ر مثل رانندگی

+0 به یه ن

من 29 سالگی گواهینامه گرفتم و چون معمولا همسرم رانندگی می كند زیاد تمرین نكرده ام و در نتیجه در رانندگی ناشی هستم. صبح داشتم از كوچه مان می پیچیدم در باند كناری بزرگراه كه دیدم كه ماشینی درست در پیچ ایستاده طوری كه من اگر بخواهم بپیچم ناگزیر باید بیافتم لاین دوم كه ماشین ها با سرعت بیشتری حركت می كنند. خوب این درست نیست! درستش این است كه وقتی از كوچه ای به خیابانی می پیچی سعی كنی در منتهی الیه راست خیابان قرار بگیری كه  ماشین های لاین دوم مجبور نشوند كه ترمز كنند.  برای همین توقف در پیچ ها از نظر آیین نامه اشتباه هست. در آیین نامه این ممنوعیت ها را می نویسند ولی علت را توضیح نمی دهند. خواستم بوقی بزنم و اشاره كنم كه برود اندكی جلوتر توقف كند منصرف شدم. یعنی ترسیدم بوق بزنم. می دانید چرا؟ علت را اگر بگویم عطیه و بقیه كله ام را خواهند كند

اما هرچه باداباد! علت ترسم را می نویسم. چون دیدم  راننده ی ماشین خانم است . فكر كردم اگر به او اشاره كنم ممكن است مانند شیر ماده به من حمله ور شود!  همه ی این احساسات ناخودآگاه بود. یعنی همین كه دیدم راننده اش زن هست از بوق زدن منصرف شدم و با خود گفتم عیب نداره بذار همین لاین دوم در بیام اما از مشاجره با این زن حذر كنم.  بعدش كه رد شدم با خودم فكر كردم منی كه این همه به  احقاق حقوق زنان و رفع تبعیض علیه زنان پایبندم چرا بر اساس جنسیت راننده در باره ی رفتار احتمالی او پیش داوری كردم؟! دیدم پیش داوری ام حتی لایه ای عمیق تر داشت. اگر می دیدم مردی آنجا ایستاده پیش داوری می كردم كه می داند آنجا نباید بایستد و ایستادن او آنجا چه مشكلی برای دیگران به وجود می آورد اما اهمیت نداده. گفته بی خیال. بعد كه صدای بوق را بشنود -اگر خیلی دریده نباشد-  اندكی جلوتر می رود. اما در مورد آن خانم  گمان كردم اگر می دانست آنجا ایستادن برای دیگران مشكل زاست از همان ابتدا آنجا نمی ایستاد. آنجا ایستاده چون دركی از اشكال آنجا ایستادن ندارد.    اگر صدای بوق را بشنود به گونه ای دیگر تعبیر خواهد كرد:"باز هم حق ما خانم ها را دارند می خورند. حتی همجنسانمان" بعدش هم در مقام دفاع از حق خود پرخاش می كند.

این مشكلیه كه وجود دارد. عطیه جان! با انكار این مشكل نمی توانی از دست این مشكل راحت شوی!

این مشكل هم از این به وجود نیامده كه درك زنها پایین است یا استعداد ذاتی برای رانندگی ندارند.  علت آن این است كه تمرین كمتری داشته اند و وقتی هم كه رانندگی كرده اند آن قدر نسبت به انها پیش داوری صورت گرفته و آن قدر به خاطر زن بودن تخطئه شده اند كه یك سپر تدافعی جلویشان گرفته اند. سعی نكرده اند كه اشكال كارشان را یاد بگیرند و اصلاح كنند. آموخته اند در این دنیای مردانه ی رانندگی كه به خاطر زن بودن تخطئه می شوند باید "دست پیش بگیرند كه پس نیافتند" (قاباخ دان گلن نیخ ائلسینلر). در فیلم ده كیارستمی كه در نوشته ی قبلی ام اشاره كردم خانمی كه رانندگی می كرد دایم همین تكنیك را به كار می برد.

 می شه هر كسی برای خودش این سیكل را بشكنه. من آماده ام! با این كه سنم هم كم نیست آماده ام نقد ها را بشنوم و  رانندگی ام را اصلاح كنم.  هر نكته ای كه فكر می كنید ما در رانندگی رعایت نمی كنیم در بخش كامنت ها بنویسید. من شخصا می خوانم و تمرین می كنم. می خواهم این سری نوشته ها را ادامه بدهم تا به یك "ده فرمان" رانندگی برای خودم برسم!

 

پی نوشت:

منظورم از "ترسیدم" این نبود كه آن قدر از پرخاش آن خانم وحشت كردم كه نتوانستم بوق بزنم. منظورم این بود كه برآورد هزینه و فایده كردم و دیدم نمی ارزد بوقی بزنم و او نفهمد بوق برای چی بود و برگردد پرخاش كند و اول صبحی برود روی اعصابم. ترجیح دادم آن زمان را مكث كنم تا قطار ماشین هایی كه از لاین دوم رد می شدند عبور كنند و لاین دوم خلوت شود تا  من مستقیم لاین دوم بروم.
اگر چیز بارارزش تری بود  و تشخیص می دادم فایده به هزینه  اش می ارزید ملاحظه ی این كه پرخاش بكند یا نكند نمی كردم! حساب كتاب و هزینه سنجی است دیگه!

 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ ]