گل وحشی

+0 به یه ن

پس از انتشار مطلب قبلی ام با عنوان "افسردگی دربین خانم های تبریز را جدی بگیریم" یك مرد جوان همشهری ای-میلی به من فرستاد . مطلب او مرا یاد این شعر لطیف شهریار انداخت:

 

در خانه ی همسایه ی ما شاخ گلی هست

تا غنچه ی نازش به نیاز كه بخندد ؟

وحشی است بدانگونه كه تا بنگری از دور

در خانه خزد زود و در خانه ببندد

ترسم چون من كه بدو بینم و خود را نپسندم

او نیز بخود بیند و ما را نپسندد

هان ای دل پوسیده ی من عبرتش آموز

سیبی كه به هنگام نچینند ، بگندد .

 

بیایید این شعر را نه به رمانتیك بلكه به دید نیازها و واقعیات جامعه ی امروز در دانشگاه ها و محل كار بازخوانی كنیم و درباره ی آن به بحث نشینیم و بدان فكر كنیم.

 درضمن شهریار همسایه ی خانه ی آبا و اجدادی ما در تبریز بود.!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ ]