری ودخالت کند و کمتر آن ها را به سمت تظاهر و ریاکاری سوق دهد.

س: نسبت به جریان های حقوق زنان چه موضعی باید اتخاذ کند؟
ج: با فعالان حقوق زنان که در چارچوب قانون عمل می کنند همراه و حامی باشد. ادبیات ضد زن خط قرمزش باشد.
منافع ملی را در سرکوب و تضییع حقوق زنان تعریف نکند.

س:نسبت به جریان های حقوق زبان مادری و حقوق قومی چه موضعی اتخاذ کند؟
ج: مثل مورد بالا

س: نسبت به حقوق اقلیت های دینی چی؟
ج: مثل مورد بالا

س: نسبت به محیط زیست چی؟
ج: اول از همه به برداشتن پرازیت ها همت گمارد. کشاورزی کم مصرف را رواج دهد و دریاچه هاو رودخانه های خشکیده مان را احیا کند. کودهای نیترات دار محدود کند.در جهت بهبود هوای شهرها قدم بردارد. تخریب جنگل ها و مراتع را پایان دهد. با گروه های حمایت از حیوانات همراه و همگام باشد.
در راه احیای دریاچه ها و اصلاح الگوی کشاورزی از تخصص خارجی ها هم اگر لازم بود بهره بگیرد. در این راه از خرج کردن ابایی نداشته باشد.

س: نسبت به مسایل حقوق بشری که توجه جهانیان را به خود معطوف می کند (نظیر مسئله اعدام) چی؟
ج: به گروه های کم سر و صدا حامی حقوق زندانیان که واقعا دغدغه حقوق بشری دارند میدان دهد اما به اون افرادی که به خاطر مشهور شدن یا پناهنده شدن این مسایل را علم می کنند زیاد میدان ندهد.
مهمتر از اون مواردی که در جراید پررنگ می شوند مسئله فرزندان زندانیان هست! باید محل نگهداری مناسب برای این طفلان معصوم تدارک دیده شود تا آسیب نبینند

س: اولویت هایش به نظر شما بهتر هست چه باشد؟
ج: توسعه پایدار به منظور اشتغال زایی

س:آیا خوب هست این جریان عَلَم روشنفکری بردارد؟ (نظیر آن چه که دومی خردادی ها -ولو به طور ناشیانه و مشروط- برداشتند؟ مثلا خاتمی در سخنرانی ای گفت که اگر دین به مصاف آزادی برود شکست می خورد چنان که در قرون وسطی شکست خورد (نقل به مضمون). یا نظیر حرفی که روحانی چند وقت پیش زد و گفت هنر ارزشی معنا ندارد چون هنر خود ارزش هست!)
یا این حرف ها را به اهلش (دانشگاهیان نویسندگان و....) واگذار کند وبه جایش به کارهای دیگر بپردازد؟
ج: به هیج وجه وارد نشود. این مقولات باید به دانشگاهیان و نویسندگان و روزنامه نگاران و... محول شود. سیاستمدار دغدغه های دیگری دارد. با وارد شدن به این مقولات برای خودش دردسر نیافریند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

بازی میانسالان با سیاست

+0 به یه ن

در نوشته قبلی ام  به نوشته ای از آقای مهندس بازرگان در سال 21 اشاره کردم و جملاتی از آن را نقل نمودم. متن کامل نوشته ایشان در این لینک موجود است. نوشته خطاب به دانش آموزان و دانشجوبان است. گویا ایشان در آن برهه نگران بودند که سیاست زدگی نظام آموزشی را به بیراهه می برد و به جوانان توصیه می کردند که زیاد درگیر سیاست نشوند. استدلال هایشان در متن روشن و متقن هست. اما همان طوری که  می دانید مسایل سیاسی و اجتماعی چند وجهی و بسیار پیچیده اند. خود آقای مهندس بازرگان ده سال بعد وارد عرصه سیاست شد. فکر کنم او بود که در جواب کسانی که می گفتند ما به سیاست کاری نداریم می گفت "ولی سیاست به ما کار دارد."  به علاوه تجربه آقای بازرگان در سال 21 براساس آن چه تا آن روز در ایران گذشته بود و در پاریس اتوکشیده و منضبط پیش از جنگ جهانی دوم دیده بود شکل گرفته بود. بیست سال بعد از نوشته شدن آن مطلب جنبش های دانشجویی بسیاری در پاریس شکل گرفتند که منجر به آزادی اجتماعی بیشتر شدند. همین طور در آمریکا (بیشتر در برکلی). برآیندشان در مجموع مثبت بود. جنبش ها  علیه جنگ و استعمار و استثمار زنان و تبعیض نژادی بود. در کره جنوبی جنبش های دانشجویی که بعد از آن تاریخ شکل گرفت دموکراسی به ارمغان آورد. پس این نتیجه گیری آقای مهندس بازرگان که جنبش های سیاسی دانشجویی مضرهستند همواره درست نیست. با این حال آقای بازرگان دردی را  درجامعه آن زمان دیده بود و تشخیص داده بود. رشد قارچ گونه احزاب و سیاست زدگی داشت به مقوله حیاتی آموزش در کشور لطمه می زد.

در این برهه نیز باید این مطلب را دوباره خواند.  هرچند تحزب قدمی مثبت هست اما تحزب در داخل یک فرهنگ سیاسی غنی که مردم به حقوق خود آشنا باشند و از بینش سیاسی بالا برخوردار باشند مفید می شود. اگر چنین فرهنگ سیاسی نباشد  و نهاد های مکمل احزاب شکل نگرفته و یا ناکارآمد باشند تحزب نه تنها به رشد سیاسی منجر نمی شود بلکه آسیب ها می زند. مطالعه آن چه از شهریور سال 1320 تا 28 مرداد 1332 گذشت و نقشی که احزاب بازی کردند می تواند درس ها داشته باشد.  با این ذهنیت باید نوشته  تاریخی مهندس بازرگان را بازخوانی   کرد. اگر فرصت خواندن کل متن را ندارید به بخشی هایی که در نوشته قبلی ام نقل کردم بسنده کنید. هرچند نوشته آقای بازرگان بیشتر خطاب به دانشجویان هست ولی من خواندن آن را در زمان خودمان بیشتر به همسالان خودم توصیه می کنم. لحن پرخطاب و پرعتاب آقای مهندس گمان نمی کنم خیلی به دل جوانان امروزین بنشیند. بعید می دانم  حتی مقبول جوانان دهه بیست هم قرار گرفته باشد!

اما متن برای همنسلان من جالب خواهد بود. مخصوصا نوشته آقای بازرگان برای پدر و مادر ها ی نوجوانان امروزی جالب و مفید هست. فرزندان همنسلان من به زودی در معرض خطرهایی از آن دست که مهندس بازرگان در سال 21از آنها نگران بود ممکن هست قرار گیرند. چه باید کرد؟! آیا مثل آقای بازرگان لحن پرخطاب و عتاب پیش گیریم؟ قطعا کار نمی کند!
روشی که خیلی از پدر  و مادر های امروزین به کار می برند این هست:" فرزندمان را غرق رفاه می کنیم. همه جور آزادی فرهنگی و اجتماعی به او  می دهیم اما در گوشش می خوانیم سیاست "جیززز" هست. به سمت آن نرو. این روش به ظاهر جواب می دهد. برای جوانی که غرق رفاه هست و آزادی فرهنگی و اجتماعی دارد سیاستپیشگان ایرانی نکته جذابی ندارند. بنابراین او حرف پدر و مادر را در این زمینه گوش می کند. اما این روش یک ایراد دارد که در نظر اول دیده نمی شود.  جوانی که  این گونه بزرگ می شود در شناختن آدم ها (و به خصوص در شناخت قالتاق ها) مهارت کافی به دست نمی آورد و از همینجا ضربه می خورد. شاید در انتخاب همسر اشتباه کند و.....
روشی که من پیشنهاد می کنم کمی متفاوت هست. والدین سعی کنند دانش و بینش سیاسی خود را بالاتر ببرند تا فرزندان را بتوانند راهنمایی کنند. به جای "جیزززز! دست نزن!" پا به پای آنها بیاموزند.
لازم هست نیست وقت بگذارند کتاب بخوانند. این روزها سخنرانی ها  و وبینارهای آموزشی بسیاری در اینترنت در همه زمینه ها از جمله در این زمینه هست. می توانند انها را دانلود کرده موقع شستن ظرف ها، اتو کشیدن، رانندگی و.... گوش کنند.

 باز هم تاکید می کنم منظورم از کسب دانش سیاسی تعقیب دعوا و اره تیشه دادن های این جناح و آن جناح نیست! منظورم دور ریختن دید اسطوره ای در مورد سیاست هست. 

عنوان نوشته تاریخی آقای بازرگان در سال 1321 "بازی جوانان با سیاست" بود. به پیروی از او عنوان این نوشته را "بازی میانسالان با سیاست" گذاشتم. چنان که در این نوشته استدلال کردم  همنسلان من می توانند موتور محرکه یک جریان اجتماعی-سیاسی نو در جامعه باشند.  اما مرادم "بازی بازی" نبود. کاری جدی بود.
خانم های تحصیلکرده  خانه دار شهری وقتی فرزندانشان بزرگ می شوند معمولا به این فکر می روند یک مشغولیت جدید و متناسب با زندگی شان بیابند. مثلا خیلی مرسوم هست که کلاس زبان بروند.  معمولا این نگاه را هم دارند که مهارتی بیاموزند که شاید روزی به آنها  کمک کند در آمدی از آن راه کسب کنند. با خود به درستی می اندیشند زندگی بالا و پایین زیاد دارد. اگر از اوقات فراغت شان استفاده کنند و مهارتی به دست آورند می توانند کمک خرج خانواده شوند. با خود می اندیشند بد نیست دستشان توی جیب خودشان باشد. فردا را که نمی شه پیش بینی کرد. اگر استقلال مالی داشته باشند در کوران حوادث و بحران هایی که می تواند برای خانواده شان پیش آید کمتر ضربه خواهند دید. این دغدغه و فکر بین خانم های 35 تا 50 ساله بسیار مرسوم هست.
 
گاهی مهارت هایی که خانم های میانسال به علت این گونه انگیزه ها می آموزند فرهنگی را در جامعه جا می اندازد که به حال جامعه سودمند است. نمونه اش کلاس ها و دوره های تورلیدری بود که خانم های تبریزی چند سال پیش از روی مد می گذراندند. از بین خیل عظیمی از خانم های طبقه متوسط که در تبریز آن دوره ها را گذراندند برخی واقعا تورلیدر شدند. برخی مهارت های بازاریابی ای در آنجا آموختند که به آنها کمک کرد بیزنس زنانه ای را راه بیاندازند. بسیاری هم استفاده مستقیمی از آن نکردند اما  آگاهانه یا نا آگاهانه برخی از آن چه را که در آن کلاس ها آموخته بودند به اطرافیانشان باز آموختند. نتیجه این شد که فرهنگ استقبال از توریست در تبریز کمابیش جا افتاد. من این نکته را در سفرنامه های توریست های خارجی که در چند سال اخیر به تبریز سفر کرده اند دیدم.

علی الاصول با دیدن دوره های مختلف علوم سیاسی می توان در مراکز مختلف مطالعات سیاسی استخدام شد یا تک پروژه برداشت. من نمی دانم این کار در ایران چه قدر مرسوم هست.  از کسانی که در این رشته هستند باید سئوال کرد. اما علی الاصول کاری است که با زندگی خانوادگی خانم های میانسال هم می تواند هماهنگ باشد. می توانند همان  زندگی زناشویی  و خانه داری شان را ادامه دهند و در کنارش دوره ای در علوم سیاسی بگذرانند و جایی برای یک کار مطالعاتی در زمینه مسایل سیاسی استخدام شوند. یا اصلا در خانه پروژه ای  برای یک مرکز مطالعاتی انجام دهند.  همان طور که قبلا هم گفتم کار سیاسی به نمایندگی مجلس و وزارت ختم نمی شود. طبعا وقتی من گفتم خوبه خانم های میانسال و مادران جوانان کار سیاسی بکنند منظورم این نبود که پلاکارد بردارند بروند در خیابان ها فریاد "مرده باد زنده باد" بدهند. اگر چنین قصدی کنند اغلب با مخالفت شوهرشان (حتی قبل از مخالفت لباس شخصی ها) مواجه خواهند شد. من هم قصد  راه انداختن اختلاف خانوادگی  نداشتم! منظورم یک کار بی خطر و بی جنجال و بی هیاهو نظیر کار مطالعاتی بود که به اقتصاد خانواده هم کمکی کرده باشد و به استقلال مالی خانم بیانجامد. لازم هم نیست  برای این تیپ کار سیاسی تیپ خود را عوض کنند و احیانا جامه زهد و ریا برتن کنند!

از طرف دیگر برای رشد سیاسی واقعی همین کارهای بی جنجال لازمند نه هیاهوهای مرده باد و زنده باد و افشاگری های جنجالی. در تاریخ معاصرمان ده ها گواه برای این ادعایم می توانم بیابم. اگر در دهه بیست تحزب بیشتر دردسرساز شدبه این علت بود که اون قبیل مطالعات جدی سیاسی دور از هیاهو در کشور ما و در فرهنگ سیاسی ما چندان جایی نداشت. مگه چند تا اون موقع think tank در ایران داشتیم که اون همه حزب یکهو بالا آمدند؟! امیدوارم در سال های پیش رو موجی توسط خاتون های میانسال سرزمینم  راه بیافتد که این گونه فعالیت سیاسی را جا بیاندازد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نوشتاری از سال 1321 هجری شمسی

+0 به یه ن

در زمان جنگ جهانی دوم و پس از خروج رضا شاه از ایران گویا فضای سیاسی در ایران کمی باز تر شده بود. در این فضا احزاب زیادی پدید آمده بودند. در آن زمان آقای مهندس بازرگان که از سیاست دوری می گزید و به کار تدریس می پرداخت کتابچه ای منتشر کرد به عنوان "بازی جوانان با سیاست". نسبتا نوشته معروفی است. سایت اصولگرای صاحب نیوز متن کامل آن رامنتشر نموده. اگر خواستید آن را در اینحا بخوانید. من فعلا نه به نتیجه ای که آقای بازرگان در نوشته اش می رسد کار دارم و نه به انگیزه آن سایت اصولگرا از انتشار این متن. (انگیزه شان هرچه باشد دستشان درد نکند که چنین متن تاریخی مهمی را در دسترس همگان گذاشتند).  در مورد این متن در نوشته بعدی ام هم بحث خواهم کرد. فعلا بخش هایی از این متن به قلم مهندس مهدی بازرگان را در زیر منتشر می کنم.

مهندس مهدی بازرگان در سال 1321 هجری شمسی:
"اما یقینا توجه کرده اید که در انواع مختلف علوم بتدریج که از ریاضیات به فیزیک و شیمی و بعد به طبیعیات مربوط به مواد زنده میل می کنید و وارد جغرافیا و تاریخ می شوید و پس از آن به اقتصاد و روانشناسی و جامعه شناسی و بالاخره به علوم سیاسی می رسید رفته رفته رویه (esprit) عوض می شود. امروز در همه جا پژوهش به طریق علمی و متدیک به عمل می آید ولی اگر در ریاضیات اساس قضایا فرض است و استدلال و علم صد درصد نظری می باشد در علوم بعدی بتدریج بر اهمیت نسبی مشاهده و تجربه افزوده می شود و اگر در فیزیک و شیمی گاهی به یک آزمایش اکتفا می کنند و آن را کلیت می دهند در علومی که ارتباط با موجودات زنده و مخصوصا با فرد و اجتماع انسان پیدا می کند اولا فرض دیگر از بین رفته هر موضوعی متکی بر واقعیات می شود ثانیا برای استنباط یک مطلب باید دائما بر تعداد موارد تجربه افزوده حکم را طبق حساب احتمالات از روی نمونه متوسطی که از بررسی نمونه های کثیر انتخاب شده باشد استخراج کرد. یعنی در علوم حیاتی و بشری و اجتماعی که سیاست آخرین فصل آن می باشد موضوع آزمایش و عمل اساس کار می گردد و شناسایی و آزمایش اجتماع جز با ورود در اجتماع و عمل کردن مکرر و ممتد در آن میسر نمی گردد. از طرف دیگر اگر در ریاضیات در همه جای دنیا دو دوتا چهار تا می شود و قوانین فیزیک و شیمی در مورد عناصر و ترکیبات نقاط مختلف زمین یکسان بیان می شود عناصر و افراد زنده بنا بر تنوع و ترکیب و تغییری که دارند و عکس العمل هایی که با محیط و همنوع های خود مبادله می نمایند هر یک در هر مورد شخصیت متمایز پیدا می کنند و قوانین مربوط به انسان و اجتماع انسان را که مفصل ترین موجود زنده است نمی تواند بدون در نظر گرفتن عامل های زمان و مکان بطور ثابت و یکنواخت در جمیع موارد اجرا نمود. حقایق و مصالحی که در یک محل نتیجه ی مطلوب داده است تقلید آن در محل دیگر ممکن است نتیجه ی معکوس ببخشد. خلاصه آن که سیاست هم علم است اما علمی است که چه در استنباط و استخراج و چه در استعمال و اجرای اصول آن شناسائی تجربی واقعیات و ممارست و سابقه در عمل شرط اساسی می باشند."

...

"فرد حزبی شدن هم البته کار آسانی نیست، تربیت و تمرین قبلی لازم دارد. ...."

"ملاحظه می کنید که سیاست آنقدرها امر پیش پاافتاده ساده ای نیست که از عهده ی هر کس و در هر سن و مقام برآید. درست است که خیلی ها حتی کسانی که از بنده و شما بیسوادتر و نفهم تراند حکومت و سیاست می کنند و هیکل غلط انداز خوبی بخود می گیرند. اما اگر مشاغل عادی مانند خیاطی و زرگری و معماری که بوسیله ی افراد نسبتا متخصص انجام می شود کم و بیش خوب اجرا می گردد سیاست چون کار سر راستی نبوده ملاک و محک ساده ای برای تشخیص خوب و بد آن بدست نمی دهد فوق العاده بد اجرا می گردد و بیش از آن چه ما از لباس و انگشتر و ساختمان اطاقمان شکایت داریم حکومت و سیاستمان خراب می باشد.
شاید سهل و ممتنع ترین کار دنیا همین کار سیاست و حکومت باشد که در بادی نظر آسان می آید و هرکس هرقدر جاهلتر و بی بهره تر خود را واردتر تصور می نماید. اتفاقا در اجتماعات فاسد و جاهائیکه از زیر کار در رفتن و متاع قلب جازدن رواج باشد اداره کار و عمل ریاست و سیاست دو صد چندان مشکل می شود زیرا که مدیر مسئول باید آشنا به تمام رموز بوده شخصا مباشرت در تمام قسمت ها را بنماید و فوق العاده باید صاحب سیاست و تدبیر و حوصله باشد."


"این که در ایران غالب حکام و زمامداران مصدر اقدامی نمی شوند و آن هائی که در پست های حساس مدت مدید دوام می آورند محافظه کاران و بی بو و بی خاصیت ها هستند برای این است که بخوبی حس کرده اند دست زدن به ترکیب یک دستگاه یا یک محل کار بسیار مشکل بوده دردسرهای عجیب پیش می آورد بنابراین با جهالتی که از رموز عمیق و معضلات دقیق کارها دارند و با ضعف شهامتی که در خود می شناسند مصلحت را چنین تشخیص می دهند که خود و کار را به جریان طبیعی روز واگذار نمایند و دست به ابتکار و اصلاحی نزنند. به این ترتیب شما چگونه می خواهید از مدرسه بیرون نیامده سیاستمدار اجتماع باشید، سیاست تا آنجائی که کلی گفتن و اصلاحات خواستن است دو سه ماده بیش ندارد و همه کس آنقدر شنیده و خوانده است که مثل در دبستان از بر دارد. اما وقتی پای عمل یعنی تشخیص دقیق و صحیح موارد اصلاحی و اتخاذ تدابیر اجرائی و انتخاب افراد مناسب صالح پیش می آید اشکالات عظیم مثل کوه بزرگی جلوی راه را سد می کند. آن وقت است که معلوم می شود پهلوان شجاع بصیر کار کشته لازم است و کار هر بز نیست خرمن کوفتن!

خواندن یک مقاله و استماع یک سخنرانی کافی نیست شخص را به عالی ترین و مرموزترین مشاغل اجتماع وارد کند. به فرض آنکه شخص استعداد درک صحبت و فهم مطلبی را پیدا کرده باشد از آنجا تا احاطه به تمام جوانب و آثار موضوع و اجازه صدور رأی و تشخیص خیلی راهست! مطالب اجتماعی و سیاسی مثل جمع و تفریق ریاضی مسائل ساده ای نیست که فقط یک فرض و یک جواب داشته دو دوتا چهار تا بشود. چون راجع به آدمیزاد است که میلیون ها نفر دارد و هر نفر به حسب وضع و محل هزاران حال پیدا می کند و از هر سو عوامل طبیعی و سیاسی متضاد روی آن اثر می نماید. حساب کنید چندین بی نهایت ترکیب بندی (کمبینزون) می شود ساخت و هر مسئله چقدر جواب دارد؟!"

.....
"هر قدر این حس بیشتر در جامعه ای قوت داشته باشد اعتماد و استحکام آن جامعه بیشتر خواهد شد و افراد در هر مقام و منزلتی که باشند سر بلند و خوشحال بوده کسانیکه مانند جراح و مهندس و تاجر و کشاورز دارای مشاغل بسیار ضروری شریف با در آمد هستند هجوم به صندلی های وکالت و وزارت نخواهند آورد و سنگرهای حساسی را که عهده دار شده اند در حین جنگ به طمع پست فرماندهی خالی نخواهند کرد.
در این مملکت بالاخره مجموع پست های وزرات و وکالت و سیاست به نصف هزار تا نمی رسد. در صورتیکه به صنعتگر و برزگر و طبیب و حسابدار مهندس و معلم و محقق و غیره هزاران هزار احتیاج داریم. پس این چه سیاست غلط و چه خیانت عظیمی است که تمام درس خوان های ما خواب سیاست و ریاست را ببینند!"

مینجیق: به این مطلب آخری انتقاد دارم. البته انتقاد حاشیه ای. حاشیه ای که به نظر من از متن سخن هم مهم تر هست.
همان زمان که بازرگان این متن را می نوشته در کشوری مثل امریکا یا انگلیس که به طور جدی با حزب اداره می شده موسسات مطالعات استراتژیک بسیاری بوده که کارشناسان علوم سیاسی متعددی در استخدام داشته. اونهایی که به سیاست اشتغال داشتند که محدود به وزیران و نمایندگان مجلس نبودند.
تا این گونه موسسات فعال وکارآمد نباشند فعالیت حزبی هم به چیزی بیش از "تشدید کیش شخصیت" نمی انجامد


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

روز جهانی زبان مادری مبارک

+0 به یه ن

امروز روز جهانی زبان مادری است. 
جمعه که ان شالله می رویم در انتخابات مجلس شورا و مجلس خبرگان شرکت می کنیم. به کسانی رای می دهیم که هر چند شاید خیلی از عقاید و کارهایشان را نپسندیم  (تعداد کسانی که در بین کاندیداها می پسندیم خیلی کمه) به روند  عادی سازی روابط با دنیای خارج و کشورهای پیشرفته سنگ نیاندازند.
روابط دیپلماتیک گسترده با ممالکی که کمابیش در داخل مرزهای خود  (حتی اگر شده به ظاهر،  حتی شده از روی ریا و تظاهر) به بیانیه حقوق بشر و بیانیه حقوق زبان مادری  و کنوانسیون حقوق زنان پایبند هستند برای فعالان حقوق مدنی در این عرصه کمابیش مفید خواهد بود. دست کم یه کوچولو به منظور آبروداری.

البته برای نزدیک شدن  به وضعیت ایده ال باید جریانی سیاسی نو در چارچوب قوانین و خط قرمزهای کشور شکل بگیرد. از روز بعد از انتخابات باید به فکر جریانی نو باشیم. از این جریان اصلاح طلب فعلی خیلی انتظار نباید داشته باشیم. توانمندی و دید لازم برای این که برای مسایلی مثل حقوق زبان مادری یا حقوق زنان یا حقوق اقلیت ها کار زیادی بکنند. اصلا این افراد متعلق به جناح اصلاح طلبی توی این باغ ها نیستند! خودمان را زیاد با آنها خسته نکنیم که دغدغه شان از بیخ چیز دیگری است.

 جریانی نو لازم هست.
از ویژگی های جریان نو همراهی و میدان دادن به فعالان عرصه های حقوق زبان مادری، حقوق زنان, حقوق اقلیت ها، حقوق معلولان و حفظ محیط زیست و حقوق حیوانات باید باشد. فعالان این عرصه ها هم باید بیاموزند که با همدیگر تعامل کنند. حس نکنند جای هم را تنگ کرده اند. مثلا فعال حقوق زبان مادری نباید به فعال حقوق زنان یا محیط زیست بتازد که چرا نمی آیی در عرصه ای که از نظر من مهم تر هست فعالیت کنی (و برعکس). انرژی را نباید این طوری با این نوع اصطکاک ها بین فعالین مدنی در عرصه های مختلف هدر داد. همسویی این جریان های مدنی توان و قدرت هرکدام را بالا خواهد بود. اگر ائتلافی بین آنها تشکیل شود نیرویی فراهم می شود برای تغییرات اساسی مثبت در چارچوب همین خط قرمزها و قوانین موجود. ریسک و هزینه آن قدر زیادی هم نخواهد داشت
 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

موتور متحرکه جریان سیاسی نو

+0 به یه ن

داشتم فکر می کردم عده زیادی از همنسل های ما هستند که یواش یواش بچه هاشون بزرگ می شوند و سرشان خلوت تر می شه
به زودی
دنبال یک مرضوع جدی برای سرگرمی خواهند بود

خیلی هاشون هم می روند سراغ ادامه تحصیل و گرفتن یک لیسانس یا فوق لیسانس نو
ااگر حدود ده درصد این افراد با هدف بالا بردن آگاهی سیاسی خود و یا احیانا فعالیت سیاسی بروند و در رشته های علوم سیاسی تحصیل کنند کلی دانش سیاسی عمومی جامعه بالا می رود

منظورم از دانش سیاسی دعواهای معمول "این جناح زد توی آن جناح" نیست

سیاست به عنوان یک علم منظورم هست

اگر دانش سیاسی عمومی جامعه فراتر رود می توان امید داشت که در آینده کاندیداهای لایق تری داشته باشیم و مردم هم آنها را شناسایی کنند و روانه مجلس نمایند.

هر دانشجوی علوم سیاسی می تواند به ده ها نفر دور و بر خود آگاهی ببخشد.

بُرد نوشتار زیاده
می شه در مورد این که خانم های همنسل ما می توانند در این سن به این طریق جریانساز باشند در فضای مجازی نوشت
مخاطب خودش را پیدا می کنه
از سوی دیگه می شه پای صحبت دوستان و همسالان که می نشینیم کاملا جا بیاندازیم که
"از ما نگذشته" !
آینده ما جلو ماست.
می شه به رشته تحصیلی نو هم فکر کرد! می شه به فعالیتی نو هم فکر کرد! می شه بعد از این جریانساز هم شد!

خوشبختانه همنسلان ما بر عکس نسل های قبل این فرهنگ را دارند که به هم القا می کنند که "از ما نگذشته"! همدیگه را هم در شروع اهداف جدید تشویق می کنند!
اما بیشتر هدف هایی که صحبت می شه از نوع شخصی هست: مثل ورزش یا مطالعه یا هنر.

گاهی هم کارهای خیریه!
که البته همه خوبند!

اما خوبه در کنار اونها به دست بینش سیاسی یا حتی فعالیت و یا حتی جریانسازی هم مطرح بشه.
برخی هم این طوری با این نوع فعالیت ها بیشتر به وجد می آیند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ 1 ][ 2 ]