هیولا

19:39 ، دوشنبه 6 بهمن 1399
: آدیز
: ایمیلیز
: باغلانتیز
:) :( ;) :D ;)) :X :? :P
:* =(( :O @};- :B /:) =D> :S
: سؤزوز
: امنیت کدی
مشخصاتی ساخلا [ مشخصاتی سیل ]  
باخیشی تکجه بلاگ باشقانی گؤره بیلسین  
یکشنبه 12 بهمن 1399 ، 12:53:39 یازار :مینجیق
درجواب سئوال خصوصی:
مجموعه کامنت هایی که شما در وبلاگ گذاشته بودید را رفتم دوباره دیدم. منظورم کامنت های قدیمی تر شماست.
چون کامنت هایتان شوک اور بودند نام شما یادم مانده بود و یادم هم مانده بود که پای کدام نوشته کامنت گذاشته اید.
اگر من توصیه می خواهید آن هست که از پایه (فیزیک یک) شما نیاز دارید که فیزیک بخوانید و تمرین ها را حل کنید.

فیزیک یاد گرفتن فراتر از یاد گرفتن چند اصطلاح فیزیکی است. باید از پایه یاد بگیرید با آموختن چند اصطلاح و خانواده چند مقاله در مورد این اصطلاح ها شما فیزیکدان نمی شوید

شنبه 11 بهمن 1399 ، 11:18:16 یازار :مينجيق
قسمت هاي اول سريال هيولا به بحثي كه در مورد شعر قيصر امين پور كرديم بي ربط نيست:
http://yasamanfarzan.arzublog.com/post/95139

خانواده شرافت يك مسئله ساده و پيش پاافتاده داشتند. دويست هزار تومان كم داشتند كه بتوانند دارو بخرند. حل اين مسئله ساده براي يك خانواده با موقعيت خانواده شرافت اصلا كاري نداشت. همان طوري كه قبلا در كامنت ها عنوان شد ده ها راه برايشان وجود داشت

اما نويسنده داستان اين مشكل را به صورت يك مسئله حل كردني ارائه نكرد!
كه اگر به طور مسئله اراىه مي كرد حل آن دشوار تر از مسئله هاي شيمي دبيرستان نبود!
بلافاصله آن را كشيد به جدال بين خير و شر و نداي وجدان و......
نتيجه اش هم از اول پيدا بود
اين درست نيست فرهنگ يك جامعه يا طرز فكر يك خانواده نبايد چنين باشد به اين زودي مسئله اي به اين سادگي را ميدان نبرد خير وشر كنند و كنترل هواي نفس تا حد آمادگي براي مرگ مادر طلب كنند
در اين صورت شر وافعا همه جا را مي گيرد
طبعا حفظ جان خود و عزيز بر فلان تعهد اجتماعي و اخلاقي اولي است. اما مسئله را بايد حل كرد نه آن كه آن را به انتخاب بين دو انتخاب (مرگ مادر و پدرسوختگي) تقليل داد

جمعه 10 بهمن 1399 ، 21:13:54 یازار :ورود آقايان ممنوع
تشكر فراوان

جمعه 10 بهمن 1399
پاسخ :
خواهش می کنم

جمعه 10 بهمن 1399 ، 14:32:32 یازار :ورود آقايان ممنوع
سلام خانم دكتر، يادمه يه مطلبى در مورد مهمانى هاى زنانه گذاشته بودين كه لطفا پسربچه هاتون رو نبريد در بين خانمها كه هى زل بزنن به بقيه و باعث مزاحمت بقيه بشن(مادرى كه بچه شو شير ميده) عنوانش/برچسبش چى بود پيداش نميكنم يكى از خانوما يه سايتى زده براى خانوما شبيه نى نى سايت كه دوست دارم مطالب آموزنده ى شما رو براشون بازنشر كنم اتفاقا اغلبشونم تورك هستند براى همين دوباره مزاحم شدم و ازتون راهنمايى خواستم.

جمعه 10 بهمن 1399
پاسخ :
سلام
ممنون از لطف شما.
مجموعه «یک پیشنهاد ساده» آقای یاسر عرب را به آنها معرفی کنید:
https://www.filimo.com/m/4008

مطلبی که من نوشته بودم اینجا بود:
http://yasamanfarzan.arzublog.com/post-81405.html

الان که دوباره خواندم دیدم نوشته بودم پسربچه ها در مهمانی های زنانه-به خصوص در رختکن یا هنگام شیردهی مادران جوان- مثل کاوه مریخ اسکن می کنند.

Website : madaran.net
جمعه 10 بهمن 1399 ، 02:12:13 یازار :حافظ
چی شد آخرش فک کنم من 10 قسمت دیدم تا جایی که معلمه شده بود رئیس یه شرکت و دوتا کارمند داشت فقط
دربارشم بگم که واقعیتای کشور ماست متاسفانه باورنکردنیه ولی زیاد اتفاق میفته

جمعه 10 بهمن 1399
پاسخ :
بقیه اش را هم ببینید.
ادامه اش هم دیدنیه. من بگم لوس می شه. لوث می شه.
اونجاش که کامران کامروا می گه در موسسه ما مدیر عامل یک کالای مصرفیه خیلی تکان دهنده است.
طرز فکر خیلی از این بالادستی ها در کشورماست. تا استخوان آدم را می سوزونه.

Website : azyeknafar.blogfa.com
پنجشنبه 9 بهمن 1399 ، 23:03:07 یازار ::)
خيلى وقت پيش ديدم! بدك نبود ولى تكرار مكررات بود

پنجشنبه 9 بهمن 1399 ، 15:38:34 یازار :مینجیق
در سریال هیولا، هوشنگ که معلم جاافتاده ای هست لابد دانش آموزی داشته است که داروسازی و... خوانده. در تهیه دارو او می تواند کمکش کند.
دانش آموزان بعد از فارغ التحصیلی هم نمایل دارند که به معلم هایشان خدمتی کنند.

معلم حقوق متوسطی دارد ولی اگر با شبکه دانش آموزان سابقش بتواند ارتباط خود را حفظ کند جزو اقشار بسیار متنفذ جامعه خواهد بود.
به تعبیری از وزیر و وکیل هم برو بیای اجتماعی اش بالاتر خواهد بود.
در یک محله قدیمی مثل پامنار یک معلم که بیش از ۱۵-۲۰ سال خدمت کرده بروبیایی دارد. نه مثل هوشنگ در سریال که بقال محله هم به او لیچار می بافد.
حتی در سریال گدای محله هم به هوشنگ لیچار می بافد.
واقعیت این نیست. در یک محله معلم احترام دارد! پزشک محله هم با او به احترام رفتار می کند.

چهارشنبه 8 بهمن 1399 ، 23:23:04 یازار :مينجيق
من فكر مي كنم همين صحبت كردن در باره اين موضوع و يا نوشتن در موردش به پيشبرد كار و جاانداختن فرهنگ دادن سرمايه به فرزند جهت آغاز كارجديد كمك مي كند.

چيزي عجيبي كه نمي گيم. نمي گيم كه پول هاتونو بدهيد به من تا "دوه بالاسي قييرم" كه مردم شك كنند.
داريم مي گيم:"پدر عزيز ! مادر مهربان! مادربزرگ عزيز! پدربزرگ نازنين! وقتي بچه يا نوه شما ايده معقولي براي يك بيزنس دارد و نياز به سرمايه يا حمايت دارد، دريغ نكن! والا يك افسرده مي شه مي افته يه گوشه. يا مهاجرت مي كنه تو در پيري تك و تنها مي شي!"

نمي گيم كه پولت را بده به من يا يك غريبه. مي گيم بده به جگر گوشه ات تا سرمايه گذاري كنه براي آينده اش.

همين صحبت كردن راه را براي احياي اين فرهنگ مي تونه باز كنه.
اين فرهنگ شاسي بلند خريدن از كجا اومده؟!
در دورهمي ها براي فرزند شاسي بلند خريدن، افه و منزلت مي آره.
اگر در اين باره صحبت كنيم فراهم كردن سرمايه براي بيزنس جديد براي فرزند همان افه و منزلت را مي آره.
معقولتر و آينده نگرانه تر هم هست.
در نتيجه، من خوشبينم كه با تنها صحبت كردن در اين مورد يا نوشتن در اين مورد ممكنه چند نفر موضوع راجدي بگيرند ووقتي عزيزشان (فرزندشان يا نوه شان) در خواست حمايب براي كار جديد مي كنه پشت او را خالي نكنند.

به علاوه، صحبت كردن در اين باره به هم افزايي ايده ها منجر مي شه. خطرات و ريسك ها در صحبت ها معلوم مي شه. مجرب تر ها راهكارهاي كمتر كردن اين ريسك ها را به ديگران مي آموزند. ترس ها فرو مي ريزه و پويايي به وجود مي آد

چهارشنبه 8 بهمن 1399 ، 23:03:05 یازار :مينجيق
يك شخص نسبتا جا افتاده با سني حدود ٥٠ سال را در نظر بگيريد. يك نفر از طبقات نسبتا مرفه جامعه( دكتري، مهندسي، ملاكي، بازاري اي....)
اين طيف براي خيريه خيلي بخواهند كمك كنند فوقش دو سه ميليون تومان در ماه كمك مي كنند. اين پول را هم مي خواهند واقعا به مصرف خيريه برسد. يعني غذا خريداري شود و نيازمند از آن تغذيه كند. پوشاك تهيه شود و نيازمند آن را بپوشد. يا .....

مي خواهد نتيجه پولي را كه پرداخته ببيند. نه آن كه روي ايده هاي اقتصادي غريبه ها كه معلوم نيست به نتيجه مي رسد يا نمي رسد سرمايه گذاري نمايد.
اما اگر فرزندش يا خواهر يا برادرزاده اش ايده داشته باشد همان شخص جاافتاده تا حدود يكي دو ميليارد تومن هم مي تواند قرض دهد و يا فضا و ا مكانات براي اجراي ايده در اختيار بگذارد.
در واقع اگر عاقل باشد اين كار را مي كند.
آلترناتيو چيست؟
افسردگي فرزندش ؟! مهاجرت او!؟
نفع دراز مدتش در آن هست كه با وجود ريسك از دست دادن سرمايه، باز روي ايده فرزندش سرمايه گذاري نمايد

از قديم پدران سرمايه اي در اختيار فرزند خود يا خواهر زاده و برادر زاده خود مي گذاشتند تا كاسبي جديدي شروع كنند

منتهي اين سنت درست و حسنه، به فراموشي سپرده شده.
الان بيشتر پدرهايي كه تمكن مالي دارند همان پول را مي دهند كه فرزندشان ماشين شاسي بلند ونظاير آن بخرد.

البته هنوز هم هستند والديني كه براي سرمايه گذاري به فرزندان كمك مي كنند ولي درصدشان پايين آمده.
اگر به همان سنت ها باز گرديم بهتر هست

مردم شريف كه با زحمت پول در مي آورند و قدرش را هم به اين علت مي دانند. براي همين هم وقتي به نهادي مثل نهاد خيريه كمك مي كنند پي گير آن هستند كه ببينند آيا با خرجي كرده اند نيازمندي سر وسامان گرفته يانه.

سرمايه گذاري مدت ها طول مي كشد كه به نتيجه برسد . مردمي كه به زحمت پول درآورده اند و به خيريه اي بخشيده اند نمي توانند اين همه صبر كنند كه ببينند اين سرمايه گذاري بالاخره گرسنه اي را سير مي كند يا نه.

ولي اگر اوني كه داره روي سرمايه آدم كار مي كنه فرزند عزيز آدم باشه سرمايه هم به فنا بره آدم مي گه فداي يك تار مويش.

چهارشنبه 8 بهمن 1399 ، 18:21:10 یازار :مينجيق
نكته اي كه مي خواهم عرض كنم اين هست كه به جاي اين همه حسرت گذشته خوردن و دل بستن به يك خاندان اون ور آب ها، اگر همين طبقه متوسط به ايده ها، استعدادها و توانمندي هاي جوان هاي دور وبر خودشان اعتماد كنند و يك كوچولو امكان سرمايه گذاري براشون فراهم كنند حال و روزشان خيلي بهتر مي تواند بشود.


اون خانداني كه يك عده به آنها دل بسته اند عملا حتي نتوانسته اند خودشان را در اين چهل سال جمع و جور كنند. هر كسي از راه رسيده ، كلاه مالي سرشان گذاشته.
طبيعي هم هست سر همچين خانداني كلاه رفتن! بزرگترشان مملكت را سپرد به فردوست و رفت. كسي كه اون قدر در شناخت دوست و خائن عاجزه، حتما كلاه سرش مي ره!

همان احمدشاه مخلوع كه اينها مسخره اش مي كنند باز اون قدر عرضه داشت كه در بورس سرمايه گذاري كند و سود نمايد. اينها كه عرضه اين كار را هم نداشتند. از يك خانواده چهار فرزندي ، دو نفرشان خودكشي كرده مرده. اينها با اين همه جربزه چه گلي قراره به سر مملكت بزنند؟! بيچاره اونهايي كه دل بسته اند اين خانواده بيايد مشكلاتشان را حل كند

چهارشنبه 8 بهمن 1399 ، 18:00:03 یازار :این بنده خدا
https://twitter.com/mosbatboy/status/1354315009896173570

کپی پیست از توییتر:

دارم در مورد موج کره ای(هالیو) میخونم و بیشتر حرص می خورم که چطور این دستگاه های فرهنگی ما اشتباه زدن تا اینجا . موج کره ای جریان انتشار هدفمند محصولات فرهنگی کره ای مثل فیلم و سریال و موسیقی پاپ کره ای در جهت تبلیغ فرهنگ، گردشگری،محصولات و غذاشون است.علاوه بر اون جنبه که چه برندسازی بزرگی برای کره بوده و چه تاثیر فرهنگی گذاشته و چقدر درآمد از فروش محصولات فرهنگی رفت تو جیب شرکت های سرگرمیشون و چقدر به فروش سایر کالاهاشون کمک کرده و ... من منظورم یه چیزی فراتر هم هست جالبه که تو ویکی پدیای انگلیسی در مورد موج کره ای از نمونه های موفقش همین ایران رو مثال میزنن و داستان دعوت از جومونگ [علاقه شدید ایرانی ها به سریال و فرهنگ جومونگ و دعوت از جومونگ برای مسافرت به ایران]

+++++++++

یک نفر ایرانی ساکن کشور کرده در توییتر پاسخ داده که :

تا غرب رفته. ماها که عددی نیستیم. تو دانشگاه ما [در کشور کره جنوبی] خیلیا از امریکا و اروپا با دیدن همین جنگولک بازی‌ها [توی سریال ها و فیلم های کره جنوبی برای تحصیل به کشور کره] اومدند. به شدت هم از نظر علمی قوی بودند.

Website : https://twitter.com/mosbatboy/status/1354315009896173570
چهارشنبه 8 بهمن 1399 ، 17:10:59 یازار :مينجيق
من فكر مي كنم اين نوستالژي عجيب غريبي كه طبقه متوسط و فقرا نسبت به زمان شاه پيدا كرده اند با روند ده ساله اخير بي ارتباط نيست.
مي گن اون موقع طبقه برخوردار وابسته به دربار تحقيرمان مي كردند اما عوضش رفاه نسبي و آزادي هاي فردي بيشتري داشتيم پاسپورت مان هم در دنيا بيشتر اعتبار داشت.
الان هم باز تحقير مي شويم رفاه و آزادي فردي و اعتبار پاسپورت هم از دست داده ايم.
اون قدر هم اين حسرت را ادامه مي دهند و در ذهن تكرار مي كنند كه يادشان مي رود اون موقع هم همچين بهشت بريني نبود. تحقير ها بود. مخصوصا از جانب درجه داران ارتش به بقيه. هنوز هم كه هنوزه در همين تهران مردها و زنهاي ٧٠ ساله مي بينيم كه به اعتبار اين كه باباشون در ارتش درجه دار بود مي خواهند درسته آدم را قورت بدهند.
هنوز هم هنوزه من از بچه نظامي هاي جديد چنين رفتاري را نديده ام.
بينيد اگر انقلاب نمي شد و اون رژيم ادامه پيدا مي كرد اينها چه دوري مي گرفتند

چهارشنبه 8 بهمن 1399 ، 14:06:45 یازار :مينجيق
اگر در ده سال گذشته، طبقه متوسط مرفه به جاي اين كه به فكر مصرفگرايي و لاكچري بازي بودند به فكر اين بودند كه سرمايه اي براي جوانتر هاي خوشفكر دور برشان تدارك مي ديدند كه كار كنند، الان قدرت و نفوذ اين طبقه بالاتر از اين بود كه هست
ده سالي است كه حاكميت داره اين طبقه متوسط را له مي كنه. چه از لحاظ اقتصادي چه از لحاظ فرهنگي و هويتي

اگر بخش مرفه تر طبقه متوسط بدان گونه كه گفتم عمل مي كردند، الان قدرتي شده بودند كه نمي شد به آساني آنها را له كرد
برو بيايشان بين طبقه متوسط فقيرتر و طبقه كارگري هم بيشتر مي شد. آن قدر كه نشود له شان كرد

چهارشنبه 8 بهمن 1399 ، 13:31:53 یازار :مينجيق
يك مقدار هم قضيه همين وابستگي هست.

دكتر هلاكويي اغلب مي گه ايراني ها دو مشكل بزرگ دارند : مهرطلبي و وابستگياما مشكل وابستگي را به طور حاد داريم.
نسل به نسل هم بدتر مي شه
اين قضيه هم به اون بر مي گرده. وقتي ماشين براي فرزند ١٨ ساله ماشين مدل بالا مي خرند او را مستقل نمي كنند اتفاقا او را وابسته تر مي كنند
براي بنزين ماشين سرويس ماشين باز جوان بايد چشمش به دست والدين باشه

اما اگر به جوان ٢٥ ساله سرمايه اي براي كار بدهند و او موفق بشود قرضش را پس مي دهد و وابستگي مالي او هم قطع مي شود.

ته ذهنشان اين را نمي خواهند. اين عدم وابستگي و وارستگي نگرانشان مي كند نه احتمال از دست دادن سرمايه

والا ماشين شاسي بلند هم هر لحظه مي تونه چپه بشه و بچه شان را هم بكشه

چهارشنبه 8 بهمن 1399 ، 12:53:30 یازار :مينجيق
اين چيزي كه مي خواهم بگم به سريال مربوط نيست اما به تقويت طبقه متوسط و داشتن فرهنگ و هويتي مستقل براي اين طبقه مربوط هست:

من از سال ٨٨ كفيل بنياد كودك هستم.
در مجموع راضي ام
معمولا مددجويان تا فوق ليسانس مي خوانند و بعد از كفالت بيرون مي آيند

اصرارم اين بوده كه وقتي ١٨ سالشان شد حتما كار نيمه وقت بگيرند
ترجيحا كاري مرتبط با رشته شان بيابند و كارآموزي كنند
اين كارآموزي باعث مي شه كه بعد از فارغ التحصيلي بتوانند شغل بيابند

يكي از مشاهدات من اينه كه اين بچه ها در دانشگاه گل مي كنند
در كنكور با همتايان خود از طبقات متوسط كه همه جوري از طرف خانواده حمايت مي شوند بايد رقابت كنند.

اينها در يك خانه ٣٠-٤٠ متري با چند تا بچه ديگه و معمولا بيماري غرغرو در خانه بايد براي كنكور خودرا آماده كنند
در حالي كه همتايانشان اتاق مجزا دارند و وضعيت خانه براي كنكور آنها بهينه شده

اما بعد از كنكور و ورود به دانشگاه كه فضاي عمومي دانشگاه و كتابخانه ها و قرائتخانههايش را دارند مي توانند با فراغ بال بيشتري درس بخوانند
همتايانشان عموما انگيزه درس خواندن از دست مي دهند
امكانات دانشگاه را قدر نمي دانند
اما مددجويان بنياد كودك از همين امكانات بيشترين استفاده ها را مي برند.
وقتي به كنكور فوق ليسانس مي رسد معمولا رتبه خيلي خيلي خوبي مي آورند
از بقيه همسالانشان در اين چهار سال جلو مي زنند

من اگر فرزند دانشجويي داشتم ترجيح مي دادم فرزندم با همين دانشجويان كه مددجوي بنياد كودك هستند حشر ونشر كند
تاثير خوبي مي توانند روي دوستانشان بگذارند

اما اين طرز فكر غالب طبقه متوسط و برخوردار در دهه هاي اخير نيست.

در نسل هاي قبلي -نسل بابابزرگ هاي ما-اغلب همين طور فكر مي كردند اما الان خيلي از اين طبقه برخوردار نشانه و سمبل خوبي به فرزند را در اين مي دانند كه دو ١٨ سالگي برايش يك ماشين شاسي بلند بگيرند
اما اگر همان فرزند ٥ سال بعد سرمايه اي به اندازه يك دهم قيمت همان ماشين شاسي بلند براي شروع يك بيزنس با ايده جديد از والدين قرض بخواهد عموما قبول نمي كنند. با همه قوا هم او را از اين كه ايده پردازي كند و ايده هايي براي بيزنس داشته باشد كه والدين از آن سر در نياورند منع مي كنند. هر دوستي هم كه از اين ايده ها داشته باشد مي رانند.

بهانه شان اين هست كه سرت كلاه مي ذارند سرمايه را بالا مي كشند.
در صورتي كه حتي اگر اين طور باشد باز از اون شاسي بلند ايمن تر هست

وقتي در ١٨ سالگي شاسي بلند برايش مي خريدند چه طور نگران نبودند كه ممكن با إن توي دره بيافتد يا يكي را زير بگيرد؟!
اما اين قدر نگرانند كه كه در بيست و چند سالگي سرمايه اي بسوزاند. سرمايه را هم بسوزاند خودش كه سالم مانده . شاسي بلند بلاهايبيشتري برسرش مي تواند بياورد

سه شنبه 7 بهمن 1399 ، 19:36:13 یازار :مینجیق
در سریال هم مادر و هم همسر هوشنگ زنان زبر و زرنگ و باعرضه ای نشان داده می شوند.
مادر هوشنگ با اون همه زبر و زرنگی وقتی می دید پسرش نمی تواند داروی او را تدارک ببیند علی الاصول هزار و یک تا راه برای تهیه دارو می توانست بیابد.
بالاخره عروس مهدی قلی خان در ته صندوقچه اش اون قدر خنزر پنزر دارد که بتواند ۲۰۰ هزار تومن آبش کند.

یک خانم در اون سن و در آن موقعیت و از آن تیپ خانواده، علی الاصول در طول عمرش اون قدر به این و آن خوبی کرده که کسانی که بخواهند گره از مشکلش باز کنند فراوان باشند.
این طور که نشان می دهد مادر و همسر هوشنگ هیچ کدام دوستی ندارند که رابطه شان از قپی آمدن فراتر رود! این با واقعیت زندگی طبقه متوسط اون از نوع شرافت تفاوت دارد.
اون دوستی های سطحی و آن قپی آمدن ها مال همین طبقه برخوردار نورچشمی ده سال اخیر هست.
از سرمایه های مهم افرادی با تیپ خانواده شرافت دوستی های عمیقی است که با وجود آنها مشکلی نظیر خرید دارو -ولو دویست هزار تومان گرانتر- وجود ندارد.
در مورد قپی آمدن های زنان خانواده بعدا صحبت می کنیم. بعد از این که بقیه دوستان قسمت های بعدی را دیدند و بخش قپی ها رسیدند

سه شنبه 7 بهمن 1399 ، 17:15:23 یازار :مینجیق
حدود ۱۵ سال پیش که متولدین پرشمار دهه شصت دبیرستانی شده بودند معلمی جزو شغل های خیلی پردرآمد بود.
معلم شیمی خواهرم یکی از خانه های خیلی مجلل محله مان را خریداری کرده بود. خواهرم وقتی قیافه متعجب مرا دید گفت تو هنوز در دوران خودتی! این معلم ما قبلا خانه ای مجلل تر در ولی عصر داشت چون در پاریس آپارتمان می خواست بخره آن را فروخت و این را خرید.
آدم با شرفی هم بود. این دارایی ها را از طریق تدریس درآورده بود.
اتفاقا اون قدر هم با شرف بود که از کلاس های درس مدرسه اش (در فرزانگان) کم نمی ذاشت. منتهی همان معلم فرزانگان بودن و شهرت این که برخی شاگردهایش رتبه تک رقمی و دورقمی آورده اند کافی بود که طبقه مرفه شهر بخواهند که به هر قیمتی شده معلم خصوصی فرزندانشان باشد.
یک مقدار هم لابد مشاور مالی خوبی داشته. به او راهنمایی کرده اند که کی و کجا ملک بخرد. به این ترتیب جزو طبقه متوسط رو به بالای شهر شده بود.
حالا که تعداد دانش آموزان کمتر شده و کنکور دیگر آن غول سابق نیست درآمد تدریس خصوصی هم کمتر شده. اما دیگه نه در حدی که نشه ۲۰۰ هزار تومن درآورد و داروی مادر را خرید.

دیگه نمی شه با پول تدریس خصوصی در پاریس آپارتمان خرید ولی دیگه اون مفلسی که در سریال نشان می ده هم اتفاق نمی افته

سه شنبه 7 بهمن 1399 ، 17:04:44 یازار :1
فکر می کنم که اگر جای هوشنگ شرافت بودیم، یا چند روز در وقت های اضافه اسنپ کار می کردیم، یا اگر با کارکردن کفاف نمی داد از کسی قرض می کردیم یا از داروخانه می خواستیم که کمتر بدهد تا بعدا بعد تکمیل پول تمامش را بخریم یا درنهایت فرش زیر پایمان را می فروختیم!!
در باخانمان طبقه پولدار بسیار فرهیخته نشان داده شده (حتی خدمتکاری که با خانواده های دارا نشست و برخاست داشته)، طبقه فقیر یا از منقل حرف می زند یا در خواستگاری دخترشان تقریبا باج خواهی می کنند (که پسر پولدار جبران می کند) یا آویزان طبقه پولدار برای وام است و ....
کلا روی اعصاب است! به نظرم انتخاب بازیگران هم افتضاح بوده.
من هم کل سریال را ندیده ام ولی چون مادروپدرم می بینند، برخی قسمت ها را می بینم. جالب است که آن وسط ها هیچ اتفاق خاصی نیفتاده و با تعریف یک خطی مادرم قسمت جدید را می شود دید!!

سه شنبه 7 بهمن 1399
پاسخ :
حتی کار برای اسنپ هم نمیخواد.
معلم شیمی در آن سطح خیلی خواهان داره.
آموزشگاه ها رو دست او را می برند.

سه شنبه 7 بهمن 1399 ، 16:02:46 یازار :مینجیق
اصلا یک چیز کاملا عملکرایانه:
جای هوشنگ یا مادرش بودید در همان قسمت های اول سریال چه می کردید؟
منظورم اگه برای خرید دارو پول کم می آوردید چه می کردید.
یا چه می کردید که دست کم ۵۰۰ هزار تومان پس انداز داشته باشید.

این سئوالیه که خیلی هم غیر انتزاعی نیست. طبقه و شرایط زندگی اکثر ما با هوشنگ خیلی فرق نداره که.

سه شنبه 7 بهمن 1399 ، 15:37:16 یازار :1
این مساله که گفتید طبقه متوسط را نمی شناسند خیلی درست بود.
خیلی خیلی بدتر از آن تحقیر طبقه ضعفاست که به اسم طنز انجام می شود. مثلا اگر این شب ها باخانمان را ببینید، رسما روی اعصاب آدم خط می اندازد...
فقیر بدبخت هم کم ندیده ایم...
بقول براندازها بعد از انقلاب ( ) حساب مدیران و برنامه ریزان صداوسیما با کرام الکاتبین! نمی دانم از این تحقیر مردم در سلسله مراتب مالی مختلف به چه می خواهند برسند. اگر توهم توطئه را فعال کنم، یک حدس هایی می زنم.

سه شنبه 7 بهمن 1399
پاسخ :
من قسمت اول با خانمان را تا جایی که گفتند بابای یارو مرده و عروسی به هم خورد دیدم. حوصله ام نکشید بقیه را ببینم،
در سریال باخانمان فقرا را تحقیر می کنند یا طبقه فقیر را؟

سریال هیولا اما اون قدر کشش داشت که من و همسرم یا علاقه تا آخر دیدیم. انصافا سریال جذابی است.

بازی های باخانمان مرا خسته می کرد. زورکی خودشان را سطح بالا نشان دادنشان توی ذوقم می زد.

منظور من این هست که با دستمایه قرار دادن سریال هیولا کمی از توانمندی های خاص طبقه خانواده هوشنگ شرافت بنویسیم.
به عنوان هوشنگ معلم فرزند یک معلم و همسر یک خانم با فوق لیسانس جامعه شناسی که او هم فرزند معلم هست.
حالا نمی خواد به مهدی قلی خان برسیم. چون که نواده امثال مهدی قلی خان کم هست. اما فرزند کارمند و معلم زیاد هست.
همین طبقه متوسط اون قدر ها که در سریال نشان داده می شود بی دست و پا نیستند که به این راحتی به زاری بیافتند و از حل مسایل خود عاجز شوند.
این توانمندی ها را دست کم خودمان دست کم نگیریم هر چند صدا و سیما و طبقه برخورداری که در این ده سال ساخته اند می خواهند دست کم بگیرند.

سه شنبه 7 بهمن 1399 ، 14:13:15 یازار :مینجیق
ببینید! این که می گم نویسنده سریال طبقه متوسط (همان معلم و کارمند و....) را نمی شناسد و قابلیت ها و توانمندی های آنها را نادیده می گیرد، مختص نویسنده نیست. به نویسنده داستان ایراد نمی خواهم بگیرم.

این یک روند هست که از حدود ده سال پیش شروع شده. طبقه متوسط را خواسته اند له کنند و نادیده بگیرند و در مقابل یک طبقه برخوردار وابسته بسازند.
برخی از این طبقه برخوردار وابسته، بی هنر و بی لیاقت هست. مثل شخصیت «هوشمند» در سریال که به قول ما ترک ها «ایکی اشکین آرپا سین بیر یر ده بولنمز!» و به قول لرها شاخ دو گاو را نمی توانداز هم سوا کنه.
برخی مثل خود مهران مدیری مستعد و بالیاقت هستند اما جزو این طبقه برخوردار شده اند.
در هر صورت اینها طبقه متوسط غیر وابسته را خیلی «ریز» می بینند! تا حدی ریز که خیال می کنند از حل مسایلش تا آن اندازه ناتوان هست.

می خواهم اندکی روی این موضوع تمرکز کنیم و بحث نماییم تا به بقیه قسمت ها برسیم.

سه شنبه 7 بهمن 1399 ، 14:06:14 یازار :مینجیق
من در کامنت هایم از سریال ایراد دارم می گیرم اما این به معنای بدی سریال نیست. سریال واقعا زیباست و ارزش دیدن دارد.
بازی های هنرپیشه ها بی نقص هست. حرف ندارد. بازی یکی بهتر ازدیگری است.
داستانش هم سورپریز های غیر بدیهی دارد که خیلی آن را جذاب می کند.
دکوراسیون ها ی منازل و .... هم حرف ندارد.
اصلا ایده داستان هم جذاب و جالب هست.
همین که باعث شده اند ما اینجا بحث کنیم یعنی کاری کرده اند کارستان.

سه شنبه 7 بهمن 1399 ، 14:00:03 یازار :مینجیق
نه تنها نویسنده سبک زندگی نوادگان مهدی قلی خان شرافت را نمی شناسد بلکه سبک زندگی یک خانواده کارمندی (معلم فرزند کارمند) را هم نمی شناسد. در واقع گویی طبقه متوسط شهری را نمی شناسد!
حالا گیریم امثال نوادگان مهدی قلی خان شرافت کم هستند و امکان شناخت آنها کم هست.
اما دیگه طبقه متوسط که درصد بزرگی از جامعه هستند. بابابزرگ هوشنگ را که خانی متمول بود بذاریم کنار. همین هوشنگ را به عنوان یک معلم که فرزند یک کارمند هست و همسرش هم دختر معلم هست در نظر بگیرید. خیلی عیب هست که این طبقه را نشناسند.
به نظرم توانمندی های این طبقه خیلی دست کم گرفته شده بود.
بابا بزرگ اشراف زاده شان را بذاریم کنار.
یعنی یک خانواده کارمندی از این دست ، اون قدر ناتوان هست که نتواند برای خرید دارو ۲۰۰ هزار تومان جور کند؟!یک معلم با اون سابقه شرافت، از دوست و آشناهایش به راحتی تا ۲۰-۳۰ میلیون هم می تواند قرض بگیرد.

سه شنبه 7 بهمن 1399 ، 13:53:58 یازار :مینجیق
به نظرم نویسنده داستان سیستم پدرسوختگی های دست اندرکاران «خاف» را خیلی خوب می شناسد اما شناخت زیادی در مورد امثال خانواده شرافت ندارد!
این قبیل خانواده ها حتی اگر املاک را از دست داده باشند، حتی اگر طلاو جواهراتشان را از دست داده باشند آن قدر در خانه کاسه بشقاب عتیقه دارند که می توانند با فروش آنها دارو بخرند

سه شنبه 7 بهمن 1399 ، 13:50:52 یازار :مینجیق
همان طوری که گفتم با صاف و سادگی و شرافت یک خانواده معمولا املاک پدری بر باد نمی ده. مگر این که در مصادرات به زور از دستشان بگیرند.
اونهایی املاک پدری از دست می دهند یا قمار باز و عیاش باشند. یا یک مقدار طمع برای بیشتر کردن سریع املاک داشته باشند و وارد معاملات پرریسک بشوند.
یا این که بخواهند زرنگی کنند اما گرفتار یک نفر ناتو تر و پدرسوخته تر از خود بشوند که املاکشان را بالا بکشد.
آدم هایی که می خواهند خیلی قانونی زندگی کنند اتفاقا کلاه ها ی به اون گشادی سرشان نمی رود که املاک به اون وسیعی بخواهند از دست بدهند.

حتی در زمان مصادره های املاک در اول انقلاب اون خانواده های ملاکی که خیلی قانونی بودند کمتر از خانواده هایی که در زمینه قانونی کمی اهمال کردند املاک از دست دادند.
حتی در اون هیری ویری های مصادره املاک خانواده های پولدار قدیمی که سر فرصت قباله های قدیمی املاکشان را تبدیل به سند رسمی تر کرده بودند و ....... توانستند املاکشان را که از قبل از پهلوی به آنها به ارث رسیده بود حفظ کنند.
اونهایی که سند گرفتن برای املاک را پشت گوش انداخته بودند (که خودش نوعی بی قانونی است که ازخانواده شرافت بعید هست. کسی سند گرفتن برای املاک را پشت گوش می اندازد که بخواهد از پرداخت مالیات و عوارض و ..... فرار کند!) گرفتار مصادره املاک شدند. اونهایی هم که در دوران پهلوی پولدار شدند به دلیل نزدیکی به دربار پهلوی مغضوب بودند. ولی علی الاصول املاک خانواده ای مانند خانواده شرافت می بایست حفظ می شد.

امثال این خانواده در دورو بر من کم نیستند. در مقابل ثروتمندان نوکیسه اخیر شاید فقیر به حساب آیند اما دیگه به اون حال و روز هم نیافتاده اند که در سریال شرافت نشان می داد.

وضع مملکت ما خوب نیست اما این که کسی با زمینه و سابقه هوشنگ شرافت نتواند داروهای مادرش را بخرد زیادی سیاه نمایی است.

دوشنبه 6 بهمن 1399 ، 22:03:07 یازار :مينجيق
از اولش شروع مي كنيم يواش يواش مي آييم جلو . به اين ترتيب اونهايي كه سريال را نديده اند فرصت مي كنند خرد خرد ببينند.
اول اين كه خانواده هاي كارمندي و جمع وحوري مثل خانواده شرافت، با شرافت خالي ملك و املاك پدري به فنا نمي دهند.
اتفاقا قماربازها و عياش ها هستند كه املاك پدري برباد مي دهند.
كارمند جماعت كه پاكدست هستند و رشوه نمي گيرند خرج ومخارج زندگي جمع و جور خانوادگي را با حقوق كارمندي مي توانند فراهم كنند. در يك قسمت از ملك موروثي هم زندكي مي كنند.
پس دليلي نداره املاك تنها به دليل شرافت كوچك بشه.

اما مشكل اينجاست كه در صد سال گذشته املاك ملاكان در دوره هايي مصادره شده.
يك دوره رضا شاه اين كار را كرده
يك دوره در دهه ٤٠ محمدرضا شاه
يك دوره هم پس از انقلاب

يك عده كه اهل زير ميزي بودند بعدا املاكشان را پس گرفتند. يك عده هم با مصادره كننده ها ساخت و پاهت كردند و سيبيلشان را چرب كردند و به اين ترتيب املاك را حفظ كردند.
آدم هاي شريف اين كارها را نكردند و براي همين املاك را از دست دادند
به دليل مصادره ها
نه به اين دليل كه با حقوق كارمندي نشه خرج يك خانواده جمع وجور را داده. به خصوص اگر خانه اي از پدر به ارث رسيده باشه

در مورد همين قسمت اول صحبت كنيم تا بقيه هم سريال را ببينند

دوشنبه 6 بهمن 1399 ، 20:15:08 یازار :1
ما قبلا همزمان با انتشار می دیدمش. شبنم مقدمی رو خیلی دوست داشتم. فرهاد اصلانی هم معرکه بود. ای کاش تولیدات سینمامون آنقدری بود که امثال فرهاد اصلانی بیکار نمی موندن🙃
شاید بد نباشه دوباره بینی 🧐
من همچنان منتظرم سری دومش هم بیاد.

 1  2