زبان های محلی

+0 به یه ن

روز شعر و ادب فارسی

چند روز پیش (27 شهریور) سالروز در گذشت شهریار بود. در تقویم این روز «روز شعر و ادب فارسی» نامگذاری شده. این در حالی است كه مهمترین شعرهای شهریار به زبان مادری است. به نظر من، روز تولد شهریار را باید «روز ادب و شعر تركی» نامگذاری می كردند و روز تولد شاملو یا فریدون مشیری یا نیما یوشیج یا ....را روز ادب و شعر فارسی نام می نهادند.

نامه ام را به چه زبانی بنویسم

می خواستم به خاطر امری بسیار مهم و ضروری با مادر یكی از مددجویانم مكاتبه كنم. آن خانم فارسی نمی داند و از نعمت سواد محروم است. گاهی با خود می اندیشم لابد مددجویم هوش سرشار خود را از او ارث برده. اگر روزگاربه آن زن جفا نمی كرد و دست كم همین امكاناتی كه برای دخترش فراهم شده (امكاناتی با معیارهای خانواده های متوسط شهری در حد صفر) برای او هم فراهم می شد, به كجا می رسید! نامه حساس بود و من می بایست واژگان را به دقت انتخاب كنم تا نتیجه ی معكوس ندهد. می دانستم هر كلمه را كه انتخاب می كردم یك ریسك می كردم. چرا كه در ترجمه از فارسی به تركی ممكن است بار معنایی اندكی تغییر كند.آیا نامه ام اثری كه به نفع مدد جوست خواهد گذاشت؟! نمی دانم! دعا كنید!
این تنها یك نمونه است. نمونه ای كوچك از یك معضل بزرگ.
معضلی كه حتی من از این برج عاجم در منتهی الیه شمال شرقی پایتخت و از پشت لپ-تاپم هم آن را حس می كنم!
برای كسی مانند من كه از طبقه ی متوسط شهری است سه چهار تا زبان یاد گرفتن كاری ندارد. اما برای كسی كه از كودكی باید كار كند آموختن زبان دوم برای آماده شدن برای سواد آموزی تجملی است كه هزینه ی آن قابل پرداخت نیست. چه استعداد ها كه به این ترتیب پژمرده می شوند و چه حق ها كه پایمال می شوند. بی جهت نیست كه نویسندگان قانون اساسی كشورمان در اصل 15 روی این مسئله انگشت گذارده اند. بی جهت نیست كه سازمان ملل منشور ی به نام زبان مادری منتشر كرده و تا این اندازه روی این مسئله تاكید دارد. مسئله ی زبان های گوناگون در اكثر كشورهای جهان وجود دارد. برخی از آنها (یعنی اغلب كشورهای پیشرفته)- از جنگ جهانی دوم به این سو- با آن منطقی برخورد می كنند. نمی خواهم بگویم مسئله حل شده. اما با مسئله برخورد منطقی می كنند. حداقل مسئله را با سر دادن شعارهای پوچ و صد من یك غاز, نفی و انكار نمی كنند. سعی می كنند راه حل مناسبی برای حل معضل بیابند. راه حلی مبتنی بر حقوق افراد و اقوام نه مبتنی بر زور. بازهم تاكید می كنم حقوق بر دو نوع است حقوق فردی و شهروندی و حقوق قومی و زبانی. در عدم درك این موضوع كسانی كه ژست روشنفكری می گیرند روی كسانی كه چنین ادعایی را ندارند سپید كرده اند!

پی نوشت: بنیاد كودك، موسسه ای است خیریه كه از كودكان با استعداد كم بضاعت حمایت می كند.
ذرسایت اینترنتی بنیاد كودك اطلاعات بیشتری موجود است.
آدرس شعبه ی تبریز:
آدرس الان عوض شده.

آدرس شعبه ی ارومیه:
ارومیه، شهرك فرهنگیان، جنب بیمارستان امید، كد پستی :35377-57168
تلفن : 3847272-0441
فاكس : 3824447-0441
Email : urmia@childf.org
آدرس شعبه ی اردبیل:
اردبیل، میدان ارتش، روبروی اداره آب و فاضلاب، طبقه دوم نمایشگاه لوكس، پلاك 635 تلفن : 7718706-0451 فاكس : 7724959-0451 mailto:ardebil@childf.org

آدرس سایر شعبه ها: تهران، مشهد، كرج، اصفهان،شیراز، بروجرد، زابل، آمل، كاشان، كرمانشاه، بم و آمریكا، امارات، آلمان، دانمارك وسویس

یك روز زبان مادری دیگر

هر چه پارسال در 20 فوریه نوشتم امروز هم تكرار می كنم. از سال گذشته تا به امروز بیش از پیش لزوم آموزش مدون زبان تركی را (البته در چارچوب اصل 15 قانونی اساسی) حس كرده ام. یكی از دلایل را دراین یادداشت تشریح كرده ام. دلیل دیگر همان نقش هویتی زبان مادری است كه دیگران بهتر از من درباره ی آن نوشته اند(وخواهند نوشت) و من نیازی به بازگویی آن نمی بینم.
بین فارس ها وسایر هموطنان خیلی ها هستند كه علاقه مند به فرا گرفتن زبان ما هستند: آنهایی كه با یك ترك زبان وصلت می كنند، آنان كه به دلایل تحصیلی و یا شغلی سروكارشان به آذربایجان می افتدو ... یك عده آدم های فرهنگ دوست هم هستند كه آهنگ های كوچه لر، داشلی قالا، ساری گلین وجوجه لریم، آیرلیق و... را می شنوند و علاقه مند می شوند كه با این فرهنگ بیشتر آشنا شوند و زبان آن را یاد بگیرند. این هم یك جنبه ی دیگر از قضیه هست. عجالتا این وبلاگ را كه زبان تركی آموزش می دهد ببینید. یك وبلاگ صرفا آموزشی است با پرهیز از هر گونه سیاستزدگی و تندروی و افراط و تفریط وبا رعایت احترام به همگان. تعداد این گونه سایت ها و وبلاگ ها در افزون باد! مطالبشان مرتباً به روز باد! زمینه كاملا مساعد است كه از طریق وبلاگ ها و وبسایت هایی از این دست در سطح نسبتا وسیع آموزش زبان تركی امكان پذیر شود. اگر روی همین امكان تمركز شود تا سال آینده پیشرفت چشمگیری می تواند صورت بگیرد. خیلی جای كار روی همین وبلاگ ها و وبسایت ها هست كه همت كسانی را می طلبد كه توانایی انجام دادن آن را دارند.
چند روز زودتر به استقبال روز زبان مادری رفتم تا یك نوع ابراز قدردانی باشد از كسانی به دور از سیاستزدگی و با رعایت احترام به سایر اقوام و زبان مادری آنان (فارس، كرد، ارمنی، لر، بلوچ و گیلك و ....)، به كار آموزش زبان و ادبیات تركی همت گماشته اند. احترام به سایر اقوام و زبان های آنها هم از نظر اخلاقی پسندیده است و هم رویكرد عملگرایانه تری است. هرچه احترام بیشتر باشد، مخالف كمتر و موافق بیشتر می شود! و هر چه مخالف كمتر و موافق بیشتر باشد، كار آموزش سریع تر و روان تر و كم دردسرتر و كم مانع تر و پربازده تر به پیش می رود. به این ترتیب، اگر كسی پیدا شد كه از روی تعصب بیجای جاهلانه مخالفت كرد، موافق ها خودشان جوابش را می دهند! در محیط هایی مانند وبلاگستان كه خانم ها در آن حضور فعال وقوی دارند، این اتفاق به طور طبیعی می افتد!
ای كاش خانم های بیشتری در زمینه ی آموزش زبان مادری به وبلاگ نویسی رو آورند. تعدادشان به قدر كفایت نیست! شنیده ام كه خود مردها هم گله دارند كه چرا خانم ها ی جوان كمتر در این باره می نویسند یا كمتر به زبان مادری خود (تركی، گیلكی و...) سخن می گویند. همان طوری كه قبلا گفته ام من معتقد به آزادی انتخابم ، حتی در مقوله ی زبان مادری و هویت. استفاده از صفاتی مانند آسیمیله و... را مضر می دانم. اگر خواستید در این باره با هم بحث می كنیم. فكر می كنم جای بحث زیاد داشته باشد. به هر حال، با این كه تعداد آقایانی كه در این زمینه فعالیت می كنند خیلی بیشتر از خانم هاست یك خانم در كامنت ها به نام ائلناز، وبلاگ «آنا دیلی» را به من معرفی كرد. مطالعه ی وبلاگ«آنا دیلی» برای خود من مفید و آموزنده بود. اگر خانم های بیشتری به این موضوع رو بیاورند «ره ورسم دگری» پدید می آید. بالاخره زبان مادری گفته اند، زبان پدری كه نگفته اند!!! ( البته این جمله ی آخر شوخی بود!)
روز زبان مادری، روز زبان مادری فارس زبانان هم هست! به خصوص پارسی گویانی كه در خارج به سر می برند. ای كاش به مناسبت روز زبان مادری این عزیزان از مشاهدات و تجربیات خود در این مقوله در خارج از كشور بنویسند. مثلا چند خطی درباره ی مدارس به زبان اسلونی در تریست ایتالیا و .... بنگارند.



(شاید این یادداشت و نظرات پیوست آن برای برخی جالب باشد. نویسنده تا جایی كه می دانم اصالتا جهرمی است كه در اصفهان به دنیا آمده و در شهر سعدی و حافظ بزرگ بالیده و چند سالی هم خارج زندگی كرده.)


توضیح: «آنا دیلی» یعنی زبان مادری. آسیمیله از كلمه assimilateاست.

پی نوشت: كامنت های سیاستزده و كامنت هایی كه حاوی انگ زنی های خطرناك یا توهین به اقوام وزبان ها باشند منتشر نخواهند شد. همچنین از انتشار كامنت هایی كه به وقایع تاریخی جنجال برانگیز و منشا كینه اشاره می كنند معذورم. (در مورد هر كدام از آن وقایع بیست جور روایت هست و هر راوی خودش را فرشته می داند و بقیه را دیو دو سر! پس بهتره وارد همچین بحث هایی نشویم كه آخر و عاقبت خوبی ندارد!) انتشار چنین كامنت هایی نتیجه ای ندارد جز دعواهای بی سرانجام. وقت تنگ است! فرصتی برای جدل های بدفرجام نیست! به جای آن وبلاگ های مشابه "آنا دیلی" را معرفی كنید. یا بیایید در مورد همین حق انتخاب در زمینه ی هویت صحبت كنیم. اصلا صحبت كنیم چرا باید به دنبال ریشه های هویت بود و تا چه اندازه هزینه دادن در این مورد و وقت گذاشتن برای آن معقول است. آیا تقید به هویت ی به ارث رسیده از گذشتگان ارزش است یا نیست؟ اگر هست، چرا؟ اگر نیست، چرا؟ آیا توسل و تاكید به این هویت می تواند جلوی سرگشتگی در این دنیای مدرن و بیماری قرن یعنی افسردگی را بگیرد؟ آیا می تواند انگیزه ی تلاش و موفقیت باشد؟! اگر جواب این دو-سه سئوال مثبت باشد (كه من فكر می كنم هست) آسیمیله خواندن یك نفر می تواند ضربه ی روحی بزرگی به او بزند
همین طور خط كشی جامعه بین آسیمیله و غیر آسیمیله می تواند موتور حركت جامعه را كند نماید.
فكر می كنم این تیپ بحث ها خیلی مفید تر باشند. منتظر نظرات شما هستم. بیایید بحث كنیم تا دیدمان وسیع تر شود. من خودم به این بحث نیاز دارم. این تیپ بحث ها مناسب وبلاگ منجوق هستند.

محمد فضولی

در ادامه ی یادداشت قبلی ام صحبت محمد فضولی پیش آمد. این شاعر و عارف به زبان های تركی و عربی و فارسی شعر می سروده و علاوه بر شعر در ریاضی و نجوم هم سررشته داشته. به خاطر افكار جهانی و صلح دوستانه ی این شاعر قرن 16 (معاصر شاه اسماعیل صفوی) یونسكو از او تقدیر به عمل آورده. خلاصه آدم مهمی بوده! ازقرار معلوم، فضولی از پیشروان ادبیات كودك هم به شمار می آید. كتابی داشته به زبان تركی با مضمون گفت و گوی میوه ها با هم.

ترجمه و دانلود جوجه لریم

یكی از خوانندگان عزیز منجوق به نام ترنم ترانه جوجه لریم را ترجمه كرده اند:
«جوجه های قشنگ من! جوجه های ابریشمی كوچك من! منتظرم زود بیایید توی سبزه وچمن استراحت كنید آرزومه قد بكشید و زودتر مادر شید بیایید به شما غذا بدم. دانه و آب و نان بدم. » ازایشون تشكر می كنم. این جوری كه خود ترنم جان نوشته اند تازه شروع كرده اند به آموختن زبان تركی. باید به خاطر این پیشرفت سریع به ایشان تبریك گفت. متشكرم ترنم جان!

دانلود آهنگ جوجه لریم: تقدیم به مادران جوان و كودكانشان؛ مخصوصا سیمای عزیز و دوقلوهای نازنینش !

و اما بشنوید از مردمان صد سال پیش

"چادر سین باغلوب بئله هم چیرماییب قوللارینی/یاشماقیله توتموش یوزین، هم ساللانان پوللارینی /تنظیم ائدیب اؤز نقشه سین، هم گئتدیگی یوللارینی" آن چه نقل كردم چند مصراع است از شعری حماسی بلند كه ادعا می شود (نمی دانم این ادعا چه قدر درست است) مردم گمنام معاصرزینب پاشا (بیش از صد سال پیش) در وصف او سروده اند. مصراع آخر را ترجمه می كنم: [ زینب پاشا] نقشه ی خود و همچنین راه هایی راكه قرار بود پیموده شود از قبل خودش تنظیم كرده بود" خیلی برایم جالب است! بنا به این شعر زینب پاشا بی برنامه و بدون بررسی و تنظیم نقشه به مصاف نمی رفت. نقشه ی استراتژیك می كشید و آن گاه وارد می شد. از آن جالب تر نقشه را "خودش" تنظیم می كرد. هم شاعر آن حماسه روی كلمه ی "خود" تاكید كرده و هم من جای تاكید می بینم. بله! خودش! بنا به شعر زینب پاشا خود تصمیم گیرنده و استراتژیست و رهبر مبارزین و حماسه آفرین بود! از آن جالب تر آن كه یك مرد گمنام این استقلال فكری و این مغز متفكر بودن و استراتژیست بودن یك زن معاصر خود را به رسمیت می شناسد و در قالب شعری حماسی در تاریخ ثبت می كند. نمی دانم این شعر واقعا همزمان با زینب پاشا سروده شده یا بعدا. دقت كنید شعر در مورد " معصومیت نگاه" و یا "اشك لرزان" و این جور چیزها در مورد یك زن نیست! شعر در مورد شجاعت و توانایی استراتژیست بودن ومدیریت یك زن است.
قبلا گفته بودم خوب است در مورد تبریز یك وبلاگ به منظور جذب توریست راه انداخت و پیشنهاد هم كرده بودم كه نقطه ی شروع بهتر است رد پاهای زینب پاشا باشد. در شعرهای حماسی این ردپاها ثبت شده. مثلا نام "قاری كؤرپوسی" درشعرهای مربوط به زینب پاشا آمده.لابد منظور اون پل قدیمی تر است كه در زمان قاجار ساخته شده. مطالعه ی این شعرها می تواند نقطه ی خوبی برای شروع باشد. "كؤرپو" به زبان تركی آذری یعنی پل. در زبان تركی استانبولی می گویند "كؤپرو" یعنی جای "پ" و"ر" را عوضی می گویند. (البته از نظر آنها این ماییم كه عوضی می گوییم!) "قاری" یعنی بانوی سالمند. گویا یك بانوی سالمند در دوره ی ناصر الدین شاه سفارش ساخت پل را داده و هزینه ی ساخت را پرداخته. اگر این نكته صحت داشته باشد-كه احتمالا درست است- باز هم خیلی جالب و معنا دار است. (پل دختر میانه را هم چند صد سال قبل تر به فرمان یك زن ساخته اند .) حتی اگر داستان احداث پل قاری به سفارش یك بانوی سالخورده درست نباشد همین كه چنین حكایتی زبانزد می شود و می ماند نشان دهنده ی یك پیش زمینه ی فرهنگی است. داستانی كه با فرهنگ راستین مردمی ناهمخوان باشد مقبولیت نمی یابد.در آن زمان این مردم خود شهر بودند كه كارهای عمرانی را سر وسامان می دادند. دقت كنید یك زن سرمایه دار در بیش از صد سال پیش سفارش ساخت پل می دهد.هم آن قدر سرمایه دارد كه چنین پلی را احداث كند و هم آن قدر احساس تعلق به شهرش می كند كه ترجیح می دهد پولش را این جوری خرج كند. به علاوه یك نوع ثبات اقتصادی و امنیت اقتصادی حس می كند. اگر آن خانم این ثبات و امنیت را حس نمی كرد ترجیح می داد كه به جای آن طلا و جواهر بخرد و در باغچه ی خانه چال كند برای روز مبادا! گویا آن زمان همه آوازه ها از شه نبود! یك بانوی كهنسال هم می توانست پلی بسازد و به اندازه ی قد و قواره ی آن آوازه داشته باشد. در نتیجه همین شهروند معمولی می توانست نفوذ اجتماعی داشته باشد و منشا حركت های اجتماعی شود. اقتصاد و داشتن بخش خصوصی قوی خیلی مهم است.
بگذریم! در وبلاگ به منظور جذب توریست بد نیست یادداشتی باشد در مورد تاریخ پل (-یا پل های) قاری. تا جایی كه می دانم در مقاطع مختلف تاریخ و بنا به نیاز پل های متعددی با همین نام در كنار هم ساخته شده اند. من تاریخشان را درست و حسابی نمی دانم اما با اندكی تحقیق می شود اطلاعات لازم را به دست آورد. با همین تحقیق ها شاید بشود تشخیص داد كه آیا شعر واقعا همزمان با زینب پاشا سروده شده یا بعد ها به منظور قهرمان سازی این شعر را گفته اند.از قدیمی ترها بپرسید می دانند و راهنمایی می كنند.
در صد سال اخیر هر اتفاق تاریخی كه افتاده، زخمی دیگر برتن آثار تاریخی مان و میراث گذشتگان خورده. بعد از این باید قدرشان را بیشتر بدانیم كه نیازشان داریم. نسل آینده هم به آنها نیاز دارند. اگر می بینید ایتالیا یا فرانسه در جذب توریست جزو پنج كشور اول هستند تا حد زیادی مدیون كسانی است كه در همان شلوغ پلوغی بحبوحه ها با تمام قوا و هوشمندی فراوان در راه حفظ آثار باستانی و میراث فرهنگی كوشیده اند. حفظ تك تك پل های ایتالیا از طعمه ی آتش و خشم در جنگ جهانی و .... حكایتی است خواندنی. همچنین است حكایت حفظ نقاشی ها و دیگر آثار هنری در تلاطم های بسیار شهرهای ایتالیا در گذر تاریخ. اگر آن هوشمندی و آینده نگری آن افراد نبود ایتالیا امروز این همه درآمد توریستی نداشت.

پی نوشت: آن چه كه نقل كردم دو سه مورد urban legendبود كه شاید اصلا حقیقت تاریخی نداشته باشند. سر فرصت باید در این باره تحقیق كرد. اما چه این داستان ها حقیقی باشند چه تخیلی متاعی هستند برای جذب توریست. تور لیدر می تواند داستان را تعریف كند و بعد هم بگوید داستان ساختگی است. باز هم توریست ها خوششان می آید و می روندبه دوستان خود تعریف می كنند و به این ترتیب تبلیغ خودجوش مردمی برای رونق توریسم می شود. به علاوه این داستان ها نشانگر آن هستند كه چه نوع داستان هایی مقبول می افتد. در هر صورت باید كوشید تا در گذر زمان و حوادث میراث فرهنگی مان بیشتر زخم نخورد.

پی نوشت دوم: علم مردمشناسی علمی مهم هست. متاسفانه من عالم به این علم نیستم و قبول دارم تحلیلی هم كه در بالا كردم ضعیف و ناقص است. اما باز یك مقدار پخته تر از تحلیل هایی است كه در یادداشت های دیروزم به آنها اشاره كردم. امیدوارم این یادداشت های من باعث شود لزوم تحلیل مردمشناسانه ی علمی و درست و حسابی حس شود. به كاربردن ادبیات لمپنی را با مردمشناسی عوضی نگیریم. قهرمان سازی را هم همین طور.

پی نوشت سوم: شك علمی را هم فدای علایق و خواست های درونی نكنیم."زینب پاشا" هم زن بود و هم تبریزی!طبیعی است كه منجوق از ته دل دوست داشته با شد حماسه ها یی كه در مورد او سروده شده قلابی نباشند. اما دروغ هرچه دلربا وفریبنده باشد باز به زیبایی حقیقت نیست. فضای جامعه طوری است كه خیلی وقت ها در ناخود آگاهمان می خواهیم در مورد برخی دروغ ها شك نكنیم. بر ناخودآگاهمان مسلط باشیم كه این تسلط از دلاوری های قهرمانان اسطوره ای مان شجاعت و درایت بیشتری می طلبد! و كمتر از آن ارزشمند نیست!


اهمیت تدریس دو واحدادبیات زبان محلی در دانشگاه ها

نقل از وبلاگ دیگرم مینجق

همشهری آنلاین: دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی با اشاره تایید تدریس زبان های محلی در دانشگاه‌ها گفت: دانشگاه‌ها می‌توانند دو واحد اختیاری برای آموزش زبان های محلی داشته باشند اما نظارت بر اجرای آن برعهده فرهنگستان زبان و ادب فارسی است.

همان طوری كه قبلا هم گفتم یكی از بزرگترین ضربه هایی كه عدم آموزش ادبیات زبان مادری به فرهنگ محلی می زنه اینه كه ارتباط برقرار كردن بین دانشگاهی و شهروندان دیگه مشكل می شه. مادری یا دبیری ... آمده و از یك استاد در مورد آموزش بچه اش یا شاگردهاش نظر می خواد. این ارتباط ها خیلی مهم هستند. این تعامل ها خیلی ارزش دارند. توسعه ی علمی جامعه و... در گرو همین چیزها ست. این دو با چه زبانی با هم صحبت كنند؟! هر دو ترك هستند و هر دو -به خصوص آن مادر - راحت تر است كه با هم به تركی حرف بزنند. آیا با تركی ای حرف بزنند كه سه چهارم كلماتش فارسی است آن هم با تركیب دستور زبان فارسی؟!
این كه از فارسی حرف زدن هم سخت تر شد! اصلا به دل نمی چسبد!
با تركی عامیانه ی خانگی حرف بزنند؟! دیگه آن قدر هم صمیمی نیستند كه هر ضرب المثلی را در حضور هم به كار ببرند.
استاد و آن مادر یا معلم از كجا بدانند فلان كلمه ی قدیمی و فراموش شده كه در بهمان ضرب المثل قدیمی تركی است به اندازه ی كافی "پاستوریزه" است كه بتوان در چنین محاوره ای به كار برد یا خیر.
حرف زدن مشكل می شود. ارتباط سرد و محدود باقی می ماند و این محدودیت مانع رشد علمی جامعه می شود. استاد دانشگاه از جامعه بازخورد نمی تواند بگیرد و بیشتر و بیشتر برج عاجی می شود. شكاف ایجاد می شود.
علی الاصول آن دو واحد زبان تركی حداقل می تواند بخشی از این مشكل را حل كند.

پی نوشت دوم:

این دو واحد درسی اگر درست و مناسب طرح ریزی و ارائه شود می تواند بسیار كار ساز باشد. در این درس می توان مبانی دستور زبان و نحوه ی نگارش و... را درس داد و منابع مورد نیاز را معرفی نمود. خوشبختانه در سال های اخیر كتاب های شعر و داستان و..... متعددی به زبان های محلی در داخل كشور منتشر شده اند. شخص علاقه مند می تواند بعد از یاد گیری این مبانی به مطالعه ی این كتاب ها بپردازد و بر دانش ادبی خود از زبان مادری اش بیافزاید. تیراژ این كتاب ها هم بالا می رود.

بدون دریافت چنین آموزشی استفاده از كتب ادبیات تركی آذری -حتی برای كسی كه به طور شفاهی در خانواده این زبان را از كودكی فرا گرفته است بسیار دشوار است. مثال می زنم در محاوره می گوییم "آغاش" (=درخت) در صورتی كه طرز صحیح نوشتاری آن "آغاج" می باشد. وقتی در متنی "آغاج" می بینید اندكی طول می كشد كه معنای آن را دریابید. اما اگر از قبل آموزش خیلی كوتاه و مختصری از طرز نگارش این گونه كلمات دیده باشید روان تر متون ادبی تركی آذری را می توانید بخوانید و از آنها لذت ببرید.


در این وبلاگ مبانی دستور زبان تركی آذری و نگارش آن آموزش داده می شود. برای كسی كه زبان مادری او تركی آذری است بعد از اندكی مطالعه ی این گونه وبسایت ها خواندن اشعار تركی شهریار آسان و در عین حال دلنشین می شود. با كلیك كردن روی هر موضوع در آرشیو موضوعی وبلاگ می توانید مبحث مورد نظر را فرا بگیرید. به طور مثال پسوند مالكیت در تركی آذربایجانی در این لینك آموزش داده شده است. نویسنده ی وبلاگ در مورد وبلاگش می نویسد:"

در نوشتن مطالب این وبلاك از كتب درسی آموزش و پرورش و كتاب دستور زبان فارسی نوشته دكتر حسن احمدی گیوی و دكتر حسن انوری و بهزاد بهزادی و ... بهره می گیرم .
معلم بازنشسته آموزش و پرورش هستم. غربت نشین و ساكن آلمان هستم . به زبان و ادبیات فارسی و تركی آذربایجانی علاقه فراوان دارم و اوقات فراغتم را با نوشتن حكایت و روزنوشت و ترجمه اشعار به زبان فارسی و تركی آذربایجانی و سرودن اشعار تركی آذربایجانی می گذرانم .

من عضو هیچ حزب و گروه و سازمان سیاسی نیستم و مردم سرزمینم ایران ( ترك و بلوچ و لر و گیلك و كرد و عرب و تركمن و فارسی زبان و ... )را بسیار دوست می دارم و به همه احترام قائلم . در این وبلاك فقط به هدف آموزش دستورزبان فارسی و تركی آذربایجانی می نویسم . این وبلاك آموزشی است . خواهشمندم از نوشتن نظرات و مطالب سیاسی به طور جدی خودداری كنید .
استفاده از مطالب وبلاك با درج لینك بلامانع است ."
همین گونه آموزش ها برای آن دو واحد درسی مفید خواهد بود.

پی نوشت سوم:

آموزش مدون ادبیات و دستور زبان تركی لازم است تا كسانی كه در این زمینه استعداد دارند بتوانند استعداد خود را زمینه ی شعر و ادبیات و... شكوفا كنند.
گاهی وقتی از زبان و ادبیات تركی آذری سخن می گوییم برخی ادبیات غنی فارسی را به رخ می كشند و می گویند مگر تركی در مقابل فارسی چه دارد كه بر آموزش ادبیات تركی اصرار می ورزید؟!
این استدلال درست نیست. اولا ادبیات تركی آذربایجانی هم آن قدر پشتوانه دارد كه اگر شخصی تمام عمر خود را هم صرف مطالعه ی ادبیات آن كند باز هم زمان كم بیاورد. ثانیا نشانه ی فترت و سرآغاز انحطاط است كه جمعی به میراث گذشتگان دل خوش كند و نخواهد اثری جدید مختص نسل و زمانه ی خود بیافریند. آموزش ادبیات در همین راستاست. برای آن است كه افراد زنده ی با استعداد ابزار لازم را برای خلق آثار ادبی به دست آورند.

پی نوشت چهارم:

هزار سال پیش وقتی كاشغری فرهنگ لغات تركی-عربی حجیم خود را می نوشت زبان و ادبیات روسی پشتوانه ای نداشت. اما امروزه ادبیات روس با تولستوی و داستایوسكی و چخوف و.... جایگاه خیلی بلندی در ادبیات جهان دارد. كسی چه می داند؟! شاید اگر اجازه ی رشد داده شود در قرن حاضر میلادی ادبیات و شعرای تراز اولی می بالند. كسانی در ردیف داستایوسكی از همین زادگاه خود من! چرا كه نه؟!

(عكس منسوب به كاشغری را از ویكی پدیا برداشتم و اینجا گذاشتم. در مورد آن نقاش و تاریخ كشیدن آن اطلاعی ندارم.)

پی نوشت پنجم:

زبان تركی آذربایجان فعل های زیادی دارد و قابلیت فعل ساختن در آن بالاست. در نتیجه می توان به راحتی از این زبان استفاده كرد برای آموزش مهارت ها یی مثل خیاطی آشپزی نجاری و آرایشگری...
من گاهی شگفت زده می شوم وقتی می بینم چه طور مادربزرگم با چند جمله دستور العمل پخت یك غذا و یا دوخت یك لباس را می دهد و با عمل دقیق به آن دستور العمل همان چیزی در می آید كه مادربزرگم در نظر داشت.
این یك مقدار ناشی از استعداد مادربزرگ من است ولی بیشتر از توانمندی های زبان مادری ما ناشی می شود.
اگر اجازه داده شود زبان نوشتاری رشد كند آموزش مهارت ها در آذربایجان خیلی راحت تر و روان تر می شود. همه كه قرار نیست پشت میز نشین شوند! رشد این زبان رشد مهارت ها و در پی آن افزایش اشتغال مثبت و سازنده را در پی خواهد داشت.

این یك واقعیت است. وقتی آموزش با زبانی صورت می گیرد كه سه چهارم كلمات آن فارسی است (نظیر تركی شبكه ی سهند!!) روستاییان و طبقه ی حاشیه نشین شهری در اذربایجان اصلا ترغیب نمی شوند كه گوش كنند. اما اگر با تركی مناسب باشند فرزندان همان ها می آیند می نشینند و گوش می كنند و یك چیزی یاد می گیرند. مهارت ها را یاد می گیرند و به خود اشتغالی اقدام می كنند. پیام های بهداشتی و اجتماعی را می گیرند و.... پیام های محیط زیست را یاد می گیرند. اگر به زبان تركی درست و حسابی به روستاییان گفته شود كه روش های آبیاری خود را بهینه كنند بیشتر احتمال دارد كه گوش كنند و جدی بگیرند تا با زبان تركی ای كه سه چهارم آن فارسی (زبان تركی شبكه سهندی!) است! اغراق نیست اگر بگوییم حفظ دریاچه ی ارومیه هم از این مسئله جدا نیست!

پی نوشت ششم:

می خواستم به مادر مدد جوی تحت كفالتم نامه بنویسم. موضوع حیاتی بود و می بایست به او نامه می نوشتم. مادر مددجویم فارسی نمی دانست و من بلد نبودم به تركی نامه بنویسم. به فارسی نامه نوشتم تا یكی برایش ترجمه كند.
نامه ظریف بود و باید دقیق ترجمه می شد كه احساس منتقل می گشت.
متاسفانه نامه ای كه نوشتم اثری كه می خواستم نگذاشت.
هنوز هم معتقدم قضیه همان قصه ی
"Lost in translation" بود. شاید اگر می توانستم نامه را به تركی بنویسم كودك تحت كفالتم به جای آن كه در كارگاه قالیبافی بپوسد درس می خواند و خانم دكتر موفقی می شد.
شاید بگویید چرا تلفن نزدی! نمی شد! وضعیت طوری بود كه نمی شد.

به خاطر این چیزهاست كه من به آموزش زبان زنده ی مادری ام اصرار می ورزم. یك چیز لوكس و یك هوس خام نیست. نیاز و ضرورت است نه ژستی جلوی خارجی ها كه بگوییم ما به "اقلیتها" اهمیت می دهم و از این حرفها. ضرورت زندگی است.

پی نوشت هفتم:

گذراندن این دو واحد درسی برای همگان مفید خواهد بود اما برای حرفه های زیر ضروری است: ۱) كسانی كه در صدا و سیمای محلی كار می كنند. به خصوص مجری های برنامه های تلویزیونی محلی (۲) كسانی كه به عنوان یك تحصیلكرده و از موضع یك فرد تحصیلكرده باید روزانه با اقشار مختلف جامعه ارتباط برقرار كنند: مثل وكلای دادگستری پزشك ها و....

عدم تسلط این افراد به زبان محلی به صورت مدون و آكادمیك مشكلات فراوانی را پی دارد. اگر این افراد زبان محلی را بلد باشند بدون آن كه به دستور زبان آن تسلط داشته باشند (یعنی تنها از راه شنیداری این زبان را از كودكی یا بعدها فراگرفته باشند) وقتی به این زبان سخن می گویند عامیانه به نظر خواهد آمد. موكل انتظار ندارد وكیلش خیلی عامیانه سخن بگوید. اگر كلمات را درست بیان نكند او را چندان قبول نمی كند. اگر بیمار به پزشكی مراجعه كند كه نادرست و عامیانه صحبت می كند به او اعتماد نمی كند و نسخه اش را جدی نمی گیرد! او را كم سواد می پندارد! همگان می دانیم اعتماد بیمار به حاذق بودن پزشك چه قدر در روند درمان مهم است. از سوی دیگر اگر به فارسی صحبت كند و یا به زبان محلی ای كه كلمات و تركیبات فارسی بیش از حد در آن زیاد باشد ارتباط برقرار كردن دشوار می شود.

راه چاره آن است كه زبان محلی به طور آكادمیك آموزش داده شود. آن دو واحد درسی تاثیر مثبتی در این جهت می تواند داشته باشد. قدم اول مثبتی است.

پی نوشت هشتم: در صدا و سیمای استان آذربایجان شرقی هم هستند كسانی كه كارهای زیبا اجرا می كنند. یك نمونه این دكلمه ی زیبا ی شعر تركی است.




اصل نوشته و نظرات دوستان را می توانید اینجا ببینید.:

http://yasamanfarzan.blogfa.com/post-325.aspx


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ ]