سیاره ی تنها

+0 به یه ن

"سایت سیاره ی تنها" سایت خیلی قشنگیه. درمورد دیدنی های همه ی دنیا مطلب داره. توصیه می كنم این سایت را مطالعه كنید. مثل این می مونه كه جهانگردی می كنید. آن هم بدون خرج و زحمت.

در مورد ایران هم مطلب زیاد داره. سایت بیشتر فرهنگی است. جهت گیری سیاسی نداره. خیلی هم تجارتی نیست. مطالبش اغلب منصفانه هستند. در دنیا این سایت و همچنین كتابچه های راهنمایی كه توسط این موسسه منتشر می شه خیلی پرطرفدار هستند. برای تصمیم در مورد سفر به این سایت مراجعه می كنند.

این سایت را می توان با نوشتن review تكمیل كرد. این لینك مربوط به برخی از دیدنی های تبریز در سایت "سیاره ی تنها" ست. انصافا نویسندگان سایت مطالب خوبی را نوشته اند. حتی راجع به پاپاخ هم نوشته! (پاپاخ یك جور كلاه پوستین مردانه است كه در آذربایجان ساخته می شوند). اما درمورد هیچ كدام از نوشته های مربوط به دیدنی های تبریز review ننوشته اند. review را خواننده های سایت مثل من و شما باید اضافه كنیم.

من فكر می كنم اگر به عنوان تبریزی برگردیم و به عنوان review خیلی تعریف كنیم و بگوییم "بهترین" بزرگترین" و.....است نه تنها تاثیر مثبت ندارد یك مقدار هم دلزده می كند. به جای آن بهتر است قصه های جالب و مشغول كننده بنویسیم.

منظورم قصه هایی است از آن دست كه در این مقاله به قلم حسن اسدی تبریزی با عنوان جلوه هایی از بازار تبریز نوشته شده است. همین قصه ها و نكات را با انگلیسی سلیس ترجمه كنیم و در سایت سیاره ی تنها بنویسیم خیلی مفید می شود. همان طوری كه گفتم این كار تنها از دست یك نفر بر نمی آید. هركسی باید گوشه ای از كار را در حد توان خود بگیرد.

حالا من یك مقدار همین مقاله ی "جلوه هایی از بازار تبریز" اینجا كپی می كنم. فكر می كنم این قصه برای هموطنان خودمان هم جالب باشد. همین را به انگلیسی ترجمه كنید توریست پسند می شود. نمی دانم دلیل چیست ولی مشاهده ام می گوید توریست ها از هر ملیت و جنسیت و قومیتی به قصه ها و داستان هایی كه شخصیت اصلی آن از جنس لطیف است بیشتر علاقه مند هستند.

سومین جلوه ای كه می خواهیم به آن اشاره كنیم بر خلاف دو جلوه قبلی نشان محسوسی از آن بر جا نمانده و از آن فقط نامی در دست است. یكی از راسته های مشهور بازار تبریز «قیزبستی بازار» است. در مورد وجه تسمیه این بازار حكایتی در زبان عموم بازاریان رایج است و آن اینكه در زمانهای سابق زنی همراه با دختر كوچك خود به بازار آمده است؛ دخترك شیطنت و شلوغی می كرده است تا اینكه بالاخره مادرش عصبانی شده و ، در محل فعلی قیز بستی بازار، به دخترك گفته است كه:« قیز بسدی بازاردی» یعنی دختر بس كن اینجا بازار است( زشت است این قدر شیطنت كن)! و از آن روز نام این بازار را «قیزبستی» گذاشته اند.[2] این وجه تسمیه به نظر معقول نمی آید و شاید توسط كسانی كه از وجه تسمیه واقعی آن بی خبر بوده اند ساخته شده است. به تعبیر یكی از روزنامه نگاران خوش ذوق: «... ظاهراً همان لحظه بازاریان كه تا آن روز نتوانسته بودند نامی برای محل كسب و كار خود پیدا كنند، هزار سجده شكر به جا آوردند و تلنگر مادر به دخترش را به عنوان نام راسته خویش برگزیدند!» .

نام این بازار در منابع به صورت «قیزبستی» آمده است نه به صورت «قیزبسدی». وجه تسمیه دیگری نیز برای این بازار ذكر نشده است. به نوشته مرحوم دكتر مشكور نام این بازار «بازار حاجی شیخ» مشهور به« قیز بستی» بوده است (تاریخ تبریز تا قرن نهم، ص 104). وجه تسمیه آن به بازار حاجی شیخ ظاهرا دو احتمال دارد: اول، به دلیل مجاورت با تیمچه های سه گانه حاج شیخ قزوینی این بازار به این نام خوانده شده است؛ دوم، شاید بانی این بازار نیز حاج شیخ قزوینی بوده است.

در این نوشته برای نخستین بار احتمالی را درباره نام این بازار مطرح می كنم كه فعلا چیزی بیش از احتمال نیست و باید منتظر بود تا در آینده منابعی ، كه كشف یا شناخته می شود، این احتمال را تایید یا رد كنند. به نظر می آید این محل قبلا «بست» بوده است؛ «بست مكانی امن و مقدس و محترم بوده است كه مردم برای دادخواهی، تظلم و احقاق حقوق از دست رفته و مجرمان و متهمان برای فرار از مجازات به آن پناه می برده اند و به اصطلاح بست نشینی می كرده اند. در ایران اوج و رونق بست نشینی در دوره قاجار بوده است» (دایره المعارف بزرگ اسلامی، جلد دوازدهم، صص 105-106). اما چرا بست قیز؟ این «قیز» یا «دختر» چه كسی بوده است كه مورد احترام حكومت بوده و افراد به بست او پناهنده می شده اند؟

تا جایی كه نگارنده بررسی كرده است در منابع مربوط به عصر قاجار در خصوص بست نشینی در تبریز و اینكه بستی به دختر یكی از امرا منسوب بوده مطلبی نیامده است. نگارنده احتمال می دهد كه ما بین این «قیز»(دختر) و محله« امیره قیز» (امیرخیز) ارتباطی وجود دارد.

آقای میرزا غلامرضا رحیمی از مرحوم آیت الله میرزا جواد سلطان القرایی نقل می كند كه درباره نام محله امیرخیز « آن بزرگوار فرمودند اصلش امیره قیز یعنی دختر امیره است.یك نفر دختر امیره از آن محله برخاسته است»(جزوه امیرخیز و مسجد قصابان، ص 3). مرحوم آیت الله سلطان القرایی به منبع سخن خود اشاره نكرده اند و به نظر می رسد كه این سخن را به صورت احتمال ذكر كرده اند نه اینكه در جایی آن را دیده باشند؛ مضافا اینكه «امیر» را با «تای تانیث» مونث كردن ذهنیت یك عالم را نشان می دهد نه ذهنیت عموم مردم را. به نظر می آید بهتر این است كه «امیره قیز» را «دختر امیر» معنا كنیم با این توضیح كه زمین های محله امیر خیز( كه ظاهرا زمین های زراعی بوده است) به دختر امیر(شاه) تعلق داشته است(وجه دیگری نیز مرحوم استاد ذكاء مطرح كرده است كه فعلا به آن نمی پردازیم). مطابق تحقیق یكی از زنان قاجاری جایگاه بسیار خاصی داشته است و احتمال دارد منظور از «دختر امیر» همین زن باشد. مطابق نوشته مولف ناسخ التواریخ :« نخستین زوجات فتحعلی شاه ، آسیه خانم دختر فتحعلی خان دولوی قاجار است و او مادر نایب السلطنه عباس میرزا است، او را شاه شهید آقا محمد شاه برای شاهنشاه عقد دائمی بست...»(جلد اول، ص 551). چنانچه ملاحظه می شود این زن از سه طرف با بزرگان قاجاری نسبت داشته است و قاعدتا باید از جایگاه ممتازی برخوردار می بوده باشد و نگارنده احتمال می دهد كه منظور از قیز همین« آسیه خانم» بوده است.

دقت كنید این جور داستان ها كه در افواه عمومی هست ولی سندیت تاریخی ندارد به انگلیسی urban legend خوانده می شود. این قصه را بخواهید تعریف كنید یك همچین چیزی باید بگویید:

One of the wards in Tabriz Baazar is known as "Ghiz basdi! Bazaar di" which literally means ".stop it girl! We are are in Bazaar

According to the urban legends, one day a mother and daughter were visiting this ward. The little girl was playful and curious about everything.The mother, being a typical traditional Tabrizi woman, expected her to behave herself. After a few mild remarks, she had said "Stop it girl! We are are in Bazaar." The onlookers had liked the scene so much that adopted the sentence as the name for the ward. One should however bear in mind that this is only an urban legend.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ ]