مینجیق:
مطالب زیر را مدتی قبل برای جلوگیری از اثرات مخرب جوک های ترکی و تهدید آنها به صلح و آرامش نوشته بودم:
شوخی اصفهانی ها با خود
آدی بودی در عصر وایبر
علی:
بحث جوک یا حرفهایی از این قبیل نیست مساله اینه که تازگیها فارسها ترکها
را مهاجر و زبان آنها را وارداتی میدونن و به شدت تبلیغ میکنن که گویا ما
ترک نیستیم و بلکه خودترک پنداریم و وقتی در مقابل این توهین بزرگ سوال می
کنید که پس که هستیم می گویند آذری هستین. منظور اینها از زبان آذری یک
زبان منقرض شده به نام پهلوی است که همان زبان باستان پارسهاست. یعنی وقتی
ما مطالبه می کنیم که اصل 15 اجرا بشه ترکی تو مدارس خونده بشه اینا میگن
ترکی به شما تحمیل شده و این زبان باید از بین بره حرفی که تقریبا کسروی
ملعون هم همان را زده بود. خوب این تفکر به شدت از طرف نژادپرستان و
واپسگرایان کوروش پرست مخصوصا در فضای مجازی به جوانان و مخصوصا فارسها در
حال تبلیغ است به گونه ای که صلیب شکسته هیتلر مقدس نشان داده میشه و
اعمالش مقبول میشه.تمام جنایات او و کوروش و داریوش رو توجیه می کنندچراکه
از نژاد آریا بوده اند. چنین تفکراتی این افراد را به شدت مریض و کوته فکر
کرده. بنده از افرادی هستم که بیشترین دوستانم از فارسهاست ولی با نهایت
تاسف تا به حال ندیدم یکی از آنها از لزوم حفظ زبانهای غیر فارس در ایران
سخن بگویند.در ترکیه نویسندگان ترک مشهوری میشناسیم که از حقوق کردها دفاع
می کنن آیا در ایران چنین فردی سراغ دارید؟ وقتی نویسنده اش چنین باشد از
مردم عادی چه انتظار است؟علت اینکه من آن گروه را ترک کردم فرار از گفتگو
نبود بلکه این بود که دیدم اینها تنها به خاطر چند کلمه ترکی نوشتن یا
گذاشتن یک شعر زیبا از استاد دارن به من و دوستانم برچسب می چسبونن که این
برا من قابل قبول نبود. شما میگید صلح و امنیت چیز بسیار خوبی است قبول
دارم اما این افکار نژاد پرستانه می تواند صلح و آرامش را به هم بزند. حالا
از بین ماها کسانی هم هستند که میگویند برای حفظ این همزیستی ما حاضریم
زبان خود را تغییر داده و فارس زبان بشویم. خوب اینکه راه حل نیست به جای
اینکه مریض را درمان کنیم خودمون هم مریض بشیم و هویت خود را تغییر بدهیم
کجای دنیا چنین اتفاقی افتاده و نتیجه مثبت داشته؟ چرا اختلاف و رنگارنگ
بودن اینقدر ترسناک است؟
مینجیق:
مسئله جالبی را مطرح کردید. سرفرصت مفصل تر آن را پاسخ خواهم گفت اما
عجالتا می خواهیم نکاتی را بگویم. اول این که در این موارد بحث منطقی و
گفتمان تاریخی اجتماعی حقوقی و .... راه به جایی نمی برد. انسان ها در این
موارد از راه دل تصمیم می گیرند و بعد برایش توجیهات سیاسی و اجتماعی و...
می تراشند. مثلا یارو در بچگی همسایه ترکی داشته که برایش شیرینی خوشمزه یا
لواشک می داده و به ترکی قربون صدقه اش می رفته به این علت به زبان ترکی
علاقه دارد. یا علاقه مختصری به دختر ترک داشته ولی دختر ترک به او افاده
داده و او از زبان ترکی زده شده. ریشه ها ی علایق و انزجارهت از این دست
هستند ولی یارو در بحث در فضای مجازی انواع بحث های تاریخی و ژنتیکی و...
پیش می کشد که آن چه که به خاطر احساساتش مقبول می داند به کرسی بنشاند.
در
بهترین حالت طرفین ساعت ها می نشینند و بحث می کنند بی آن که نتیجه ای
حاصل شود. در اغلب موارد هم وسط کار دعوا می شود. راهش این نیست. راهش آن
هست که با ابتکاز عمل و با ذوق خرج کردن افراد را جذب کنید.
تجربه من این هست که آهنگ جوجه لریم فارس ها را به زبان ترکی جذب می کند. چیزهایی از این دست.
مثلا
بچه کوچولو. را خواندن "بوردا شکر بوردا بال بوردا گیلان گیلان وار"
بخندانیذ والدینش جذب می شوند و می خواهند بدانند معنایش چیست.
ده روز
پیش "دوه گلدی خرطان گلدی یئدی یئدی یئدی" را روی بچه آلمانی (دختر نه ماهه
یکی از همکاران) امتحان کردم. غش غش خندید. با این چیزها باید ارتباط
برقرار کرد و برای زبان ترکی جذابیت ایجاد نمود
عطیه:
راستش خانم دکتر من به عنوان یک فارس زبان که یک کلمه هم ترکی بلد نیستم،
حتی نمیتوانم کلماتش را بخوانم با وجودی که حروفش به فارسی نزدیک است؛
میدانید چه زمانی تصمیم گرفتم زبان ترکی را یاد بگیرم و برایم دلنواز و
شیرین بود؟
یک نوحه ترکی بسیاااااااااااااااار دلنشین از حضرت ابالفضل
گوش کردم، حتی دانلودش کردم گاهی بعضی روزها میگذارم دقیقا 24 ساعت با
صدای بلند تو گوشم یا تو فضای خونه پخش شه. باور کنید معنی فارسیاش هم
نمیدانستم (بعدها سرچ کردم و پیدا کردم)، اصلا کلاً هم نمیفهمم چی میگه و
یا چه کلماتی رو بیان میکنه
(دقیقا برایم مثل زبان مثلاً اسپانیایی هست که هیچی ازش نمیفهمم) ولی
اینقدر این نوا زیبا است برای من که از آن به بعد هر ترک زبانی را میبینم
احساس میکنم یک فرشته دیدم
این همه شما تو وبلاگاتان از لزوم زبان مادری و زبان ترکی و ... گفتید. من جذب نشدم. این نوا ولی من را جذب کرد.
کاش امثال این آقا علی به جای ترک گروه از این نواها و ویدیوها توی گروه میگذاشتند.
بهارک:
من هم تبریزی هستم ولی اصلا متوجه نمیشم چرا زبان باید موضوع دعوا باشه
آخه... کلا مذهب و زبان و دین و اعتقاد چرا باید سرش دعوا باشه مگه به طرف
مقابل آسیبی میرسونه؟ خیلی دنیا عجیبه واقعا ...
مینجیق:
مشکل از زبان و.... نیست. مشکل این هست که خیلی از آدم ها در خودشان چیز
قابل توجهی و رضایت بخشی نمی بینند و می خواهند با چسباندن خود به گروهی
(گروه زبانی یا قومی یا نژادی یا دینی یا...) و گنده کردن ذهنی آن گروه و
توبیخ بقیه این احساس نارضایتی را پنهان سازند.
اگر بقیه هم هنری مثل قالی بافی شما و عشق به آن را داشتند احتیاجی نبود به قوم و قبیله شان بنازند.
عکس قالی دستباف بهارک را می توانید اینجا ببینید.
پی نوشت مینجیق:
اما گاهی هم اتفاق می افته که آدم های خیلی با سواد هم نژادپرست از آب می
آیند. مثلا دیگه از هایدگر باسوادتر که نمی شه! اما او هم وردست هیتلر بود
در نژادپرستی.
در ایران هم در نیمه اول قرن بیستم بسیار بودند
کسانی که جزو نخبگان فرهنگی جامعه ما حساب می شدند اما عقاید نژادپرستانه
داشتند. علی هم به آنها اشاره می کرد.
این هم جزو واقعیت هایی هست
که باید قبول کرد و به رغم اونها سعی کرد روش صلح آمیزی پیدا کرد. فحش
دادن به نخبگانی که عقاید نژادپرستانه داشته اند راه حل نیست. به خاطر
عقاید نژادپرستانه ای که گاه و بیگاه ابراز کرده اند نمی شه نخبگان فرهنگی
گذشته را گذاشت کنار. اگر این کار بخواهیم بکنیم می بینیم یکی یکی نخبگان
فرهنگی را دور ریخته ایم و دیگر در فرهنگ خود چیزی باقی نگذاشته ایم!
حادتر از
مسئله نژادپرستی نگاه مردسالارانه نسل گذشته هست. بزرگان و متفکران قدیم
هم فرزند زمان خود بودند و اغلب شان اظهاراتی در مورد زنان داشته اند که با
نگاه امروزین زن ستیزانه محسوب می شود.
نه می شه این قبیل حرف هایشان را قبول کرد و نه می شه به علت این نوع اظهارات آنها را کاملا نفی نمود.
این
مسئله جهانی هست. فقط مربوط به ایران نیست. در لطیف ترین اپراهای موتسارت
و..... سیاه پوستی هم هست که یا شخصیت منفی دارد یا شخصیت ابله و سطح
پایین. نه می شه اپرا به آن قشنگی را دور ریخت و نه می شه آن را به آن صورت
توهین امیز نسبت به سیاهپوستان اجرا کرد. راه حلی که دنیا برگزیده آن هست
که اپرا را اجرا کنند اما شخصیت منفی را سیاهپوست نشان ندهند.
بهتر هست
از تجارب کشورهای دیگر بیاموزیم و ببینیم آنها چگونه با این مسئله برخورد
کرده اند. باید بیاموزیم که سیاه و سفید نبینیم. بپذیریم که بزرگان ادب و
هنر و فلسفه هم در زمان خویش ممکن هست خیلی چیزها را ندیده باشند با این
حال حرف هایی برای گفتن داشته باشند.
یک مسئله جنجال انگیز همیشه در
آمریکا برافراشتن پرچم کنفدراسیون (ایالت های جنوبی) هست. جنوبی
ها برافراشتن آن پرچم را حق فرهنگی خود می دانند. ولی برای سیاهپوستان آن
پرچم سمبل برده داری هست. همیشه سر آن بحث هست. جالبه که بحث سر آن نیست که
با افراشتن این پرچم ممکنه فیل ایالت های جنوبی یاد هندوستان کنه و
بخواهند از آمریکا جدا بشوند. (آمریکا از خودش مطمئن تر از اون هست که چنین ترسی داشته باشه. از
آمریکا جدا بشه که به مکزیک بپیونده؟!!!!!!) بحث سر حقوق جمعی دو گروه از
شهروندان آمریکایی هست و این که کدام محق تر هستند.
اشتراک و ارسال مطلب به:
فیس بوک تویتر گوگل