نسلی نو از فعالان در سال ۱۴۰۱

+0 به یه ن

"برای میلیاردر و "استاد"، شیخ و شاه یکی است!"

سی سال پیش زوج هایی در دور و بر من بودند که از لحاظ مالی در سختی بودند اما بعدا به پول رسیدند و چند تا آپارتمان و باغ خریدند. مثلا سی سال پیش دانشجوی پزشکی بودند اما حالا پزشکان ثروتمندی هستند. این افراد وقتی سی سال پیش فقیر بودند به شدت منتقد و معترض حکومت بودند. حتی خیلی وقت ها بی انصافی می کردند. یعنی بدبیاری های خود را که ربطی به حکومت نداشت به حکومت نسبت می دادند و مسئولان وقت را در پستوی خانه شان به فحش می کشیدند. اما از وقتی که به پول و پَله رسیده اند ایرادهای حکمرانی را (که از سی سال پیش بسیار بیشتر شده) با شیطنت تعریف می کنند و می خندند ودر آخر ترجیع بند سخنانشان این هست "برای این ملت این حکومت هم زیادیه"
وقتی یادآوری می نماییم که "پس شما نبودید که اون همه تب تان تند بود ؟! "جواب می دهند اون موقع جوان و رویایی بودم و جامعه را نمی شناختم حالا می فهمم لیاقت این مردم بیش از این نیست! 

راستش من هم زیاد جوان نیستم . ٤٥ سالم هست. اما معتقدم این دوستان هم آن زمان مزخرف می گفتند هم این زمان. لیاقت مردم ایران این نیست که در کشورشان این همه اختلاس باشد، این همه خانواده زیر خط فقر باشند و پاسپورتشان ارزش نداشته باشد.


اون دوستان به دیدگاه واقع بین تری نرسیده اند بلکه نگران آن هستند که اگر شلوغ پلوغ بشه همتایان سی سال پیش خود که تب شان تند هست املاک آنها را مصادره کنند. حتی اگر این اتفاق نیافتد باز می ترسند حکمرانی عادلانه ای با سیستم مالیاتی عادلانه برقرار شودو اینها مجبور شوند مثل کشورهای شمال اروپا مالیات  بالای سی درصدی دهند. به خاطر فرارمالیاتی است که جمله مشعشع" مردم ایران لیاقت دموکراسی ندارند "را صادر می کنند نه از روی شناخت عمیق مردم ایران!


یک عده هم هستند که توسط "حواریون" و "کیف کش" های خود دایم "استاد" خطاب می شوند و نوچه هایشان سالی چند بار برایشان "گرامیداشت" می گیرند. اینها هم از بهتر شدن وضع عمومی مملکت در هراسند. چون اگر درها باز شود و ایرانی ها بتوانند مراودات علمی با دنیا بکنند حنای اینان رنگی نخواهد داشت. 
اینها برای حفظ منافع ، مردم را دنبال نخود سیاه می فرستند. می خواهند مردم ایران احساس حقارت کنند و به این باور برسند که لیاقت حکمرانی به از این ندارند.
آن جمله مشعشع را تئوریزه کرده اند. بیست سال هست که در حلقوم ما ریخته اند!

من منکر ایرادهای خودمان به عنوان یک ملت نیستم اما برای رفع این ایرادها هم باز به یک حکمرانی درست و درمان نیاز داریم. حکمرانی ای که بودجه آموزشی کشور را صرف آموزش عمومی مطالب مفید (از انتگرال گرفته تا خاموشی آتش در پیک نیک) نماید نه آن که صرف قبح زدایی از عیاشی در قالب صیغه و چند همسری یا زن ستیزی در پوشش "غیرت" نماید.


🍀@minjigh
من فکر می کنم در سال ١٤٠١ ، نسل جدیدی از فعالان سیاسی به عرصه خواهند آمد. منظورم لزوما جوانان و نوجوانان نیستند. اتفاقا درصد قابل توجهی از آنها میانسال خواهند بود.
میانسالانی که تا کنون در عرصه های مختلف اقتصادی، هنری، علمی، آموزشی، اجتماعی، محیط زیستی و…. فعال بودند به این نتیجه می رسند که هر چه تلاش می کنند به در بسته بر می خورند. در نتیجه به فعالیت سیاسی رو می آورند.
این افراد دید روشن تر و واقعگرایانه تری نسبت به  فعالان سیاسی متعارف، مسایل جامعه و نیز سازوکار آن دارند. این افراد وقت می ذارند و در مورد سیاست هم به اندازه لازم اطلاعات کسب می کنند به علاوه با سیاسیون خوشنام هم دست همکاری می فشارند. این جریان می تواند طرحی سیاسی بپروراند که جوابگوی نیاز های جامعه امروز باشد.

آن چه که فعالان سیاسی حاضر می گویند عموما چنگی به دل نمی زند. برخی شان که باسوادتر هستند بحث های تئوریک صرف می کنند که بر کاغذ شاید جالب باشد اما ما را مجاب نمی نماید که وقتی در عمل پیاده شود به همان تر و تمیزی از آب در بیاید. 
کم سواد ترهایشان هم عموما در گذشته در مانده اند. یا هنوز در حال و هوای دعوای اصلاح طلب و اصولگرا هستند. یا سلطنت طلب هستند و از دوران شاه یک بهشت گمشده در ذهن خود ساخته اند و حسرت آن را می خورند. یا به سبک برخی از انقلابیون ٥٧ دنبال اعدام سرمایه دار و مصادره و تخریب و شکستن  و سوزاندن و انتقام کشیدن هستند. یا هم  زیر عکس مصدق و با سو استفاده نام نامی آن بزرگمرد سده و هزاره، عقاید صد من یه غاز خود را ترویج می کنند و به مصدق -که دستش از دنیا کوتاه هست - نسبت می دهند. جرئت و جسارت این هم که بگویند اینها عقاید خودم هست ندارند. 

یک سری نظرسنجی ها هست که ادعا می کنند رضا پهلوی ٢٠-٣٠ درصد در بین معترضان طرفدار دارد. نمی دانم چه مکانیزمی برای نظرسنجی دارند اما رقم پرت به نظر نمی رسد.
اما سه نکته را نباید از نظر دور داشت: اول این که بیشتر این افراد از روی "کاچی بهتر از هیچ چی" این علاقه را نشان می دهند. ذهن شان خیلی نمی کشد که بحث های تئوریک سیاسی را دنبال کنند اما زمان شاه را با تغذیه رایگان در مدارس و شوی گوگوش مترادف می گیرند و خوششان می آید. 
نکته دوم این که بقیه معترضان اغلب نسبت به پهلوی ها بی تفاوت نیستند. خیلی ها احساس منفی شدید علیه آنها دارد. دلایل موجهی هم برای این حس منفی هست که البته در شبکه "من و تو" بازتاب داده نمی شود!
اونهایی که منبعی برای اطلاعات تاریخ معاصر دارند که واقعگرایانه تر و منصفانه تر از شبکه "من و تو" هست حسرت دوران پهلوی  را نمی خورند.
سوم، عموم طرفداران پهلوی کسانی هستند که تحقیر مردم را نه تنها عیب نمی دانند بلکه فخر می شمارند. همان تحقیر و نگاه از بالا از عوامل اصلی خشم مردم در سال ٥٧ بود. طبعا با  این نگرش، این ٢٠ -٣٠ درصد بقیه مردم ایران را به شدت پس می زند.

به هر حال، اگر از سال ٧٦ تا ٩٦ دعوای زرگری اصلاح طلب و اصولگرا ملت را سرکار گذاشت از سال ٩٦ تا کنون هم ملت  سر خودش را با دعوای طرفداران و مخالفان پهلوی شیره مالیده! 
الغرض! اگر نسل جدیدی از فعالان سیاسی رو بیایند و آلترناتیو بهتر ملموس اراىه دهند اونهایی که یک کم فکرشان باز تر هست دست از نوستالژی پهلوی می کشند.


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

مراسم نوروز سازگار با محیط زیست ما

+0 به یه ن

هر چند جشن نوروز از عهد باستان بوده اما فرمش به این شکلی که امروزه در سراسر ایران جشن گرفته می شه  بیشتر در دوره قاجار تکوین یافته.
در این دوره سنت های نوروز منطقه ما، آذربایجان را به کل ایران تسری داده اند.
اغلب سنت های نوروز سازگار با محیط زیست و اقلیم خشک و نیمه خشک ایران هست.
.با دو استثنا که هر دو تحفه قرن بیستم  هستند.
یکی ماهی قرمز سفره و دیگری ماهی سفید شب عید که سنت مردم مازندران بود که پهلوی ها به کل ایران تسری دادند

اگر این سنت در سطح مازندران باقی می ماند  خوب بود. اما اگر همه مردم ایران بخواهند شب عید ماهی سفید رودخانه ای بخورند نسل ماهی ور می افته. همه هم نخورند عده ای حسرت به دل می مانند که چرا نتوانستند ماهی سفید شب عید تهیه کنند. ماهی سفید پرورشی هم که چندان مالی نیست که آدم بخواهد در عید بخورد.

سنت غذای عید ما به جای ماهی سفید، دلمه هست. از قدیم اجداد ما هر چه لپه و برنج از غذای چند روز می مانند باهم قاطی می کردند و دلمه درست می کردند. یکی از دیگری خوشمزه تر!
حتی غذای شب عید هم در جهت جلوگیری از دورریز بود.


ماهی قرمز هم مشکلات زیست محیطی خود را دارد. اگر در تنگ کوچک از ماهی نگهداری کنیم به ماهی ظلم کرده ایم. اگر در تنگ بزرگ نگهداری کنیم آب هدر داده ایم. اگر در برکه ها و رودخانه های طبیعی رها کنیم به اکو سیستم آن ضربه زده ایم. (بهترین راه رها سازی در حوضچه های پارک هاست . در آنجا تخم پشه ها را می خورد و به جامعه نفع می رساند.)

🍀@minjigh

من برای فردا ظهر دلمه بادمجان درست کردم. مادربزرگم دلمه برگ مو برای عید درست می کرد. من هم بلدم دلمه برگ مو درست کنم. دو سال پیش از خاله مادرم یاد گرفتم و امسال چند بار خودم درست کردم. برگ هایش را خودم چیده بودم. اما الان من برگ مو ندارم. دلمه بادمجان درست کردم. همین هم خیلی سخت بود. وقت گیر بود. دلمه فلفل دلمه ای خیلی راحت تره. دلمه فلفل دلمه ای زود زود درست می کنم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

کلاس های ذرات بنیادی

+0 به یه ن

«مدارس میان رشته ای» برگزار می کند: 

🔹 دوره آشنایی با فیزیک ذرات بنیادی و انرژی های بالا، بر اساس کتاب «Concepts os Elementary Particle Physics» اثر: Michael E. Peskin

👤 با حضور:

دکتر یاسمن فرزان، برنده جایزه بین المللی آی سی تی پی و عضو هیات علمی پژوهشکده فیزیک پژوهشگاه آی پی ام
و
دکتر سعید انصاری فرد، پژوهشگر پسادکتری پژوهشکده فیزیک پژوهشگاه آی پی ام

🔸تعداد جلسات: 16 جلسه (شامل 8 جلسه تدریس و 8 جلسه حل تمرین)

🔻سرفصل جلسات:

🔹هفته اول: تقارن های فضا زمان + حل تمرین
🔹هفته دوم: توابع موج نسبیتی + حل تمرین
🔹هفته سوم: اتم هیدروژن و پوزیترونیم + حل تمرین
🔹 هفته چهارم: مدل کوارک + حل تمرین
🔹هفته پنجم: آشکارسازهای ذرات بنیادی + حل تمرین
🔹هفته ششم: ابزار محاسبه + حل تمرین
🔹هفته هفتم: فنای زوج الکترون- پوزیترون + حل تمرین
🔹هفته هشتم: پراکندگی غیرکشسان ژرف الکترون + حل تمرین

📅 تدریس مباحث، روزهای دوشنبه‌
⏳ از ساعت 🕠 19 تا 20:30

📅 حل تمرین، روزهای چهارشنبه‌
⏳ از ساعت 🕠 17 تا 18:30

🔴 ثبت نام و کسب اطلاعات بیشتر:

🆔 https://t.me/IDSchools

🌸🌻 نحوه ثبت نام در دوره آشنایی با فیزیک ذرات بنیادی و انرژی های بالا، بر اساس کتاب «Concepts os Elementary Particle Physics» اثر: Michael E. Peskin

🔸🔸🔸به اطلاع می رساند که ظرفیت ثبت نام 50 نفر و شهریه برای ثبت نام در این دوره مجازی 130 هزار تومان است. عزیزان می توانند مبلغ فوق الذکر را به کارت بانکی زیر با شماره 
5859 8311 2629 8610
به نام مسلم صلحی راد
واریز فرموده و تصویر رسید را برای ادمین کانال با آی دی  @M_Solh ارسال نمایند. 
کلیه عزیزانی که در دوره های این مجموعه در سالهای 1399 و 1400 شرکت داشته اند، از بیست هزار تومان تخفیف برخوردار می شوند.

🔸🔸این دوره مجازی روزهای دوشنبه‌، ساعت 19 تا 20:30، و روزهای چهارشنبه، ساعت 17 تا 18:30به مدت 8 هفته، هر هفته دو جلسه، از 29 فروردین تا 25 خرداد ماه 1401برگزار می شود. بعد از هر ارائه فیلم، فایل صوتی و اسلایدها تقدیم حضور شرکت کنندگان می گردد.

🔸مدرسان این دوره دکتر یاسمن فرزان، برنده جایزه بین المللی آی سی تی پی و عضو هیات علمی پژوهشکده فیزیک پژوهشگاه آی پی ام
و
دکتر سعید انصاری فرد، پژوهشگر پسادکتری پژوهشکده فیزیک پژوهشگاه آی پی ام هستند. به شرکت کنندگان در این دوره گواهی حضور تقدیم می شود.

🔻سرفصل جلسات:

🔹هفته اول: تقارن های فضا زمان + حل تمرین
🔹هفته دوم: توابع موج نسبیتی + حل تمرین
🔹هفته سوم: اتم هیدروژن و پوزیترونیم + حل تمرین
🔹 هفته چهارم: مدل کوارک + حل تمرین
🔹هفته پنجم: آشکارسازهای ذرات بنیادی + حل تمرین
🔹هفته ششم: ابزار محاسبه + حل تمرین
🔹هفته هفتم: فنای زوج الکترون- پوزیترون + حل تمرین
🔹هفته هشتم: پراکندگی غیرکشسان ژرف الکترون + حل تمرین

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

آیا واقعا در جامعه امروز ایران، زن ها به مردها زور می گویند؟

+0 به یه ن

وقتی بحث فمینیزم پیش می آد، عده ای می گن «راجع به چی حرف می زنین؟ الان زنها هستند که به مردها زور می گن!» 

به نظر شما آیا واقعا چنین هست؟! 
جواب خود من این هست که علی العموم این طور نیست اما یک قشری از زنان هستند که در جامعه امروز ایران به مردهای دوروبرشان (به خصوص به شوهر  و برادر و پسر) زور می گویند. 
اگه گفتید این قشر از زنهای مورد نظر من کدامند؟! راهنمایی می کنم بیشتر زورگویی آنها به مردان خانواده شان از طریق محدود کردن تفریح های آنها هست. راهنمایی بیشتر می کنم: این زنها به زنهای دیگر که همفکر خودشان نیستند بیشتر هم زور می گویند. راهنمایی دیگر:  همفکران مذکر این زنان، نه تنها به اعضای خانواده بلکه به همه ملت ایران  زور می گن.  در واقع در جاهایی که دستشان بر می آید عمق نفوذ زورگویی شان فراتر از مرز های ایران پیش می رود.

هم نظرخودتان را بگویید. هم به طور خصوصی بنویسید ببینم حدس زدید منظورم کدوم قشر از زنان هست؟ البته  از انتشار نظر درست تان معذورم. حدس های نادرست را اما منتشر خواهم کرد.
اما خداییش او قشر از زنان خیلی زور می گن. از تورلیدر ها بپرسید به شما از تجربه هاشون می گن که چه طور شوهر های این زنها از دستشان نیاز روحی به سفر مجردی می یابند!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

مددجویان بنیاد کودک به چگونه بزرگسالانی تبدیل می شوند؟

+0 به یه ن

اون بچه های بنیاد که من از نزدیک باهاشون آشنا بوده ام علی رغم این که نسبت به همسالان خود از طبقه متوسط (حتی پس از دریافت کمک های بنیاد کودک) فقیرتر بزرگ می شوند اما بی عقده اند. منیع طبع هستند. این ذهنیت را هم دارند که همان گونه که غریبه ای پیدا شد و دست آنها را گرفت آنها هم باید دست کسی را بگیرند. به دانش آموزان سال پایین تر در فامیل ونیز بین خود مددجویان، در درس ها کمک می کنند. وقتی مستقل شدند خود به جمع کفیلان بنیاد می پیوندند.

عموما به موسیقی علاقه دارند. به شعر و نویسندگی نیز هم. اهل موسیقی و کتابند. در مشهد دکتر پاپلی آثار برخی شان را منتشر می کند.
در سنندج یکی شان پرودیجی (prodigy)موسیقی است.
خلاصه این که چنین فرهنگی را بنیاد برایشان به وجود می آورد.
بنیاد کودک از این تیپ موسسات خیریه نیست که فقیر تحویل بگیرد، مناعت طبعش را بشکند  و آنها را وادار کند که دایم ناله کنند. 

بنیاد کودک سیاسی نیست و هیچ نگرش سیاسی ای به کودکان القا نمی کند. من نمی دانم گرایش سیاسی این بچه ها چه خواهد شد. اما از مردم کوچه بازار ، طلبکار نیستند. گمان نمی کنم وقتی ماشین بخرند از اون تیپ راننده هایی شوند که در خیابان همه حرص خود را از وضعیت بد کشور برسر سایر همشهریان همانند خود بی تقصیر بیاندازند.
از آن دسته از مردم نخواهند شد که دایم به سایر شهروندان پرخاش می کنند و آنها را عامل بدبختی های خود می دانند. در مورد مسئولان چی ؟! آیا آنها را عامل مشکلات می دانند؟ سیستم را چی؟! نمی دانم! در مورد گرایش سیاسی شان هیچ نمی دانم. اما جزو پابرهنگانی که به آسانی تحریک می شوند و خشم خود را بر سر طبقه متوسط می ریزند، نخواهند شد. اگر بلبشو شود جزو کسانی خواهند بود که جلوی جولان اوباش می ایستند. دست کم بر شدت امواج سهمگین اوباش نمی افزایند. 
(اونهایی که از سال ٥٧-٥٨ خاطره دارند می دانند که نیازمندانی که روزی مورد حمایت جوانمردانه یکی قرار گرفتند خود اولین کسانی بودند که وقتی انقلاب شد برای همان جوانمرد پاپوش دوختند ! مددجویان بنیاد کودک از این دست افراد نخواهند شد اما اگر من و شما کم تجربه شخصی را به طور رندم برای حمایت برگزینیم احتمال آن که فردا روزی همان آدم بخواهد برایمان پاپوش بدوزد کم نیست. تشکیلاتی مثل بنیاد اون قدر تجربه دارد که مددجویانش را با دید باز و نه از روی سانتی مانتالیزم بر می گزیند!)


 این که این قشر کتابخوان واهل قلم، دید باز سیاسی منجر به تحول اساسی مثبت خواهد داشت یا نه، به پختگی فضای روشنفکری کشور باز می گردد. الان وضع جامعه روشنفکری از سال ٥٧ اندکی بهتر است. در سال ٥٧ پرولتاریا می گفتند اما نمی دانستند یعنی چه؟ فرقش را با پرتوریا نمی دانستند! 

اما آیا اکنون به اندازه کافی برای تحول اساسی درست و درمون این فضای روشنفکری پیشرفته هست یا نه؟! نمی دانم! حداقل اگر روشنفکران کشور کفیل بنیاد شوند قشری از جامعه را بهتر می شناسند. مثل روشنفکران سال ٥٧ در مورد این قشر افکار رویایی غیر واقعگرایانه نخواهند داشت. مثل اونها دوستی خاله خرسه راه نخواهند انداخت!  
🍀@minjigh


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نتیجه حمایت از بنیاد کودک برای مددجو، کفیل و جامعه

+0 به یه ن

نتیجه حمایت بنیاد کودک برای مددجویان

وقتی مددجویی تحت حمایت بنیاد کودک قرار می گیرد واقعا زندگی خود و خانواده اش تحول مثبت پیدا می کند.
ما به عنوان کفیل مبلغی نه چندان زیاد در هر ماه در طول چند سال واریز می کنیم. اما نحوه کمک بنیاد کودک به شیوه ای است که خیلی بیش از اثر این مبلغ در زندگی خانواده تحول ایجاد می شود.

چند مثال عرض می کنم که در شعبه تبریز انجام می گیرد.
بسته به مورد برای مادر یا خواهر برادر بزرگتر کودک کار مناسب می یابند. بدون پادرمیانی مددکار یک بنیاد معتبر مثل بنیاد کودک کجا یک خانواده بی پناه بتوانند کار (ولو نیمه وقت و با درآمد کم) بیابند؟!. کارهایی نظیر بسته بندی پوشاک در منزل منظورم هست. درسته که درآمد آن چنانی ندارد اما برای مادری که تحصیلات ندارد و باید در خانه باشد تا پدر بیمار خانواده پرستاری کند ایده آل هست. یافتن همچین کاری هم معرف می خواهد. مغازه ها و تولیدی ها اجناس شان را دست هر کسی نمی دهند! 


روانشناس معروف شهر به طور داوطلبانه به مادران مشاوره رواشناسی می دهد و کلاس های کنترل خشم و افسردگی برگزار می کند.
برخی دکترها مجانی و یا با تخفیف ویزیت می کنند. گاهی اسپانسر ها جشن موسیقی برایشان برگزار می کنند. انجمن آیاز برنامه رصد براشون می ذارد. گاهی تورها برنامه سفر برای مددجویان و خانواده هایشان می ذارند.
کلاس های کنکور و زبان با تخفیف مددجویان را می پذیرند.
کنکوری ها کتاب هایشان را بعد از قبولی به این بچه ها می بخشند.
خود مددجویان و برخی از دانشجویان برای مددجویان کم سال تر کلاس تقویتی ترتیب می دهند.
و خیلی کمک های موردی دیگر ….

مهمتر از همه این که مشاوره تحصیلی و کاری و …. به مددجویان داده می شود.


البته هیچ کدام از اینها بدون کفالت  امثال ما میسر نخواهد شد. 
برای قبول کفالت مددجویان به سایت زیر مراجعه کنید:


برخی از نتایج حمایت از بنیاد کودک برای شهر

در نوشته قبلی ام توضیح دادم که بنیاد کودک چگونه در زندگی مددجویان و خانواده های آنها تحول بنیادی به وجود می آورد. در این نوشته اشاره ای می کنم به برخی نتایج برای طبقه متوسط شهری. 
کم کم کفیلان بنیاد کودک با همدیگر یک کامیونیتی می سازند. شعبه تهران، قبل از کرونا همه ساله یک برنامه دورهمی کفیلان با حضور سلبریتی ها می گذاشت. من "سلبریتی باز" نیستم و در نتیجه در هیچ کدام از این برنامه ها شرکت نکرده ام. 

اما حس می کنم یک پیوند بین من و کسانی که از طریق نوشته های من با بنیاد کودک  آشنا شده اند وکفیل گشته اند به وجود آمده به طوری که وقتی همدیگر را می بینیم حتی اگر خیلی با هم وجه مشترک نداشته باشیم می توانیم ساعت ها با هم در مورد بنیاد و مددجوها صحبت کنیم و از مصاحبت هم لذت ببریم. از این مصاحبت  و از این حس همبستگی ، احساس خوبی به من دست می ده.

یادتان هست در زمان احمدی نژاد  مدام کنسرت ها در تبریز کنسل می شد؟! طلسم با کنسرتی که به نفع بنیاد کودک برگزار شد شکست! چون برای خیریه بود مسئولانی که سنگ اندازی می کردند یک مقدار حیا کردندو کمتر سنگ انداختند. به علاوه ابر و ماه و مه و خورشید وفلک ، طبق معمول، دست به دست هم داده بودند که کنسرت کنسل شود. چون برای چنین خیریه ای بود دست اندرکاران واقعا فداکاری کردند که کنسرت برگزار شود. بعد از این که برگزار شد ، وحشت از کنسرت تا حدی ریخت و کمتر مجوز باطل کردند.
کنسرت، کنسرت معمولی نبود. بیشتر هنرمندان سرشناس جزو حضار بودند. بعدش هم به همه بچه های علاقه مند به هنر -اعم بر بچه های بنیاد و بچه های کسانی که بلیط خریده بودند- فرصت داده شده بود که با هنرمندان سرشناس شهر صحبت کنند. صحبت های انگیزشی و…. 
ظاهرا روی بچه ها ی خانواده های کفیل تاثیر خیلی خوبی گذاشته بود و از آن پس تمرین های موسیقی و سایر کلاس های هنری شان را با علاقه و جدیت بیشتری دنبال کرده بودند.
این قبیل رویداد ها ی هنری برای رشد فرهنگی شهر لازمند. در کشور ما بیخودی جلویش گرفته می شود. کرامت بچه های مددجو ایجاب کرد که یک کم کمتر اذیت کنند و سنگ بیاندازند.


برای این که بنیاد رشد کند و باعث و بانی و انگیزه این گونه حرکت های مثبت شود به جمع کفیلان بنیاد کودک بپیوندید:

Http://www.childf.com


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

حمایت شرکت ها از بنیاد کودک

+0 به یه ن

حدود ده سال پیش، شرکت عمرانی آذرستان به طور نیکوکارانه چند ساختمان برای بنیاد کودک در استان های اردبیل و آذربایجان غربی  ساخت. وقتی که زلزله ورزقان  اتفاق افتاد یک مدرسه هم در اونجا ساخت. درود بر همت این شرکت!

هر از گاهی در گزارش های شش ماهه مددجویان می خوانیم که ایزوگام سقف شان خراب شده یا در اثر زلزله بخشی از دیوار حیاط آنها فرو ریخته.
برای من نوعی هزینه تعمیر آنها خیلی زیاد هست. اما برای کسانی که شرکت های ساختمانی دارند باید خیلی ساده باشد. مساحت کل پشت بام این خانه ها به اندازه یک دهم باقی مانده ایزوگام از فلان و بهمان پروژه که در انبار شرکت، تلنبار شده، نخواهد بود. اگر مصالح باشد،  خود مددجویان یا فامیل هاشون می توانند آستین بالا می زنند کمک می کنند تا خانه شان تعمیر شوند.
اگر چنین امکاناتی دارید و می خواهید چنین کمک هایی بکنید با دفتر بنیاد تماس بگیرید و به مددکاران بنیاد اطلاع دهید که راه دستتان هست که از این نوع کمک ها در صورت نیاز انجام دهید. 
نشانی شعبه تبریز از این قرار هست:
آدرس: تبریز، خیابان آبادانی مسکن، 200دستگاه، روبه‌روی شیرخوارگاه احسان، پلاک434، کدپستی: 5174735383
تلفن: 34770071-041، 34778951-041

فکس:  : 34778951-041
ایمیل:  : tabriz@childf.org

نشانی سایر شعبه ها در وبسایت بنیاد موجود است:



بنیاد کودک و مالیات

در سال های ۸۶ و ۸۸ هیئت وزیران مصوبه ای داشت که به موجب آن، علی الاصول،  کسانی که به بنیاد کودک کمک می کنند می توانند از تسهیلات مالیاتی برخوردار شوند. من اطلاع بیشتری ندارم. اما خواستم اطلاع بدهم. شاید شرکت ها و.... که  می خواهند کمک در سطح وسیع  بکنند، مایل باشند تا  ته و توی قضیه را درآورند.
مثلا اگر در کار نوشت افزار باشید و تقبل کنید که نوشت افزار این مددجویان را تدارک ببینید می ارزد که تحقیق کنید ببینید چگونه می توانید از تسهیلات مالیاتی برخوردار شوید.

در فضای مجازی ، کاربران، زیاد سرکوفت کارهای خیریه میلیاردرهای آمریکایی را بر سر کارآفرینان بینوای ایرانی می زنند. غافل از آن که اونجا در بیشتر موارد انگیزه همین تسهیلات مالیاتی است. تا جایی که من می دانم در ترکیه هم میلیاردرها از این کارها زیاد می کنند. سبک آمریکا را گرته  برداری کرده اند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ویژه برنامه روز عدد پی

+0 به یه ن

روز دوشنبه ۲۳ اسفند (۱۴ مارچ که  روز پای (3/14) هم نام گرفته است) یک دورهمی در فضای مجازی برگزار خواهیم نمود.

هدف این برنامه، ابهام زدایی و اسطوره زدایی از سبک زندگی پژوهشگران  است به این امید که برخی از دانش آموزان حاضر با دید باز و واقعگرایانه کار پژوهشی را برای آینده شغلی خویش انتخاب نمایند. برنامه های متعددی در سراسر جهان برای جذب دانش آموزان به فیزیک برگزار می شود اما اکثر آنها دیدی غیر واقعگرایانه به دانش آموز القا می کنند. نتیجه آن می شود که دانش آموز بعد از انتخاب این رشته و مواجهه با چالش ها و دشواری های آن سرخورده می گردد. در این دورهمی، ما تلاش خواهیم کرد دانش آموزان مستعد را با دید باز به این سو جذب نماییم. باشد که درآینده، پژوهشگران جدی و فعال در سطح جهانی شوند.


 

جلسه از ساعت ۶ بعد از ظهر تا ۶:۵۰ برگزار خواهد شد. از همگان دعوت می کنم که در این جلسه حضور به هم رسانند:

http://www.skyroom.online/ch/schoolofphysics/colloquium

 

به خصوص، از  دانش آموزان دبیرستان که به انگلیسی هم تسلط دارند دعوت می نمایم که در این برنامه شرکت کنند. ابتدا، یک مصاحبه انگیزشی کوتاه با آندره قز، برنده جایزه نوبل، (به زبان انگلیسی) پخش خواهیم کرد. سپس، درباره این مصاحبه صحبت خواهیم نمود.

یک سخنرانی تخصصی بسیار جذاب توسط آندره  قز در لینک زیر قابل دسترس هست. از دقیقه ۳۲ به بعد اختصاص به سخنرانی او دارد:

https://www.youtube.com/watch?v=4mUPT12bL9o&list=PL8qaKDyx77Z2B3RVJTbJmQtYQmYocqvan&index=1&t=1996s

 

البته مصاحبه ای که از ایشان در ۲۳ اسفند، پخش خواهیم کرد کمتر تخصصی و بیشتر انگیزشی است.  

  دانش آموزان می توانند در انتهای جلسه سئوالات و دغدغه های  خود را در این زمینه مطرح سازند.

 

امیدوارم همه شما را در این برنامه ببینم. از بین  سخنرانی ها و مصاحبه های متعدد قز، موردی را انتخاب کردم که هم برای متخصصان و هم برای دانش آموزان جذاب باشد.

 

با احترام

یاسمن فرزان

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

مهاجرت از فیزیک به فلسفه

+0 به یه ن

اگر می خواهید فیزیک را به مقصد فلسفه ترک کنید مختارید.  حدود ٢٠ سال هست که این نوع مهاجرت ها را رصد کرده ام. بسیاری از این نوع مهاجرت ها "ادابازی" بوده اند. کار فیزیک هم سخت هست و هم آینده شغلی آنچنانی ندارد. خیلی ها بعد از یک مدت از رشته فیزیک دلسرد می شوند و می خواهند با این رشته وداع کنند. زبر وزرنگ ها و باجربزه ها می روند سراغ مشاغل پردرآمدتر و کاربردی تر. خوش ذوق ها می روند سراغ هنر وادبیات و……
از همه وامانده تر ها ادعای فیلسوف شدن می کنند. برخی الگو ها هم جلوی چشمانشان دارند: با خود می گویند "اگر این الگو ها توانسته اند فیلسوف بشوند لابد من هم می توانم. کاری نداره. راست راست راه می روم. مقاله نمی نویسم. سمینار نمی دهم. سر سمینارها نمی آیم. اگر هم از من سئوال شد پس تو ٣٦٥ روز سال چه می کنی ؟! پاسخ می دهم من چون عمیقم مثل شما بسیط ها "تِپ تِپ" مقاله نمی نویسم.
همه را بسیط می خوانم تا حس خود عمیق پنداری ام تشدید شود.
اگر هم خیلی پاپیچ ام شدند 
بادی به غبغب می اندازم و می گویم تو بیشتر می فهمی یا برنده جایزه نوبل، هیگز؟! هیگز هم همه عمرش بیش از چند مقاله ننوشت اما نوبل گرفت! تعداد مقالات من به هیگز از تعداد مقالات تو به هیگز نزدیک تر هست پس من عمیق ترم!"

من به این افراد کاری ندارم. دورهمی خوشند و همه را بسیط می خوانند و حال می کنند. اما سخنم با فیزیک خوانده هایی است که به سمت فلسفه گرایش می یابند اما اهل ادابازی نیستند. بلکه واقعا دنبال فلسفه هستند. باز مشاهده من می گوید اون دست اول  این دسته دوم را له می کنند. کیش شخصیتی که راه انداخته اند، له کننده هست.


در کشور ما فیلسوف درست و درمان هم پیدا می شود. اگر از پژوهشکده فلسفه پژوهشگاه دانش های بنیادی خط بگیرید ضربه نخواهید خورد و له نخواهید شد. آدرسش را اینجا می ذارم:


-------------------------------------
آیا مقاله ننوشتن نشانه عمق و فهم ودرک بالاست؟!


احتمالا شما هم این نوع شبه-استدلال را از سیگاری ها شنیده اید: "کی گفته که سیگار برای بدن ضرر داره؟! چرچیل هم چاق بود هم اون همه سیگار می کشید. از همه هم سالم تر بود!"

اتفاقا در بحث های ترویج علم وبالا بردن سطح فهم عموم از علم این شبه-استدلال، مثال کلاسیک برای فهم ناقص از روش-مندی علم است. چرا؟!  کسی که چرچیل را شاهد بی ضرر بودن سیگار می آورد درک نمی کند که چندین عامل در سلامت دخیل هستند نه فقط یک عامل. نمی فهمند که دانشمندانی که به این نتیجه رسیده اند که سیگار برای بدن ضرر دارد بر اساس نمونه های آماری متنوع که عوامل گوناگون برای آنها مشترک هست بررسی کرده اند .  حاصل سالیان سال بررسی ها و تحلیل های آماری تحت شرایط گوناگون بوده است. بر اساس یک نفر چرچیل یا بابا بزرگ سیگاری اما معمر فلان کس که نتیجه گیری نکرده اند!

جالبه که فیزیکدانان مدعی عمیق بودن هم دقیقا با همین شبه-استدلال از یک مورد پیتر هیگز (یکی از برندگان جایزه نوبل که استثنائا تعداد مقالات کمی دارند) به این نتیجه می رسند که اگر فیزیکدان "عمیق" تا سه چهار سال هم مقاله ننویسد هیچ اشکالی ندارد وفقط "بسیط ها" به کم کاری او خرده خواهند گرفت.

مدعیان عمیق بودن، با این شبه-استدلال ها آشکار می سازند که اصلا با متدلوژی آشنایی اولیه هم ندارند. درست مثل مثال چرچیل!
در مقابل یک نفر هیگز، می توان ده ها فیزیکدان برجسته را مثال زد که همه ساله دست کم سه چهار مقاله می نویسند.

جریان و داستان هیگز یک مغلطه هست! بله! هیگز چند تا مقاله مهم نوشت اما بعدش چندان پیگیر ماجرا نشد. در مقابل صدها فیزیکدان روی ایده کار کردند و سال ها چندین مقاله روی همان ایده هیگز نوشتند که به اینجا رسیدیم و ذره هیگز هم کشف شد و پیتر هیگز  هم نوبل گرفت و من و شما هم امروز راجع به هیگز حرف می زنیم و از او مثال می زنیم. گمان می کنید اگر بقیه هم مثل هیگز به دو سه مقاله بسنده می کردند اون قدر علم پیشرفت می کرد که ذره هیگز کشف شود؟! نه خیر!  قطعا خیر!


------------------

چرا تعداد متوسط  مقالات منتشر شده توسط پژوهشگران رشته های مختلف، متفاوت هست؟

ما مقاله  می نویسیم که از همتایان خود  که روی مسایل مشابه کار می کنند بازخورد بگیریم. مثلا، من در ایران مقاله ای روی آرشیو می ذارم فردای آن روز یکی از ژاپن یا اروپا ای-میل می زند و نظری می دهد. ایده خودم را در پستوی خانه ام قایم کنم تا چه شود؟!! تا توهم به من دست دهد که کاری چنان عمیق دارم انجام می دهم که پایه فیزیک را تکان خواهد داد؟!!! این ادعا ها نشانه توهم هست! نشانه عمق یا حتی اعتماد به نفس نیست! نشانه نفهمیدن ودرک نکردن روند پیشرفت علم مدرن هست. نشانه آن هست که فکر طرف، آن قدر بچگانه و غیرواقعگرایانه مانده که گمان می کند که به طور مثال نیوتن یا گالیله یا اینشتن یا واینبرگ یا حتی خود جناب هیگز در خلا زندگی می کرده و یک شبه بلند شده و علم را متحول ساخته! مطمئنم اینها که کم کاری خود یا کم کاری های نورچشمی های خود را پشت کم-مقاله نوشتن هیگز قایم می کنند سخنرانی معروف پیتز هیگز را که بلافاصله بعد از اعلام کشف ذره هیگز ارائه داد (سخنرانی اش در دانشگاه Swansea) نشنیده اند.  همانجا هیگز با وسواس عجیب توضیح می دهد که در نگارش  مقالات معروفش از ایده های قبلا منتشر شده چه کسانی سود جسته. فرض کنید اون افراد ایده های خود را صندوقچه خانه نگه می داشتند و منتشر نمی کردند تا به فتوای حضرا ت عمیق ایرانی بسیط انگاشته نشوند. آیا هیگز در خلا و بدون آشنایی با ایده های قبلی می توانست مکانیزم معروف خود را شسته رفته بپردازد؟! خودش که می گفت به هیچ وجه نمی توانست.

در شاخه پژوهشی ما، سالی یکی دو آزمایش مهم نتایجی منتشر می کنند که بر اساس آن نتایج باید ایده ها را بازبینی کرد و مقالات جدید نوشت. اگر این کار را نکنی از قافله عقب می مانی. در نتیجه باید سه چهار مقاله در سال نوشت. کسی که می خواهد در پیشبرد علم سهیم باشد چنین می کند.

در رشته شیمی تعداد آزمایشگاه و تواتر برونداد نتایج آزمایشگاهی  از فیزیک هم بیشتر هست. در نتیجه شیمی دانان  باید تعداد بیشتری بنویسند.

در ریاضیات آهنگ تحولات کندتر هست. در نتیجه تعداد متوسط مقالات ریاضی دانان هم کمتر هست. البته همان طور که قبلا هم گفتم تعداد صفحات مقالات ریاضی معمولا سه چهار برابر مقالات ماست.
حتی در رشته ریاضی هم اگر کسی چند سال مقاله ننویسد باید توضیح دهد که چرا کم کار بوده؟! نمی تواند بادی به غبغب بیاندازد و ادعا کند که "چون من خیلی عمیقم دارم پایه های ریاضی را جا به جا می کنم  . بنابراین مقاله منتشر نمی کنم. "از کجا معلوم این فرد مدعی اشتباه نمی کند. ؟! یک ریاضیدان باید سالی حدود یک مقاله بنویسد تا همکارانش از گوشه کنار دنیا نظر دهند والا ممکن هست راه گم کند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

به مناسبت روز جهانی زبان مادری

+0 به یه ن

همان گونه که می دانید ٢١ فوریه توسط یونسکو روز جهانی زبان مادری نام گرفته است. امسال فعالیت در فضای مجازی  در مورد زبان مادری نسبتا زیاد هست.
از یک طرف فعالان حقوق زبانی، قوی تر از سال های گذشته وارد میدان شده اند.  از آن سو هم مخالفان این امر، آتش توپ خانه را تندتر کرده اند.

چند مورد از  جبهه های حمله علیه حقوق زبانی ، از این قرارند:


١- یونسکو که دیگه یک فعال مدنی بی پناه عرب یا ترک یا کرد یا بلوچ نیست که به راحتی بتوانند با انگ تجزیه طلب، صدایش را خفه سازند. درنتیجه سعی می کنند خود را به کوچه علی چپ بزنند  وادعا می نمایند که یونسکو روز جهانی زبان مادری را فقط برای زبان هایی که در معرض نابودی هستند تعیین کرده. زبان هایی که احتمالا فقط در یک دهکده کوچک در آمازون یا در مناطق قطبی توسط چند خانوار صحبت می شه.
ادعای مخالفان آن هست که روزجهانی زبان مادری برای  زبانی مثل ترکی آذربایجانی یا قشقایی که میلیون ها نفر به آن صحبت می کنند نیست .

معلومه که این مغلطه هست! درسته که یونسکو به فکر زبان های در معرض انقراض هم هست. اما روح یونسکو بر نمی تابه که میلیون ها کودک به دلیل این که به زور باید با زبانی غیر از زبان مادری  آموزش ببینند دچار تروما شوند.
یونسکو بسیار روی آموزش دوزبانه کار کرده. روش های علمی و رهیافت های گوناگون برای آموزش دوزبانه تدوین ساخته.
هر کشور و یا منطقه ای می تواند با توجه به فرهنگ، نیازها، شرایط و وضع اقتصادش، یکی از این رهیافت 
ها را برگزیند. 

٢- مخالفان خیلی مایلند روی اختلاف های واقعی و نیز اختلافات خیالی بین اقوام انگشت بذارند و ادعا می کنند که اگر آموزش چند زبانی باشد این اختلاف ها به جاهای باریک می رسد.
اولا که اختلاف ها اون قدر که اینها رویش مانور می دهند جدی نیست. اگر هم اختلافی باشد و خطری و ریسکی باشد به خاطر زبان مادری نیست. بلکه به دلیل سیاستگذاری غلط در زمینه هایی نظیر مدیریت آب و … هست.

سالیان سال هست که ارمنی ها در ایران حق دارند که مدارس به زبان مادری خود داشته باشند. مگه این مدارس باعث شده که در داخل مرزهای ایران دعوای ارمنی مسلمان بشود؟ اگر مدارس ترکی و کردی و…. هم دایر باشند جنگی در نخواهد گرفت.

اگر در مورد این نگرانی صادق باشند، باید مدیریت آب را معقول ومنطقی کنند . 
از هدر رفتن آب بپرهیزیم تا به خاطر کمبود آب کار یک وقت به جاهای باریک نکشد.

٣- مخالفان، گویش ها و لهجه های مختلف زبان ترکی را پیش می  کشند و ادعا می کنند ترک ها با لهجه های گوناگون، اون قدر همدیگر را مسخره و تحقیر می کنند که خود ترک ها از دست همزبانان خود به فارس ها و زبان فارسی پناه می آورند. 
راستش این نوع شوخی در مورد لهجه ها یک مقوله "مردونه" هست. مردان ترک از این کل کل ها زیاد دارند. از این شوخی ها با هم می کنند اما آخر سر برای هم حاضرند جان هم بدهند. فضولی اش به دیگران نیومده. به عنوان یک زن آذربایجانی نه لهجه کسی را به عمرم مسخره کرده ام و نه ترک های دیگر مناطق ایران لهجه مرا مسخره کرده اند. در مدرسه مان هم لهجه های گوناگون آذربایجان شنیده می شد اما هیچ به ذهن کسی خطور نمی کرد که می شود لهجه کسی را سوژه مسخره قرار داد.


شاید باور نکنید اما جریان مسخره لهجه های ترکی توسط خود ترک ها را من فقط از ترکستیزان شنیده ام. ترکستیزانی که در تهران، خود را آذری می  نامند 
سردمدار آن هستند. زننده ترین مورد را از زبان "یک آذری" که در واژه گزینی با فرهنگستان زبان فارسی همکاری می کند شنیده ام.
در مجموع اگر ترکی ادعا کند که از دست ترک های دیگر به فارس ها پناه آورده  ، من دو دستی جیبم را می پایم و مراقب هستم از او ضربه ای به من و عزیزانم نرسد. چون احتمال قریب به یقین می دهم گندی بالا آورده که مطرود شده!

(من به دوستان فارسم گفته ام که از ترکی که جوک ترکی می گه حذر کنید. دیر یا زود به شما ضربه می زند.دوستی اول فکر می کرد من پیاز داغش را زیاد می ذارم. بعدش که ضربه خورد اومد و گفت تو به من هشدار دادی ولی باور نکردم.)

همه زبان های زنده و پویای دنیا لهجه های 
گوناگون دارند . این دلیلی برای عدم آموزش این زبان ها نیست. کارشناسانی  که برای آموزش زبان برنامه ریزی می کنند روش های حل این چالش را بلدند. کار را باید به کاردان سپرد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل