استنفوردها-تكرار از آبان 1386

+0 به یه ن

همان طور كه قبلا گفتم در این نوشته سعی خواهم كرد كه بر جنبه هایی از فرهنگ غربی كه به نظر من از ثروتمندان و دولتمردان آن دیار افرادی علم پرور چون جین و للاند می سازد انگشت بگذارم. در اینجاقصدمن به هیچ وجه تایید و یا ترویج و حتی نقد این فرهنگ نیست. بلكه این نوشته تنها كوششی است ابتدایی برای پاسخ گویی به این سئوال كه چرا در صد قابل توجهی از ثروتمندان آن دیار تا این اندازه علاقمند به حمایت از علم و عالم می شوند.

در خانه ثروتمندانی چون استنفورد كتابخانه های مفصلی وجود داشته و دارند كه امكان بالا بردن معلومات را فراهم می آوردند. اما همان گونه كه می دانید داشتن كتاب و كتابخانه كسی را به خودی خود علم دوست نمی كند. انگیزه مطالعه و جهت گیری در این كار باید در محیطی خارج از كتابخانه به وجود آید. به علاوه برای وجود آوردن چنین كتابخانه هایی هم ابتدا باید انگیزه داشت.


پس از رنسانس و در عهد روشنگری در كشور های غربی پدیده و جمعی به وجود آمد كه به آن اصطلاحا
High society
و یا اختصارا
society
می گویند. اشراف و ثروتمندان میهمانی ها و مراسم تفریحی پیچیده خود را به وجود آوردند. در این مهمانی ها هر از گاهی هنرمندان دانشمندان و اندیشمندان هم دعوت می شدند.البته باید توجه داشت كه این جمع ها با جمع های روشنفكری (كه اتفاقا ما در ایران نمونه قوی ای از آن داریم) فرق داشتند. در این گونه جمع ها اشراف حضور قوی تر داشتند و از چهره های شاخص روشنفكری تنها هر از گاهی دعوت به عمل آورده می شد. معروفترین این چهره ها ولتر بود كه در میان
High society
فرانسه و روسیه و نزد شخص كاترین كبیر محبوبیت فراوان داشت. هر چند بیشتر وقت "های سسایتی" به بطالت می گذشت اما در حضور اندیشمندانی كه هر از گاهی به جمع دعوت می شدندمباحث
جدی ای در می گرفت كه فرصتی برای افراد تیزهوش و عمیقی چون للاند و جین فراهم می آورد تا افق های دید خود را وسیع تر كنند و فكر خود را ورز دهند.
للاند وجین هم وقتی به اروپا یا شرق آمریكا سفر می كردند با"های سسایتی" حشر ونشر می كردند. در این جمع هم با ایده های جدید آشنا می شدند و هم با افراد كاردانی كه بعدا به استخدام آنها در آمدند طرح دوستی می ریختند


این فرهنگ جنبه هایی دارد كه با ارزش های ما نمی خواند (نه با ارزش های سنتی مان نه با ارزش های خانواده های متوسط و تحصیلكرده و نه با ارزش های جمع های روشنفكری آوانگاردی ایرانی). من به هیچ وجه آرزو نمی كنم چنین فرهنگی در ایران ایجاد شود. اما نكته ای در مورد دانشمندان غربی كه با این جمع ها حشر و نشر داشتند وجود دارد كه به نظر من ما از آن غافلیم. ببینید این افراد وقتی وارد این جمع ها می شدند نه تنها نحوه لباس پوشیدن خود را عوض می كردند بلكه حتی نحوه استدلال های خود را هم تغییر می دادند. در واقع افكار خود را برای این جمع "ترجمه" می كردند. آنها را به گونه ای بیان می داشتند كه برای آن جمع قابل فهم و سرگرم كننده باشد. مثلا بخش قابل توجهی از خاطرات لئوناردو داوینچی در مورد روش های سرگرم كردن خانم های "های سسایتی" است. لئوناردو با دقت و وسواس علمی خاص خود تمام ظرافت های این كار را به ثبت رسانده. بنجامین فرانكلین هم دست كمی از او نداشت.

اغلب می شنوم كه همكاران ما شكایت می كنند كه دولتمردان و ثروتمندان ایرانی علاقه ای به حمایت از علوم پایه ندارند. این شكایت به نظر من بی مورد است. بهتر است بگوییم ما در بین بزرگان جمع خود كم داریم كسانی را كه بتوانند در این جمع علاقه ای به سرمایه گذاری درعلوم پایه ایجاد كنند. این كار هم احاطه و تسلط به تمام جوانب و نتایج كار تحقیقی می طلبد هم ایمان راسخ قلبی به اهمیت تحقیق می خواهدو هم حوصله و صبر زیاد برای آموختن زبان و فرهنگ ثروتمندان و متقاعد كردن آنها لازم دارد. من در دور و بر خود كمتر چنین شخصی را سراغ دارم. در این مورد بیشتر خواهم نوشت.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ ]