فمینیزم از راه دور

+0 به یه ن

حمید به دنبال نوشته ی قبلی ام گفت:

بسیار خب!
حالا وقت آن است كه بگویید یك زن فمینیست چه باید بكند؟ ( البته شاید بتوان از مردهای فمینیست هم صحبت كرد نه؟)
ممكن است در چند پاراگراف در اینخصوص هم بنویسید؟

 

من هم جواب دادم:

بله مردها هم می توانند فمینیست باشند. بعد هم گفتم در موقعیتی نیستم كه بنویسم كه كی چی كار بكتد. اما اینجا نظر خودم را می نویسم تا چه قبول افتد و چه در نظر آید. در هر صورت سر آغاز بحثی می تواند باشد كه دید ما را روشن تر سازد. باز هم می نویسم من نه فعالیت فمینیستی داشته ام و نه در آینده در نظر دارم داشته باشم. تنها از دور نظاره گر بوده ام و مشاهده ام را می نویسم. نظاره گری بوده ام بدون تعصب و سعی كرده ام بدون پیش داوری نظاره كنم. از دور نگاه كرده ام و قصد نزدیك تر شدن هم ندارم. اما انصافا دورنما را تا حدودی زیبا یافتم.

تا جایی كه من متوجه شده ام فعالیت های فمینیستی در سه شهر ایران دامنه دار تر است. اولی -همان طوری كه انتظار می رود- تهران هست. دومی تبریز و سومی رشت. فعالان این سه شهر با همدیگر تعامل خوب و دوستانه ای دارند و از هم تاثیر می گیرند اما در عین حال هویت مستقل دارند. از همدیگر تقلید نمی كنند و دنباله رو هم نیستند. فعالان تهران بیشتر روی قوانین و ضابطه های مربوط به زنان كار می كنند. بیشتر فعالیت شان حقوقی است.  در تبریز فعالان فمینیست نگاهی هم به جنبش حقوق اقوام و زبان مادری و همچنین حفظ دریاچه دارند.

در رشت دغدغه ی عمده بیشتر شدن آزادی های فردی زنان هست. این به آن معنا نیست كه در تبریز یا تهران دغدغه ی آزادی فردی ندارند اما چیزی كه من از دور مشاهده كرده ام آن است كه در رشت این دغدغه به دغدغه ی اصلاح قوانین می چربد و در تهران برعكس. در هر صورت یك مفاهمه و همدلی بین فعالان حقوق زنان در سراسر ایران وجود دارد كه بین فعالیت های دیگر كم نظیر هست. خوشبختانه فعالان حقوق زنان به همدیگر تشر نمی آیند كه دغدغه ی من مهمتر است  پس بقیه ی دغدغه ها را ول كن بیا و برای دغدغه ی من فعالیت بنما! شاید از بس از دیگران این پیام را شنیده اند و از آن زجر كشیده اند دیگه برای همدیگر تعیین تكلیف نمی كنند. آری ! عمری شنیده اند كه حالا مسایل مهمتری هست بنابراین مسایل زنان بماند برای بعد!

من اینجا می خواهم روی فعالین حقوق زنان آذربایجانی تمركز كنم. ضمن ادای احترام و بزرگداشت فعالینی كه در حوزه ی حقوق خانواده تلاش می كنند به نظر من این موضوع خیلی برای خانواده های آذربایجانی مسئله ساز نیست. خانواده های آذربایجانی قوانین نانوشته ی درون خودشان را دارند و از قوانین بیرونی چندان تاثیری نمی گیرند.  به این علت كه فكر می كنند اگر زندگی خانوادگی به جایی برسد  شیرازه ی آن را  قوانینی كه دیگران تصویب رسانده اند بخواهد نگاه دارد همان بهتر كه بپاشد.   خانواده های آذربایجانی مردسالارانه هم اگر باشند خود را بی نیاز از این نوع دوپینگ های قانونی می بینند و فكر می كنند اگر روزی  آن قدر حرفشان پیش همسرشان بی ارزش شود كه بخواهند به این قوانین متوسل شوند  دیگه تمام شده رفته پی كارش! خلاصه بخواهم بگویم: اگر این قوانین عوض هم بشوندآن قدرها در زندگی ما آذربایجانی ها تغییری حاصل نمی شود. همین خواهیم بود كه هستیم. كما این كه خانواده های آذربایجانی كه نسل اندر نسل در اروپا زندگی كرده اند همان ساختار را دارند كه  امروزه در داخل خود آذربایجان هست.  ساختار خانواده های ما البته تغییر پیدا می كنند ولی دینامیك خود را دارند. مسئله ی اقتصاد یا تحصیلات یا ارتباطات بیشتر بر ساختار آنها و تحول آنها تاثیر می گذارد تا قوانین تصویب شده.  مسئله ی قوانین  برای ما بیشتر جنبه ی پرنسیب و حیثیتی دارد تا جنبه ی عملی.

به نظر من فعالین حقوق زنان در تبریز باید روی دو موضوع تمركز كنند: 

1)  مسئله ی خرافه زدایی. وقتی از خرافه صحبت می كنم منظور من هم خرافه های بومی است و هم خرافه های نیو-ایج كه وارداتی هستند. خوشبختانه در این هدف مردان ما صد در صد همیار و موافق ما هستند.   این تلاش نه تنها به بنیان خانواده ی ما آسیب نمی رساند بلكه آن را قوی تر نیز می سازد. قبلا هم نوشتم كه در فیلم های اخیر مهرجویی فالچی گری مدرن برای زنان  جذاب و لطیف و فمینین   به تصویر كشیده می شود. بعید می دانم مردهای خطه ی آذربایجان زنی را كه به فالچی گری رو می آورد  به این علت جذاب و تو-دل-برو بیابند. اصلا از این چیزها به شدت عصبانی می شوند و تحمل نمی كنند.

2)  پیدا كردن راهی برای گسترش افسردگی بین زنان. این مسئله در آذربایجان خیلی جدی است. باید ریشه یابی جدی شود و درمانی یافته شود. این مورد هم باز مسئله ای است كه رفع آن نه تنها به از هم پاشیدگی خانواده نمی انجامد بلكه آن را تقویت می كند. هیچ مردی دوست ندارد همسرش یا دخترش افسرده باشد. اما ممكن است نادانسته به چیزی اصرار كند كه نتیجه ی آن افسردگی همسر یا دخترش باشد. در این موارد باید تحقیق شود و اموزش عمومی داده شود.

 به شخصه ترجیح می دهم -و به عزیزانم هم همین توصیه را می كنم -كه خود به جای فعالیت فمینیستی فكرم را بدهم به فعالیت شغلی و علمی ام و در آن سعی كنم پیشرفت نمایم. اغلب مردها ی ما -حداقل در قشر اجتماعی ای كه من به آن تعلق دارم- همین را ترجیح می دهند و تشویق می كنند. كار خودمان را بكنیم اما فمینیست ها را به باد ملامت نگیریم. نسبت به آنها بد قضاوت نكنیم. بعید می دانم تلاش هایشان با توجه به تعصباتی كه در جامعه هست به ثمر قابل توجهی در 4-5 سال آینده برسد. اگر جنبش طرفدار حقوق زبانی سنجیده عمل كند در چند سال آینده می تواند موفقیت های زیادی كسب كند اما جنبش حقوق زنان با موانع سترگ تری رو به برو خواهد شد. در هر صورت تلاشهایشان ارزشمند هست. اگر یارشان نیستیم بارشان هم نباشیم. همزبان و همگام با متحجرین و واپسگرا ها  و لمپن ها به آنها حمله نكنیم. اگر حمایتشان نمی كنیم حداقل سكوت پیشه كنیم و تیغ ملامت نكشیم.

 

همان طوری كه از متن بالا بر می آید و من چند جا با صراحت اعلام كرده ام نظر مردهای ما برای من خیلی مهم هست. برخی از فمینیست های تند رو شاید بگویند اصلا مهم نیست. اما من صراحتا اعلام می كنم برای من یكی خیلی مهم هست. ارزش قایل شدن به نظر كسانی كه برای من ارزش قایلند و موفقیت و شادابی ام را آرزومندند ارزش قایل شدن به خودم می دانم. مردهای خانواده ام (همسر، پدر، دایی و....) كسانی هستند كه در این جامعه ی بیرحم و خشن مرا شاد و سرحال و موفق می خواهند! چه طور من بیایم و بگویم نظرشان برای من اهمیت ندارد؟! اهمیت دارد خیلی هم دارد! تا جایی كه اولویت هایم را با آنها تنظیم حاضرم بكنم. آنهایی كه مرا از نزدیك می شناسند مرا فردی بسیار "غد" می دانند و برایشان تعجب آور است كه سر این موضوع من حاضرم آگاهانه نرمش و انعطاف نشان دهم ! 

 

 در تهران بدخواهان زیادی دور و بر من بوده اند كه در گوشم خواسته اند بخوانند كه من "به عنوان یك زن پیشرو" (و از این چرت و پرت ها!) نباید به همسرم وابسته باشم و از او نظر بخواهم بلكه باید مستقل عمل كنند. هدفی جز این نداشتند تا میانه ی من و همسرم را به هم بزنند و به این وسیله  هر دوی ما را تضعیف كنند. بدون ملاحظه ی موقعیت برتری كه داشتند صاف زدم توی برجكشان و از این كارم هم خوشنود هستم. هر كه با هر بهانه ای بخواهد میانه ی من و همسرم را به هم بزند همین جوری از من واكنش خواهد دید. هر كه می خواهد باشه! هر بهانه ای هم می خواهد بتراشه. همینه كه هست! تمام! اما این را توجه داشته باشید آن "بدخواهان دو به هم زن" فمینیست واقعی نبودند. ناشیانه ادبیات آنها را تقلید می كردند چون فكر می كردند من به آن ادبیات گوش می دهم. آن بدخواهان همزمان با ادبیاتی كاملا ضدفمینیستی همسرم را علیه من تحریك می كردند كه البته آن تلاش شیطانی شان هم ناكام ماند. فمینیست های واقعی آن قدر بیكار نیستند كه بخواهند در گوش زوجی بخوانند كه میانه ی انها را به هم بزنند. مسایل خیلی مهمتر  وافق های دید بسیار وسیع تری دارند. فمینیست ها و عقایدشان را بشناسیم تا بدخواهان نتوانند به اسم آنها به ما ضربه بزنند.

   فعالیت فمینیستی ای  به نظر من اولویت دارد آن است كه منافع مردها را هم در كنار منافع زنان تامین نماید. جالب آن كه همین دو نكته را شهریار اقلیم سخن سال ها پیش  به زبان خودش - كه چندان هم فمینیستی نیست- این چنین سروده:

 

یك دم ز حقوق مدنی دم بزن ای زن

وین دام سیه سلسله برهم بزن ای زن

این جامه ماتم بدل ما زده صد چاك

...
صدچاك در این جامه ماتم بزن ای زن

آبستن عیسای تكامل تویی آخر

پس چاك به پیراهن مریم بزن ای زن

بگشای چو خورشید رخ و تیرتجلی

بر دیده نامحرم و محرم بزن ای زن

تا زخمه سازت بدرد پرده اوهام

این نغمه گهی زیر و گهی بم بزن ای زن

با سعی و عمل پرچم اقبال و شرف را

مردانه بسر تا سر عالم بزن ای زن

بر برگ گلت شبنم اشك اینهمه بس نیست؟

دیگر بسرو سینه خود كم بزن ای زن

"شهریار

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ ]