معرفه النسا و معرفه الرجال

+0 به یه ن

طالب گفت: "فكر كنم این دانشجویان احساس دختری را دارند كه پدرشان بین دختر و پسر فرق می گذارد، "

نظر مینجیق:
این هم باز بسته به خرده-فرهنگ هست. در شهر ما اتفاقا برعكس هست. یعنی پسرها فكر می كنند باید خیلی سخت تلاش كنند كه توجه پدر را بخرند اما خواهرش بایك ناز و با یك جمله شیرین همه ی توجه پدر را به یك جا به خود جلب می كند.
درصد قابل توجهی از نوشته های وبلاگ های مادرانه مربوط به همین چالش هست. تازه! این مختص طبقه متوسط تحصیلكرده (تیپ وبلاگ نویس) نیست. همین ماجرا در خانواده ی كارگرها هم هست. دست كم در خانه كارگرهایی كه در خانه ی طبقه متوسط كار نظافت وباغبانی و.... می كنند هم وضع به همین منوال هست.
در فرهنگ تبریز هم ته دل پسربچه را شاید بیشتر دوست داشته باشند اما در ظاهر انكار می كنند. در عمل سخت گیری به مراتب بیشتری نسبت به پسرها نشان می دهند چون فكر می كنند اگر این سختگیری نباشد فردا از پس مشكلات زندگی بر نمی آید.

در شهر ما اگر دختری از فرق گذاشتن شاكی باشد معمولا به این علت هست كه چرا با او مثل برادرش جدی رفتار نمی شود و مسئولیت بر دوشش گذاشته نمی شود. اتفاقا این خوب هست. دخترها برای این كه ثابت كنند كه جدی باید گرفته شوند خیلی خیلی حرفه ای و جدی تلاش می كنند. آن دسته از دختران شهر ما كه سودای كار خارج از منزل دارند اغلب سوپر جدی هستند. لوس بازی در كارشان نیست.
Ultimate no nonsense!

این مطلب را مدتی پیش می خواستم بنویسم فرصت نشد. حالا می نویسم. اگر یادتان باشد در بحث ناز كردن گفتم جامعه ما "عدم توانمندی در تصمیم گیری" را در زنان نه تنها عیب نمی داند بلكه به آن رنگ رمانتیك و آرمانی می دهد. بعدش هم گفتم این یك ضعف اخلاقی نظیر ترسو بودن یا خسیسی است كه هم خود فرد را می آزارد و هم اطرافیانش را.
یكی دو سال پیش هم در بحث ازدواج نكته مرتبط دیگری مطرح كرده بودم: برخی از مردان عزب دور هم جمع می شوند ودر مورد روحیات جنس لطیف تئوری پردازی می كنند. مد شده می گویند زنها واله و شیفته مردی می شود كه به او زور بگوید و توی دهنش بزند و توی ذوقش بزند. شما دور و برتان را نگاه كنید و ببینید كدام مردی كه در زندگی خانوادگی موفق هست این رفتار را دارد؟! دقت كرده اید این تئوری ها همیشه از جانب مردان عزب یا مردانی كه در زندگی زناشویی ناموفق هستند صادر می شوند؟! به قول معروف "كل اگر طبیب بودی سرخود دوا نمودی!" چرا این مردان عزب این تئوری را می پردازند وچرا این تئوری این همه در بین عزب-جماعت فراگیر شده. به نظرم دو علت دارد. یكی این كه با گفتن حرف های ضد زن در جمع دخترها معمولا به طور گذرا می شود جلب توجه كرد. اما معنای این توجه را مردان عزب درست تشخیص نمی دهند. علتش دلسوزی و ترحم هست نه واله شدن در قدرت مردانه ی طرف!!!! دخترها معمولا فكر می كنند پسری كه حرف های ضدزن می زنند مادر نامهربانی داشته اند و عقده ای شده اند. دلشان برایش می سوزد و می خواهند محبتی كنند. مطمئن باشید این حرف های ضدزن از نظر آنها نشانه قدرت و جذابیت مردانه نیست. كاملا برعكس! نشانه عجز و بدبختی قابل ترحم هست!
دومین چیزی كه مردان عزب اشتباه گرفته اند فرق بین قاطعیت و خشونت هست. این درسته كه خانم ها از مردی كه قاطع تصمیم می گیرد خوششان می آید. وقتی خود در تصمیم گیری در مانده اند دوست دارند مردشان برایشان تصمیم بگیرد و راحتشان كند. معمولا خانم ها در بین حس خدمت-به-خود و خدمت-به-خانواده دو دل هستند. مثلا در می مانند كفش گران قمیت را كه بیشتر می پسندند انتخاب كنند یا كفش ارزان تر را كه كمتر روی بودجه خانواده فشار آورد. دوست دارند شوهرشان در  ده مورد بگوید "گران تر را بخر, همون كه من گفتم" یك مورد هم بگوید" حالا عزیزم این بار ارزان تر را انتخاب كن، تو كه هر چه بپوشی قشنگه، تو كه زیورها بیارایی، دفعه بعد كه دست و بالمان باز تر بود بهترین را می خریم". اونی كه زنها خوششان می آید این هست نه آن چه كه عزب ها به غلط تصور كرده اند. به مردان موفق در زناشویی هم بنگرید می بینید این قاطعیت را نشان می دهند نه زورگویی كه مد نظر عزب هاست.
بهار گفت:
شخصیت احمد در فیلم آتش بس تهمیه میلانی دقیقا از همین تیپ مردای ناموفق بود كه با راهكاراش داشت زندگی دوستش رو هم خراب می كرد.
اما از حق نگذریم این مردها خیلی هم بیراه نمی گند! بله هستند زنهایی كه از این جور مردها خوششون میاد و علتش هم شخصیت ناسالم رشد نیافته شون هست. كه البته فكر نكنم حتی این دسته از زنها هم تا مدت طولانی شیفته ی مردان بددهن و خشن بمونند بالاخره اونها هم خیلی زود به اشتباهشون پی می برند و بهرحال اگه به هر دلیل خودشون رو از شر چنین رابطه ی ناسالمی نجات ندهند این رابطه، رابطه ی سازنده و آرامش بخشی برای هیچ یك از طرفین (چه زن با شخصیت ناسال خدا به داد بچه این زوج برسه! آخه اون چه گناهی داره! م و چه مرد خشن) نخواهد بود. بهرحال فكر نكنم هیچ مرد عاقل و سالمی دنبال یه زن با شخصیت رشد نیافته باشه و توصیه می كنم اگه دیدین زنی شیفته ی خصوصیات منفی شما شد بدونین كه یه جای كار می لنگه و اگه این رابطه رو قطع نكنین ، آرامش و خوشبختی خودتون رو با تهدید جدی روبرو كردین

مینجیق گفت:
خدا به داد بچه این زوج برسه! آخه اون چه گناهی داره!


بگذریم! حرف جدیدی كه می خواستم بگویم آن بود كه برخی آقایان- وحتی خانم ها- این كشمكش درونی در خانم ها را به این معنی می گیرند كه زنها در تصمیم گیری های مهم در می مانند. با خود می گویند زنی كه در بین انتخاب دو كفش در می ماند چه طور ممكن هست به عنوان یك جراح در اتاق جراحی وقتی تصمیم هایش نتیجه مرگ و زندگی دارند بتواند به موقع دست به انتخاب بزند؟! چه طور یك زن خلبان می تواند در شرایط اضطراری تصمیم بگیرد؟! لابد آن قدر دست دست می كند كه كار از كار بگذرد.
این تصور مردها ی ما بود تا 20 سال پیش. منظورم فقط مردها با ذهنیت واپسگرای مردسالارانه نیست. مردهای روشنفكر هم كه قبول داشتند كه زن می تواند مهندس درجه یك باشد، پزشك بالینی درجه یك باشد داروساز درجه یك باشد، مدیر درجه یك باشد, حتی قاضی درجه یك باشد (قاضی نیاز به تصمیم گیری سریع ندارد. می تواند تامل كند و بعد تصمیم بگیرد) یا رئیس جمهور درجه یك باشد وقتی بحث مشاغلی پیش می آمد كه در آن تصمیم گیری سریع و به موقع می تواند حیاتی باشد می گفتند كار زن نیست!
خانم های جراح همنسل من در تبریز در دهه پانزده سال گذشته با همان رویكرد "سوپر جدی خود" این استریوتایپ را از بین برده اند. نشان داده اند كه همان كسی كه در انتخاب دوكفش در می ماند در مواقع حیاتی تصمیم گیری هایی می كند نتایج معجزه آسا دارند.



اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ ]