یك واقعیت تلخ

+0 به یه ن

نمی خواهم تلخ بنویسم اما چه كنم كه دلتنگ و دلتلخ هستم.این روزها چپ و راست خبر درگذشت همنسلانم را می شنوم. نه در اثر تصادف بلكه به علت بیماری هایی كه ریشه در فشار عصبی طاقت فرسایی دارد كه وضعیت اقتصادی مملكت از سویی و نسل های پیش از ما از سویی دیگر بر نسل من تحمیل كردند.

از سوی دیگر مدام  می شنوم كه فلان همنسل ما ام-اس گرفته و.....

قبلا نوشته بودم وقتی ما حدود 20 ساله بودیم وضعیت اقتصادی بد بود و ما آینده ی اقتصادی روشنی برای خود نمی دیدیم. همین به اندازه ی كافی برما فشار می آورد. اما نسل بزرگ تر از ما چه می كردند؟ به جای آن كه راهی در برابر ما بگشایند به جای این كه تسكین دردهایمان باشند همین موضع اقتصادی ضعیف تر را حربه ای برای تحقیر و فشار آوردن بر ما قرار دادند.

ما نسلی بودیم كه با قناعت بزرگ شدیم. حتی بیش از نسل قبل از خودمان. سخت كوش هم بودیم. استقلال مالی داشتن و روی پای خود ایستادن برایمان یك ارزش بود و برای آن حسابی تلاش می كردیم. به هر حال از نظر اقتصادی با كار طاقت فرسا و قناعت و با سیلی صورت سرخ كردن و..... گلیم خود را از آب بیرون كشیدیم. برعكس آن چه كه نسل قبل از ما دایم برسرمان می كوبیدند از لحاظ اقتصادی فلك زده نشدیم. اما این همه فشار عصبی اثر خود را گذاشت. نتیجه را الان من دارم به عینه بر روی همنسلان خود می بینیم. افسردگی هایی كه در چند یادداشت اخیر درباره اش نوشتم یك سوی ماجراست و این جوانمرگی ها و بیماری ها و... سوی دیگر ماجرا. حالا فكر می كنم كاش به جای آن همه تلاش و فشار آوردن بر خود از دم لذت می بردیم و زندگی را ساده می گرفتیم. این كه می گوبند نعمتی بالاتر از سلامت نیز كاملا درست است و این كه فشارهای روحی دشمن سلامت هستند نیز صد در صد درست هستند.

به هر حال باید فكری اندیشید. نباید خود را بیش از این در معرض فشارهای  عصبی قرار دهیم و اجازه دهیم هر كس و ناكسی روی اعصابمان راه رود. باید یاد بگیریم در مقابل حملات وفشارهای نسل قبلی و نوچه هایشان كه همنسل خودمان یا كوچك تر هستند طوری جاخالی بدهیم كه ضربه به ما وارد نشود.

 

 همین طور در رفتار با نسل بعدی نباید نسل قبل از خود را الگو قرار دهیم. متاسفانه باید بگویم رفتار نسل والدین و معلم های ما با ما ایراد داشت. ایراد داشت كه  ضعف و موقعیت اقتصادی پایین ما را به عنوان حربه ای برای فشار آوردن و تحقیر ما مورد استفاده قرار می دادند. من نمی خواهم انگشت اتهام روی شخص خاصی بگذارم. اما این رفتار را در بین نسل گذشته ی خود بسیار دیده ام. به همدیگر نگاه می كردند و از همدیگر می آموختند كه چه طور با استفاده از موقعیت شغلی یا اقتصادی تثبیت شده تر خود بر نسل ما فشار و ضربه وارد كنند. فرهنگ غالب این جوری بود. بزرگتر هایی هم بودند كه به جای فشار آوردن سعی می كردند به كوچكتر ها آرامش بدهند راهی جلوی پایشان باز كنند و تشویقشان نمایند كه پیشرفت كنند. خدا عمر با عزتشان دهد اما این دسته در اقلیت بودند. اغلب افراد نسل قبل چنین رفتار نمی كردند. البته به دروغ و ریا می گفتند  كه جز صلاح جوانان  چیزی نمی خواهند اما عملشان چیز دیگری نشان می داد. از همدیگر در این راه درس می گرفتند. چون اكثریت شان همین راه را می رفتند قبحی در عمل خویش نمی دیدند. شاید حتی به خودشان آفرین هم می گفتند كه خیلی پخته و حكیمانه رفتار می كنند!!

اما من می گویم این رفتار ایراد دارد. اگر ما هم از موقعیت اقتصادی تثبیت شده ی خودمان بر فشار آوردن به آنان كه هنوز در ابتدای راه هستند سو استفاده كنیم ما هم راه به خطا رفته ایم. متاسفانه می بینم در بین نسل ما بسیار هستند كسانی كه همین راه را دارند می روند. به هر حال خودمان مواظب خودمان باشیم و تا جایی كه از دست مان بر می آید مواظب دور و بری هایمان كه زندگی به مویی بسته است.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ ]