هارداسیز؟!

+0 به یه ن

چرا آن دسته از خوانندگان وبلاگ که گرایش هویت طلبی آذربایجانی دارند در مورد این دسته نوشته های من در مورد سینما و تصویر خودمان در آن نظری نمی ذارند؟!

پاسخ simple rule:
شما به دغدغه های فعلی بقیه توجهی نمی کنین اونا هم به دغدغه های فعلی شما توجهی نمی کنن!

قدرت:
سلام
حؤرمتلی اوستاد یاسمن فرزان خانیم

من اؤز نوبمده سیزین چکدیگیز زحمتلردن چوخ-چوخ تشککور ائدیرم. هر کیمین اؤز یئرینده، وارلیغیمیز اوغروندا چالیشماسینیدا دیرلی بیلیریم.

آنجاق نه قدر اؤز دیلیمیزده یازیب یارادا بیلسک، بیر او قدر یاخشی اولار. فارسلارین فیلیملرینده اؤزوموزه یئر آختارماغی ائله ده اولوملو قارشیلامیرام.

وار اولون

وبلاگ قدرت در مورد ضرب المثل های ترکی
مینجیق:
ببینید! مسئله تصویر ما آذربایجانی ها در سینمای ایران (که اغلب به زبان فارسی هست. به زبان ترکی آذربایجانی سه چهار تا فیلم ایرانی بیشتر نداریم. یکی اش خان چوبان بود که آن را هم در اینجا مورد نقد دادیم. در مورد آن هم دوستان هویت طلب اظهارنظر چندانی نکردند!)-چه بخواهیم قبول کنیم و چه نخواهیم قبول کنیم مسئله و دغدغده "فعلی"  فقط من نیست. اگر برای دوستان هویت طلب مهم نبود اگر برایشان مسئله نبود وقتی این تصویر توهین آمیز می شد اعتراض نمی کردند.
در روسیه صد تا صد تا فیلم می سازند که ترک ها را اعم بر آذربایجانی و ازبک و ترکمن و..... تحقیر می کند (خیلی خیلی بیشتر از آن که توهین آمیزترین فیلمفارسی ها می کنند) اما ما ها عین خیالمان نیست. اگر هم بشنویم که در فلان فیلم روسی خانواده ی آذربایجانی را تحقیر کرده اند یکی می گوییم " ...یئیپلر" و تمامش می کنیم. نه عصبانی می شویم و نه فکرمان را مشغول می کند. چه برسد به آن که بخواهیم اعتراضات عمومی شکل دهیم. این به خاظر این نیست که دستمان به روس ها نمی رسد. اگر می رسید هم باز برایمان آن قدر مهم نبود. چون "روس لار کیم بیز کیم!؟" آن قدر با روس ها یا مثلا آلمانی ها احساس قرابت فرهنگی نمی کنیم که توهین هایشان برایمان مهم باشد.

ولی وقتی فیلمی به زبان فارسی ساخته می شود که توهین آمیز تلقی می کنیم واقعا عصبانی می شویم. چرا؟! چون -چه بخواهیم قبول کنیم چه نخواهیم- برایمان مهم هستند. پس توهین شان یا سو تفاهم توهین از سوی آنها هم بر می خورد.

معروف هست دیگه.!همه می دانید. زن و شوهری که به مرحله طلاق عاطفی رسیده اند نسبت به روابط هم حسدی ندارند. آزمودن آن حسادت -چه از سوی مردها چه از سوی زنها- محک عشق حساب می شود. ممکنه یکی به زبان به آن دیگری بگوید "اصلا برام مهم نیستی برو بمیر!" ولی همون حرارتی که این جمله با آن ادا می شه و حسادتی که نشان می ده خبر از حس درون می ده.

حالا در مورد احساس نسبت به هموطنان دیگه تا این اندازه سطح آدرنالین بالا نیست. اما اگر احساس تعلقی نبود خشمی هم در پس توهین نبود. ولی می بینیم که هست.
یک طرفه هم نیست. دو طرفه هست. فکر می کنید چرا هموطنان فارس نسبت جریان هویت طلبی این قدر حساسیت نشان می دهند. حالا اونهایی هم که با آموزش زبان ترکی صد در صد موافق هستند و آن را حمایت می کنند وقتی یک ایرانی با خط لاتین (منظورم همون خطی که جمهوری آذربایجان مورد استفاده قرار می گیرد) ترکی می نویسد رگ گردنشان می زند بالا. (بگذریم که این خطی که من اکنون دارم استفاده می کنم همان قدر ایرانی هست که آن خط. این خط تصحیح شده خط عربی هست توسط ایرانیان. آن خط هم تصحیح شده خط لاتین هست توسط یک ایرانی به نام آخوندزاده که در ادبیات ایران به عنوان پدر نمایشنامه نویسی و..... مورد احترام و تکریم هست!) علت این که این قدر حساسیت نشان می دهند اهمیت آذربایجان و ترک های ایران برای  آنها هست برای آنهاست. نمی خواهند هویت طلبی یا هر چیز دیگر فاصله بیاندازد. اگر برایشان مهم نبودیم این قدر حساسیت نشان نمی دادند.

حالا چیزی که من می گم این هست که به جای این که هر از گاهی فیلم توهین آمیز می بینیم جوش و خروش نشان دهیم آهسته و پیوسته با بازخورد دادن به سینماگران به آنها بنمایانیم که خواهان چه نوع تصویری از خود هستیم.

همیشه گفتم و باز هم می گویم در آذربایجان خودمان باید سینمای مستقل و مردمی داشته باشیم. فیلم مشترک بین تبریز و اورمیه تبریز و اردبیل و تبریز مراغه و.... باید ساخته شود. اون به جای خود.

اما سینما ی پایتخت هم غافل نباید بود. مخاطب بسیاردارد و پشتوانه تاریخی. نمی شه نادیده اش گرفت. خوشبختانه در سال های اخیر به لحاظ تصویر آذربایجانی ها در فیلم ها روند مثبت بوده. مثلا همین فیلم "روزگاری عشق خیانت" را ببینید. خیلی از جهت تصویر ترک در سینما به ایده آل نزدیک هست. ترکی اش درست و حسابی هست. ماهنی ها و رقص هایش و لباس های محلی اش درست و حسابی هست. مناظر دشت مغان را نشان می دهد. قهرمان داستان -معلم دهکده-هم از خود آن مردم هست. جا به جا تاکید می شود که از خود آن مردم هست. اگر فیلم بدی بود معلم را از خود آن مردم نشان نمی دادند. معلم را از سیاره رویاها می آوردند تا قهرمان باشد. فیلم های هالیوودی که در خارج از آمریکا می گذرند همه بلااستثنا این گونه اند. همیشه یک قهرمان غربی هست که می رود بقیه را سر عقل می آورد. لورنتس عربستان عرب نیست. انگلیسی هست. ولی در این فیلم قهرمان اصلی از خود مردم هست.
بقیه مردم محلی هم نیکو تصویر شده اند. یک عده بچه معصوم و خوبرو هستند. یک عده روستاییان زحمت کش و مهمان نواز. یک کدخدا که آدم محافظه کاری هست که سعی می کندبه قول امروزی ها مثبت اندیشی کند و با مذاکره و همکاری با مهاجران به پیشرفت آبادی کمک کند و بیمارستان و....ساخته شود. می توانستند او را مردی حریص و طماع نشان دهند که برای نفع شخصی آدم فروشی می کند و حسادت محبوبیت آقای معلم را می کند. اما اون طور نشان ندادند. او را تنها محافظه کار و علاقه مند به پیشرفت های ظاهری نشان دادند. خیلی شخصیت آشنایی دارد. در دور وبر خود بنگرید امثال او را خواهید دید.
یک عده سرباز هم هستند که فرشته نبستند اما دیو هم نیستند. مثل سربازهای معمولی هستند که با آنها در روستاها و.... مواجه می شویم.
شخصیت منفی ساواکی و...... هم از مردم محل نیستند.
البته شخصت های مثبت مهندس و دخترش هم فارس و تهرانی هستند. گروهبان هم جنوبی است.

اگر فیلم را در تبریز هم می ساختیم هم بهتر از این نمی شد. ما هم می ساختیم حتما یکی دو تا شخصیت مثبت فارس می ذاشتیم دیگه. نمی اومدیم که عقده گشایی کنیم همه خوبها را ترک و همه بدها را از یک قوم دیگه نشان دهیم.

به نظر من این قبیل فیلم ها ارزش توجه جریان هویت طلبی را دارند

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ ]