چهارشنبه 29 خرداد 1392
+0 به یه ن
ز2 مسلما از ز1 بیشتر خواهد بود اما از دوبرابر ز1 كمتر باید باشد.دلیل آن است كه وقتی ارتفاع آب بیشتر است، فشار در كف آب بیشتر خواهد بود و درنتیجه آب با آهنگ سریعتری از منافذ خارج می شود.
این اتفاق در طبیعت هم رخ می دهد. دریاچه ها و سفره های آب زیر زمینی با هم آب رد و بدل می كنند. بسته به آن كه دریاچه در سطح بالاتر و یا پایین تری از زمین های اطراف قرار گرفته باشد میزان آبی كه دریافت می كند از میزان آبی كه به چاه ها ی اطراف سرازیر می كند بیشتر یا كمتر خواهد بود. اگر كف دریاچه از عمق چاه های پیرامون آن بالا تر باشد انتظار داریم دریاچه در پر كردن این چاه ها نقش داشته باشد و اگر سطح دریاچه پایین بیاید چاه های آب زودتر خشك شوند. درنتیجه مردم محل مجبور
می شوند چاه های عمیق تر و عمیق تری حفر كنند. از طرفی حفر چاه هزینه دارد و از طرف دیگر هر چه چاه عمیق تر باشد انرژی بیشتری برای كشیدن آب از آن لازم است. همه اینها موجب می شود كه زندگی روستاییان محل دشوارتر شود.
البته آن چه كه در طبیعت اتفاق می افتد بسیار پیچیده تر از مدل ساده شده من است. محاسبه تبادل آب بین دریاچه و سفره های آب زیر زمینی از طریق شبیه سازی و... موضوع تحقیقاتی روز است. البته این رشته كار من نیست. ناشناسی پس از این نوشته من اشاره ای به وضعیت چاه های پیرامون دریاچه ارومیه ودشواری زندگی روستاییان محل كرد ومن با خود فكر كردم آیا ارتباطی بین سطح آب دریاچه و چاه ها وجود می تواند داشته باشد یا خیر. بعد این مدل ساده به ذهنم رسید. البته ادعا نمی كنم این مدل ساده من توصیف خوبی از پدیده دریاچه ارومیه ارائه می دهد. كارشناسانی كه مطالعه دقیق كرده اند باید پاسخ قطعی را بدهند. اندكی در اینترنت گشتم و دیدم كه چنین بررسی هایی در مورد دریاچه های مختلف آمریكا صورت گرفته است. در مورد دریاچه ارومیه مقاله مربوطی نیافتم. اگر شما چنین مقاله ای سراغ دارید لطفا معرفی كنید.
همان طوری كه در خبرها شنیده اید متاسفانه دریاچه ارومیه در حال خشكیدن است.
طرفداران تراختور(تیم فوتبال تراكتورسازی تبریز) قصد دارند در سیزده به در حركتی نمادین به جهت حفاظت از این دریاچه، در كنار دریاچه ارومیه جمع بشوند. من از فوتبال چیزی سر در نمی آورم. با حال و هوای طرفداران فوتبال هم آشنا نیستم. اما حركت هایی كه در جهت ترویج حفظ محیط زیست است را تایید و حمایت می كنم. برای كسانی كه با قصد ونیت جلوگیری از خشك شدن دریاچه در محل حضور می یابند آرزوی توفیق دارم. باشد كه با هوشیاری آنان این حركت نمادین در مسیر صحیح خود پیش رود و به آگاهی عمومی در جامعه در مورد حفظ محیط زیست بیانجامد.
محیط زیست متعلق به همه اقوام و نژاد های ساكن زمین است. همه باید دست در دست هم دهیم و از منابع این سیاره زیبا- كه خانه همه ماست - حفاظت كنیم. از آقایان نجیب وفهیم طرفدارتراختور كه خانم های طرفدار را هم می خواهند در برنامه های خود مشاركت دهند به عنوان یك زن سپاسگزارم. ای كاش در كنار آن به همبستگی اقوام هم اشاره می كردند. در كنار این دریاچه ارمنی ها و كردها هم زندگی می كنند. من شخصا از خشكیدن زاینده رود و هامون غصه خوردم. كاملا برایم قابل تصور است كه دوستان اصفهانی من هم- كه تعدادشان هم بسیار زیاد است- از خشكیدن ارومیه آزرده شوند. مقابله با فجایع زیست محیطی كمك همه را می طلبد. پدیده شوم گرمایش زمین نشان می دهد كه سرنوشت ما ساكنان زمین به واقع به هم گره خورده است. سرنوشت من و آن اسكیمو و آن آمازون نشین و آن چینی و آن ساكن نیویورك و آن بومی جزایر مالدیو در گرو همكاری با یك دیگر است. این یك گزاره رمانتیك نیست. واقعیت جهان امروز است.
این كه علل خشك شدن دریاچه و راه جلوگیری از آن چیست، مسئله ای تخصصی است كه متخصصین امر باید در باره آن نظر دهند. اما هر یك از ما برای آن كه جلوی این گونه فجایع را بگیریم می توانیم و وظیفه داریم كه از اسراف در مصرف آب جلوگیری كنیم. هر گونه فعالیت در این زمینه باید با راهنمایی متخصصان مجرب و آگاه این رشته- كه خوشبختانه درتبریز وارومیه و اردبیل فراوانند- صورت بگیره و الا ممكنه از مسیر اصلی و سودمند خود منحرف بشه.
قبلا در مورد خشك شدن قوری گل نوشته بودم: دریاچه ای به وسعت قابلمه های ایران زمین.
فیس بوک تویتر گوگل
ارومیه انگور دارد
«تهران
انار ندارد» نام فیلم مستند زیبایی است كه می توان سی-دی آن را به قیمت
1500تومان از بقالی محل خرید. موسیقی متن این مستند زیبا، كار محسن نامجو
است. هیچ فیلمی را تا به حال ندیده ام كه تا این حد با گروه خونی ما،
متولدین دهه ی پنجاه خوب بسازد. ما از نابودی باغ ها و جایگزینی آنها با
آپارتمان ها و مجتمع های تجاری و بلوار ها و آزاد راه ها متاسف می شویم.
اما چاره چیست؟! جمعیت زیاد شده و جمعیت زیاد-كه ما نیز جزو آنهاییم- مسكن
می خواهد و به امكانات تفریحی و مركز خرید و... نیاز دارد. به علاوه
آپارتمان، پارك و فضای سبز و دیگر تجهیزات شهری هم به جای خود زیبا می
توانند باشند.
فیلم «تهران انار ندارد» در سال 1387 ساخته شده ودر همان سال طوماری در اعتراض به خشك شدن دریاچه ی ارومیه تنظیم شده كه جمله ای از آن چنین است: "با توجه به اینكه برطبق گزارش مسئولان ذیربط تاكنون ١۵٠ هزار هكتار از اراضی حاشیه ای دریاچه به شوره زار تبدیل شده ...." می دانید 150 هزار هكتار یعنی چه قدر ؟! مساحت زمینی به ابعاد 30 در 50 كیلومتر همین قدر می شود. یعنی به اندازه ی مساحت كل شهر تهران، شاید هم اندكی بزرگتر!
وقتی باغی خریداری می شود تا به جای آن آپارتمانی احداث شود پول خوبی گیر صاحب ملك می آید. معمولا، یك مقدار پول هم به سرایدار می دهند تا خانه ای رهن كند. اما آن كس كه باغش را شوره زار می گیرد، چی؟ وای به روزی كه باغ ویران شود و جای آن را شوره زار بی مصرف بگیرد! نه پولی عاید صاحب ملك می شود ونه عاید سرایدار.قرار است چه برسر كسی آید كه محل درآمدش آن باغ بود؟!
می توان همین طومار را خواند و در مورد امضا كردن و یا نكردنش تامل كرد. می توان آن را به دیگران هم نشان داد. می توان كار اساسی تری كرداما متاسفانه منجوق نمی داند چگونه.بالاخره می توان دست روی دست گذاشت و هیچ كاری نكرد.
به فیلم «تهران انار ندارد» بازگردیم. اون آقایی كه در فیلم مرتب از او نظر می خواهند اهل ارومیه است. به آخرین مصاحبه ی او در فیلم كه راجع به پارك ها در تهران است به دقت گوش دهید: یك بار به عنوان قسمتی از فیلم و بار دوم با در نظر گرفتن آن چه كه بر سر ساكنان حاشیه دریاچه ی ارومیه دارد می آید! نپسندیم كه 20 سال دیگر تاكستان های ارومیه تبدیل به خاطره شوند. امیدوارم اگر 20 سال بعد چند جوان متولد دهه ی 80 در مورد ارومیه مستندی بسازند نامش را «ارومیه انگور دارد» بگذارند.
فیلم «تهران انار ندارد» در سال 1387 ساخته شده ودر همان سال طوماری در اعتراض به خشك شدن دریاچه ی ارومیه تنظیم شده كه جمله ای از آن چنین است: "با توجه به اینكه برطبق گزارش مسئولان ذیربط تاكنون ١۵٠ هزار هكتار از اراضی حاشیه ای دریاچه به شوره زار تبدیل شده ...." می دانید 150 هزار هكتار یعنی چه قدر ؟! مساحت زمینی به ابعاد 30 در 50 كیلومتر همین قدر می شود. یعنی به اندازه ی مساحت كل شهر تهران، شاید هم اندكی بزرگتر!
وقتی باغی خریداری می شود تا به جای آن آپارتمانی احداث شود پول خوبی گیر صاحب ملك می آید. معمولا، یك مقدار پول هم به سرایدار می دهند تا خانه ای رهن كند. اما آن كس كه باغش را شوره زار می گیرد، چی؟ وای به روزی كه باغ ویران شود و جای آن را شوره زار بی مصرف بگیرد! نه پولی عاید صاحب ملك می شود ونه عاید سرایدار.قرار است چه برسر كسی آید كه محل درآمدش آن باغ بود؟!
می توان همین طومار را خواند و در مورد امضا كردن و یا نكردنش تامل كرد. می توان آن را به دیگران هم نشان داد. می توان كار اساسی تری كرداما متاسفانه منجوق نمی داند چگونه.بالاخره می توان دست روی دست گذاشت و هیچ كاری نكرد.
به فیلم «تهران انار ندارد» بازگردیم. اون آقایی كه در فیلم مرتب از او نظر می خواهند اهل ارومیه است. به آخرین مصاحبه ی او در فیلم كه راجع به پارك ها در تهران است به دقت گوش دهید: یك بار به عنوان قسمتی از فیلم و بار دوم با در نظر گرفتن آن چه كه بر سر ساكنان حاشیه دریاچه ی ارومیه دارد می آید! نپسندیم كه 20 سال دیگر تاكستان های ارومیه تبدیل به خاطره شوند. امیدوارم اگر 20 سال بعد چند جوان متولد دهه ی 80 در مورد ارومیه مستندی بسازند نامش را «ارومیه انگور دارد» بگذارند.
گؤزَل گَلین
برخی
دریاچه ارومیه را عروس آذربایجان می خواندند و عده ای عروس ایران. من اورا
تنها عروس زیبا خواهم خواند. می خواهم خاطره ای بگویم از روزهایی كه این
عروس زیبا هنوز این چنین رنجور نشده بود. هنوز دختری جوان و پر نشاط بود.
می خواهم برای دفع آلزایمر تاریخی ام هم كه شده مرور كنم گذشته ها ی نه
چندان دور را. به یاد آوریم اوایل دهه هفتاد را. به یاد دارید شب "بله
برون" یا "شیرینی خوران" یا به قول ما ترك ها "سوز دانیشما یه" عروس خانم
زیبا را؟! كسان عروس می خواستند تا می توانند مهریه سنگین تری ببُرند. 14
سد به یاد 14 معصوم مهریه ای بود كه در یكی از این استان ها تعیین شد. باور
كنید قضیه "چهارده سد به یاد چهارده معصوم" استعاره نیست! صحبتی از این كه
آیا با توجه به میزان رسوب رودخانه ها این سد سازی ها توجیه اقتصادی دارد
نمی شد. جز اندكی كارشناسان كسی پاپیچ این مسایل نمی شد. صحبت چندانی از این كه این گونه سد سازی ها چه بر سر عروسانی چون این عروس می آورند
نشد. نظر عروس خانم را نپرسیدند! عروس خانم آموخته بود كه "نجیب" باشد و
نجابت یك عروس در آن روزها به معنا ی فروخوردن نیازها بود. كسان عروس خانم
بیشتر از آن كه به فكر نیاز ها ی عروس باشند نگران آن بودند كه از مهریه
های عروسان دیگر در گوشه و كنار این سرزمین ، كمتر طلب نكنند.
می خواهم برای آقا داماد نامی بیابم. "توسعه نسجیده"؟! "توهم توسعه"؟! "عقده جهان اولی شدن"؟! "توسعه ناپایدار؟!"
اما می بینم نیازی نیست به سراغ داماد برویم. خود داماد هم در این وسط كاره ای نبود. شاید او هم همانند عروس قربانی شد.عروس خانم به عقد یك خانواده پرجمیت درآمد. كسان قدیمی عروس خانم و خاندان سببی او دست به دست هم دادند و نادانسته به جان عروس خانم افتادند. عروس خانم دم به دم رنجور تر و بیمار تر شد. اما در گوش عروس خانم خوانده بودند كه دختر با لباس سپید عروسی به خانه بخت می رود و با كفن بیرون می آید. عروس خانم دم بر نزد. با لبخندی تحمل كرد همه ما را! آری! ما! شركت هایی كه سدها و كارخانه ها و جاده ها را بدون توجه به درد ورنج این عروس خانم و دیگر عروس های زیبا می ساختند. خانم های خانه داری كه بی رویه آب به هدر می دادند. كشاورزانی كه تلاشی برای بهینه كردن روش های آبیاری نمی كردند و... "ما" با عقاید و مذاهب گوناگون، زن ومرد، ترك و فارس و لر و.. .. ما همگی به نوعی كسان این عروس زیبا یا دیگر عروسان زیبای این سرزمین بودیم. آری همه ما بی توجه به رنجوری این عروس زیبا و دیگر عروسان تنها به فكر خود بودیم. روزی چشم باز كردیم ودیدیم كه عروس زیبا به حال زار افتاده است.
خبرنگار ان خارجی گمان كردند ما این عروس را "دوست نداریم"! مردمانی وحشی و یا سادیك هستیم كه از "عروس آزاری" لذت می بریم! خبرنگاران خارجی البته اشتباه می كردند! آنها نمی دانستند ما هر كه را بیشتر دوست داریم بیشتر می آزاریم! امكان ندارد خبرنگار اجنبی بتواند درك كند كه ما چه قدر عاشقانه عروس زیبا را دوست داریم! آن قدر دوستش داریم كه می توانیم صدها بیت شعر دروصف "چشمان زیبا" و " نگاه معصوم" عروس خانم و "اشك غلتان" او، سر هم كنیم! آن قدر دوستش داریم كه می خواهیم تماما تصاحبش كنیم تا جایی كه فراموش می كنیم این عروس زیبا هم نیازهایی و انتظاراتی دارد!
كسان عروس خانم وقتی حال نزار عروس خانم را دیدند به جان هم افتادند وبر سر همدیگر به خاطر آزردن عروس خانم فریاد كشیدند. هیچ كدام باور نمی كرد كه با وجود آن همه علاقه ای كه به عروس خانم دارد، موجبات زجر اورا فراهم آورده باشد. برای همین تقصیر ها را به گردن دیگری می انداختند.
اما! هیس! یك لحظه ساكت! عروس زیبا بالاخره زبان به اعتراض گشوده! بگذاریم ببینیم چه می گوید. شاید خود او بگوید كه بود كه او را به این روز انداخت. آن گاه همگی بر سر آن نامرد می ریزیم و حساب او را كف دستش می گذاریم!
اوه! نه! عروس زیبا می گوید:" به خاطر من با هم دعوا نكنید! من چیزیم نیست! خوب می شم. باید خوب بشم تا بچه هایم را به سر و سامان برسانم! به جای دعوا یك دكتر خوب برایم صدا كنید. كارشناسی كه بتواند راه حل معقولی برای درمان من ارائه دهد. حالم كه ان شاء الله خوب شد همه تان بیایید مهمانی خانه ما"
پی نوشت: رنج این عروس خانم چنان مرا تحت تاثیر قرار داده كه بر خلاف وعده ای كه در یادداشت قبلی داده بودم نتوانستم به مباحث تخصصی سویچ كنم. اما یادداشت های بعدی ام علمی خواهند بود. موضوع این یادداشت و بخش كامنت های آن هم درباره دریاچه ارومیه است.
ترجمه عنوان: گؤزل گلین= عروس زیبا
می خواهم برای آقا داماد نامی بیابم. "توسعه نسجیده"؟! "توهم توسعه"؟! "عقده جهان اولی شدن"؟! "توسعه ناپایدار؟!"
اما می بینم نیازی نیست به سراغ داماد برویم. خود داماد هم در این وسط كاره ای نبود. شاید او هم همانند عروس قربانی شد.عروس خانم به عقد یك خانواده پرجمیت درآمد. كسان قدیمی عروس خانم و خاندان سببی او دست به دست هم دادند و نادانسته به جان عروس خانم افتادند. عروس خانم دم به دم رنجور تر و بیمار تر شد. اما در گوش عروس خانم خوانده بودند كه دختر با لباس سپید عروسی به خانه بخت می رود و با كفن بیرون می آید. عروس خانم دم بر نزد. با لبخندی تحمل كرد همه ما را! آری! ما! شركت هایی كه سدها و كارخانه ها و جاده ها را بدون توجه به درد ورنج این عروس خانم و دیگر عروس های زیبا می ساختند. خانم های خانه داری كه بی رویه آب به هدر می دادند. كشاورزانی كه تلاشی برای بهینه كردن روش های آبیاری نمی كردند و... "ما" با عقاید و مذاهب گوناگون، زن ومرد، ترك و فارس و لر و.. .. ما همگی به نوعی كسان این عروس زیبا یا دیگر عروسان زیبای این سرزمین بودیم. آری همه ما بی توجه به رنجوری این عروس زیبا و دیگر عروسان تنها به فكر خود بودیم. روزی چشم باز كردیم ودیدیم كه عروس زیبا به حال زار افتاده است.
خبرنگار ان خارجی گمان كردند ما این عروس را "دوست نداریم"! مردمانی وحشی و یا سادیك هستیم كه از "عروس آزاری" لذت می بریم! خبرنگاران خارجی البته اشتباه می كردند! آنها نمی دانستند ما هر كه را بیشتر دوست داریم بیشتر می آزاریم! امكان ندارد خبرنگار اجنبی بتواند درك كند كه ما چه قدر عاشقانه عروس زیبا را دوست داریم! آن قدر دوستش داریم كه می توانیم صدها بیت شعر دروصف "چشمان زیبا" و " نگاه معصوم" عروس خانم و "اشك غلتان" او، سر هم كنیم! آن قدر دوستش داریم كه می خواهیم تماما تصاحبش كنیم تا جایی كه فراموش می كنیم این عروس زیبا هم نیازهایی و انتظاراتی دارد!
كسان عروس خانم وقتی حال نزار عروس خانم را دیدند به جان هم افتادند وبر سر همدیگر به خاطر آزردن عروس خانم فریاد كشیدند. هیچ كدام باور نمی كرد كه با وجود آن همه علاقه ای كه به عروس خانم دارد، موجبات زجر اورا فراهم آورده باشد. برای همین تقصیر ها را به گردن دیگری می انداختند.
اما! هیس! یك لحظه ساكت! عروس زیبا بالاخره زبان به اعتراض گشوده! بگذاریم ببینیم چه می گوید. شاید خود او بگوید كه بود كه او را به این روز انداخت. آن گاه همگی بر سر آن نامرد می ریزیم و حساب او را كف دستش می گذاریم!
اوه! نه! عروس زیبا می گوید:" به خاطر من با هم دعوا نكنید! من چیزیم نیست! خوب می شم. باید خوب بشم تا بچه هایم را به سر و سامان برسانم! به جای دعوا یك دكتر خوب برایم صدا كنید. كارشناسی كه بتواند راه حل معقولی برای درمان من ارائه دهد. حالم كه ان شاء الله خوب شد همه تان بیایید مهمانی خانه ما"
پی نوشت: رنج این عروس خانم چنان مرا تحت تاثیر قرار داده كه بر خلاف وعده ای كه در یادداشت قبلی داده بودم نتوانستم به مباحث تخصصی سویچ كنم. اما یادداشت های بعدی ام علمی خواهند بود. موضوع این یادداشت و بخش كامنت های آن هم درباره دریاچه ارومیه است.
ترجمه عنوان: گؤزل گلین= عروس زیبا
توضیح عكس 2: نی نی كوچولو می خواد عروس خانوم را نجات بده!
معاملات زیرزمینی یك دریاچه
بیایید یك آزمایش ساده
ذهنی انجام دهیم. یك سطل استوانه ای را درنظر بگیرید كه بر كف آن چند سوراخ
به اندازه سكه پنجاه تومانی ایجاد كرده ایم. حال دو سه ردیف سنگریزه نسبتا
درشت
در این سطل می ریزیم و آن گاه چند لایه شن و ماسه بر روی آن اضافه می كنیم. آن گاه به ارتفاع ده سانتی متر آب در سطل می ریزیم. آب كم كم راه خود را باز می كند و از سوراخ ها خارج می شود. زمان خارج شدن آب را ز1بنامیم و آن را یادداشت كنیم. آزمایش را این بار با بیست سانتی متر آب تكرار نماییم.زمان خارج شدن آب ،ز2 ،را دوباره اندازه گیری و یادداشت می كنیم.حدس می زنید ز1وز2
چه رابطه ای با هم دارند؟در این سطل می ریزیم و آن گاه چند لایه شن و ماسه بر روی آن اضافه می كنیم. آن گاه به ارتفاع ده سانتی متر آب در سطل می ریزیم. آب كم كم راه خود را باز می كند و از سوراخ ها خارج می شود. زمان خارج شدن آب را ز1بنامیم و آن را یادداشت كنیم. آزمایش را این بار با بیست سانتی متر آب تكرار نماییم.زمان خارج شدن آب ،ز2 ،را دوباره اندازه گیری و یادداشت می كنیم.حدس می زنید ز1وز2
ز2 مسلما از ز1 بیشتر خواهد بود اما از دوبرابر ز1 كمتر باید باشد.دلیل آن است كه وقتی ارتفاع آب بیشتر است، فشار در كف آب بیشتر خواهد بود و درنتیجه آب با آهنگ سریعتری از منافذ خارج می شود.
این اتفاق در طبیعت هم رخ می دهد. دریاچه ها و سفره های آب زیر زمینی با هم آب رد و بدل می كنند. بسته به آن كه دریاچه در سطح بالاتر و یا پایین تری از زمین های اطراف قرار گرفته باشد میزان آبی كه دریافت می كند از میزان آبی كه به چاه ها ی اطراف سرازیر می كند بیشتر یا كمتر خواهد بود. اگر كف دریاچه از عمق چاه های پیرامون آن بالا تر باشد انتظار داریم دریاچه در پر كردن این چاه ها نقش داشته باشد و اگر سطح دریاچه پایین بیاید چاه های آب زودتر خشك شوند. درنتیجه مردم محل مجبور
می شوند چاه های عمیق تر و عمیق تری حفر كنند. از طرفی حفر چاه هزینه دارد و از طرف دیگر هر چه چاه عمیق تر باشد انرژی بیشتری برای كشیدن آب از آن لازم است. همه اینها موجب می شود كه زندگی روستاییان محل دشوارتر شود.
البته آن چه كه در طبیعت اتفاق می افتد بسیار پیچیده تر از مدل ساده شده من است. محاسبه تبادل آب بین دریاچه و سفره های آب زیر زمینی از طریق شبیه سازی و... موضوع تحقیقاتی روز است. البته این رشته كار من نیست. ناشناسی پس از این نوشته من اشاره ای به وضعیت چاه های پیرامون دریاچه ارومیه ودشواری زندگی روستاییان محل كرد ومن با خود فكر كردم آیا ارتباطی بین سطح آب دریاچه و چاه ها وجود می تواند داشته باشد یا خیر. بعد این مدل ساده به ذهنم رسید. البته ادعا نمی كنم این مدل ساده من توصیف خوبی از پدیده دریاچه ارومیه ارائه می دهد. كارشناسانی كه مطالعه دقیق كرده اند باید پاسخ قطعی را بدهند. اندكی در اینترنت گشتم و دیدم كه چنین بررسی هایی در مورد دریاچه های مختلف آمریكا صورت گرفته است. در مورد دریاچه ارومیه مقاله مربوطی نیافتم. اگر شما چنین مقاله ای سراغ دارید لطفا معرفی كنید.
قانون طلایی
برای رشد و
پیشرفت یك جمع علمی نظیر جمع فیزیكدانان ذرات -و همچنین موفقیت یك فعالیت
اجتماعی و تخصصی علم محور مانند تلاش برای نجات دریاچه ارومیه- یك قانون
طلایی وجود دارد: تا می توانیم كارشناس خبره را از هر جنسیت، قومیت، ملیت،
نژاد، عقیده، زبان و... جذب كنیم وبا خود همراه سازیم.
برای این كار باید از به كار بردن نمادها، اصطلاحات و عباراتی كه به دلایل تاریخی یا سیاسی و یا دلایل دیگر حساسیت برانگیز هستند بپرهیزیم. فرض كنید كه یك فیزیكدان ویا كارشناس محیط زیست از انگلستان آمده تا به شما در امری تخصصی كمك كند و یا از شما دعوت كرده كه در دوره ای آموزشی شركت كنید. هم من می دانم وهم شما می دانید و هم این رفیق فرضی انگلیسی مان می داند كه پدران استعمارگر او بلاهای بسیاری بر سر پدران ما آورده اند. اما خوب نیست این موضوع را به روی این شخص بیاوریم. به هر حال او كه تقصیری نداشت. او فقط مسئول اعمال خود است و از قضا می خواهد به ما كمكی كند. اگر آن چه استعمار انگلیس كرده به سر او بكوبیم، موضع می گیرد و علی رغم نیت اولیه خود شروع می كند به دفاع از عملكرد پدرانش. اما اگر به روی خود نیاورید، استعمار گری پدرانش بر وجدان او سنگینی می كند و سعی می كند خود با كمك به شما و هدفی كه دارید (تقویت بنیه دانشگاهی، حفظ محیط زیست و....) اندكی جبران گذشته ها را كند.
همچنین در چنین جمع هایی از رجز خوانی های قومی، ملی و تاریخی باید به شدت حذر كرد. وقتی رجز خوانی می كنیم، بی اختیار كاستی های ما در نظر شخص مقابل مجسم می شود. باور كنیم كه ما كامل و بدون كاستی نیستیم. ما هم مانند بقیه اقوام و ملل دنیا كاستی هایی داریم. با رجزخوانی كاستی های ما از بین نمی روند.برعكس آن چه كه رجز خوانان وانمود می كنند تمام مشكلات ما از بیرون برما تحمیل نشده اند. اتفاقا بخش عمده ای از آنها نتیجه ندانم كاری های خود ما بوده اند. به علاوه اگر ما ضعف نداشتیم، دیگران نمی توانستند ضربه ای بر ما وارد كنند!
شاید بگویید كه پس تكلیف "هویت ما" چه می شود؟ قرن ها مردم این منطقه "مهمان نوازی" و"غریب نوازی" را وجه مشخصه هویت خویش می دانسته اند. اما متاسفانه در بین برخی، رفته رفته "هویت" دارد با ستیزه جویی مترادف می شود!! این تفكر اشتباه است. اتفاقا معروفیت به مهمان نوازی در این دنیای جدید به نفع ماست چرا كه باعث جذب گردشگران و كارشناسان و سرمایه گذاران می شود. پس بیایید به جای دستاویز قرار دادن هویتی ستیزه جویانه (كه به نظر من بی اصل و نسب است) به همان هویت آشنای پدران و مادرمان برگردیم.
ابوریحان، با دانشمندان هندی زمان خود ارتباط نزدیك داشت. او و دیگر بزرگانی چون فارابی و ابن سینا آثار دانشمندان یونانی را مطالعه می كردند و چون می خواستند آثارشان در بین دانشمندان بیشتری خواننده پیدا كند به زبان عربی كتاب و مقاله می نوشتند. اما "هویت" این بزرگان گم نشد. در واقع این ماییم كه بخش عمده ای از هویت خود را مدیون آنهاییم! چرا؟ چون صاحب فكر و اندیشه بودند. به قول خارجی ها
Original thinker
بودند. مگر نه آن است كه می گوییم ما وارث آنان هستیم؟! ابوریحان وقتی ماللهند را می نوشت جلوی دانشمندان هندی رجز نمی خواند. رجز خوانی وهارت و پورت كار نوچه های سلطان محمود بود نه ابوریحان! ابوریحان جلوی علم وعالم متواضع می شد.
برای این كار باید از به كار بردن نمادها، اصطلاحات و عباراتی كه به دلایل تاریخی یا سیاسی و یا دلایل دیگر حساسیت برانگیز هستند بپرهیزیم. فرض كنید كه یك فیزیكدان ویا كارشناس محیط زیست از انگلستان آمده تا به شما در امری تخصصی كمك كند و یا از شما دعوت كرده كه در دوره ای آموزشی شركت كنید. هم من می دانم وهم شما می دانید و هم این رفیق فرضی انگلیسی مان می داند كه پدران استعمارگر او بلاهای بسیاری بر سر پدران ما آورده اند. اما خوب نیست این موضوع را به روی این شخص بیاوریم. به هر حال او كه تقصیری نداشت. او فقط مسئول اعمال خود است و از قضا می خواهد به ما كمكی كند. اگر آن چه استعمار انگلیس كرده به سر او بكوبیم، موضع می گیرد و علی رغم نیت اولیه خود شروع می كند به دفاع از عملكرد پدرانش. اما اگر به روی خود نیاورید، استعمار گری پدرانش بر وجدان او سنگینی می كند و سعی می كند خود با كمك به شما و هدفی كه دارید (تقویت بنیه دانشگاهی، حفظ محیط زیست و....) اندكی جبران گذشته ها را كند.
همچنین در چنین جمع هایی از رجز خوانی های قومی، ملی و تاریخی باید به شدت حذر كرد. وقتی رجز خوانی می كنیم، بی اختیار كاستی های ما در نظر شخص مقابل مجسم می شود. باور كنیم كه ما كامل و بدون كاستی نیستیم. ما هم مانند بقیه اقوام و ملل دنیا كاستی هایی داریم. با رجزخوانی كاستی های ما از بین نمی روند.برعكس آن چه كه رجز خوانان وانمود می كنند تمام مشكلات ما از بیرون برما تحمیل نشده اند. اتفاقا بخش عمده ای از آنها نتیجه ندانم كاری های خود ما بوده اند. به علاوه اگر ما ضعف نداشتیم، دیگران نمی توانستند ضربه ای بر ما وارد كنند!
شاید بگویید كه پس تكلیف "هویت ما" چه می شود؟ قرن ها مردم این منطقه "مهمان نوازی" و"غریب نوازی" را وجه مشخصه هویت خویش می دانسته اند. اما متاسفانه در بین برخی، رفته رفته "هویت" دارد با ستیزه جویی مترادف می شود!! این تفكر اشتباه است. اتفاقا معروفیت به مهمان نوازی در این دنیای جدید به نفع ماست چرا كه باعث جذب گردشگران و كارشناسان و سرمایه گذاران می شود. پس بیایید به جای دستاویز قرار دادن هویتی ستیزه جویانه (كه به نظر من بی اصل و نسب است) به همان هویت آشنای پدران و مادرمان برگردیم.
ابوریحان، با دانشمندان هندی زمان خود ارتباط نزدیك داشت. او و دیگر بزرگانی چون فارابی و ابن سینا آثار دانشمندان یونانی را مطالعه می كردند و چون می خواستند آثارشان در بین دانشمندان بیشتری خواننده پیدا كند به زبان عربی كتاب و مقاله می نوشتند. اما "هویت" این بزرگان گم نشد. در واقع این ماییم كه بخش عمده ای از هویت خود را مدیون آنهاییم! چرا؟ چون صاحب فكر و اندیشه بودند. به قول خارجی ها
Original thinker
بودند. مگر نه آن است كه می گوییم ما وارث آنان هستیم؟! ابوریحان وقتی ماللهند را می نوشت جلوی دانشمندان هندی رجز نمی خواند. رجز خوانی وهارت و پورت كار نوچه های سلطان محمود بود نه ابوریحان! ابوریحان جلوی علم وعالم متواضع می شد.
بنر
اگر می
خواهید بنریا پستری با مضمون نجات دریاچه ارومیه تهیه كنید و می خواهید در
آن جملات انگلیسی به كار برید برای ویرایش جملات انگلیسی از نظر گرامری
و... در خدمت شما هستم البته به شرطی كه اصولی كه گفتم در آن رعایت شده
باشند.
از در یاچه ی ارومیه چه خبر
یادش به خیر! بچه كه بودم سیزده به در به جزیره ی اسلامی می
رفتیم و از بالای تپه اش زیبایی دریاچه ی ارومیه را نظاره می كردیم. هنوز
هم می توان این كار را كرد؟! یادش به خیر! آن وقت ها تابستان ها باز هم به
این جزیره می رفتیم گوشه ای خلوت و دور از دیدرس می یافتیم و در دریاچه شنا
می كردیم. باز هم می شود این كار را كرد؟! تنها كاركرد دریاچه ارومیه این
نبود و نیست. اگر -خدای ناكرده- دریاچه ی ارومیه بخشكد، باد نمك های كف آن
را روی زمین های كشاورزی اطراف می گستراند و آنها را تبدیل زمین های لم
یزرع می كند. آن موقع كشاورزان منطقه چه طور قرار است امرار معاش كنند؟!
گاهی گرد و غبار ی كه از صحراهای عراق برخاسته تا تهران می رسد! بین تبریز و دریاچه ارومیه كه فاصله ای نیست!
گاهی گرد و غبار ی كه از صحراهای عراق برخاسته تا تهران می رسد! بین تبریز و دریاچه ارومیه كه فاصله ای نیست!
این گرد و غبار می تواند وارد دستگاه تنفسی هم بشود.در دنیا، در مورد چنین پدیده ای و همچنین تاثیرات آن بر سلامت انسان تحقیقات زیادی صورت گرفته. مثلا این مورد را ببینید. نمی دانم در ایران چه قدر این موضوع بررسی شده.
در وبلاگ اختصاصی دریاچه ارومیه مطلبی در مورد تبعات سوء خشك شدن دریاچه آمده است با عنوان شمارش معكوس برای انفجار بمب 8 میلیارد تنی. همان حرف مرا می زند اما كمی علمی تر.
دوستی
اقتصاد دان دارد تبعات اقتصادی خشك شدن دریاچه را بررسی می كند. قول داده
وقتی مقاله اش آماده شد آن را در منجوق هم منتشر كنیم.
سیزده به در؛ دریاچه ارومیه وهواداران تراختور
طرفداران تراختور(تیم فوتبال تراكتورسازی تبریز) قصد دارند در سیزده به در حركتی نمادین به جهت حفاظت از این دریاچه، در كنار دریاچه ارومیه جمع بشوند. من از فوتبال چیزی سر در نمی آورم. با حال و هوای طرفداران فوتبال هم آشنا نیستم. اما حركت هایی كه در جهت ترویج حفظ محیط زیست است را تایید و حمایت می كنم. برای كسانی كه با قصد ونیت جلوگیری از خشك شدن دریاچه در محل حضور می یابند آرزوی توفیق دارم. باشد كه با هوشیاری آنان این حركت نمادین در مسیر صحیح خود پیش رود و به آگاهی عمومی در جامعه در مورد حفظ محیط زیست بیانجامد.
محیط زیست متعلق به همه اقوام و نژاد های ساكن زمین است. همه باید دست در دست هم دهیم و از منابع این سیاره زیبا- كه خانه همه ماست - حفاظت كنیم. از آقایان نجیب وفهیم طرفدارتراختور كه خانم های طرفدار را هم می خواهند در برنامه های خود مشاركت دهند به عنوان یك زن سپاسگزارم. ای كاش در كنار آن به همبستگی اقوام هم اشاره می كردند. در كنار این دریاچه ارمنی ها و كردها هم زندگی می كنند. من شخصا از خشكیدن زاینده رود و هامون غصه خوردم. كاملا برایم قابل تصور است كه دوستان اصفهانی من هم- كه تعدادشان هم بسیار زیاد است- از خشكیدن ارومیه آزرده شوند. مقابله با فجایع زیست محیطی كمك همه را می طلبد. پدیده شوم گرمایش زمین نشان می دهد كه سرنوشت ما ساكنان زمین به واقع به هم گره خورده است. سرنوشت من و آن اسكیمو و آن آمازون نشین و آن چینی و آن ساكن نیویورك و آن بومی جزایر مالدیو در گرو همكاری با یك دیگر است. این یك گزاره رمانتیك نیست. واقعیت جهان امروز است.
این كه علل خشك شدن دریاچه و راه جلوگیری از آن چیست، مسئله ای تخصصی است كه متخصصین امر باید در باره آن نظر دهند. اما هر یك از ما برای آن كه جلوی این گونه فجایع را بگیریم می توانیم و وظیفه داریم كه از اسراف در مصرف آب جلوگیری كنیم. هر گونه فعالیت در این زمینه باید با راهنمایی متخصصان مجرب و آگاه این رشته- كه خوشبختانه درتبریز وارومیه و اردبیل فراوانند- صورت بگیره و الا ممكنه از مسیر اصلی و سودمند خود منحرف بشه.
قبلا در مورد خشك شدن قوری گل نوشته بودم: دریاچه ای به وسعت قابلمه های ایران زمین.
دریاچه ای به وسعت قابلمه های مردم ایران زمین
معمولا
خانواده ها برای آن كه قابلمه غذایشان را بشویند ابتدا آن را پر از آب می
كنند تا بماند و خیس بخورد. خیلی ها همین طور آب را باز می گذارند تا
قابلمه پرشود. در صورت كه خیلی راحت می شود اول قاشق و چنگال و بشقاب ها را
شست. اگر قابلمه داخل كاسه ظرفشویی باشد، آب بشقاب ها در قابلمه می ریزد و
آن را پر می كند. من یك محاسبه سرانگشتی كردم و دیدم اگر همه خانواده ها
همین نكته را رعایت كنند در سال به اندازه یك دریاچه به ابعاد 2 كیلومتر در
2 كیلومتر و به عمق هفت متر در مصرف آب صرفه جویی می شود.
بیایید این حجم از آب را با حجم آب تالاب های به ثبت رسیده میهن مان مقایسه كنیم. به نظر می رسد این حجم از آب از آب تالاب گوری گُل (واقع در نزدیكی تبریز) بیشتر است.
رعایت این نكته كوچك به هنگام شستن ظروف هیچ زحمتی ندارد! خیلی خیلی خیلی ساده تر از احیای دریاچه و تالاب خشك شده است!
توضیح درباره عكس ها: این عكس ها، عكس های گوری گل هستند كه از وبسایت نسیم تبریز و حوزه هنری استان آذربایجان شرقی برداشته
ام. گوری گل اكوسیستم منحصر به فردی دارد و همه ساله پذیرای بیش از 92
گونه پرنده مهاجر است. برخی از گونه ها از خارج از ایران به این تالاب می
آید. (گوری گل تالابی است بین المللی.) متاسفانه این تالاب زیبا و منحصر به فرد در معرض خشك شدن است.
اشتراک و ارسال مطلب به:
فیس بوک تویتر گوگل