طرح همه با هم

+0 به یه ن

اگر به خاطر داشته باشید پارسال بهار (سال 1391) در وبلاگ طرحی اجرا كردیم به عنوان همه با هم. در این طرح هركسی  برای هدفی  در قالب برنامه ای تلاش می كرد و هر هفته روز جمعه در مورد پایبندی به برنامه اش گزارش می داد. مثلا چند نفر برای كنكور خود را آماده كردند و هر هفته گزارش می دادند. من و چند نفر از دوستان می خواستیم وزن كم كنیم. یكی از دوستان می خواست سیگار ترك كند. از همان  ابتدا نگرش خود را در مورد برنامه روشن كردیم. رسیدن به آن هدفی كه گذاشته بودیم فرع ماجرا بود. مهم اراده و پایبندی به آن برنامه بود. در این برنامه از همان ابتدا با خودمان گفتیم قدر و ارزش هر كدام از ما برای خودمان و همدیگر مستقل از آن كه به هدف مورد نظر برسیم محفوظ هست. مثلا مستقل از این كه  هر كدام از ما چه وزن یا سایزی داشته باشیم یا آن دیگر دوستمان چه رتبه ای در كنكور بیاورد عزیز جمع بود و عزیز جمع باقی می ماند. دغدغه ی این كه "وای! اگر من وزن كم نكنم یا فلان رتبه را نیاورم چی می شه و بقیه چی می گن" نداشتیم. البته دست آخر همگی در این برنامه به آن چه كه می خواستیم رسیدیم.

در جمع به همدیگر توصیه ی تخصصی نمی كردیم. مثلا در مورد رژیم غذایی كسی به عنوان متخصص رژیم غذایی نمی گفت چی بخوریم چی نخوریم. فوقش معرفی می كردیم و می گفتیم مثلا دكتر كرمانی متخصص تغذیه ی حاذقی است. یا با مراجعه به این سایت می توانید بدانید چه وزنی برای سلامت شما مناسب هست. اما تا جایی كه می توانستیم به همدیگر انگیزه می دادیم و از لحاظ روحی همدیگر را حمایت می كردیم تا با سختی های برنامه و تنش های آن  قوی تر رو به رو شویم.

یكی از بهترین جنبه های برنامه این بود كه در آن از خط كشی های متعارف جامعه در آن خبری نبود. "همه با هم" بودیم . مستقل از مذهب و عقیده و گرایش سیاسی وجنسیت. مستقل از میزان رفاه و سبك زندگی و محل زندگی و شغل و.... باعث مباهات و افتخار من است كه در این طرح همراه كوچك مردان بزرگی بودم كه علی رغم مشكل سلامت جسمی  كه داشتند در اراده و امید مثال زدنی بودند و مایه ی دلگرمی و منشا فروغ برای جمع دوستان "همه با هم". در انتهای طرح چهار نفر از گوشه های مختلف ایران به من پیام خصوصی فرستادند و گفتند گرمای این طرح باعث شد كه امید به زندگی پیدا كنند و افكار آزار دهنده  در مورد دورریختن موهبت زندگی را از سر بیرون كنند. همه ی اینها در سایه ی طرح همه با هم بود. تنها گرمی دلگرمی دادن و محبت بی ریا و بی چشمداشت اعضای گروه.

عده ای هم بودند كه خودشان هدفی را دنبال نمی كردند ولی در طرح حضور فعال داشتند و به دیگران امید و روحیه می دادند. آقای الفی اتكینز هم همه اش  با تعریف از غذاهای پركالری سر به سر ما می ذاشت و دست آخر رو كرد كه خودش هم به همراه ما رژیم گرفته و كلی وزن كم كرده!

بعد از آن مدت من دوباره وزن زیاد كردم و می خواهم دوباره رژیم بگیرم و به چنین طرحی نیاز دارم. دوستان دیگری هم هستند كه می خواهند در قالب این طرح منظم تر درس بخوانند. دوستی هم هست كه در حال ترك سیگار هست و قرار است با كمك این طرح آن را كامل ترك كند. طرح را از فردا شروع می كنیم و از هفته ی بعد جمعه گزارش می دهیم. اگر مایلید در این طرح شركت كنید خیلی به جمع ما خوش آمدید. در بخش كامنت ها (باخیش) بنویسید كه دنبال چه هدفی هستید.  برای آشنایی بیشتر با این طرح می توانید به آرشیو مراجعه كنید.

علاوه بر وزن كم كردن و ترك سیگار و درس خواندن این طرح می تواند به دوستانی كه جویای كار هستند هم كمك كند. اگر در بین شما كسی است كه به دنبال كار پیدا كردن هست برنامه ای برای جست و جوی كار بریزد و هر هفته گزارش دهد كه چه قدر به برنامه اش پایبند بوده و چه واكنش هایی دیده. ما هم به او روحیه می دهیم كه ادامه دهد. احیانا ممكن هست كسی توصیه ای هم بكند كه برای ادامه ی جست و جوی شغل مفید باشد.

نوشته های مربوط به این طرح  در بخش (بؤلوم) بیرلیكده گنجانده خواهند شد. بیرلیكده یعنی "با هم"

راهنمای گذاشتن نظر در آرزوبلاگ:

روی باخیش كلیك كنید.

آدیز= نام شما

ایمیلیز= ای-میل شما

باغلانتیز=لینك شما

سؤزوز= پیام شما

امنیت كدی= كد امنیتی

مشخصاتی ساخلا [ مشخصاتی سیل ] =مشخصات را نگاه دار [مشخصات را پاك كن]

باخیشی تكجه بلاگ باشقانی گؤره بیلسین = نظر را تنها مدیر وبلاگ بتواند ببیند.

 

 

 

 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

خبری كه دوستان مینجیق را خوشحال می كند.

+0 به یه ن

خبری را می خواهم بدهم كه دوستان مینجیق را خوشحال می كند.

اصل خبردر سایت آی-سی-تی-پی
بازتاب خبر در سایت انجمن فیزیك ایران
بازتاب خبر در سایت ایسنا

 

پی نوشت: این هم از بارتاب خبر در سایت شبكه ی "نامرئی ها".
شبكه ی نامرئی ها شبكه ای اروپایی برای پژوهش در شاخه ی فیزیك نوترینو و ماده ی تاریك هست كه چند شاخه ی غیر اروپایی هم داره. لیست اعضا را می توانید اینجا ببینید.  هدفش ایجاد امكان برای تربیت نسل آینده ی پژوهشگران در این زمینه هست. بنیانگذار آن -دوست عزیزم بلن از اسپانیا- همیشه تاكید می كنه ما عده ای فیزیكدان هستیم كه جمع شده ایم كه كار پژوهشی فیزیك انجام دهیم نه این كه "ساختار" بسازیم. جمعی است كه من به آن حس تعلق دارم. عنوان رسمی ام در این جمع پژوهشگر ارشد شاخه ی ایران است. (PI of the Iran node)به این جمع احساس تعلق و دلبستگی دارم و خود را از آنان می دانم و آنها هم مرا از خود می دانند. در این جمع از موفقیت همدیگر شاد می شویم و آن را جشن می گیریم.  وبینار های هفتگی این شبكه كمك می كند كه  گروه ما در این  موسسه  از این حالت انزوای علمی بیرون بیاییم. 

 . عضو بودن در جایی یا قرارداد بستن با موسسه ای حس تعلق  به وجود نمی آورد. اهداف مشترك و همدلی است كه حس تعلق به وجود می آورد.  من به این شبكه ی اروپایی احساس تعلق می كنم. كمابیش همان طوری كه به جمع همشهریانم احساس تعلق می كنم. اخلاق ما تبریزی ها طوری است كه تا به چیزی احساس تعلق نكنیم نظرشان درمورد خودمان  خیلی برایمان مهم نیست. اگر هم به جمعی احساس تعلق كنیم آن قدر به آنها اعتماد داریم كه اگر كسی خارج از جمع بیاید و بخواهد میانه ی ما و آن جمع را به هم بزند او را از خود می رانیم

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

غیرت آذربایجان

+0 به یه ن



نچه استان شهرتینن تانینار

الینده اولان صنعتیینن تانینار

نجه شمال دویوسونن تانینار

نجه تبریز قالی سینن تانینار

قوربان اولوم اؤز آنامین سوتونه

 آذربایجان غیرتینن تانینار


در مورد غیرتمندی آذربایجانی ها ، هم خود آذربایجانی ها و هم  مردم شهرهای دیگر ایران  بسیار نگاشته اند و خوانده ایم و شنیده ایم. اما منظور از "غیرت" چیست؟! می دانیم كه "غیرت" معناهای مختلفی دارد. در عرفان به معنای جز خدا غیر را نخواستن می باشد. در برخی محاورات- به خصوص محاورات زنانه نسل مادربزرگ های ما- همان معنی "قلبی قره لیخ" از آن در نظر هست. (این كجا و آن كجا؟!)


در محاوره ی امروزی در تبریز یا تهران- حداقل در طیفی و قشری كه من با آنها سر و كار دارم-  معمولا وقتی كلمه ی "غیرت" را می شنویم معمولا هیچ كدام از این دو معنی به  ذهنمان  نمی رسد. اما ملاحظه ی  من آن است كه وقتی از "غیرت آذربایجانی" صحبت می شود در خود آذربایجان و در بقیه ی ایران-به خصوص در تهران- معنی و مفهومی متفاوت منظور است . این نكته باعث سو تفاهم هایی می شود و گاهی  دلخوری هایی به دنبال دارد!

در تهران و برخی از شهرهای بزرگ دیگر  متاثر از مقالاتی كه ژورنالیست هایی نظیر مسعود بهنود برداشت خاصی از "غیرت آذربایجانی" هست كه در زیر توضیح می دهم. علاوه بر آن یك فرض تلویحی هم می شود كه هرچند كاملا بی اساس است اما قویا بر آن باور دارند هرچند به زبان بیان نمی دارند.  از منظر آنها غیرت آذربایجانی ایجاب می كند كه در مسایل سیاسی حتما موضع بگیرند و در راستای خط فكری ای كه از تهران به آنها تزریق می شود غیرتمندانه حماسه آفرینی  كنند و تا رسیدن به هدف دست بر ندارند. دست آخر كه موانع را برداشتند نباید سهم خواهی كنند. اگر كردند   یك جوری باید عذرشان را خواست. این آذربایجانی های غیرتمند (فرضی)محبوب هستند و مورد احترام.  واقعیت این است كه این آذربایجانی های غیرتمند هیچ گاه وجود نداشته اند.  بر عكس آن چه كه امثال مسعود بهنود القا می كنند درحماسه  انقلاب مشروطه  خط فكری از تهران نمی آمد! اندیشمندان محلی داشتیم. استراتژیست های محلی داشتیم. این افراد با مبارزین با زبان خودشان حرف می زدند. روح القوانین منتسكیو و كتاب هایی از این دست را به زبان فرانسه می خواندند و با زبان تركی قابل فهم مبارزین- كه اغلب سواد خواندن و نوشتن هم نداشتند- توضیح می دادند. فرض تلویحی نادرستی هم كه دوستان ما در تهران می كنند آن است كه آنها كه درتبریز یا دیگر شهرهای آذربایجان نشسته اند شدیدا علاقه مند هستند مورد تایید اینها باشند و با كلیشه ی "آذربایجانی غیرتمند حماسه آفرین" شناخته شوند. گمان می برند این علاقه به مورد تایید قرار گرفتن توسط پایتخت نشینان چنان شدید هست كه اگر  باگفتن  "پس شما آذربایجانی ها غیرتتان كجا رفته؟!"  تحریك می شوند تا  به پا خیزند و برای دوباره مورد تایید آنها قرار گرفتن تا پای جان فداكاری كنند. چندین بار این تكنیك را-كه بر پایه فرض های غلط هست- به كار برده اند و نتیجه نداده اما در پیش فرض های خود بازبینی نمی كنند. به جای تجدید نظر, هر بار جمله ی تحریك آمیز را رنگین تر و متاسفانه توهین آمیز تر می كنند. خدا آخر و عاقبت این روند را به خیر كند!

اما وقتی درخود آذربایجان صحبت از غیرت می شود منظور چیزی دیگر است. منظور همین برپا نگاه داشتن خط تولید كارخانه ها در  زمستان سرد تحریم ها و واردات بی رویه هست. فرد غیرتمند آذربایجانی در فرهنگ امروزی تبریز به مهندسی گفته می شود كه ساعت 3 نصفه شب در كارخانه به تعمیر دستگاهی می پردازد كه فردا خط تولید باز نایستد و كارخانه مجبور نباشد عذر كارگران بیشتری را بخواهد و بر شمار بیكاران اضافه شود. فرد غیرتمند آذربایجانی در فرهنگ امروز تبریز به كار آفرینی گفته می شود كه هر طور هست سرمایه اش را در منطقه نگاه می دارد و علی رغم همه ی  مشكلات  كار تولیدی راه می اندازد تا اشتغال ایجاد كند و جوان هموطنش از سر بیكاری به افسردگی و یاس و اعتیاد و جرایم و خودكشی و .... كشیده نشود.  زن غیرتمند آذربایجانی به زنی گفته می شود كه علی رغم همه ی سختی ها زندگی را طوری اداره می كند كه اعضای خانواده اش به سوی مواد مخدر كشیده نشود. به علت همین غیرت هست كه هرچند آذربایجان متاسفانه در راه ترانزیت مواد مخدر از شرق  به سوی بازار غرب هست مردم آذربایجان-چه فقیر و چه غنی-  به نسبت كمتر  آلوده به مواد مخدر شده اند. مرد  غیرتمند آذربایجانی  اگر به پول و پله ای برسد به دوستان نابابی كه او را  به سوی مواد مخدر بكشانند رو نمی دهد. هوش و حواسش هست كه او را به جایی نكشانند كه   تصمیماتش  برای قدم های بعدی " تصمیم های پا منقلی" شوند! دوستانی  دور خود جمع می كند كه ایده های سرمایه گذاری برای كارآفرینی بیشتر به او می دهند یا دوستانی كه در پی افكندن كارهای خیریه هستند. اگر زن غیرتمند این مرد آذربایجانی ببیند و احتمال دهد كه كسانی می خواهند دور او را بگیرند كه او را  پای منقل بكشانند "زینب پاشا گونه" جلویشان می ایستد و دفعشان می كند. هیچ تعارفی هم ندارد. اهمیتی هم نمی دهد اگر آنها مسخره شان كنند و او را عفریته و سلیطه و ... بخوانند! مورد تایید شدن توسط آن گونه مگسان دورشیرینی برای زن غیرتمند آذربایجانی كوچكترین اهمیتی ندارد! شوهر باغیرت او هم اگر تا آن زمان از روی رودربایستی و شرم مهماننوازی مگسان دور شیرینی را كیش نكرده بود بعد از شنیدن جسارتی كه به شریك زندگی اش و یار دوران سختی هایش شده همه ی مگسان دور شیرینی را با تیپا بیرون می كند و از شر آنها ایمن می شود.

فرد غیرتمند به كسی می گویند كه وقتی در اداره می بینند رئیس یك كارمند بی پناه را بی جهت و تنها از روی خودخواهی می خواهد از نان خوردن بیاندازد ملاحظه ی قدرت رئیس و كینه شتری او و انتقام كشی های بعدی  را نمی كند و از حق كارمند بی پناه دفاع می كند. فرد غیرتمند به كسی گفته می شود كه وقتی می شنود فلان یتیم امیدی به جز كمك او ندارد آسمون ریسمون بافتن را كنار می گذارد و به واقع برای كمك به او آستین بالا می زند. به این معنی سرزمین من مردان و زنان  غیرتمند زیادی هستند. شعاری در كار نیست!  در طول زندگی جریان دارد. من در دور و برم می بینم این غیرت را.

هرچند باید بگویم متاسفانه در آذربایجان هم بی غیرت هم پیدا می شود. این طور نیست كه همه  غیرتمند باشند. اگر همه -با معنی ای كه عرض كردم-باغیرت بودند مشكلاتمان خیلی كمتر از این می شد كه هست. اما خوشبختانه هنوز اكثریت با غیرتمندان هست. از آن سو هم باید گفت غیرت به این معنا كه گفتم چیزی نیست كه در انحصار آذربایجانی ها باشد. در بین دیگر اقوام و دیگر جاهای دنیا هم آدم غیرتمند هست.

پی نوشت:


لزومی  ندارد در  یك همایش علمی ملی یا بین المللی  كه در تبریز برگزار می شود مجری صدا و سیما را دعوت كنند كه در مورد غیرت آذربایجانی شعر بخواند. این كار از عرف همایش های علمی بسیار دور است و شدید توی ذوق می زند.  بدجوری تصنعی است و نتیجه اش چیزی نیست جز پوزخند آن كسان كه با فرهنگ سمینار های علمی آشنایند. به جای پرگوبی های نامربوط و خارج از عرف مجری صدا و سیما در همایش علمی و تخصصی  كه درتبریز برگزار می شود بهتر است به دانشجویان دانشگاه ها فرصت بیشتری برای ارائه ی نتایج علمی داده شود. جلوه ی غیرت در محیط آكادمیك چیزی نیست جز كار پژوهشی دست اول و ارائه ی آن به شیوه ی شناخته شده در مراكز آكادمیك دنیا

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نظر شما؟

+0 به یه ن

نظر شما در مورد عزاداری كیانایی چیست؟

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

تنش های پیدا كردن شغل

+0 به یه ن

هرچند من شخصا این تجربه را نداشتم اما برایم متصور هست كه  وقتی شخصی شغل نداره دنبال شغل گشتن و از كارفرمایان گوناگون جواب منفی شنیدن از لحاظ روحی بسیار دشوار هست. اما چاره چیه؟! كسی كه با شنیدن جواب منفی ناامید و افسرده بشه و از جست و جوی شغل دست برداره موفق نمی شه. كسی موفق می شه كه روحیه و امید خودش را از دست نده و آن قدر به جست و جوی شغل ادامه بده تا بالاخره موفق به یافتن شغل مناسب بشه.

 

می گویند هیچ كس نباید "بیكار" باشه. دنبال شغل گشتن خودش یك كار تمام وقت هست. كار خیلی سختی هم هست و تنش های مخصوص به خود را داره. اگر دنبال شغل می گردید باید روشی برای تمدد اعصاب و دوباره نیرو گرفتن بعد از شنیدن جواب منفی برای خودتان پیدا كنید والا وسط راه می برید و نمی توانید ادامه دهید.

از دوستانی كه این تجربه را پشت سر گذاشتند خواهش می كنم كه تجربیات خود را بگویند تا دیگران استفاده كنند.من یك پیشنهاد دارم. تجربیات دنبال شغل گشتن و همچنین تجربه ی دفع آزردگی بعد از هر جواب منفی خود را یادداشت كنید. این یادداشت ها به شما كمك می كنه كه هر بار با نیروی بیشتری و با رفع نواقص اقدام كنید. این یادداشت ها را با این نیت بكنید كه بعد از این كه كار پیدا كردید آنها را منتشر كنید. با توجه به این كه كسانی كه جویای كار هستند بسیارند این نوع كتابچه ها خریدار بسیار خواهد داشت. كمك هم می كند تا جوانان نیرو بگیرند.

اگر تجربه ای در خود اشتغالی دارید آن را هم بنویسید. شاید دیگران هم ایده گرفتند.

من می خواهم برای دو ماه آینده در همین زمینه ی شغل یابی بنویسم. به كمك فكری تمام خوانندگان عزیز نیاز داریم. تجربیات من محدود هست اما اگر تجربیات شما اضافه شود می تواند مرجعی و مامنی برای جویندگان شغل باشد. اگر در اطرافیانتان كسی هست كه دنبال شغل می گردد اینجا را به او معرفی كنید. شاید نیرویی از آن گرفت یا امیدی در دلش سبز شد یا ایده ای برای خود اشتغالی یافت.

 

در این سایت ها راهنمایی هایی برای مصاحبه ی شغلی كرده اند.  اینجا هم تكنیك هایی برای تنظیم رزومه ارائه شده است. خواندن آنها معمولا مفید و سازنده هست. در نوشته های آتی من هم نكاتی كه به ذهنم در این موارد می رسد می نویسم. طبعا مال من با طعم ایرانی خواهد بود. از دوستان دیگر هم خواهش می كنم تجارب و برداشت های خود را در این زمینه بنویسند.

 

نكته ی اولی كه می خواهم عرض كنم این است كه اگر در ایران جویای كار هستید مواظب باشید تا اطرافیان شما را به سمت مرحله ی "دل سوزاندن برای خود" یا به قول خارجی ها self-pityسوق ندهند. یك عده خواهند بود كه در گوش شما خواهند خواند "ای بابا! زمان ما با یك دیپلم یا مدرك دانشسرا شخص فلان شغل را پیدا می كرد و بهمان عزت و احترام را داشت. الان با مدرك لیسانس/فوق لیسانس/دكتری هم ...." یك عده ی دیگه  می گویند:"ای بابا! در كشورهای دیگه .... فلانی رفت استرالیا....." این حرف ها را می زنند كه حرفی زده باشند و به زعم خود دلداری دهند اما غافل از این كه نه تنها این حرف ها هیچ نفعی برای شخص جویای كار كه خود تحت انواع و اقسام فشارهاست ندارد او را بیشتر به سمت افسردگی سوق می دهد.

خوب! 50 سال پیش شخص با مدرك دانشسرا برای خودشان برو بیایی داشت! خوب كه چی؟! 50 سال پیش 50 سال هست كه گذشته و تمام شده! ما در اكنون زندگی می كنیم. 50 سال پیش هم مشكلات خودش را داشت كه خوشبختانه ما امروز نداریم . هیچ جای دنیا هم الان دیگه این جور نیست كه با یك مدرك به راحتی شخص برو وبیا پیدا كند. از بس كه دارندگان مدرك زیاد شده اند!

در مورد خارج هم البته خیلی از این داستان ها كه آنجا سرزمین شیر  و عسل هست افسانه ای بیش نیست. آنجا هم مشكلات خود را دارد. در رشته ی ما همه جا پیدا كردن شغل سخت هست. اما همكاران من زانوی غم به بغل نمی گیرند و حسرت گذشته یا سرزمین های دور را نمی خورند. می دانند كه همینه كه هست. به جای حسرت یا دل سوزاندن برای خود و ناله سر كردن كه "ما نسل سوخته ایم" دقیق برنامه ریزی می كنند كه چه طور به موقعیت های شغلی بیشتری اقدام كنند.

همین شعار را  كه "دنبال شغل گشتن خود یك شغل تمام وقت هست" من از آمریكایی ها شنیده ام. پس آنها هم با این چالش ها دست به گریبان هستند. اما عملگرایانه با مسئله رو به رو می شوند نه احساسی ! وقتی با چالش شغل یابی رو به رو می شوند برای شغل پیدا كردن برنامه ریزی می كنند نه آن كه به فانتزی گذشته های دور یا فانتزی سرزمین های دور آویزان شوند. نشانه اش هم همین وبسایت هایی بود كه معرفی كردم.

متاسفانه ما اینجا در ایران شبكه ای نداریم كه جویاهای كار را از لحاظ روحی و فكری حمایت كند. كاری كه من در این وبلاگ در دو ماه آینده به كمك شما می خواهم بكنم ایجاد همین شبكه هست. كسانی كه از تجربیات سازنده ی خود می گویند و پس از هر جواب منفی  از جوینده ی شغل حمایت فكری می كنند تا با نیروی بیشتر و با رفع نواقص دوباره برای یا فتن شغل اقدام كنند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

لای لای

+0 به یه ن

لای لای دئدیم یاتاسان
قیزیل گوله باتاسان
قیزیل گوللر ایچینده
شیرین یوخو تاپاسان

 

لای لای دئدیم اوجادان
سسیم چیخمیر باجادان
تانری سنی ساخلاسین
چیچكدن، قیزیلجادان .

 

لایلای دئدیم یاتینجا
گؤزلرم آی باتینجا
جانیم دوداغا یئتدی،
سن حاصیله چاتینجا.

 

بالامین یوخوسو گلیر
لای لایی نین سسی گلیر
اوزاق-اوزاق داغلاردان
بالامین داییسی گلیر

 

لای لاییْ نام یات بالام
گوُن ایله چیْخ بات بالام
من آرزوما چاتمادیم
سن آرزووا چات بالام

 

لای لای  آهو گؤز بالام
لای لای شیرین سؤز بالام
گؤزَل لیكده دونیادا
تكدی منیم اؤز بالام

 

لالاییْ نام  اؤز بالام
قاشی قارا گؤز بالام
دیلین بالدان شیرین دیر
دوداغیْندا سؤز بالام

 

لایْ لایْ  دیلین دوز بالام
دیل آچ گینان تئز بالام
من اوتوروم سن دانیْش
شیرین شیرین سؤز بالام

 

لای لای بالام گوُل بالام
من سَنَه قوربان بالام
قان ائیلَه مَه كؤنلوُموُ
گَل مَنَه بیر گوُل بالام

 

لای لاییْ نام گوُل بالام
تئل لَری سوُنبوُل بالام
كَپَنَك دَن سئرچَه دَن
یوخوسو یوُنگوُل بالام

ترجمه ی لالایی اینجا هست.

من خودم برای نیلوفر (خواهرم) و لادن (دختر خاله ام)  اینو بارها خواندم. در سریال شهریار  مامان شهریار این را می خواند. شاهین هم می گفت این لالایی كه دخترونه است. از گل سرخ حرف می زنه شاهین این طور برداشت كرد كه دخترونه هست!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

پ مثل پارتی بازی

+0 به یه ن

وقتی اسم "پارتی بازی" را می شنویم بی اختیار حس مشمئز كننده ای به ما دست می دهد. به یاد كسانی می افتیم كه تنها به علت آشنایی با افراد با نفوذ بدون هیچ شایستگی ای پست و مقام می گیرند و بعدش در آن مقام گند می زنند! اما در زندگی روزمره "پارتی بازی" یك معنای دیگه هم دارد كه نه تنها منفی نیست بلكه مثبت و معقول هم هست.  در این معنا یك جوان در محل تحصیل یا در كارآموزی یا در یك كار جمعی از خود شایستگی و مسئولیت پذیری قابل توجهی نشان می دهد به طوری كه چشم معلم ها یا سرپرست گروه را می  گیرد. سپس او استخدام وی را به آشنایان خود توصیه می كند. این نه تنها بد نیست بلكه خیلی هم مثبت هست. طبعا كارفرمایان كسی را می خواهند كه از خود حس مسئولیت پذیری و لیاقت نشان دهد. اگر فردی كه به او اعتماد دارند توصیه ی جوانی را بكند خوشحال می شوند كه به آن جوان  ارجحیت دهند.

متاسفانه این واقعیت كه در كشورما -چه در مناطق فارس نشین و چه در مناطق ترك نشین- برخی ها هر دو ی این مفاهیم را با یك اصطلاح  می خوانند تبعات منفی داشته. خیلی از "بچه مثبت های افراطی" دون شأن خود می دانند برای استخدام شدن در این جهت تلاش كنند. منظورم "بچه مثبت هایی" هست كه   مقرراتی وتابع ضوابط بودنشان ناشی از برج عاج نشینی است نه ناشی از فهم و درك عمیق.

 برگردیم سر این مفهوم پارتی بازی. جالبه با این كه"پارتی" كلمه ی خارجی است كه خیلی هم در محاوره ی روزمره كاربرد دارد فرهنگستان زبان فارسی نكوشیده به جایش واژه ای  جایگزین كند! احتمالا دون شأن خود می داند برای این واژه دنبال معادل فارسی بگردد. ای كاش فرهنگستان زبان تركی به زودی تشكیل شود  و برای این گونه كلمات معادل تركی برگزیند. قبلا هم گفتم كه آرزومندم اعضای فرهنگستان زبان تركی "مردمی" باشند. یعنی دغدغه شان این باشد كه برای مفاهیمی كه مردم با آنها سر و كار دارند كاری بكنند. نه آن كه در برج عاج خود مشغول معادل سازی برای واژه هایی با ریشه ی غربی یا عربی باشند كه از منظر آنها به اندازه ی كافی "باكلاس" هستند!

در خود انگلیسی  مفهوم اولی كه منفی است Nepotismخوانده می شود و با مفهوم دوم تمایز داده می شود. مفهوم دوم را به طور سنتی ما "معرفی كردن" می نامیم. "بچه مثبت های افراطی برج عاج نشین" از روی تنبلی و برای این كه تن به كار ندهند به آن مفهوم هم پارتی بازی می گویند تا وقتی والدینشان به سرشان غر می زنند كه "پاشو یك حركتی بكن بلكه برایت كار پیدا شد" یك دلیل دهان-پر-كن برای توجیه تنبلی  و خمودی خود داشته باشند :" من اهل پارتی بازی نیستم." خوبه فرهنگستان زبان تركی برای این واژه یك كلمه ی خاص تعیین كنه كه جلوی این گونه بهانه گیری ها گرفته بشه!

اگر داستان "بابایی نرگس كوچولو" را به یاد داشته باشید این داستان سراسر در مورد همین مفهوم بود. من باز هم در مورد این مفهوم  و تكنیك های آن خواهم نوشت.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

چند نكته ی نسبتا بدیهی راجع به شغل یابی

+0 به یه ن

1) موقعیت های شغلی  در ایران اندك هست. موقعیت های شغلی متناسب با مدرك تحصیلی و تخصصی،  كم تر.

2) در  توزیع موقعیت های شغلی پارتی بازی می شود و كسی كه پارتی دارد راحت تر شغل پیدا می كند. بنابراین پیدا كردن شغل برای كسی كه پارتی ندارد یا به دلایل اخلاقی حاضر به توسل به پارتی نیست دشوارتر می شود.

3) برخی از كارفرمایان آدم های بی شخصیتی هستند و با توجه به بحران اشتغال از موقعیت خود سو استفاده می كنند و انتظاراتی از كارمندانشان دارند كه شخصیت انسانی او را زیر سئوال می برد. این انتظار از چیز بی اهمیتی مانند انتظار خندیدن به جوك های بی مزه شان شروع می شود. از راه خفیه نویسی و جاسوسی در مورد همكاران می گذرد و به هر گونه كثافت كاری بزرگ یا حقیر كه تصور كنید-یا حتی نتوانید تصور كنید- ختم می شود.

4) اوضاع آن قدر ها هم بد نیست! سیاه نمایی نكنیم. درسته كه سه مورد بالا واقعیت دارند اما موقعیت های شغلی اشغال نشده توسط پارتی-كلفت-دار ها وجود دارند. هستند كارفرمایان و كار آفرینانی كه با شخصیت هستند و انسان های آزاده ای می باشند و اهل سو استفاده از موقعیت نیستند. این گونه كارفرمایان به دنبال كارمندی می گردند كه شایستگی لازم را داشته باشد و از عهده ی انجام كار برآید. در ادامه ی این بحث و بحث های مشابه تنها به این گروه از كارفرمایان و موقعیت های شغلی ای كه فراهم می كنند خواهیم پرداخت. هر چه قدر هم در مضیقه باشیم تا كارفرمایی اندكی سیگنال نشان دهد كه از نوع سوم هست دیوار حایلی بلند بین خود و او می كشیم و عطایش را به لقایش می بخشیم.

 

5) تنها داشتن مدرك به معنای شایستگی انجام كار نیست. چه بسیار كسان كه مدرك تحصیلی بالا  دارند اما بیسواد هستند. طوطی واری چیزی حفظ كرده اند و نمره ای گرفته اند. متاسفانه امتحان هایی كه در خیلی دانشگاه های ایران (البته نه همه ی آنها) گرفته می شود گویای سواد دانشجو نیست چرا كه سئوال ها به طور اصولی طراحی نشده اند.

6) هر كسی كه سواد لازم برای انجام كار را دارد لزوما شایستگی كافی ندارد. سواد لازم هست اما كافی نیست. ریزه كاری هایی در هر فن هست كه در عمل باید آموخت. به علاوه علاقه و همت در كار بسیار مهم هست. "شازده" ها از عهده ی آن بر نخواهند آمد. كسی را می خواهد كه آستین بالا بزند و از كار گل نهراسد!

7) علاوه بر قابلیت انجام كار نكات دیگری هم برای كارفرما مهم هستند. اگر كارمند زیادی پرتوقع باشد یا بی نظم باشد یا دمدمی مزاج باشد و وسط كار ول كند یا ... یا ... یا .... كارفرما از دست او ذله می شود.

8) هرچند تعداد  مدرك-به-دست های-جویای-كار بیشتر از تعداد موقعیت های  شغلی است اما  پیدا كردن كارمند شایسته برای كارفرمایان چندان ساده نیست. چون كه اغلب این افراد جویای كار قابلیت های لازم را ندارند. یا توقع شان از شایستگی شان بسی بیشتر هست. اغلب شان بلد نیستند چه طور رزومه تنظیم كنند. سر مصاحبه رفتار پخته و شایسته از خود نشان نمی دهند. خیلی هاشان دروغ می گویند. در پی آن هستند هر طور شده در شغلی خود را بند كنند و بعدش به جای انجام دادن كار یللی تللی كنند. بیشتر مناسب كارمندی كارفرمایان  در مورد سوم هستند تا مناسب كارمندی كارمندان نوع چهارم. منظورم آن است كه می خواهند جایی استخدام شوند و بیشتر حاضر هستند با جاسوسی برای رئیس خود را بالا بكشند تا كار مفید و اساسی انجام دهند. برای كارفرما هم مشكل هست كه كارمند مناسب را انتخاب كند.

 

9) كارفرما باید از روی رزومه و مصاحبه و مطالعه ی توصیه  نامه ها و راهكارهایی از این دست  انتخاب كند. پس خیلی مهم هست كه  رزومه و مصاحبه و توصیه نامه بی نقص باشد. در اینترنت اگر بگردید به زبان انگلیسی توصیه های بی شماری برای تنظیم رزومه و نحوه ی مصاحبه پیدا می كنید. خیلی مهم هست كه در مصاحبه خود را فردی منضبط و در عین حال خوش اخلاق و دارای تحمل بالا نشان دهید. مثال می زنم: من اگر جای مصاحبه گر باشم و مصاحبه شونده بیاید تو و با وسایل روی میزم ور برود با خود می گویم این كه نیامده این قدر فضول هست  فردا استخدام بشود چه می كند؟!

10) هر چه قدر شخص جویای كار  مصمم تر و با اراده تر باشد و  برای استخدام در موقعیت های شغلی بیشتری اقدام كند احتمال آن كه كار پیدا كند افزایش می یابد. این كار خودش سخت هست. اولا باید برنامه ریزی كرد كه بتوان به همه ی آنها رسید. به خصوص اگر در شهری یا حتی كشوری دیگر باشند. ثانیا هر بار كه جواب منفی می شنویم لابد سرخورده می شویم. شخص باید بتواند آن قدر از نظر روحی قوی باشد كه بلافاصله این تلخی ناشی از جواب منفی شنیدن را پشت سر بگذارد و با روی بشاش و با امید و با اعتماد به نفس دوباره برای  پیدا كردن شغل اقدام كند. 

11) شخصی موفق می شود كه به جای سرخوردگی از جواب منفی شنیدن و خزیدن به گوشه ی عزلت و زانوی غم به بغل گرفتن و بر حال خود دل سوزاندن، سعی كند از هر مورد جواب منفی تجربه ای برگیرد تا در اقدام بعدی برای یافتن شخص قوی تر و بی نقص ظاهر شود. در این میان بداند چه مهارت هایی از نظر كارفرماها مهم هست و آنها را بیاموزد و رزومه ی خود را رفته رفته غنی تر سازد.

 

 

این یازده مورد به ذهنم رسید. اگر با آنها مخالفید بنویسد. اگر هم می خواهید نكته ای اضافه كنید مشتاقم كه  نظرتان را بخوانم. (در انتشار كامنت ها طبق معمول معیارها مینجیقی خواهد بود.)

 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

تجربه ی كاری حسن

+0 به یه ن

در زیر تجربه ی حسن عزیز را می توانید بخوانید:

یك تجربه ی كاری.یكی از بهترین و نازنین ترین اساتید تمام زندگی ام كه فیزیكدان خیلی خوبی هم هست و تاثیر گذارترین استاد زندگی ام كتابی را ترجمه كرده است پیرامون حضرت محمد(ص).نویسنده ی كتاب هم یكی از محقق ترین و صاحب نام ترین اسلام پژوهان دنیا هست.استاد جان من وقتی امپریال كالج بوده با این كتاب و نویسنده اش اشنا شده.همه ی این حرف ها را گفتم كه اول از همه خودم یاد بگیرم كه فرایند انتخاب كتاب برای ترجمه یا تالیف یه كار تخصصی هست.كتاب 700 صفحه بود و ترجمه ی ان بسیار فاخر و عالی.اما نیاز به دوباره خوانی و غلط گیری تایپی بود.در ابتدا استاد جان ایران نبود و من مسئول این بودم كه بروم و با ناشرها مذاكره كنم و در این بین چقدر تجربه كسب كردم.در نهایت ناشر انتخاب شد.مفاد قرارداد تنظیم شد و كار شروع شد.

سه دسته ادم درگیر كار بودیم.ناشر استاد جان دوستان.این وسط من تنها كسی بودم كه با سیستم صنعت نشر تا حدودی به طور ملموس اشنا بودم و از سوئی همه هم من رو میشناختن و پل ارتباطی استاد ناشر بودم به ویژه وقتی كه استاد ایران تبود.در ابتدا دوستان به خاطر الفتی كه با استاد داشتن و رفاقت با من واسه چاپ كتاب نقطه نظرات لوكس میدادن.مثلا میگفتن كه با فلان نوع كاغذ و فلان نوع جلد چاپ بشه و از طرفی ناشر هم دغدغه های اكونومیك زیادی داشت.

با سه دسته طرز فكر هم روبرو بودم.ناشر ایرانی كه مدیریت و سیستم ایرانی داشت.استاد كه بسیار ادم دقیق و منظم هست و حال و هوای امپریال كالج رو داره و دوستان كه شازده مآبانه ولی خیر خواهانه نمیتونستن موضوع رو بهینه سازی كنن مدام میگفتن پس چی شد پس چی شد


نوشته شده در بهار 1391

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

از تجارب همسر آنا

+0 به یه ن

آنا از قول همسرش در اردیبهشت سال 91 نوشت:

از وقتی كه تصمیمم برای انتخاب رشته ام جدی شد تا حالا كار كردم.اولین بار شاگردی یك مغازه ی تعمیر رادیو و تلویزیون رو قبول كردم بدون حقوق ،یه بار ضبطی رو تعمیر كردم شاگردانه گرفتم ،كلّی ذوق كردم اون موقع17 -18 سالم بود. شریف قبول شدم همزمان كار هم می كردم .اساتید به فارسی درس می دادند ،من به انگلیسی جزوه می نوشتم ،مستمع آزاد توی كلاسای فوق لیسانس شركت می كردم .مثل بعضی از دانشجوهای امروزی كه هم اپارتمان دارند هم ماشین و هر امكاناتی كه تصورش رو بكنید ،نبود .تو مسافرخونه یه اتاق كوچیك داشتم یخچالم نداشت .بعد كه اومدم دانشگاه تبریز فیزیك هالیدی و ریاضی تدریس كردم ،چند تا كارخونه كار كردم .بعد با دو نفر از دوستام شركت رو تاسیس كردیم همزمان دانشگاه تبریز هم دانشجو بودم .
هیچ پارتی نداشتم .الانم از دوستام جدا شدم . خودم شركت رو اداره می كنم به لطف خدا و كمك تجارب قبلیم هنوزم فعالیت می كنم .
اگر می خواهید در آینده در زمینه ی رشته ی خودتون كار كنید باید از همین حالا در همون راستا همه كار انجام بدید (ترجمه ،تدریس ،كار آموزی ،كارگری ...)
باید كوچكترین فوت و فن رو هم بلد باشید تا بتونید تشكیلاتی رو اداره كنید.


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ 1 ][ 2 ]