حدود و ثغور علم تجربی

+0 به یه ن

اینشتین دانشمند بسیار بزرگی بوده و فردی بسیار عمیق. اما یك سری از مصاحبه ها و جملات قصارش بلا ی "نوابیغ" را دامن زده است. به این یكی توجه كنید:
Albert Einstein : "I want to know Gods thoughts.... all the rest are just details

آخه این چه حرفیه؟! شاید اینشتین به شوخی یك همچین حرفی زده باشه. یا برای تاكید كلامی متافور به كار برده! ر اما برداشته اند همین جمله را خارج از زمینه این ور واون از او نقل كرده اند و شده بلای جان ما. اگر شوخی یا متافور باشه اشكالی نداره. اما اگر جدی بگیریم واقعا حرف بیخودی است. گوینده اش اینشتین بوده كه باشه!آخه این حرف نه از نظر فیزیك پایه ی قرص و محكمی داره. نه از نظر فلسفه و نه از نظر الهیات و علوم نقلی و....
یك حرف هست كه جون می ده برای تیتر مجلات جنجالی! جون می ده برای حلقه های روشنفكری تهران! همین و بس!
نه تنها به فیزیك كمكی نمی كنه به آن آسیب هم می رسانه. باعث می شه كه یه عده آدم رویایی كه حا ل و حوصله ی آموختن فرمالیزم و تمرین حل كردن را ندارند به هوای این قبیل جملات قصار می آیند به سراغ این رشته بعد از مدتی هم سرخورده می شوند و با لعن و نفرین دور می شوند. تصور من این است كه یك شب آخر وقت به اینشتین سر میز شام ضیافتی گفته اند پاشو به سلامتی فیزیكپیشگان "پروپوز ا توست" كن او هم پاشده یك همچین حرفی زده كه مناسب آن احوالات باشه! راستی كسی می دونه اینشتین در چه پس-زمینه ای این جمله را گفته ؟!

ایراد البته از اینشتین نیست. ایراد از آن شیوه ی قهرمان سازی و مرشد سازی از اینشتین است. به عنوان مثال این جمله ی اینشتین را در نظر بگیرید:
: I was not surprised when the eclipse of May 29, 1919, confirmed my intuitions and I would have been surprised if I had been wrong.

حرف نامعقولی نیست. نظیر آن است كه اگرحال كه هیگز كشف شده ما بگوییم انتظارش را داشتیم و اگر كشف نمی شد تعجب می كردیم. هیچ حرف عجیبی نیست. فرضیه ای است كه مشاهدات فعلی را به خوبی توضیح می دهد یك پیش بینی هم دارد كه انتظار داریم درست باشد. اگر درست نباشد ناگزیریم كه فرضیه را اصلاح كنیم.
اینشتین هم چیزی بیش از این حرف نگفته و ادعایی نكرده.
حالا ببینید عوام الناس همین حرف اینشتین را چه طوری نقل می كنند: اوایل ازدواجمان بود كه رفته بودیم خانه ی یكی از دوستان شاهین عید دیدنی. مهمانی در آنجا بود كه پیرمردی بود كه شاهین را تشویق را به اینشتین شدن می كرد.خوشبختانه به خاطر زن بودن مرا از این فیض محروم می دانست! خدا را شكر كه زن بودن شانس نوابیغی و توهماتی از این دست را پایین می آورد. این داستان را نقل كرد (با بیان عامیانه ی خودش) و بعد گفت "انیشتن" گفته "اگر نتیجه آزمایش جز این بود حتما خدا اشتباه كرده است."استغفرالله! اینشتین كی همچین حرفی زده؟! منهای مسئله ی دینی این حرف از نظر علم هم مردود است. دانشمند تجربی برای خدا یا طبیعت یا هر چه كه اسمش را بگذارید تعیین تكلیف نمی كند. قدم به قدم و با فروتنی در مقابل طبیعت و قوانین آن راز هایش را با فرضیه سازی كشف می كند. اگر فرضیه اش با آزمایش نخواند آن را اصلاح می كند.

پشت همه ی این كوشش البته باوربه كارآیی فروكاستگرایی یا REDUCTIONISMهست اما همین و بس! بیش از این فرض دانشمند علم تجربی ادعایی و انتظاری ندارد..

 

لئون لدرمن یكی از برترین پژوهشگران فیزیك در نیمه ی دوم قرن بیستم است. دو سه كشف مهم كرده كه به خاطر یكی شان (كشف مستقیم نوترینوی میون) جایزه ی نوبل گرفته.

بسیار تیزهوش است. كنجكاو هم هست.گاهی هم شیطونی های كلامی ای می كند و همه را می گذارد سر كار! به نظرم خوشش می آید ببیند چه قدر یك حرف سرسری او می تواند در بین مردم عادی منجر به بحث های نامربوط شود.



همان طوری كه می دانید در جراید عامه پسند گاهی به ذره ی هیگز God particleنیز می گویند. البته چنین عنوانی هیچ وقت در بین خود ما پژوهشگران فیزیك به كار برده نمی شود.

این عنوان باعث شده یك عالمه بحث های نامربوط سفسطه آمیز در مورد هیگز شود كه هیچ ربطی به فیزیك و فرمالیزم هیگز ندارد. اگر روزی سر حال و شوق بودم فرمالیزم هیگز را به طور ساده توضیح می دهم و در این وبلاگ منتشر می كنم. خواهید دید كه یك فرمالیزم درست و حسابی ریاضی است برای توصیف پدیده ها كه در فیزیك ذرات بنیادی هم كار برد دارد و پیش بینی آن (وجود ذره ی هیگز) به تازگی به اثبات رسیده است. یك چیز درست و حسابی ( rigorous ) فیزیكی. بدون هیج نتیجه گیری سفسطه آمیزی در مورد مسایل اعتقادی.

تنها مسئله ی اعتقادی عمیق كه در این میان هست (مانند سایر فرمالیزم های فیزیك) آن است كه ما قادریم فرمالیزم تجریدی ریاضی بسازیم كه طبیعت با آن توصیف می شود و جالب تر آن كه بر آن اساس می توانیم پیش بینی كنیم. این فرض خیلیییی عمیق است. اما آن نتایج سفسطه آمیز كه در اثر نامگذاری غیر علمی به وجود آمده با این موضوع كه مد نظر من است خیلی فرق دارد.

همیشه فكر می كردم كدام "مردم آزاری" آمده این نام بی مسمی را به هیگز در جراید داده كه این همه باعث سردرگمی و حرف های چرت و پرت و نامربوط شده.

دیروز با چند نفر از همكاران صحبت می كردم و گفتند كار كار لئون لدرمن است. قصه اش را گویا از زبان خود او شنیده بودند. گویا او یك كتاب عامه فهم منتشر می كرده. به ناشر كتاب گفته This Goddamn particle! (یعنی ذره ی "لعنتی"!)

ناشر گفته بذار اسمش را در عنوان بذاریم God particle. این طوری كتاب بیشتر فروش می ره. مردم روی این اسم حساس هستند. خلاصه از این شم اقتصادی ناشر و شیطنت لئون لدرمن این لقب بی مسمی معرفی می شه و باعث بحث های بی سرو ته و بیفایده ی بسیار می شه."


حالا بیا و برای یكی از این جماعت كه این اسم بی مسما را یكی از جراید خوانده و جلوی زن و بچه هاش كلی كلاس گذاشته و حرف های بی سر وته قطار كرده توضیح بده كه كل قضیه همین بوده و بس: شیطنت یك فیزیكدان پیر و سودجویی یك ناشر. مگه قبول می كنند. درسته قورتت می دهند كه تو نمی فهمی من می فهمم.

 

چیزی كه من می خواستم بگویم این بود كه جملات قصار را باید در پیش زمینه ی آنها معنی كرد.

نظرات اینشتن در فیزیك قابل تامل است و سهم بسزایی در پیشبرد آن در زمان خودش داشته است. هرچند حتی در زمینه ی فیزیك هم همیشه حق با او نبود. به طور مثال در فیزیك كوانتمی نظراتی كه بوهر داشت و اینشتن با آنها مخالفت می كرد یواش یواش ثابت شد كه درست تر است.
این كه اینشتن با كسی كه آن زمان یك دانشجوی جوان بوده كه ابهت اینشتن او را گرفته به مهربانی سخن گفته از او یك اسوه ی اخلاق نمی سازد. وقتی اینشتن تازه به آمریكا آمده بوده یك مقاله می فرستد به جورنال و داور ایراداتی بجا از او می گیرد و او جواب می دهد:
Dear Sir,

We (Mr. Rosen and I) had sent you our manuscript for publication and had not authorized you to show it to specialists before it is printed. I see no reason to address the in any case erroneous comments of your anonymous expert. On the basis of this incident I prefer to publish the paper elsewhere.

Respectfully,

P.S. Mr. Rosen, who has left for the Soviet Union, has authorized me to represent him in this matter.

فرستادن مقاله توسط ادیتور به داور سنت مجلات آمریكایی بوده كه الان سنت مقبول در همه ی دنیا شده. بعدها معلوم می شود ایرادات داور مقاله بجا بوده و اینشتن اشتباه می كرده. این نحوه ی جواب دادن اینشتن خیلی شوك آور است. لاندائو فیزیكدان بزرگ روسی هم اسوه ی اخلاق نیست. اما  یك با ر او مقاله ای به مجله ی دست چندم روس می فرستد. ادیتور چنان سرمست می شود كه بدون نظر داور مقاله را چاپ می كند . لابد با خود می گوید كدام داور را پیدا كنم كه  بتواند از كار لاندائو  ایراد بگیرد. لاندائو بر می آشوبد كه "این چه برخوردی است. لاندائو هستم كه باشم . ممكن است اشتباه كرده باشم. من به مجله مقاله می فرستم كه مورد نقد قرار بگیرد!"



بایست می دیدیم اگر  دانشجویی در قد و قواره ای بود كه از كار علمی اینشتن ایراد می گرفت چه طور برخورد می كرد. آیا باز هم رفتار مهربانانه نشان می داد. مهربان برخورد كردن با دانشجویی كه چنان شیفته ی ابهت شده كه دست و پایش می لرزد كه هنری ندارد. گیریم  مهربانی نشان می داد. بالاخره او كسی است كه در پروژه ی منهاتان بوده.خلاصه خارج از فرمول ها و تئوری هایی كه اینشتن در پیشبرد آنها سهیم بود من نمی توانم برایش آتوریته ای قایل باشم. در خارج از حرفه ای كه در آن بسیار خوب بود یك آدم معمولی است. نظراتش برای من حجت نیست.
كار فیزیك هم گفتم چیست. خارج از ظرفیت این علم نمی تواند از آن نتیجه ای بیرون كشید. ظرفیت این علم آن است كه باتوجه ابزار اندازه گیری موجود كه هر كدام خطایی محدود دارند بتوانیم مدل هایی كه برای پیش بینی رفتارپدیده هاست تست كنیم. متدلوژی مخصوص خود را دارد. از دل این روش سعی و خطا با خطای محدود نمی توان گزاره های مطلق از نوع ایمانی بیرون كشید. حالا چه در جهت ایمان چه در رد آن. این كه از دل یك مدل فیزیكی نتیجه ای در این باب بیرون بكشی یا عوامانه است یا عوامفریبانه.
تكنیكی برای بالا بردن فروش كتاب های علمی عامه پسند. البته این نكته شامل نظر هاوكینگ هم می شود. 

 

در كیهانشناسی یك مدل استاندارد با فرمالیزم مشخص و چند پارامتر آزادداریم كه می تواند پیش بینی هایی در مورد مشاهده پذیر ها یی بكند كه رد جهان اولیه در آنها هست. مثلا می تواند نسبت هلیم و هیدروژن را پیش بینی كند. هلیم در دنیای اولیه ساخته شده. چیزی حدود تنها یك ثانیه پس از بیگ بنگ (یا بهتر است بگویم بعد از تورم.) پیش بینی مدل با مشاهده می خواند و پارامتر های مدل تعیین می گردد. همین! برای توضیح پدیده ها تا زمان تقریبا خود بیگ بنگ ما احتیاج به تئوری ای جز این نداریم. البته با دقت های مشاهداتی موجود. دقت ها اگر بهتر شوند احتمالا خواهیم دید كه مدل موجود را باید تصحیح كنیم. برای همین هم هست كه فیزیكدان ها به این زودی ها بیكار نمی شوند. ماجرایی كه اتفاق می افتد همین هست. از این پروسه ی فهم دنیا با فرمالیزم ریاضی و متدلوژی تست نتایج نتیجه ای كه هاوكینگ در كتاب های عامه فهم خود بیرون می كشد نمی توان بیرون كشید! البته هاوكینگ می تواند نظر شخصی خود را داشته باشد اما این كه وانمود كند این نظر شخصی نتیجه ی دانش برتر كیهانشناسی اوست ترفندی است برای بالابردن فروش كتاب هایش. آن مدل تثبیت شده را هر دانشجوی خوب دكتری كیهانشناسی یا انرژی های بالا در سال های اول درسش یاد می گیرد. از این جهت هاوكینگ برتری ای نسبت به او ندارد. دانش تجربی دانستن فلان ورد جادوگری نیست كه در انحصار جادوگر اعظم باشد و او از آن طریق به حقایق دسترسی پیدا كند و بقیه مجبور باشند نظر او را مستندات بدانند و به او ارجاع دهند! هاوكینگ هم مثل بقیه ی فیزیكدان ها مدل هایی برای تعمیم مدل های موجود ارائه می دهد كه باید به نقد همتایانش كشیده شود و با داده های تجربی آزموده شود. فرق یك فیزیكدان درجه یك با یكی متوسط در هوشمندی همین مدل هایی است كه می سازد و تیزبینی برای ارائه ی روشی برای آزمودن مدل هاست.

من فقط خواستم تبیین كنم كه دایره علوم تجربی به خصوص فیزیك در چه حدی است. ادعای من هم این است كه از آن نتایج مطلق از توع مسایل ایمانی و اعتقادی بیرون نتوان كشید.
مسایل ایمانی و اعتقادی از جنس دیگری هستند و به روش های دیگری حاصل می شوند. بین فیزیكدان ها هم مومن هست هم بی ایمان.
تا قرن 19 به تبعیت كل جامعه اكثریت در میان دانشمندان با مومنان بود. مثلا نیوتن حسابی مذهبی بود. پلانك كه دانشمند قرن بیستمی بود مذهبی بود. عبدالسلام برنده ی جایزه ی نوبل هم همین طور. زیكیكی آزمایشگر بزرگ سرن هم همچنین. درصد مذهبی ها در نیمه ی دوم قرن 20 داشت كمتر می شد اما من الان در كنفرانس ها می بینم كه دارد یواش یواش زیاد تر هم می شود.
بعد از كنفرانس ها معمولا می رفتیم كلیساهای شهر را به عنوان توریست ببینیم. الان گاهی می بینم برخی فیزیكدان های جوان غربی (آلمانی سوئدی و...) بعد از كنفرانس در كلیسا نشسته اند با خلوص نیت و با چشمان اشكبار دعا می كنند. چنین صحنه ای 10 سال پیش متصور نبود اما ظاهرا یك بازگشت به مذهب بین این طیف هست. بیشتر به نظرم به وضعیت تربیت خانوادگی وضعیت اجتماعی و حالات درونی آدم ها بستگی دارد تا دانش آنها در امور علوم تجربی.
در ایران هم برخی از بهترین دانشجوهای ما به شدت مذهبی هستند برخی هم نیستند. من این جمله ی آخر هم را هم از دید یك پژوهشگر علوم تجربی می زنم. بیان مشاهده می كنم و بس.

 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ ]