حلقه های روشنفكری تهران و تبریز

+0 به یه ن

این مطلب تكرار نوشته ی قبلی ام هست در بلاگفا :

 

من در چند یادداشتم اصطلاحی به كار بردم به عنوان "حلقه های روشنفكری تهران". افتادن توی خط این حلقه ها را هم مانعی در راه  پیشرفت در زندگی شخصی و تحصیلی و حرفه ای دانستم. اینجا می خواهم خصوصیات این حلقه ها را بشمارم. دوستان اگر چیزی به ذهنشان می رسد حتما اضافه كنند قبل از شروع صحبت خود تاكید می كنم كه این اصطلاحی است كه خودم ساختم و شاید عنوان خوبی نباشد.  در زیر چند مورد از خصوصیات این حلقه ها را بر می شمارم. با دقت در این خصوصیات می توان فهمید چرا افتادن توی خط این حلقه ها مانع رشد و پیشرفت می شود.

در  این حلقه ها ساعت ها به بحث می پردازند. اما اگر دقت كنید هدفشان از بحث رسیدن به یك نتیجه نیست. حتی تیز كردن چاقوی قابلیت های كلامی هم هدفشان نیست. هدفشان تنها یك چیز است: درآن حلقه از بقیه در بحث كم نیاورند. اگر گوشه ای ساكت بنشینید و بحث ها را دنبال كنید می بینید در عرض یكی دو ساعت جای طرفین بحث عوض شد  اما طرفین كماكان دارند با حرارت بحث می كنند! شخص چنان با حرارت از موضوعی دفاع می كند كه یك ساعت پیش علیه  همان موضوع  توسن كلام می تاخت.

برای ناظر بیرونی یكی دو بار در این جلسات نشستن و به ریش هر دو طرف خندیدن مفرح است اما بعد از یكی دو جلسه خسته كننده می شود. و اما از كسانی بگویم كه خود در گیر بحث ها می شوند. تمام تلاش خود را نشان می دهند كه در جمع خود را مسلط نشان دهند. اما واقعیت آن است كه بعد از ساعت ها بحث با حرارت  در دفاع از چند چیز متناقض و تغییر موضع وقتی خسته و كوفته به خلوت خویش می روند افكارشان متزلزل می شود. با خودشان  مرور می كنند و می گویند  بالاخره  نظر واقعی من چیست! این تناقضات به آنها فشار می آورد. برای آن كه خود را تسكین دهند دست به كارهای عجیب و غریب می زنند. از جمله آن كه هر از  گاهی هم می زنند به فاز "داش مشدی گری" و می گویند "من یك ... هستم" به جای "..." هر فحش مودبانه یا بی ادبانه ای را می توانید جایگزین كنید. عجیب است كه انتظار دارند خانم ها كشته مرده ی این جمله شان شوند و وقتی ابراز احساسات از سوی جنس لطیف  دریافت نمی كنند بدتر قاطی می كنند.

این را هم بگویم حلقه های روشنفكری تهران  فرهنگ مردسالارانه ی مخصوص به خود را دارد. اصل بر این است كه طرفین بحث باید از جنس ذكور باشند. نقش جنس لطیف در این میان نظاره كردن و واله و شیداشدن است در بحر معلومات و قدرت تكلم جماعت ذكوری كه در حال بحث هستند. هر از گاهی طرفین یك تیكه در مورد ناقص العقلی زنان می اندازند و در این هنگام نقش جنس لطیف پررنگ تر می شود. باید یك جیغ لطیف بكشد كه "اوهوی! اصلا هم همچین نیست!" این جیغ لطیف باید با خنده های نخودی زنان حاضر و قهقهه های مردان تكمیل شود و بحث برگردد به همان موضوع قبلی. جالبه اگر زنی به این "تیكه ها" واكنش نشان ندهد به اینها بر می خورد!! كمابیش با آن زن دشمن می شوند. دشمن تر وقتی می شوند كه آن زن به خود اجازه دهد از نقش كلیشه ای كه آن جمع برایش در نظر گرفته فراتر رود و در مسایل جدی تر با آنها به بحث بپردازد. دشمن تر می شوند وقتی در این بحث دست بالا هم داشته باشد و عملا در استدلال و معلومات چیزی از طرف مقابل كم نیاورد.

ناگفته پیداست كه اگر یك زن پیدا شود و بگوید كه از بیخ حلقه های آنها را قبول ندارد با او حس پدر كشتگی پیدا می كنند. این نگاه خاص مردسالارانه از ویژگی های خاص حلقه های روشنفكری تهران است. مردسالاری سنتی ویژگی های دیگری دارد. مردسالاری سنتی (تیپ بازاری یا ...) خانم ها را در مباحثی مانند حسن سلیقه و.... صاحبنظر ومرجع می دانند. در این گونه مسایل حرف زن است كه دست بالا را دارد! در زادگاه خود من -تبریز- هم حلقه های روشنفكری داریم كه فرهنگش كمابیش رشد یافته ومدرن شده ی همین فرهنگ سنتی است. در حلقه های روشنفكری تبریز خانم ها  هم می توانند به راحتی صاحبنظر باشند. جمع می پذیرد كه از خود نظری مستقل داشته باشند و آن را به شیوه ای كه خود می پسندند ابراز كنند. در ضمن اگر از ان تیكه ها در حلقه های روشنفكری تبریز كسی بیاندازد با جیغ لطیف و نخودی خندیدن سر و ته قضیه به هم نمی آید. اولش  به نشنیدن می گیرند (شبیه واكنشی كه در خیابان به متلك های لات ها داده می شود) اما اگر از حد بگذرد چنان یارو را سر جایش می نشانند كه باید در داستان ها بنویسند. دختر تبریزی ابتدا در مقابل متلك -چه از جانب لات خیابانی چه از جانب یك مدعی روشنفكری سكوت می كند به این امید كه این مگس مزاحم خودش برود پی كارش. اگر مزاحمت او ادامه پیدا كرد بلند می شود و چنان لهش می كند كه "بماند گریان گریان" (قالا آغلیه آغلیه). گاهی برخی از حلقه های روشنفكری تهران بلند می شود می رود تبریز و معمولا هم دست آخر دعوا می شود! به دو علت: یكی همین موضوع متلك كه عرض كردم و دیگری این كه آنان كه از تهران به عنوان "روشنفكر" راهی شهرستان می شوند  این توهم را دارند كه خط دهنده باشند. من شهرهای دیگر را نمی دانم  اما در تبریز و اصفهان مردم این خط دهندگی را از جانب مسافران تهران نمی پذیرند. اما واكنش شان متفاوت است. در اصفهان وانمود می كنند كه خیلی طرف كارش درست است اما بعد از رفتن او به ریشش می خندند.  در تبریز  ظاهر سازی ای در كار نیست.همان جا توی روی طرف نظر خود را ابراز می كنند و در نتیجه دعوا می شود!

در تبریز "شعور لی لوخ"  چیزی است كه از نوزادی به ذهن بچه القا می شود. "بحث برای بحث" با "شعورلی لوخ" یا "عقل معاش داشتن" سازگار نیست. در نتیجه بحث برای بحث آن قدر پا نمی گیرد. یا بحث می كنند كه به نتیجه ای برسند و یا بحث می كنند كه قابلیت های كلامی خود را رشد دهند.

البته این را هم كه اضافه كنم این مربوط به همه ی تهرانی های عزیز نیست. قشر باریك و نحیفی را عرض می كنم كه در حلقه های روشنفكری تهران می گنجند. همه ی آنها هم لزوما متولد تهران نیستند. اتفاقا خیلی از آنها شهرستانی های مقیم تهران هستند. فرزندان خانواده های تهرانی به خاطر نظارت مستقیم خانواده كمتر احتمال دارد توی خط این حلقه های روشنفكری بیافتند.  بیشتر اعضای آن دانشجویانی هستند كه از شهرستان ها به تهران می آیند. گفتم تبریز  هم حلقه های روشنفكری خود را دارد كه فاقد برخی معایب مشابه تهرانی است اما از انصاف به دور خواهد بود كه اگر اضافه نكنم اتفاقا   دانشجویان تبریزی هم كه می آیند تهران می افتند توی خط این "حلقه های روشنفكری تهران" و  از سرسخت ترین و غیر قابل تحمل ترین اعضای این حلقه ها می شوند.  خدا را شكر كه دو سالی است شر جوك های قومیتی در این حلقه ها برچیده شده. قبلا كه جوك قومیتی گفتن نقل مجالس این حلقه ها بود همین همشهری های من مزخرف ترین جوك ها را در این جمع هامی گفتند. همتایان فارسشان وقتی می دیدند كه دارد لوس می شود و طرف مقابل نمی خندد تمامش می كردند اما اینها دست بردار هم نبودند. جوك چندش آور پشت جوك چندش آور ردیف می كردند و هراز گاهی هم ترجیع بند "هه! هه!هه! هه! من خودم هم تركم! هه! هه! هه!" را تحویل می دادند.

من فكر می كنم علت این كه همشهری های من در سنین آغازین جوانی این همه مستعد افتادن در این حلقه ها در تهران هستند یك جور عصیان در برابر همان "مفهوم شعورلو لوخ"  و همین طور تعصب همشهری گری است! می خواهند عصیان كنند در برابر ارزش هایی كه از بچكی در ذهن آنها كاشته شده. از تبریز می آیند و می خواهند با تهرانی ها دوست شوند. وقتی با تهرانی ها ی خارج از آن حلقه ها مراوده می كنند آنها هم كمابیش همین مفاهیم را تایید می كنند. حداقل ردشان نمی كنند. اما این كه نشد عصیان در اوج شور و غرور جوانی! می روند به سراغ همان حلقه های روشنفكری تهران كه درست نقطه مقابل "شعور لو لوخ" است تا عصیان خود را به كمال رسانده باشند!

توضیح: "شعور لی لوخ" كمابیش معادل است با "عقل معاش داشتن". در ضمن تواتر استفاده از اصطلاح "عقل معاش" هم در بین والدین تبریزی زیاد است. به نظرم جوان 18 ساله كه از بچكی اینها را شنیده و بعد به عنوان دانشجو وارد تهران می شود خیلی مستعد عصیان نسبت به این مفاهیم است و محلی بهتر از "حلقه های روشنفكری تهران" برای بروز این عصیان نیست.


از خاصیت های حلقه های روشنفكری تهران "اجاره خانه به موقع پرداخت نكردن" است  و بعد افتخار كردن به این موضوع!  این كارها بد جوری با مفهوم "شعور لو لوخ" در تضاد است.

پی نوشت: در تهران  جمع هایی نیز هستند كه روشنفكر هستند اما این خصوصیات را كه می گویم ندارند. "بحث برای بحث" نمی كنند . "بحث برای روشن شدن موضوع می كنند. اعضایش انسجام فكری دارند. اجاره خانه شان معمولا عقب نمی افتد. اگر هم اتفاقی برایشان افتاد كه نتوانستند به موقع پرداخت كنند سعی می كنند زودتر قرض خود را بپردازند. عقب افتادن اجاره خانه از نظرشان شرم آور است نه افتخار آمیز. خانم ها هم در این جمع صاحبنظرند و مردها هم كاملا این نكته را به رسمیت می شناسند و از متلك های مسخره نمی پردازند. تهران شهری است ده میلیونی و همه جور جمع در آن پیدا می شود. شاید اصطلاح "حلقه های روشنفكری تهران" اصطلاح خوبی برای این مفهوم نباشد. به علاوه این خصوصیات كه گفتم در برخی حلقه های روشنفكری پاریس و سانفرانسیسكو وبركلی و... هم هست و مختص تهران نیست. یك  عنوان بهتر اگر به ذهنتان رسید پیشنهاد كنید.

"حلقه های بیخیال شعورلو لوخ" چه طوره؟!


پی نوشت: این كه این "حلقه های بیخیال شعورلو لوخ" در تهران پا می گیرد نه در شهرهای دیگر ایران به خاطر آن است كه تهران بزرگ است و شهرستانی ها هم می آیند در تهران بزرگ و رها از  سخت گیری های خانواده می توانند هر  آن چه كه می خواهند بكنند. همین وبس! بركلی را هم كه مثال زدم با این كه شهر كوچكی است اما بیشتر دانشجویی است. به علاوه دانشگاهش دولتی است و چون دانشجوها برای شهریه وابسته به خانواده نیستند استقلال بیشتری از خانواده  دارند نسبت به دانشگاه همسایه اش استنفورد. در نتجه هر چه كه میل به عصیان  در دل دارند در بركلی می توانند بروز دهند. در نتیجه "حلقه های بیخیال شعور لو لوخ" در بین آنها رشد می كند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ ]