نقد نظرات، آری! حمله به شخصیت، نه!

+0 به یه ن

از وقتی كه مصاحبه ی جواد طباطبایی منتشر شده یك عده از جوانان آذربایجانی در اینترنت واكنش نشان داده اند. برخی هم اظهارات او را به احساس خود كم بینی در برابر فارس ها نسبت داده اند. (البته توصیفی كه به كار برده اند خیلی تند تر است. من تعدیل كردم شد "احساس خود كم بینی") ببینید! این درست نیست كه وقتی از نظرات یك نفر خوشمان نمی آید شخصیت او را نشانه بگیریم و بخواهیم شخصیت او را خرد كنیم. من نمی دانم كسانی كه این گونه با آقای طباطبایی برخورد می كنند چه قدر با نوشته های دیگر او آشنا هستند. اما در اثرهای قبلی او اثری از احساس خودكم بینی در برابر فارسها دیده نمی شود. این آقا یك كتاب دارد به نام جدال قدیم و جدید و در مقدمه ی طولانی ولی نامربوطش تقریبا هر اندیشمند بنام معاصر فارس در عرصه ی علوم انسانی را با لحنی ناملایم نواخته است. یك مناظره ی مكتوب هم با آقای زیبا كلام دارد كه در آن آقای زیبا كلام بالاخره به طعن می گوید آره دیگه همه بیسوادند جز شما!
این كار طباطبایی هم اشتباه بوده. می توانست به طور جزئی نظرات متفكران را نقد كند. همان طوری كه من نظر دكتر شریعتی را نقد كردم كه چرا ارزش كار فلورانس تایتینگلی را كه ریاضیات را وارد پرستاری كرده و به این تربیت علم پرستاری مدرن را پایه گذاری كرده  آن چنان كه باید به رسمیت نمی شناسد. اما این كه بیایی و همین طوری یك ضرب یكی را بیسواد بخوانی راه و شیوه ی صحیح نقد نیست. متاسفانه طباطبایی این كار را زیاد می كند.  این رفتارش  چندان با تواضع نمی خواند چه برسد به شكل افراطی آن كه حس خودكم بینی است

به هر حال ما نباید اشتباه این افراد را تكرار كنیم. وقتی طباطبایی می گوید زبان تركی آذربایجانی بیش از تولید منظومه ی حیدربابا جای بسط ندارد می توانیم نقدش كنیم و بپرسیم بر چه اساسی چنین ادعایی می كند. زبانشناسان حرفه ای كه عمری به مطالعه ی این زبان پرداخته اند نظر دیگری دارند. اما حمله به شخصیت او -به جای نقد نظراتش- در شأن ما نیست. درست است كه بدخواهان ما به وفور به جای نقد نظراتمان به ما حمله ور می شوند و هر انگی كه دلشان خواست به ما می زنند كه صدایمان را خفه  كنند. اما شأن ما بالاتر از این حرف ها باید باشد. یك فرقی باید باشد بین آنها   و ما.

پی نوشت: نظر هموطن آذری:

طباطبایی صاحب فكر و اندیشه سیاسی است. راستش بعضی آثارش به نظرم خیلی خوب می رسد. اما یك سندرمی هست میان بعضی كسانی كه در فیلد كاری خودشان خیلی خوبند آنهم این است كه فكر می كنند همه فن حریفند و چون در فیلد كاری شان دانشمند هم هستند نگاهشان یكمی از بالاست و این نگاه از بالا را می برند توی فیلدی كه تخصصشان نیست.
این مختص طباطبایی نیست. مثال روشنترش برای ما فیزیكی ها هاوكینگ است كه حرف بی ربط در فلسفه زیاد زده است و امثال پنروز و والیس و در ایران دكتر گلشنی گرامی هم تا توانسته اند نقدش كرده اند. من فكر می كنم ما بهتر است بجای تعیین كردن تكلیفمان با اشخاص با بعضی از افكار تكلیفمان را مشخص كنیم. نباید به خاطر این یك حرف كلا طباطبایی را برانیم یا جوری عاشق كسی شویم كه مریدش شویم و وقتی خبطی هم كرد سردرگم شویم. لازمه این است كه ما به فكر و چارچوبی پخته برسیم و سخنان همه را در این چارچوب سبك و سنگین كنیم و نقدمان فقط معطوف به سخنش باشد.
پی نوشت مینجیق: اگر خواستید این مطلب را به اشتراك بگذارید.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ ]