اندیشمند غربی: از مضحکه دانش آموزان تا مقام نیمه-خدایی!

+0 به یه ن


در دوره ای که ما در دبیرستان بودیم یک درس دو صفحه ای  در تعلیمات دینی بود که در آن از متفکران مشهور و صاحب مکتب غربی نام برده شده بود، در دو خط هم دیدگاه هر کدام از  آنها بیان شده بود و هم رد شده بود. تا جایی که یادم هست از فروید، اپیکور، هیوم  و چند نفر دیگر، اسم برده شده بود. جمله بندی های کتاب و لحن معلم چنان بود که دانش آموزان را از حماقت این متفکران واندیشمندان به خنده می انداخت. معلم ما خود را برای سئوال حتمی بعد از اتمام درس آماده کرده بود. خودش پیشدستی کرد و گفت حتما خواهید گفت که« هر کدام از این افراد برای خودشان در عالم اندیشه کسی بوده اند. برو بیایی در میان متفکران داشته اند. نمی شه که  همه عمر، این قدر چرت گفته باشند! حتما در این درس به ما راستش را نمی گن یا همه حرف آنها را نمی گن.»  معلم مان ادامه داد:« قصاب محل شما همه عمر جگر و دل می برد و به مشتری می فروشد اما نمی داند قلب چگونه کار می کند.اما معلم زیست شناسی شما یک باز همان دل را می خرد و می آورد در کلاس برای شما تشریح می کند و شما همونجا یاد می گیرید که قلب چه طور کار می کند. من هم همان نقش را دارم. اندیشه های این متفکران را برایتان تشریح می کنم. خود اون متفکران مثل همان قصاب هستند که عمری با این اندیشه ها امرار معاش کرده اند اما نمی دانند مکانیزمشان چیست.»


در دهه ۵۰ و ۶۰ و تا حدی هم در دهه ۷۰ این نوع نگرش به اندیشه های غربی خریدار داشت.  سردمدارانش هم شریعتی و مطهری بودند. 
خوشبختانه امروزه  کمترایرانی خریدار این ساده سازی ها برای رد اندیشه هاست. اما می بینم بیشتر همان ها که  نگرش شریعتی و مطهری  را در رد اندیشه های غربیان قبول ندارند خود نگرشی پیشا-مدرنی نسبت به اندیشمندان غربی دارند. فکر می کنند به طور مثال فروید یا نیچه یا شوپنهاور همان هژمونی را در دنیای اندیشه قرن ۲۱ دارند که در قرون وسطی ارسطو یا افلاطون داشتند. این طور نیست! این اندیشمندان همگی، در دوران خود، صاحب مکتب و جریان ساز بوده اند اما به هیچ وجه این طور نیست که امروزه  قشر فرهیخته جوامع مدرن،  با نقل قول از آنها روزگار بگذرانند و در حل و فصل مناقشات فکری به آرای آنها ارجاع دهند. اندیشمندان امروزی در بند آن نیستند که اگر فلان نگرششان یا نتایج بهمان مطالعه سیستماتیک شان که بر اصول متدلوژی علمی استوار هست با آرای آن اندیشمندان مشهور قرن نوزده یا قرن ۲۰ نخواند آن قدر آن را چکش کاری کنند که در آن قالب بگنجد (برعکس آن چه  که اندیشمندان پیشا مدرن انجام می دادند.)

 در دنیای امروز، اندیشمندان و دانشمندان می آیند و مطالعه و اندیشه ورزی می کنند و نتایج خود را منتشر می کنند و به بوته نقد می سپارند. به دلایل متعدد -که خارج از این بحث هست- برخی در این میان جریان ساز تر از بقیه می شوند اما هیچ کدام مقام نیمه-خدایی در عالم اندیشه (آن گونه که ارسطو  و فارابی و ابن سینا و...در دوران پیشا مدرن – و کماکان در اندیشه ایرانیان اهل مطالعه و فرهیخته  داشتند و دارند) پیدا نمی کنند.


پی نوشت: من وقتی این نوشته را شروع کردم یاد آرامش دوستدار که چند روز پیش فوت کرد نبودم. اما حالا که صحبت به اینجا رسید بد نیست از او هم اسمی ببریم. اتفاقا مثال خوبی است. شاید حرف هایش را قبول نداشته باشیم اما خوب هست افرادی مثل او باشند که نگرش های موجود را به نقد و چالش جدی بکشند. باعث می شود که طرفداران  نگرش موجود برای اثبات خود به برطرف نمودن کاستی ها آن نگرش بپردازند و آن را پیراسته تر و آراسته تر کنند.
🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

اثرات اختلاس و تخریب محیط زیست بر کیفیت زندگی سالمندان و دیگر شهروندان

+0 به یه ن

از نظر من  احترام بزرگ تر و احترام معلم را در جامعه نگه داشتن یعنی  این که سیستم اداره کشور طوری باشه که پس انداز یک عمر زحمت آنها را در صندوق بازنشستگی کسی نتونه بالا بکشه! اون همه روده درازی در مورد مقام والای معلم در سر صف های صبحگاهی یا در صدا و سیما  به چه درد معلم بازنشسته می خوره؟! به همه اون روده درازی ها یک دونه نون لواش هم نمی دهند!  اگر می خواهیم بزرگتر ها در جامعه احترام داشته باشند، کاری کنیم که فساد مالی برچیده بشه تا اونها با حقوق بازنشستگی شان و با پس اندازشان زندگی مرفه و آرامی  بدون منت هیچ کس (از جمله بچه هایشان) داشته باشند. به جای این کار ، فشار را می آوریم روی جوان هایی که خود زیر منگنه فشارهای اقتصادی خانواده کوچک خود  هستند.    تخریب محیط زیست هم اثرات خیلی وحشتناکی بر روی زندگی و معاش میلیون  ها بازنشسته و سالمند در  دهه های آتی خواهد داشت. در نوشته بعدی ام توضیح می دهم که چرا این ادعا را می کنم. به جای این که توی سر بچه ها و جوان ها بزنید که چرا مثل چینی ها پای بزرگترها را نمی شویید یا مثل نیجریه ای ها جلوی بزرگترها به خاک نمی افتید، به فکر حل معضلات جامعه مثل خشک شدن تالاب ها و فساد و اختلاس باشید. در جوامعی حال سالمندان خوبه که این معضلات را کم کرده اند. اتفاقا  مطابق آمار  هر چه در جوامع نمایش احترام به سالمند (از پا شستن گرفته تا به خاک افتادن) بیشتر رواج داره سالمند آزاری هم رواجش بیشتره. این نمایش های  مسخره،  برای کسی حرمت واقعی نمی آره و  یادگار فرهنگ بندگی و برده واری و استثمار و ظلم هست و بس!  https://www.ncbi.nlm.nih.gov/pmc/articles/PMC5291158/  



اثرمخرب خشک شدن تالاب ها  بر زندگی سالمندان در آینده

خانواده روستایی را در نظر بگیرید که  خانه ای و باغ  و مزرعه ای دارند و از محل آن از  زندگی مرفهی در سطح روستا برخوردارند. علی الاصول نگرانی زیادی هم از آینده ندارند چون که وقتی به سن بازنشستگی رسیدند مزرعه شان را به کسی اجاره می دهند یا به فرزندان خود می سپارند و از درآمد آن باز هم زندگی راحتی می گذرانند. اما اگر تالاب های مجاور خشکیده شود، باغ و مزرعه آنها هم شوره زار می شود  و نمی تواند زندگی آنها را تامین کند. هوای محل هم آلوده می شود و مجبور می شوند به حاشیه شهرها با دست خالی مهاجرت کنند. کسی باغ و مزرعه شان را نمی خرد که بتوانند با دست پر  مهاجرت کنند. اگر فرزندانشان هم تنها با کشاورزی آشنا باشند در شهر کاری نخواهند یافت. مجبورند در یک محله حاشیه ای در خانه ای کوچک و تنگ اجاره نشین شوند. کار هم نمی یابند و اجاره را هم نمی پردازند. کسانی که عمری در روستا برو بیایی داشتند و خانه ای و مزرعه و باغی دلگشا مجبورند در یک اتاق تنگ زندگی کنند.

در این وضعیت انواع  و اقسام مشکلات اجتماعی، از جمله سالمند آزاری رشد خواهد کرد. با نصیحت و تاکید بر احترام بزرگترها  هم نمی شه جلوی فجایع را گرفت. خیلی روی تکریم سالمند تاکید کنند پسر خانواده -که خود بیش از هم تحت فشار هست- احترام سالمندان را نگه می دارد  اما  حرصش را سر زن و بچه اش می ریزد.
راه حلش آن هست که جلوی این نوع فجایع محیط زیستی را بگیریم تا در آینده نه چندان دور آن گونه فجایع اجتماعی و خانوادگی را کاهش دهیم.

تاثیر خشک شدن دریاچه ها و تالاب ها بر زندگی شهری


تالاب و یا دریاچه ای که درفاصله حدود صد کیلومتری  از شهری قرار دارد در تعادل دمایی آن و ملایمت و تلطیف هوای آن  شهر، نقش کلیدی ایفا می کند.  اگر تالاب یا دریاچه خشک شود،  تابستان ها داغ تر و زمستان ها سردتر می شوند. بنابراین باید سوخت بیشتری برای گرمایش در زمستان و برق بیشتری برای سرمایش در تابستان مصرف شود. هزینه ها بالاتر می رود.
به علاوه تعادل رطوبت هوا هم که در لطافت آن تاثیر زیادی دارد به هم می خورد.
به جای آن ریزگرد ها می آیند. خانه داری سخت می شود و باید همه روزه چند بار  گردگیری کرد. نفس کشیدن برای بیماران آسمی تبدیل به شکنجه می شود. افراد سالم هم ممکن هست ناراحتی های تنفسی بگیرند.

در مجموع اگر هوا خوب و لطیف باشد روحیه مردم بهترهست. اثرات خشک شدن تالاب ها بر آب و هوا، مردم را عصبی تر 
خواهد کرد.

اگر تالاب ها و دریاچه ها زنده بمانند هم خود جاذبه توریستی خواهند بود و هم هوای متعادل ناشی از آنها،  گردشگران را جذب خواهد کرد. اما اگر خشک شوند، نه تنها گردشگر از منطقه گریزان می شود بلکه مهاجرت از شهر شدت می گیرد. اقشار آسیب پذیر و طبقه متوسط رو به پایین از هزینه های بالای سرمایش و گرمایش و دارو و درمان ضربه می بینند. ثروتمندان هم از کاهش ارزش املاکشان ضربه می بینند.

برای جلوگیری از این همه ضرر و زیان باید در جهت حفظ دریاچه اورمیه و سایر تالاب ها و دریاچه های کشور بکوشیم.

لطفا این متن را به اشتراک بگذارید.
#دریاچه_اورمیه

#هورالعظیم

#هامون

#جازموریان

#گاوخونی

#بختگان

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

سالمند آزاری

+0 به یه ن

اخیرا یک فیلم بسیار  ناراحت کننده از آسایشگاه سالمندان در اینترنت پخش شده که در آن مردی با چوب سالمندان را کتک می زند. من قبل ازدیدن این فیلم، خبر نداشتم که در کنار کودک-آزاری و زن-آزاری، پدیده ای به نام سالمند-آزاری هم در جوامع  شیوع دارد. خیال می کردم سالمندان مورد تکریم و احترام در جامعه هستند و گمان نمی بردم کسی چوب بردارد و آنها را بزند (مگر این که دیوانه باشد.).
طبعا این فیلم خاطر همه ما را آزرد.  برخی از کانال های تلگرامی- که در زمینه تخصصی خود بسیار دقیق و علمی   ومستند عمل می کنند و مرجعیت دارند- ازروی احساسات و   با عجله و بدون مطالعه راهکاری هایی برای جلو
گیری از این پدیده شوم ارائه دادند. به نظرم جلوگیری از این پدیده های شوم راهکارهای سنجیده و مطالعه شده می خواهد
نه این گونه راهکارهای شتابزده احساسی.
در یک کانال تاریخ -که من خود بسیار از مطالب تاریخی  آن بهره می برم- نوشته بود که باید از ژاپنی ها بیاموزیم که چه طور به سالمندان خود احترام می گذارند تا جایی که مراسمی دارند که  در آن بچه ها پای پدر و مادر را می شویند. تا جایی که من می دانم این مراسم پاشویه، مال کشور های چین  و اندونزی و بخش هایی از هندوستان هست نه ژاپن. در هر صورت این جوامع شرقی همگی بسیار ادعای احترام به سالمند دارند. اما من مطالعه کردم و دیدم اتفاقا سالمند آزاری در همه این کشورها ی شرقی که آیین های متنوع تکریم سالمند دارند بسیار شایع هست. 
با این آمارسالمند-آزاری که ژاپنی ها دارند اصلا الگوی خوبی برای ما ایرانی ها نیستند:
https://www.nippon.com/en/japan-data/h00428/elderly-abuse-a-growing-problem-in-aging-japan.html

در مورد سالمند آزاری در هند هم انگار زیاد تحقیق شده است. گویا در جوامع سنتی تر و فقیر ترهندوستان، سالمند آزاری شایع تر هست تا در بخش های پیشرفته تر و تحصیلکرده تر هند. یعنی این همه تاکید روی تکریم سالمند در فرهنگ های سنتی نتیجه معکوس داشته.

خلاصه این که راه حل جلوگیری از این معضلات اجتماعی تجویز «پاشویی» نیست. خانم جلسه ای یزدی هم «پاشویی» را برای حل مشکلات زوجین -ازجمله زن آزاری و اعتیاد و بیکاری شوهر- ارائه می داد. باور کنیم برای حل این معضلات راه حل های علمی تری لازم هست و با پاشویی مشکلات حل نمی شود.
اتفاقا با ترویج فرهنگ پاشویی، توقعات بیجایی به وجود می آید که اختلافات  درون خانوادگی را تشدید می کند.
یک علت مهم  همه این مشکلات خانوادگی  و اجتماعی در ایران، فقر و بیکاری و مشکلات اقتصادی  -و همزمان مشاهده تبعیض و بی عدالتی در جامعه هست. اینها هم با پاشویی حل نمی شوند!
در مورد سالمندان یک نکته مهم هم هست:  هر چه سالمندان بیشتر سعی می کنند که جوان تر ها را درک کنند و  به خصوص بیشتر  «حریم خصوصی» جوان ترها را رعایت می نمایند بیشتر بین جوان تر محبوب می شوند. 
من شخصا فکر می کنم  یکی از علل این  که در بخش های سنتی تر هندوستان سالمندان بیشتر مورد آزار قرار می گیرند (علاوه بر مشکلات اقتصادی) همین مسئله عدم رعایت حریم خصوصی جوان ترهاست. ظاهرا سالمندان هندوستان توجه زیادی به این مسئله ندارند. حتی سوژه متداول طنز های هندی،  زیر نظر گرفتن تازه عروس و داماد ها توسط سالمندان هست! انصافا، سالمندان ایرانی وقتی می بینند تازه عروس و دامادی می خواهند خلوت کنند خود جیم می شوند که این حس را نداشته باشند در اون محل مزاحم هستند. این که بعدا با همسن سالان خود این جیم شدن خود را سوژه خنده می کنند موضوع علی حده ای است! 😉😉
خوشبختانه از این جهت  فرهنگ سالمندان ایرانی  بالاتر هست. 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

امان از دست عارف فرزانه!

+0 به یه ن

کلا آستانه پرخاش در بین فارغ التحصیلان فرزانگان پایین تر از همتایان غیر سمپادی شان هست. اگر از آن دسته باشند که  اهل «عرفان» و .... هم باشند و ادعا کنند که به  آرامش معنوی رسیده اند که دیگه واویلا! تبدیل به انبار باروت می شوند. هر حرفی می تواند منجر به انفجار این انبار باروت شود. همیشه هم که طبعا حق با آنهاست. مگر ممکن هست حق با تیزهوشی که به درجه عرفان هم رسیده باشد نباشد؟!

 

گرایش به این عرفان های نوظهور بین فارغ التحصیلان فرزانگان زیاد هست. بسیار متعصبانه این نوع عرفان ها را دنبال می کنند.

من خیلی در این باره فکر کردم که علت چیست. به این نتیجه رسیدم که فارغ التحصیلان فرزانگان نسبت به همتایان خود در ارتباطات اجتماعی ضعیف ترند. به خصوص  قادر نیستند حد و حدود را روشن کنند و به  موقع «نه» بگویند. چون نمی توانند «نه» بگویند اندک اندک توقعات از آنها بالا می رود و روز به روز بیشتر وادار می شوند که تن به کارها و صحبت هایی دهند که از آن خشنود نیستند. در نتیجه دایم در دلشان آشوب هست. آستانه تحمل و پرخاششان هم پایین می آید. درک هم نمی کنند که اشکال کار در ضعف روابط اجتماعی هست. خیال می کنند اگر بروند دنبال عرفان های نوظهور به آرامش می رسند. ولی در واقعیت این عرفان بازی ها هم اونها را پرخاشگرتر و عصبی تر می کند.   همتایانشان با یک جمله ساده یا حتی با یک حرکت ابرو به  اطرافیان می فهمانند که از فلان حرف خوششان نیامد و یا  بهمان توقع بیش از حد بود.  فارغ التحصیلان فرزانگان این مهارت  های اجتماعی را ندارند. اینجا و اونجا این اعتراضات ساده آرام را نمی توانند بروز دهند. نگه می دارند تا به صورت آتشفشانی یک مرتبه بیرون بریزند. اغلب هم سر کسی آتشفشانشان خالی می شود که هیچ تقصیری ندارد. یارو از دست مادرشوهرش که در فلان سفر همراهی شان کرده ناراحت هست  (فکر می کند  نباید همراهی می کرد تا او و همسرش سفر رمانتیک دو نفره داشته باشند اما طبق معمول به موقع این را نتوانسته بروز دهد و تعارف الکی کرده و مادر شوهر بیچاره هم خیال کرده تعارفش از ته دل هست!)   حرصش را سر من خالی می کند که گفته ام فلان متن شبه-علمی که در تلگرام پخش می شود نمی تواند معتبر باشد

 

 

 

به این هم فکر کرده ام که چرا مهارت های اجتماعی فرزانگانی ها این قدر پایین هست. به خصوص در زمینه «نه» گفتن. نتیجه ام این بوده که به اندازه کافی تمرین نکرده اند. نه به خاطر این که خیلی مشغول درس خواندن بوده اند و وقت نکرده اند معاشرت کنند. اتفاقا شاگردهای فرزانگان خیلی هم درس نمی خوانند. اتفاقا این طیفی که از آنها دارم صحبت می کنم،  کمتر از حد لازم  برای آموختن دروس وقت میگذارند. علت آن هست در سال های آخر دبیرستان و سال های ابتدای دانشگاه (یعنی دقیقا همان سالها که شخصیت آدم شکل می گیرد) یک دیوار نامرئی دور خود ایجاد کرده اند تا بگویند با دیگران متفاوتند. نمونه اش را هم در جمع همکلاسی های خودم عرض کردم. یکی  از همکلاسی ها بود که عده زیادی از او خط می گرفتند (هنوز هم می گیرند). در تهران که دانشجو بودیم باهم سینما می رفتیم. اگر فیلم کمدی بود به دیگر تماشاچی ها  در ردیف های دور و بر اخم می کرد که چرا می خندید! اگر فیلم تراژدی بود ، غش غش-- طوری که همه تماشاچی ها را در سالن عصبانی کند-- می خندید. می خواست نشان دهد که با بقیه متفاوت هست و بیشتر از آنها می فهمد. تا جایی که من می دانم  انگیزه سینما رفتن (به جای تنها در خانه فیلم دیدن) حس جمعی و همدلانه هست که تماشاچی ها در یک سالن با دیدن فیلم پیدا می کنند. او دقیقا برعکس عمل می کرد. خوب! ببینید همین یک حرکت، چه قدر فرصت ها را از تجارب اجتماعی سازنده از یک نوجوان می گیرد. از این قبیل حرکت ها از جانب سمپادی ها زیاد سر می زند (می خواهند به رخ بکشند که چون سمپادی هستند متفاوتند!) در نتیجه به موقع مهارت های اجتماعی لازم را  نمی آموزند. بعد که  جایی استخدام می شوند و یا تشکیل خانواده می دهند، با افراد جدید ی که مواجه می شوند نمی توانند  با آنها ارتباط خوب برقرار کنند. اونجا دیگه در موقعیتی نیستند که بتوانند با اتکای به مدرسه ای که رفته اند بقیه را  با دیده تمسخر بنگرند. دو  برخورد بیشتر بلد نیستند؛ یا مطیع و حرف گوش کن می شوند و در دل فحش می دهند. یا برخورد خشن و پرخاشگرانه پیش می گیرند.

 در صورتی که اونهایی که به موقع تجارب اجتماعی را پشت سر گذاشته اند می توانند بی آن که پرخاش یا توهین کنند «نه» بگویند.  خوب می دانند که کی کوتاه بیایند، کی مخالفت کنند و اگر مخالفت کنند با چه جمله بندی ای باشد که کدورت شدید به وجود نیاید.

 

 

معمولا فارغ التحصیلان سمپاد قبول نمی کنند که چنین ضعف های ارتباطی دارند. معمولا می گویند ما خوبیم  و کاملیم و  تیزهوشیم، اگر اشکالی در ارتباط و رابطه هست حتما از بقیه هست. اما اگر به این واقف باشند که ضعف دارند با دقت در رفتار کسانی که از لحاظ اجتماعی قوی هستند خیلی راحت می توانند بیاموزند و تغییر رفتار دهند. اگر بخواهند ظرف ۶-۷ ماه می توانند مهارت ها را تنها با مشاهده دور وبری ها بیاموزند. اما معمولا نمی خواهند. به زور هم نمی شه تغییرشان داد.

 

خوش به حال اونها که با عرفان برای خودشان دکان بازکرده اند!  مشتری هایشان تضمین شده است اونهایی که  به دلیل نداشتن مهارت اجتماعی دایم در حال خودخوری یا پرخاش با دیگران هستند مشتری های پر و پا قرص دکان عرفان فروشی  می شوند تا  به زعم خود به آرامش معنوی برسند. البته روز به روز هم پرخاشگرتر می شوند و بیشتر به دکان مراجعه می کنند.


قابل توجه اولیای  سمپادی ها

 

والدینی که بچه سمپادی دارند بهتره ترتیبی بدهند که فرزندانشان با جمع  های متنوع علاوه  بر سمپادی ها ارتباط داشته باشند. این بهترین راهکار هست که کمترین آسیب و حسرت را به دنبال خواهد داشت.  اصلا توصیه نمی کنم که فرزندانشان را از این که به سمپاد بروند منع کنند. چون اگر این کار را بکنند فرزندشان ممکن هست تا آخر عمر حسرت بخورد که من حقم بود سمپاد بروم اما نذاشتند!

 

 در مقابل، برخی از والدین وقتی فرزندانشان در سمپاد قبول می شود به شدت خوشحال می شوند چون فکر می کنند دیگر لازم نیست نگران شبکه دوستان فرزندانشان باشند. فکر می کنند سمپادی ها همگی بچه های «سالم» هستند که اگر فرزندشان فقط با آنها نشست و برخاست کند  دیگه جای نگرانی نیست. تلویحا منظور والدین از بچه های سالم، بچه هایی هستند که لب به سیگار نمی زنند و به طریق اولی سراغ اعتیاد نمی روند. این گزارش ها در مورد اعتیاد در مدارس اون قدر والدین را ترسانده که فکر می کنند اگر فرزندشان در جمعی باشد که سیگار نکشند دیگه  هیچ مشکلی پیش نمی آد. آسیب که فقط سیگار نیست. من نشنیده ام که در مدارس سمپاد اعتیاد و .... باشد. (اگر هم باشد من خبر ندارم.) اما این ور و اون ور در برخی مدارس سمپاد و در برخی مقاطع  آسیب هایی مشاهده شده که از سیگار خیلی بدتر هستند. مثلا در یک مورد کلاسی بود که چند نفری از  بچه های فرزانگان جمع می شدند و خودزنی می کردند! (هشدار: یک مورد و یک کلاس خاص در یک سال به خصوص بود. به هیچ وجه نمی توان به همه سمپادی ها تعمیم داد.)

 

برخی از مدارس سمپاد، مثل علامه حلی های شمال شهر تهران یا برخی کلانشهرها بسیار ثروتمند هستند. این مدارس امکانات عجیبی فراهم می آورند که برای دانش آموزان جذاب هست اما از دور که می بینیم -دست کم از نظر من- آسیب زاست. مثلا یکی از این مدارس علامه حلی آخوند جوان از آمریکا برگشته ای که برای دانش آموزان کاریزما داشت استخدام کرده بود. بچه ها شیفته او شده بودند و فکر می کردند هر چه در دنیا، علم و فلسفه و غرب شناسی و شرق شناسی و .... هست او به آنها یاد می دهد و نیازی نیست کتابی جز آن چه که او به آنها معرفی میکند انجام دهند یا پای صحبت کس دیگری بنشینند. فکر می کردند با پیروی از او «همه-چی-تمام» خواهند شد. من این روحانی جوان از آمریکا برگشته را، نمی شناسم. اما هر چه قدر هم فاضل و دانشمند و غرب شناس باشد حداکثر  بخش کوچکی از فرهنگ غرب را می تواند به بچه ها بنمایاند. حکایت همان «فیل در تاریکی» کلیله و دمنه می شود. وقتی همین بچه هاه ازروزنه وسیع تری با فرهنگ غرب یا با مسایل دیگر آشنا  شوند  و فیل کامل را ببینند، حتما از این شیفتگی و  بستگی آسیب خواهند دید و سرخورده خواهند شد.

 

 برخی مدارس سمپادی که امکانات زیاد دارند به زعم خود می خواهند با ترتیب دادن برنامه های اجتماعی فوق برنامه -نظیر همان دعوت از آخوند از آمریکا برگشته- اوقات فراغت بچه ها را پر کنند تا به قول خودشان

ای-کیو بچه ها را هم در کنار آی-کیو شان تقویت نمایند. در صورتی که مهارت های اجتماعی با این کارهای گلخانه ای رشد نمی کنند. اگر وقت دانش آموزها را با این برنامه پر نکنند نوجوان با معاشرت با فامیل و همسایه و دوستان خانوادگی اندکی  با جامعه آشنا می شود  و مهارت اجتماعی می آموزد. (حالا خدا را شکر- فرزانگان تبریز از این قبیل امکانات ندارد  و نخواهد داشت! به علاوه ما بر و بچه های تبریز «اؤز بیلدیغیمیزی هچ کسه ورمروخ»! دست کم  بچه های تبریز از آن نوع آسیب ها که در مدارس علامه حلی شمال شهر تهران می تواند با فوق  برنامه های عجیب غریب به وجود آید در امان هستند.)

 

 

وحشتناک تر از پایین آمدن سن اعتیاد

 

 

قبلا هم بارها گفته ام وباز هم تکرار می کنم: این بساط «ای-کیو برتر از آی-کیو آمد پدید»  هم  برای کشور ما بلای جدیدی شده. برخی از این نهاد ها ی نخبه پروری  به اسم پروردن «ای-کیو»، عملا دارند پرچانگی و تملق را رشد می دهند. فقط نباید نگران پایین آمدن سن اعتیاد در جامعه بود. از آن خطرناک تر، پایین آمدن سن تملق و پدرسوختگی در جامعه هست. جوانی که در سنی است که علی الاصول باید ایده آل گرا و آرمان خواه باشد به اسم  ارتقای مهارت اجتماعی،  به طور سیستماتیک توسط این نهاد ها به سمت تملق و چاپلوسی هر «خری» که قدرتی و امکاناتی در دست دارد هدایت می شود.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ 1 ][ 2 ]